ترجمه خطبه 192 نهج البلاغه که به خطبه «قاصعه»نامیده شده است

(اين خطبه را «قاصعه» يعنى تحقير كننده ناميدند كه در آن ارزش هاى جاهلى را كوچك و خوار شمرد و از طولانى ‏ترين سخنرانى ‏هاى امام است كه در سال 40 هجرى در حاليكه سوار بر اسب بود ايراد فرمود)
فهرست مطالب
1- والايى پروردگار
2- نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان
3 -آزمايش‏ها درمان تكبّر
4 -هشدار از دشمنى ‏هاى شيطان
5 -پرهيز از تكبّر و اخلاق جاهلى
6 -پرهيز از سران متكبّر و خود پسند
7 -ضرورت عبرت از گذشتگان
8 -فلسفه آزمايش‏ها
9- فلسفه حج
10- پرهيز از ستمكارى
11- فلسفه عبادات اسلامى
12- تعصّب ورزيدن زشت و زيبا
13-علل پيروزى و شكست ملّت‏ها
14- ره ‏آورد بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
15- علل نكوهش و سقوط كوفيان
16- قاطعيّت امام در نبرد با منحرفان
17 -سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السّلام
18- خيره سرى و دشمنى سران قريش
19- الگوهاى كامل ايمان

1- والايى پروردگار
ستايش خداوندى را سزاست كه لباس عزّت و بزرگى پوشيد، و آن دو را براى خود انتخاب، و از ديگر پديده‏ ها باز داشت. آن دو را مرز ميان خود و ديگران قرار داد، و آن دو را براى بزرگى و عظمت خويش برگزيد، و لعنت كرد آن كس را كه در آرزوى عزّت و بزرگى با خدا به ستيزه برخيزد، از اين رو فرشتگان مقرّب خود را آزمود، و فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. با آن كه از آنچه در دل‏هاست، و از اسرار نهان آگاه است، به فرشتگان فرمود. «من بشرى را از گل و خاك مى ‏آفرينم، آنگاه كه آفرينش او به اتمام رسيد، و روح در او دميدم، براى او سجده كنيد، فرشتگان همه سجده كردند مگر ابليس» كه حسادت او را فرا گرفت.
2- نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان
شيطان بر آدم عليه السّلام به جهت خلقت او از خاك، فخر فروخت، و با تكيه به اصل خود كه از آتش است دچار تعصّب و غرور شد. پس شيطان دشمن خدا و پيشواى متعصّب‏ ها و سر سلسله متكبّران است، كه اساس عصبيّت را بنا نهاد، و بر لباس كبريايى و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگى را بر تن پوشيد و پوشش تواضع و فروتنى را از تن در آورد. آيا نمى‏ نگريد كه خدا به خاطر خود بزرگ بينى، او را كوچك ساخت و به جهت بلند پروازى او را پست و خوار گردانيد پس او را در دنيا طرد شده، و آتش جهنّم را در قيامت براى او مهيّا فرمود
3 -آزمايش‏ها درمان تكبّر
خداوند اگر اراده مى ‏كرد، آدم عليه السّلام را از نورى كه چشم‏ها را خيره كند، و زيباييش عقلها را مبهوت سازد، و عطر و پاكيزگى ‏اش حس بويايى را تسخير كند مى‏ آفريد، كه اگر چنين مى ‏كرد، گردن‏ها در برابر آدم فروتنى مى‏ كردند، و آزمايش فرشتگان براى سجده آدم عليه السّلام آسان بود، امّا خداوند مخلوقات خود را با امورى كه آگاهى ندارند آزمايش مى ‏كند، تا بد و خوب تميز داده شود، و تكبّر و خودپسندى را از آنها بزدايد، و خود بزرگ بينى را از آنان دور كند. پس، از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان و كوشش‏ هاى مداوم او را با تكبّر از بين برد.
او شش هزار سال عبادت كرد كه مشخّص نمى ‏باشد از سال‏هاى دنيا يا آخرت است، امّا با ساعتى تكبّر همه را نابود كرد، چگونه ممكن است پس از ابليس، فرد ديگرى همان اشتباه را تكرار كند و سالم بماند نه، هرگز خداوند هيچ گاه انسانى را براى عملى وارد بهشت نمى‏ كند كه براى همان عمل فرشته‏ اى را محروم سازد. فرمان خدا در آسمان و زمين يكسان است ، و بين خدا و خلق، دوستى خاصّى وجود ندارد كه به خاطر آن، حرامى را كه بر جهانيان ابلاغ فرموده حلال بدارد.
4 -هشدار از دشمنى ‏هاى شيطان
اى بندگان خدا از دشمن خدا (ابلیس) پرهيز كنيد، مبادا شما را به بيمارى خود مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت در آورد، و با لشكرهاى پياده و سواره خود بر شما بتازد به جانم سوگند، شيطان تير خطرناكى براى شكار شما بر چلّه كمان گذارده، و تا حد توان كشيده، و از نزديك‏ترين مكان شما را هدف قرار داده است، و خطاب به خدا گفته: «پروردگارا به سبب آن كه مرا دور كردى، دنيا را در چشم هايشان جلوه مى‏ دهم، و همه را گمراه خواهم كرد» امّا تيرى در تاريكى‏ ها، و سنگى بدون نشانه روى رها ساخت، گرچه فرزندان خودپسندى، و برادران تعصّب و خود خواهى، و سواران مركب جهالت و خود پرستى، او را تصديق كردند. افراد سركش شما تسليم شيطان شدند، و طمع ورزى او را در شما كارگر افتاد، و اين حقيقت بر همه آشكار گرديد، و حكومت شيطان بر شما استوار شد، و با لشكر خويش به شما يورش برد، و شما را به ذلّت سقوط كشانيد، و شما را به مرز كشتار و خونريزى كشاند، و شما را با فروكردن نيزه در چشم‏ها، بريدن گلوها، كوبيدن مغزها پايمال كرد، تا شما را به سوى آتشى بكشاند كه از پيش مهيّا گرديد. پس شيطان بزرگ‏ترين مانع براى ديندارى، و زيانبارترين و آتش افروزترين فرد براى دنياى شماست شيطان از كسانى كه دشمن سر سخت شما هستند و براى در هم شكستنشان كمر بسته‏ ايد خطرناك‏تر است. مردم آتش خشم خود را بر ضد شيطان به كار گيريد، و ارتباط خود را با او قطع كنيد. به خدا سوگند، شيطان بر اصل و ريشه شما فخر فروخت، و بر حسب و نسب شما طعنه زد و عيب گرفت، و با سپاهيان سواره خود به شما هجوم آورد، و با لشكر پياده راه شما را بست، كه هر كجا شما را بيابند شكار مى ‏كنند، و دست و پاى شما را قطع مى ‏كنند، نه مى ‏توانيد با حيله و نقشه آنها را بپراكنيد، و نه با سوگندها قادريد از سر راهتان دور كنيد. زيرا كمين‏گاه شيطان ذلّت آور، تنگ و تاريك، مرگ آور،
و جولانگاه بلا و سختى‏ هاست، پس شراره‏ هاى تعصّب و كينه‏ هاى جاهلى را در قلب خود خاموش سازيد، كه تكبّر و خود پرستى در دل مسلمان از آفت‏ هاى شيطان، غرورها، و كشش‏ ها و وسوسه‏ هاى اوست. تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهيد، و تكبر و خود پسندى را زير پا بگذاريد، و حلقه‏ هاى زنجير خود بزرگ بينى را از گردن باز كنيد، و تواضع و فروتنى را سنگر ميان خود و شيطان و لشكريانش قرار دهيد، زيرا شيطان از هر گروهى لشكريان و يارانى سواره و پياده دارد. و شما همانا قابيل  نباشيد كه بر برادرش تكبّر كرد، خدا او را برترى نداد، خويشتن را بزرگ مى ‏پنداشت، و حسادت او را به دشمنى واداشت، تعصّب آتش كينه در دلش شعله ‏ور كرد، و شيطان باد كبر و غرور در دماغش دميد، و سر انجام پشيمان شد، و خداوند گناه قاتلان را تا روز قيامت بر گردن او نهاد.
5 -پرهيز از تكبّر و اخلاق جاهلى
آگاه باشيد در سركشى و ستم زياده روى كرديد، و در زمين در دشمنى با خداوند فساد به راه انداختيد، و آشكارا با بندگان خدا به نبرد پرداختيد. خدا را خدا را از تكبّر و خودپسندى، و از تفاخر جاهلى بر حذر باشيد، كه جايگاه بغض و كينه و رشد وسوسه‏ هاى شيطانى است، كه ملّت هاى گذشته، و امّت هاى پيشين را فريب داده است، تا آنجا كه در تاريكى‏ هاى جهالت فرو رفتند، و در پرتگاه هلاكت سقوط كردند، و به آسانى به همان جايى كه شيطان مى‏ خواست كشانده شدند. كبر و خود پسندى چيزى است كه قلب‏هاى متكبّران را همانند كرده تا قرن‏ ها به تضاد و خونريزى گذراندند، و سينه‏ ها از كينه‏ ها تنگى گرفت.
6 -پرهيز از سران متكبّر و خود پسند
آگاه باشيد زنهار زنهار از پيروى و فرمانبردارى سران و بزرگانتان، آنان كه به اصل و حسب خود مى‏ نازند، و خود را بالاتر از آنچه كه هستند مى‏ پندارند، و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى ‏دهند، و نعمت‏ هاى گسترده خدا را انكار مى‏ كنند، تا با خواسته‏ هاى پروردگارى مبارزه كنند، و نعمت‏ هاى او را ناديده انگارند. آنان شالوده تعصّب جاهلى، و ستون‏هاى فتنه، و شمشيرهاى تفاخر جاهليّت هستند. پس، از خدا پروا كنيد، و با نعمت‏ هاى خدادادى درگير نشويد، و به فضل و بخشش او حسادت نورزيد، و از فرومايگان اطاعت نكنيد، آنان كه تيرگى ‏شان را با صفاى خود نوشيديد، و بيمارى ‏شان را با سلامت خود درهم آميخته‏ ايد، و باطل آنان را با حق خويش مخلوط كرده ايد، در حالى كه آنان ريشه همه فسق‏ها و انحرافات و همراه انواع گناه انند.
شيطان آنها را براى گمراه كردن مردم، مركب‏هاى رام قرار داد، و از آنان لشكرى براى هجوم به مردم ساخت، و براى دزديدن عقل‏ هاى شما آنان را سخنگوى خود برگزيد، كه شما را هدف تيرهاى خويش، و پايمال قدم‏ هاى خود، و دستاويز وسوسه‏ هاى خود گردانيد.
7 -ضرورت عبرت از گذشتگان
مردم از آنچه كه بر ملّت‏هاى متكبّر گذشته، از كيفرها و عقوبت‏ ها و سختگيرى‏ ها، و ذلّت و خوارى فرود آمده عبرت گيريد، و از قبرها و خاكى كه بر آنچه ره نهادند، و زمين‏هايى كه با پهلوها بر آن افتادند پند پذيريد، و از آثار زشتى كه كبر و غرور در دل‏ها مى‏ گذارد به خدا پناه ببريد، همان گونه كه از حوادث سخت به او پناه مى‏ بريد اگر خدا تكبّرورزيدن را اجازه مى ‏فرمود، حتما به بندگان مخصوص خود از پيامبران و امامان عليهم السلام اجازه مى ‏داد، در صورتى كه خداى سبحان تكبّر و خودپسندى را نسبت به آنان ناپسند، و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديد، كه چهره بر زمين مى ‏گذارند و صورت‏ها بر خاك مى‏ مالند، و در برابر مؤمنان فروتنى مى ‏كنند، و خود از قشر مستضعف جامعه مى ‏باشند كه خدا آنها را با گرسنگى آزمود، و به سختى و بلا گرفتارشان كرد، و با ترس و بيم امتحانشان فرمود، و با مشكلات فراوان، خالصشان گردانيد. پس مال و فرزند را دليل خشنودى يا خشم خدا ندانيد، كه نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش، و امتحان در بى ‏نيازى و قدرت است، زيرا خداوند سبحان فرمود: «آيا گمان مى‏ كنند مال و فرزندانى كه به آنها عطا كرديم، به سرعت نيكى‏ ها را براى آنان فراهم مى‏ كنيم نه آنان آگاهى ندارند»
8 -فلسفه آزمايش‏ها
پس همانا خداوند سبحان بندگان متكبّر را با دوستان خود كه در چشم آنها ناتوانند مى ‏آزمايد، وقتى كه موسى بن عمران و برادرش هارون عليهم السّلام بر فرعون وارد شدند، و جامه‏ هاى پشمين بتن، و چوب دستى در دست داشتند، و با فرعون شرط كردند كه اگر تسليم پروردگار شود، حكومت و ملكش جاودانه بماند و عزّتش برقرار باشد، فرعون گفت: «آيا از اين دو نفر تعجّب نمى ‏كنيد كه دوام عزّت و جاودانگى حكومتم را به خواسته‏ هاى خود ربط مى‏ دهند در حالى كه در فقر و بيچارگى به سر مى‏ برند اگر چنين است چرا دستبندهاى طلا به همراه ندارند» اين سخن را فرعون براى بزرگ شمردن طلا و تحقير پوشش لباسى از پشم گفت، در حالى كه اگر خداى سبحان اراده مى‏ فرمود، به هنگام بعثت پيامبران، درهاى گنج‏ ها، و معدن‏ هاى جواهرات، و باغات سرسبز را به روى پيامبران مى‏ گشود، و پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان به حركت در مى‏ آورد. امّا اگر اين كار را مى‏ كرد، آزمايش از ميان مى‏ رفت، و پاداش و عذاب بى ‏اثر مى ‏شد، و بشارت‏ ها و هشدارهاى الهى بى ‏فايده مى‏ بود، و بر مؤمنان اجر
و پاداش امتحان شدگان واجب نمى ‏شد، و ايمان آورندگان ثواب نيكوكاران را نمى ‏يافتند، و واژه‏ها، معانى خود را از دست مى ‏داد. در صورتى كه خداوند پيامبران را با عزم و اراده قوى، گرچه با ظاهرى ساده و فقير مبعوث كرد، با قناعتى كه دل‏ها و چشم‏ها را پر سازد، هر چند فقر و ندارى ظاهرى آنان چشم و گوش‏ها را خيره سازد. اگر پيامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند كه مخالفت با آنان امكان نمى‏ داشت، و توانايى و عزّتى مى‏ داشتند كه هرگز مغلوب نمى‏ شدند، و سلطنت و حكومتى مى ‏داشتند كه همه چشم‏ ها به سوى آنان بود، از راه‏ هاى دور بار سفر به سوى آنان مى‏  بستند، اعتبار و ارزششان در ميان مردم اندك بود، و متكبّران در برابرشان سر فرود مى ‏آوردند، و تظاهر به ايمان مى ‏كردند، از روى ترس يا علاقه ‏اى كه به مادّيات داشتند. در آن صورت نيّت‏ هاى خالص يافت نمى ‏شد، و اهداف غير الهى در ايمانشان راه مى‏ يافت، و با انگيزه‏ هاى گوناگون به سوى نيكى ‏ها مى ‏شتافتند. امّا خداى سبحان اراده فرمود كه پيروى از پيامبران، و تصديق كتب آسمانى، و فروتنى در عبادت، و تسليم در برابر فرمان خدا، و اطاعت محض فرمانبردارى، با نيّت خالص تنها براى خدا صورت پذيرد، و اهداف غير خدايى در آن راه نيابد، كه هر مقدار آزمايش و مشكلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نيز بزرگتر خواهد بود.
9- فلسفه حج
آيا مشاهده نمى‏ كنيد كه همانا خداوند سبحان، انسان‏هاى پيشين از آدم عليه السّلام تا آيندگان اين جهان را با سنگ‏ هايى در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان مى‏ رسانند، و نه نفعى دارند، نه مى‏ بينند، و نه مى ‏شنوند اين سنگ‏ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايدارى مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخ‏ترين مكان‏ها، بى ‏گياه‏ترين زمين‏ها، و كم فاصله ‏ترين درّه‏ ها، در ميان كوه‏ هاى خشن، سنگريزه‏ هاى فراوان، و چشمه‏ هاى كم آب، و آبادى‏ هاى از هم دور قرار داد، كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند. سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه برگردند، و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و بار اندازشان گردانند، تا مردم با عشق قلب‏ها، به سرعت از ميان فلات و دشت‏هاى دور، و از درون شهرها، روستاها، درّه‏ هاى عميق، و جزاير از هم پراكنده درياها به مكّه روى آورند، شانه‏ هاى خود را بجنبانند، و گرداگرد كعبه لا اله الا اللّه بر زبان جارى سازند، و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته، و بدن‏هاى پر گرد و غبار در حركت باشند. لباس‏  هاى خود را كه نشانه شخصيّت هر فرد است در آورند، و با اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه خود را تغيير دهند، كه آزمونى بزرگ، و امتحانى سخت، و آزمايشى آشكار است براى پاكسازى و خالص شدن، كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه محترمش، و مكان‏هاى انجام مراسم حج را، در ميان باغ‏ها
و نهرها، و سرزمين‏ هاى سبز و هموار، و پردرخت و ميوه، مناطقى آباد و داراى خانه‏ ها و كاخ‏ هاى بسيار، و آبادى ‏هاى به هم پيوسته، در ميان گندم زارها و باغات خرّم و پر از گل و گياه، داراى مناظرى زيبا و پر آب، در وسط باغستانى شادى آفرين، و جادّه‏هاى آباد قرار مى ‏داد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك‏تر مى‏ شد. اگر پايه‏ ها و بنيان كعبه، و سنگ‏هايى كه در ساختمان آن به كار رفته از زمرّد سبز، و ياقوت سرخ، و داراى نور و روشنايى بود، دل‏ها ديرتر به شك و ترديد مى ‏رسيدند، و تلاش شيطان بر قلب‏ها كمتر اثر مى‏ گذاشت، و وسوسه‏ هاى پنهانى او در مردم كارگر نبود. در صورتى كه خداوند بندگان خود را با انواع سختى ‏ها مى ‏آزمايد، و با مشكلات زياد به عبادت مى‏ خواند، و به اقسام گرفتارى ‏ها مبتلا مى ‏سازد، تا كبر و خود پسندى را از دل‏هايشان خارج كند، و به جاى آن فروتنى آورد، و درهاى فضل و رحمتش را به روى‏ شان بگشايد، و وسائل عفو و بخشش را به آسانى در اختيارشان گذارد.
10- پرهيز از ستمكارى
پس، خدا را خدا را از تعجيل در عقوبت، و كيفر سركشى و ستم بر حذر باشيد، و از آينده دردناك ظلم، و سر انجام زشت تكبّر و خود پسندى كه كمين گاه ابليس است، و جايگاه حيله و نيرنگ اوست، بترسيد، حيله و نيرنگى كه با دل هاى انسان‏ ها، چون زهر كشنده مى ‏آميزد، و هرگز بى ‏اثر نخواهد بود، و كسى از هلاكتش جان سالم نخواهد برد: نه دانشمند به خاطر دانشش، و نه فقير به جهت لباس كهنه‏اش، در امان مى ‏باشد.
11- فلسفه عبادات اسلامى
خداوند بندگانش را، با نماز و زكات و تلاش در روزه‏ دارى، حفظ كرده است، تا اعضا و جوارحشان آرام، و ديدگانشان خاشع، و جان و روانشان فروتن، و دل‏هايشان متواضع باشد، كبر و خودپسندى از آنان رخت بربندد، چرا كه در سجده، بهترين جاى صورت را به خاك ماليدن، فروتنى آورد، و گذاردن اعضاء پر ارزش بدن بر زمين، اظهار كوچكى كردن است. و روزه گرفتن، و چسبيدن شكم به پشت، عامل فروتنى است، و پرداخت زكات، براى مصرف شدن ميوه ‏جات زمين و غير آن، در جهت نيازمنديهاى فقرا و مستمندان است. به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخه ‏هاى درخت تكبّر را در هم مى‏ شكند و از روييدن كبر و خودپرستى جلوگيرى مى‏ كند
12- تعصّب ورزيدن زشت و زيبا

من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم، هيچ كس را نيافتم كه بدون علّت در باره چيزى تعصّب ورزد، جز با دليلى كه با آن ناآگاهان را بفريبد، و يا برهانى آورد كه در عقل سفيهان نفوذ كند، جز شما زيرا در باره چيزى تعصّب مى ‏ورزيد كه نه علّتى دارد و نه سببى، ولى شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم عليه السّلام تعصّب ورزيد، و آفرينش او را مورد سرزنش قرار داد و گفت «مرا از آتش و تو را از گل ساخته‏ اند»، و سرمايه‏ داران فساد زده امّت‏ها، براى داشتن نعمت‏هاى فراوان تعصّب ورزيدند و گفتند: «ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد»  پس اگر در تعصّب ورزيدن ناچاريد، براى اخلاق پسنديده، افعال نيكو، و كارهاى خوب تعصّب داشته باشيد، همان افعال و كردارى كه انسان‏هاى با شخصيّت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آنها از يكديگر پيشى مى ‏گرفتند، يعنى اخلاق پسنديده، بردبارى  به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست، و خصلت ‏هاى نيكو پس تعصّب ورزيد در حمايت كردن از پناهندگان، و همسايگان، وفادارى به عهد و پيمان، اطاعت كردن از نيكى ‏ها، سرپيچى از تكبّر و خود پسندى ‏ها، تلاش در جود و بخشش، خود دارى از ستمكارى، بزرگ شمردن خونريزى، انصاف داشتن با مردم، فروخوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار شويد.
13-علل پيروزى و شكست ملّت‏ ها
از كيفرهايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّت‏ هاى پيشين فرود آمد خود را حفظ كنيد، و حالات گذشتگان را در خوبى‏ ها و سختى ‏ها به ياد آوريد، و بترسيد كه همانند آنها باشيد پس آنگاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مى‏ كنيد، عهده دار چيزى باشيد كه عامل عزّت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و عافيت زندگى آنان را فراهم كرد، و نعمت‏ هاى فراوان را در اختيارشان گذاشت، و كرامت و شخصيّت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند، و بر وحدت و همدلى همّت گماشتند، و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند. و از كارهايى كه پشت آنها را شكست، و قدرت آنها را در هم كوبيد، چون كينه توزى با يكديگر، پركردن دلها از بخل و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از يارى هم كشيدن، بپرهيزيد، و در احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش‏
و امتحان به سر بردند، آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود و آيا بيش از همه مردم در سختى و زحمت نبودند و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند فرعون‏ هاى زمان، آنها را به بردگى كشاندند، و همواره بدترين شكنجه‏ ها را بر آنان وارد كردند، و انواع تلخى‏ ها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلّت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهى وجود داشت كه سرپيچى كنند، و نه چاره ‏اى كه از خود دفاع نمايند، تا آن كه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آنها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمّل ناراحتى ‏ها را براى ترس از خويش، مشاهده فرمود. آنان را از تنگناهاى بلا و سختى ‏ها نجات داد، و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود، و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسانها قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نمى ‏پروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه: وحدت اجتماعى داشتند، خواسته‏ هاى آنان يكى، قلب‏هاى آنان يكسان، و دست‏هاى آنان مدد كار يكديگر، شمشيرها يارى كننده، نگاه ‏ها به يك سو دوخته، و اراده‏ ها واحد و همسو بود آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند پس به پايان كار آنها نيز بنگريد در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگى روى آوردند، و مهربانى و دوستى آنان از بين رفت، و سخن‏ها و دل‏هايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزب‏ها و گروه‏ ها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمت‏ هاى فراوان شيرين را از آنها گرفت، و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقى ماند. از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر  بر آنان حكومت مى‏كردند ، و آنها را از سرزمين‏هاى آباد، از كناره‏ هاى دجله و فرات،  و از محيط هاى سر سبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه، و بى ‏آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين‏ هايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكان‏هاى نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند،  خانه‏ هاشان پست‏ ترين خانه ملّت‏ ها، و سرزمين زندگيشان خشك‏ترين بيابان‏ها بود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايه محبّتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند. حالات آنان دگرگون، و قدرت آنان پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود. در بلايى سخت، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت‏ ها را پرستش مى ‏كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرى ‏هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.
14- ره‏آورد بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
حال به نعمت‏ هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان فروريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند چگونه نعمت‏ هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه بر ايشان روان ساخت و تمام بركات آيين حق، آنها را در بر گرفت در ميان نعمت ‏ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى شادمان شدند، امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجراء مى‏ كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى‏پروراند.
15- علل نكوهش و سقوط كوفيان
آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد، و با زنده كردن ارزش‏ هاى جاهليّت، دژ محكم الهى را در هم شكستيد، در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر «وحدت و برادرى» منّت گذارده بود، كه در سايه آن زندگى كنند، نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمى ‏توان همانند آن تصوّر كرد، زيرا از هر ارزشى گران قدرتر، و از هر كرامتى والاتر بود. بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شده‏ايد، و پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشته‏ ايد، از اسلام تنها نام آن، و از ايمان جز نشانى را نمى ‏شناسيد شعار مى‏ دهيد: آتش آرى، ننگ هرگز گويا مى ‏خواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند، و چاره‏اى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد. مردم از مثل‏هاى قرآن در باره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاى سخت آنان، و آسيب‏هاى شديدى كه ديدند آگاهيد، پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد، و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد، زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر. پس خدا، بى ‏خردان را براى نافرمانى، و خردمندان را براى ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد.
آگاه باشيد شما رشته پيوند با اسلام را قطع، و اجراى حدود الهى را تعطيل، و احكام اسلام را به فراموشى سپرده‏ايد
16- قاطعيّت امام در نبرد با منحرفان
آگاه باشيد خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوز كار، پيمان شكنان و فساد كنندگان در زمين فرمان داد: با ناكثان پيمان شكن جنگيدم، و با قاسطين تجاوز كار جهاد كردم، و مارقين خارج شده از دين را خوار و زبون ساختم، و رهبر خوارج (شيطان ردهه)  بانگ صاعقه‏ اى قلبش را به تپش آورد و سينه‏ اش را لرزاند و كارش را ساخت. حال تنها اندكى از سركشان و ستمگران باقى ماندند، كه اگر خداوند مرا باقى گذارد با حمله ديگرى نابودشان خواهم كرد، و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامى پايدار خواهم كرد، جز مناطق پراكنده و دور دست.
17 -سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السّلام
من در خردسالى، بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مضر» را در هم شكستم شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مى‏ دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مى‏ نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى ‏گرفت، و در بستر مخصوص خود مى‏ خوابانيد، بدنش را به بدن من مى‏چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى‏بوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت. از همان لحظه‏اى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‏ترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راه‏ هاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،  پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى‏ فرمود، و به من فرمان مى ‏داد كه به او اقتداء نمايم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چند ماه از سال را در غار حراء  مى‏ گذراند، تنها من او را مشاهده مى ‏كردم، و كسى جز من او را نمى‏ ديد، در آن روزها، در هيچ خانه اسلام راه نيافت جز خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه خديجه هم در آن بود و من سوّمين آنان بودم. من نور وحى و رسالت را مى‏ ديدم، و بوى نبوّت را مى ‏بوييدم من هنگامى كه وحى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرود مى  ‏آمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و فرمود: «على تو آنچه را من مى‏ شنوم، مى‏ شنوى، و آنچه را كه من مى ‏بينم، مى ‏بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مى‏ روى»
18- خيره سرى و دشمنى سران قريش
من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند:
«اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه‏ اى مى‏ خواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى ‏دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى» پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه مى ‏خواهيد» گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مى ‏آوريد و به حق شهادت مى ‏دهيد گفتند: آرى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى ‏دهم آنچه را كه درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس مى ‏دانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد گشت، زيرا در ميان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد،  و كسى است  كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مى‏ دانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشه‏ هايت در آى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير» سوگند به پيامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشه‏ هايش از زمين كنده شده، و پيش آمد كه با صداى شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخه‏ هاى درختان، جلو آمد و در پيش روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد كه برخى از شاخه‏ه اى بلند خود را بر روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى ديگر را روى من انداخت و من در طرف راست پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم، وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد. نيمى از درخت با وضعى شگفت‏آور و صدايى سخت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك شد گويا مى‏ خواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا اللّه، اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردى هستم اقرار مى‏ كنم كه درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد. امّا سران قريش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است». و خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: «آيا نبوّت تو را كسى جز امثال على عليه السّلام باور مى‏ كند»
19- الگوهاى كامل ايمان
و همانا من از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنشى نمى ‏ترسند، كسانى كه سيماى آنها سيماى صدّيقان، و سخنانشان، سخنان نيكان است، شب زنده داران و روشنى بخش ان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنّت‏ هاى خدا و رسولش را زنده مى ‏كنند، نه تكبّر و خود پسندى دارند، و نه بر كسى برترى مى ‏جويند، نه خيانتكارند و نه در زمين فساد مى‏ كنند، قلب‏هايشان در بهشت، و پيكرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن