مقتل امام حسين (علیه السلام) – 89
99 - خوارزمى گويد:
برير كه از پارسايان شب زنده دار و هميشه روزه دار بود، سخن گفت و چنين گفت : اى پسر پيامبر! اجازه بده نزد اين عمر سعد فاسق بروم و تضمينش كنم ، باشد كه پند پذيرد و از اين راه برگردد. امام فرمود: مى خواهى برو. برير نزد عمر سعد رفت . وارد خيمه او شد و سلام نگفت .
عمر سعد خشمگين شد و گفت : چرا سلام ندادى ، مگر من مسلمان نيستم كه خدا و رسول خدا را قبول دارم و شهادت به حق مى دهم ؟ برير گفت : اگر خدا و پيغمبر را مى شناختى (آن گونه كه ادعا مى كنى ) به جنگ عترت پيامبر نمى آمدى . اين رود فرات كه مثل شكم ماهى مى درخشد و سگها و خوكها از آن آزادانه مى نوشند، ولى حسين بن على و برادران و زنان و اهل بيت او از تشنگى مى ميرند و تو بين آب و آنان مانع شده اى كه بنوشند و آنگاه خيال مى كنى كه خدا و پيغمبر را مى شناسى ؟ عمر سعد مدتى سر به پايين انداخت . بعد سر بلند كرد و گفت : اى برير! من يقين دارم هر كه با آنان بجنگد و حقشان را غصب كند، حتما در آتش ، ولى اى برير! مى خواهى حكومت رى را رها كنم تا به ديگرى برسد؟ به خدا كه دلم نمى پذيرد. (آنگاه اشعارى خواند كه مضمونش علاقه به حكومت رى است ، هر چند رسيدن به آن با كشتن حسين باشد.)
برير نزد امام حسين عليه السلام برگشت و گفت : اى پسر پيغمبر! عمر سعد در مقابل حكومت رى حاضر به كشتن تو شده است . چون امام از آن گروه نااميد شدو دانست كه با او حتما خواهند جنگيد، به اصحاب خود فرمود اطراف خيمه گاه ، گودالى مانند خندق بكنند و در آن آتش بر افروزند تا جنگ با دشمن فقط از يك سو باشد و فرمود: اگر آنان با ما بجنگند و ما با آنان مشغول باشيم ، حرمت حرم مى شكند. اصحاب از هر طرف به كمك برخاستند، خندق كندند، خاشاك و هيزم جمع كرده و در آن ريختند و آنها را آتش زدند. (237)
100 - بلاذرى گويد:
امام حسين عليه السلام اصحاب خود را دستور داد كه خيمه هاى خود را نزديك به هم سازند و طناب خيمه ها را از لابه لاى هم بگذارنند و خود در بين خيمه گاه باشند و از يك طرف با دشمن رو برو شوند، به نحوى كه خيمه ها پشت سر و طرف راست و چپ آنان باشد و خيمه ها اطراف آنان باشد، مگر طرفى كه دشمن از آن جا مى آيد. (238)
237- مقتل الحسين ، ج 1، ص 248.
238- انساب الاشراف ، ج 3، ص 186.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى