اول ربیع الثانی
1.قیام توابین 2.شهادت امام باقر علیه السلام
سوم ربیع الثانی
1.سفر امام عسگری علیه السلام به جرجان
ششم ربیع الثانی
1.مرگ هشام بن عبدالملک
هشتم ربیع الثانی
1. ولادت امام حسن عسگری علیه السلام 2. شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها
دهم ربیع الثانی
1.وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
دوازدهم ربیع الثانی
1.انقراض بنی امیه
سیزدهم ربیع الثانی
1.شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چهاردهم ربیع الثانی
1.قیام مختار
بیست و دوّم ربیع الثانی
1. وفات حضرت مبرقع
بیست و پنجم ربیع الثانی
1.خلع معاویه بن یزید خود را از خلافت
آخر ربیع الثانی
1.مرگ خالد بن ولید.
_______________________________________________
توضیحات :
روز اول ماه ربیع الثانی:
1.قیام توابین
در این روز در سال 65 هجری سلیمان بن سرد با گروهی از توابین که نام شانزده هزار نفر آنان در دفتر سلیمان ثبت شده بود برای خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کردند.(1)
در روز دوم ربیع الثانی از نخیله کوفه برای جنگ با ابن زیاد ملعون حرکت کردند. در شب جمعه 5 ربیع الثانی از کوفه خارج شدند و روز بعد کنار قبر حضرت اباعبدالله علیه السلام رفتند. یک یا سه شبانه روز در کربلا ماندند و گریستند و استغفار نمودند و ضجه و ناله کردند به طوری که مثل آن روز و به آن اندازه صدای ضجه در آن وادی شنیده نشده بود
هنگام وداع کنار قبر حضرت مانند ازدحام کنار کعبه شلوغ بود. هر کس با حالتی شعر میخواند و ناله میکرد و با آن حضرت وداع میکرد و خود را برای جنگ با ابن زیاد آماده مینمود.(2)
سلیمان از شیعیان علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود و در جمیع جنگها در رکاب امیرالمومنین علیه السلام حضور داشت. آخر الامر با لشگر ابن زیاد روبرو شدند و بعد از کشتن عده زیادی از آنان و مبارزات و جانفشانیهای فراوان سلیمان در سن 93 سالگی در عین الورد به شهادت رسید.(3) از اصحاب سلیمان هم فقط 27 نفر که مجروح و خسته و تشنه بودند جان سالم به در بردند و بقیه همه به شهادت رسیدند.(4)
حصین بن نمیر ملعون که در کربلا دلهای اهل بیت علیهم السلام را سوزاند در عین الورد به دست ابراهیم پسر مالک اشتر کشته شد و به جهنم واصل گردید.(5)
2.شهادت امام باقر علیه السلام
در این روز به روایتی شهادت امام باقر علیه السلام است(6)
1.مستدرک سفینه البحار :ج 4ص68
2.بحارالانوار : ج45ص359
3.قلائدالنحور :ج ربیع الثانی ص 168
4.طالبین تفصیل این ماجرا را به کتابهای روضه الصفا و ناسخالتوواریخ و قلائدالنحور جلد ربیع الثانی مراجعه کنند
5.قلائدالنحور : ج ربیع الثانی ص 191
6.قلائدالنحور :ج ربیع الثانی ص 177
روز سوم ماه ربیع الثانی:
1.سفر امام عسگری علیه السلام به جرجان
در این روز امام حسن عسگری علیه السلام برای وفا به وعده ای که فروده بودند و آشکار شدن معجزاتی از آن بزرگوار به طی الارض از سامرا به جرجان تشریف فرما شدند.(1)
جعفر بن شریف نیگوید: سالی قصد حج کردم و قبل از حج به زیارت امام حسن عسگری علیه السلام در سامرا رفتم. اموالی از شیعیان همراهم بود که باید به آن حضرت میرساندم. خواستم از آن حضرت بپرسم اموال را به چه کسی بدهم ولی پیش از آنکه من صحبت کنم حضرت فرمودند :"به مبارک خادم بده". عرض کردم:"همین کار را کرده ام" و سپس بیرون آمدم و گفتم:"شیعیان شما در جرجان به شما سلام میرسانند". امام علیه السلام فرمود:مگر بعد از مراسم حج به جرجان برنمیگردی؟ عرض کردم: برمیگردم
فرمودند: 170 روز دیگر اول روز جمعه سوم ربیع الثانی به جرجان وارد میشوی. آن وقت به مردم اعلام کن که من در آخر همان روز به جرجان می آیم. برو به سلامت. خداوند متعال تو را و آنچه با توست به سلامت به عهد و اولادت خواهد رسانید. پسری برای پسرت متولد شده است. نام او را "صلت" بگذار که خداوند به زودی او را به حد کمال میرساند و از اولیاء ما خواهد بود.
من گفتم: یابن رسول الله , ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان شماست و به دوستان شما هر سال بیش از صد هزار درهم احسان میکند, و در جرجان از اشخاصی است که متنعم به نعمتهای الهی است. امام علیه السلام فرمودند: خداوند به ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل در مقابل احسانی که به شیعیان ما میکند جزای خیر بدهد و گناهان او را بیامرزد و او را پسری صحیح الاعضا روزی فرماید که قائل به حق باشد. به ابراهیم بگو: حسن بن علی میگوید: نام پسر خود را احمد بگذار.
راوی میگوید: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج رفتم و بازگشتم, و در روزی که حضرت معین فرموده بودند به سلامت وارد جرجان شدم. هنگامیکه اصحاب ما برای تهنیت آمدند, به ایشان گفتم: امام علیه السلام مرا وعده داده که در آخر این روز به اینجا تشریف می آورند. پس مهیا شوید و مسائل و حوایج خود را آماده کنید.
شیعیان چون نماز ظهر و عصر را به جا آوردند, در خانه من جمع شدند. ناگاه امام عسگری علیه السلام در همان ساعتی که فرموده بودند وارد شدند. هنگام ورود بر ما سلام کردند و ما به استقبال شتافتیم و دست آن حضرت را بوسیدیم. آنگاه حضرت فرمودند: من به جعفر بن شریف وعده کرده بودم که در آخر این روز نزد شما بیایم. من نماز ظهر و عصر را در سامرا به جا آوردم و نزد شما آمدم تا با شما تجدید عهد نمایم. اکنون شما حوایج و مسایل خود را بیاورید.
اول کسی که ابتدا به سوُال کرد نضر بن جابر بود. او گفت: یابن رسول الله, پسر من از هر دو چشم نابیناست, دعا فرمایید تا خداوند دیده هایش را به او برگرداند. حضرت فرمودند: او را حاضر کن. او را حاضر کرد و حضرت دست مبارک بر چشمان او کشید و چشمانش روشن شد.
پس از او یک یک آمدند و حاجت خود را بیان کردند و حضرت حاجتهای آنان را برآورده مینمودند, تا اینکه حوایج همه را بر آوردند و مسایل آنها را جواب فرمودند و همان روز به سامراء مراجعت نمودند
1.بحارالانوار: ج 50 ص 263
روز ششم ماه ربیع الثانی:
1.مرگ هشام بن عبدالملک
روز چهارشنبه ششم ربیع الثانی سال 125 هجری در رصافه هشام بن عبدالملک از دنیا رفت و به جهنم واصل شد.(1)
او مردی احول و غلیظ و بدخو و بخیل بوده و حریص بود بر جمع مال, دستور کشتن زید بن علی بن الحسین علیه السلام را صادر کرد و امام باقر و حضرت صادق علیهما السلام را به شام احضار کرد و جسارتهای فراوانی به آن حضرت نمود و آخر الامر امام باقر علیه السلام را به شهادت رساند. 19 سال و 9 ماه و ده روز خلافت کرد و در 53 سالگی به جهنم شتافت.
در زمان سفاح که قتل بنی امیه آغاز شده بود و قبرهای آنها را هم نبش میکردند و آنچه میافتند می سوزاندند, وقتی نوبت به قبر ولید رسید اثری در آن باقی نمانده بود و از عبدالملک قسمتی از جمجمه اش مانده بود. هنگامی که قبر هشام را شکافتند بدن او هنوز متلاشی نشده بود, و لذا هشتاد تازیانه بر بدن او زدند و او را سوزانیدند و خاکسترش را به باد دادند.
بعضی گفته اند ظاهرا زدن هشتاد تازیانه به هشام به جهت حد قذف بوده که جسارت به مادر جناب زید بن علی بن الحسین علیهم السلام نمود.(2)
1.تتمه المنتهی: ص 128
2.تتمه المنتهی: ص 118_127. قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 191. فیض العلام: ص 228
روز هشتم ماه ربیع الثانی:
1.ولادت امام حسن عسگری علیه السلام
در این روز حضرت امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 هجری جهان را به قدوم خود منور فرمودند(1). و به روایت مصباح, تقویم المحسنین, اختیارات و دروس شهید ولادت حضرت در چهارم این ماه بوده است(2). اقوال دیگری نیز در ولادت آن حضرت وجود دارد که عبارتند از 27ذی الحجه (3), 10 ربیع الثانی (4)
پدر آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر محترمه اش بانویی است که نامش حدیث یا حدیثه یا سوسن یا سلیل است(5). محل ولادت حضرت مدینه و مشهورترین القاب ایشان زکی,نقی و کنیه حضرتش ابومحمد است.
آن حضرت را برای زیر نظر داشتن و کنترل رفت و آمدها, در محل سکونت سپاهیان ترک تبار دربار عباسی مسکن داده بودند, و از همین جاست که به آن حضرت عسگری میگویند.(6)
2.شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها(7)
بنا بر روایتی که چهل روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها دانسته, روز هشتم ربیع الثانی روز شهادت حضرت به حساب می آید.
1.اعلام الوری: ج 2 ص 132. فیض العلام: ص 229
2.قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 185
3.مسارالشیعه: ص 23
4.توضیح المقاصد: ص 10. مسارالشیعه: ص 30
5.ریاحین الشریعه: ج 3 ص 24. ارشاد: ج 2 ص 313
6.تتمه المختصر فی اخبار البشر: ج 1 ص 348
7.وقایع الایام: ج ربیع الاول و ربیع الثانی ص 204
روز دهم ماه ربیع الثانی:
1.وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در این روز در سال 201 هجری بنا بر مشهور سالروز رحلت شهادت گونه حضرت ولیه الله خلق جهان, عابده زاهده کامله مستوره حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها دختر امام موسی کاظم علیه السلام است.(1)
آن حضرت 17 روز پس از ورود به شهر قم, با دلی شکسته و غصه دار از داغ پدر و فراق برادر, رحلت فرمودند. در عزای آن حضرت شهر قم را یکپارچه غم و ماتم فرا گرفت. بدن مطهر آن حضرت را غسل داده کفن کردند, و به طرف باغ موسی بن خزرج , مکان فعلی حرم مطهر, آوردند.دو سوار نقابدار از بیرون شهر آمدند و بر بدن آن حضرت نماز خواندند. آنگاه داخل سرداب شده بدن مطهر را دفن کردند و رفتند, و کسی آنان را نشناخت.
موسی بن خزرج آن باغ را وقف حضرت معصومه سلام الله علیها نمود, و از بوریا و حصیر سقفی بر روی قبر آن حضرت قرار داد. این بنا بود تا آنکه زینب دختر امام جواد علیه السلام بروی قبر شریف قبه ای بنا نهاد. سپس جماعتی از دختران ائمه علیهم السلام در آن مکان دفن شدند. هنگامی که ام محمد دختر موسی بن محمد بن علی الرضاعلیه السلام فوت کرد, در کنار آن حضرت دفن شد. بعد از آن میمونه خواهر ام محمد از دنیا رفت, و آن بزرگوار هم در جنب ام محمد دفن شد. روی این دو قبر یک گنبد دیگر بنا کردند, به گونه ای که دو گنبد چسبیده به هم به روی قبر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و ام محمد و میمونه بوده است.
به جز دختران حضرات معصومین علیهم السلام , دو کنیز هم دفن شده اند که در هنگام مرمت حرم مطهر در زمان ناصرالدین شاه, روزنه ای به ردابی پیدا میشود و چند زن صالحه, وارد سرداب میشوند. پیکر پاک میمونه و دو تن از کنیزان را پس از هزار سال تر و نازه مشاهده میکنند. این سرداب جنب سرداب حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها قرار دارد.(2)
مرحوم نمازی وفات حضرت معصومه سلام الله علیها را در 12 ربیع الثانی سال 201هجری نقل کرده (3) و قول منسوب به شیخ حر عاملی رحمه الله هشتم شعبان سال201 هجری است.(4)
امام صادق علیه السلام میفرماید: قم کوفه صغیر است, و بهشت دارای هشت در است که سه در آن از قم است. در آن شهر زنی از اولاد من رحلت میکند که اسمش فاطمه است, و او دختر موسی بن جعفر علیه السلام است که به شفاعت او تمتمی شیعیانم وارد بهشت میشوند.(5)
1.مراقدالمعارف: ج 2 ص 163. منتخب دریای سخن: ص 34. زندگانی کریمه اهل بیت سلام الله علیها: ص 83
2.بحارالانوار: ج 60 ص 219(220. اجساد جاویدان: ص 105
3.مستدرک سفینه البحار: ج 8 ص 257
4.حیاه الست: ص 11
5.بحارالانوار: ج 57 ص 228
روز دوازدهم ماه ربیع الثانی:
1.انقراض بنی امیه
در این روز با سفاح اولین خلیفه عباسی بیعت شد(1), و با انقراض دولت بنی مروان,دولت بنی امیه به کلی منقرض شد. البته مروان در بیست و هفتم ذی الحجه کشته شد, ولی در این روز با تاُسیس دولت بنی عباس رسما نام بنی امیه از صفحه خلافت برچیده شد.
1.بحارالانوار: ج 95 ص 357
روز سیزدهم ماه ربیع الثانی:
1.شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به روایت مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب و قرمانی در اخبارالدول شهادت ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها در این روز بوده است.(1)
1.مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406. قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 219
روز چهاردهم ماه ربیع الثانی:
1.قیام مختار(1)
در این روز مختار شاد کننده دلهای اهل بیت علیهم السلام با ندای " یالثارات الحسین "در کوفه قیام کرد. مختار در سال اول هجرت در طائف به دنیا آمد و در سال 67 هجری در کوفه به دست مصعب بن زبیر به شهادت رسید. کنیه او ابو اسحاق بود. ابو عبیده, پدرش از صحابه بزرگ بود که در جنگ با فارس شهید شد. بعد از پدر, دو برادرش حکم و جبیر شهید شدند.
مختار در هجده ماه حکومتش, هجده هزار نفر از قاتلین سیدالشهدا علیه السلام را به جهنم فرستاد. این به غیر از کسانی است که به دست اصحاب و یاران او و ابراهیم بن مالک اشتر در بیرون کوفه و در کنار نهر خازر کشته شدند.
سعد عموی مختار از طرف امیرالمومنین و امام حسن علیهما السلام والی مداین بود و هر گاه جایی می رفت مختار را به جای خود می گذاشت.
امیرالمومنین علیه السلام به او خبر از فتح و ظفر دادند, و میثم تمار در زندان کوفه او را بشارت داد.
در روز عید قربان ابو محمد حکم بن مختار خدمت امام باقر علیه السلام آمد. بعد از اینکه خود را معرفی کرد, امام باقر علیه السلام اورا نزد خود خواند و او عرض کرد: آقای من, مردم درباره پدر من بسیار سخن می گویند. به خدا قسم سخن درست کلام شماست و هر چه شما بفرمایید آن را قبول دارم. امام علیه السلام فرمود: سبحان الله, پدرم خبر داد که مهریه مادر من از پولی بود که مختار آن را برای پدرم فرستاد. مختار خانه های خراب ما را آباد کرد و دشمنان ما را به قتل رسانید و هر خونی که از ما ریخته شد طلب نمود. آنگاه سه مرتبه فرمود: رحم الله اباک!
در کودکی امیرالمومنین علیه السلام او را روی زانوی خویش می نشاند و به او لطف و مرحمت می فرمود. امام باقر علیه السلام می فرماید: به خدا قسم پدرم مرا خبر داد که مختار نزد فاطمه بنت امیرالمومنین علیه السلام می آمد, و آن مخدره برای او فرش پهن نموده پشتی برایش می گذاشت. سپس فرمود: هر حقی که ما نزد کسی داشتیم او مطالبه نمود.
در روایت دیگر میفرماید: هنگامی که مختار سر نحس عبیدالله را برای امام زین العابدین علیه السلام فرستاد, آن حضرت سر سفره بود و خوشحال شد و دعا فرمود.(2)
بنا بر قول دیگری قیام مختار در شب 14 ربیع الاول سال 66 هجری(3), و بنا بر قولی 16ربیع الثانی بوده است.(4)
1.قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 225_229. فرسان الهیجاء: ج 2 ص 217. بحارالانوار: ج 45 ص 333. مستدرک سفینه البحار: ج 4 ص 68. وقایع الایام: ج ربیع الاول و ربیع الثانی ص 226
2.فرسان الهیجاء: ج 2 ص 198,199,244,245
3.بحارالانوار: ج 45 ص 386
4.بحارالانوار: ج 45 ص 333. قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 232
روز بیست و دوم ماه ربیع الثانی:
1.وفات موسی مبرقع
جناب موسی مبرقع علیه السلام پسر حضرت جواد علیه السلام در سال 296 هجری در شهر قم(1) وفات یافت. به نقلی وفات آن جناب در 8 ربیع الثانی بوده است.(2)
بنا بر قول دیگری در 14 ربیع الثانی وفات موسی مبرقع واقع شده است. قبر آن بزرگوار در چهل اختران قم خیابان آذر مشهور است.(3)
نام: موسی, کنیه: ابو جعفر, لقب: مبرقع که از فرط زیبایی بر جمال مبارک نفاب میزد.نام پدر: جوادالائمه علیه السلام, و مادر آن حضرت کنیز بود.
ایشان از اولین سادات رضوی بود که در سال 256 هجری وارد قم گردید. او دائما بر صورت خود برقعی داشت, ولی مردم عرب ساکن قم او را از قم بیرون کردند و او به کاشان رفت و در آنجا مورد احترام قرار گرفت.
بعد از آمدن ابو الصدیم حسین بن علی بن آدم و مرد دیگری از روُسای قم, عربهای قم متوجه شدند موسی چه کسی بوده است و آن بزرگوار را به قم بازگرداندند و خانه ای برای او آماده کردند. همچنین در روستاهای متعدد زمین و باغ برای او خریدند و خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه, دختران حضرت جواد علیه السلام به قم آمدند, و بر او وارد شدند.
هنگامی که جناب موسی مبرقع در قم از دنیا رفت, امیر قم عباس بن عمرو غنوی بر او نماز خواند, و در محل کنونی که در قم معروف است و قبلا خانه محمد بن حسن بن ابی خالد اشعری ملقب به شنبوله بود, دفن شد.
کلینی رحمه الله در کافی به سند معتبر نقل کرده که جناب موسی مبرقع تولیت اوقاف را از جانب امام علیه السلام داشته اند.(4)
1.بحارالانوار: ج 50 ص 161_162. تاریخ سامراء: ج 3 ص 302
2.مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص 230
3.قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 226. مرآه العقول: ج 6 ص 128
4.کافی: ج 1 ص 261
روز بیست و پنجم ماه ربیع الثانی:
1.خلع معاویه بن یزید خود را از خلافت
هنگامیکه یزید بن معاویه در 14 ربیع الاول سال 64 هجری به درکات جحیم رفت, فرزندش معاویه به جای وی نشست. او پس از چهل روز در 25 ربیع الثانی بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و اعمال پدران خود را یاد کرد, و بر جد و پدر خود لعنت کرد و از افعال ایشان تبری جست و گریه شدیدی نمود, و آمگاه خود را از خلافت خلع نمود.
مروان بن حکم لعنت الله علیه از پای منبر برخاست و گفت: الحال که طالب خلافت نیستی پس امر خلافت را به سویی بیفکن. معاویه بن یزید گفت: من حلاوت خلافت را نچشیدم, چگونه راضی شوم که اوزار آن را بچشم. به هر صورت در خانه نشست و مشغول گریه شد و 25 یا40 روز بعد از این واقعه فوت کرد و به قولی او را مسموم کردند. پس از او خلافت اولاد ابوسفیان تمام شد و به مروان و آل او منتقل شد.(1)
1.تتمه المنتهی: ص 72. قلائدالنحور: ج ربیع الثانی ص 262. توضیح المقاصد: ص 12_13. فیض العلام: ص 255
روز آخر ماه ربیع الثانی:
1.مرگ خالد بن ولید
در روز آخر ربیع الثانی خالد بن ولید نب مغیره مخزومی به اسفل السافلین جهنم شتافت(1). او بیست سال بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در اواخر زندگانی آن حضرت به همراه عمرو عاص به ظاهر اسلام را قبول کرد. ابوبکر او را حاکم شام کرد و عمر او را عزل کرد. پس از مدتی در شهر حمص مرد و در همان جا مدفون شد.(2)
در مواردی پیامبر صلی الله علیه و آله از کارهای خالد بیزاری جستند. او بدون اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله بنی جزیمه را به قتل رساند و عدهای را اسیر کرد و گفت:" هر کس اسیری در دست دارد او را بکشد ". مهاجر و انصار اسرار را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و آن حضرت دستان مبارک را بلند کرد و دو بار فرمود: خدایا من بیزاری میجویم به سوی تو از کاری که خالد کرده است(3). خالد به عمار ناسزا گفت. پیامبر صلی اله علیه و آله فرمودند: هر کس عمار را سب کند خداوند او را سب میکند.(4)
او به دستور ابوبکر خواست امیرالمومنین علیه السلام را به شهادت برساند, ولی قبل از هر اقدامی آن حضرت متوجه شدند و با دو انگشت گلوی خالد را آن جنان فشار دادند که خالد نعره کشید و مردم فرار کردند و خالد لباسش را نجس کرد. آنگاه گفت: ابوبکر و عمر مرا به این کار امر کرده اند. هر کس واسطه شد, آن حضرت او را رها نکرد تا آنکه ابوبکر عمر را فرستاد و ابن عباس را آورد. ابن عباس حضرت را به قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزندانش و حضرت صدیقه علیهم السلام قسم داد و حضرت او را رها کرد. ابوبکر به عمر گفت: این هم نتیجه مشورت با تو! چه این که عمر, خالد را برای این کار انتخاب کرده بود.(5)
همچنین خالد بن ولید مالک بن نویره رحمه الله را با عده زیادی از قبیله او به جرم بیعت نکردن با ابوبکر کشت و در همان شب با همسر مالک مرتکب خلاف شد. وقتی عمر این قضیه را شنید, گفت:" تو را سنگسار میکنم " ولی این کار را انجام نداد؟!(6)
در مورد دیگری هنگامی که ابوبکر او را به سوی قبیله بنی سلیم فرستاد, عده ای از مردان قبیله را در محلی جمع کرد و آنان را به آتش سوزانید.(7)
1.وقایع الشهور: ص 91
2.اسدالغابه: ج 2 ص 96
3.سبعه من السلف: ص 337_341. صحیح بخاری: ج 5 ص 107. اسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج 2 ص 94
4.سبعه من السلف: ص 342_345
5.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 13 ص 302_303
6.سبعه من السلف: ص 346_348. شرح ابن ابی الحدید: ج 1 ص 179
7.سبعه من السلف: ص 347, از الطبقات الکبری.