مقتل امام حسين (علیه السلام) -87
93 - خوارزمى مى گويد: امام سجاد عليه السلام فرمود:
پدرم اين اشعار را تكرار مى كرد و من آنها را به خاطر سپردم . اشك در چشمانم آمد و تا بى تابى بر او آشكار شد، دامن كشان نزد حسين عليه السلام رفت و گفت :
برادرم ! نور چشمم ! كاش مرده بودم اى جانشين گذشتگان ! اى پناه بازماندگان ! حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود: خواهرم ! شيطان حلمت را نبرد. آسمانيان مى ميرند، زمينيان نمى مانند، هر چيز جز خدا رفتنى است ، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شويد. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجايند؟ آنان الگوى من و هر مومنند. خواهر را تسليت داد و فرمود: خواهرم ! تو را به حقى كه بر تو دارم ، وقتى شهيد شدم ، براى من گريبان چاك مزن و چهره مخراعليهم السلام آنگاه او را به خيمه اش برگرداند.
روايت شده كه چون خواهرش زينب يا ام كلثوم آنها را شنيد، نزد حسين عليه السلام آمد و گفت : برادر جان ! اين سخن كسى است كه به مرگ يقين پيدا كرده است .
فرمود: آرى خواهرم ! گفت : پس ما را به حرم جدمان برگدان . فرمود: خواهرم ! اگر مرغ (قطا را وا مى گذاشتند، در آشيانه اش مى خفت .
گفت : اى واى ! كاش مرده بودم ! جدم رسول خدا و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن همه مردند و پناه اهل بيت مانده بود كه امروز خبر مرگ خود را مى دهد و گريست . زنان نيز گريستند و بر صورت خويش زدند و گريبان چاك كردند و خواهر امام مى گفت : وامحمدا! و اباالقاسما! امروز جدم محمد در گذشت ، واى پدر، واى على ، امروز پدرم على از دنيا رفت ، واى مادرم ، واى فاطمه ، امروز مادرم فاطمه در گذشت ، واى برادرم ، واى حسن ، امروز برادرم حسن از دنيا رفت ، واى برادرم ، واى حسين ، پس از تو بى پناه شديم يا ابا عبدالله !
حسين عليه السلام او را تسليت داد و به صبر امر كرد و فرمود: به تسليت الهى آرام باش و به قضاى او راضى باش . آسمانيان مى ميرند، زمينيان مى ميرند و هيچ كس نمى ماند. هر چيزى جز خدا رفتنى است . خجسته خدايى كه بازگشت همه به سوى اوست . اوست كه با قدرتش همه را آفريده و با ارده اش همه را فانى مى سازد و بر مى انگيزاند. جد و پدر و مادر و برادرم از من بهتر بودند كه رفتند و در خاك آرميدند. پيامبر خدا براى من و تو و هر مومن ، سرمشق است .
سپس فرمود: اى زينب ، ام كلثوم ، فاطمه ، ربا، بنگريد! اگر من كشته شدم ، براى من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و براى مرگ من حرف بيهودى نزنيد. (229)
نجات خود، ناجوانمردى است
94 - نيز گويد:
آنگاه نزد اصحاب خود آمد. طرماح بن عدى كه از پيروان او بود، گفت : پيشنهاد مى كنم همراه من بر شتر سوار سوى تا شبانه پيش از صبح تو را به قبايل (طى برسانم و كارها را برايت جور كنم و پنج هزار رزمنده برايت فراهم آورم كه از تو دفاع كنند. امام حسين عليه السلام فرمود: آيا اين جوانمردى است كه انسان خود را نجات دهد و خانواده و برادران و يارانش را به كشتن دهد؟ اصحابش گفتند: اين گروه ، اگر تو را نيابند كارى نمى كنند. امام به سخن آنان اعتنايى نكرد و طرماح را دعاى خير كرد. (230)
229- مقتل الحسين ، ج 1، ص 237.
230- همان .
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى