مقتل امام حسين (علیه السلام) – 149
15 - فتال نيشابورى گفته است :
ام سلمه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من بود. جبرئيل نازل شد. آن دو با هم گفتگو مى كردند كه حسين بن على عليه السلام در زد. رفتم تا در را باز كنم .
ديدم حسين عليه السلام هم با اوست . هر دو وارد شدند.
چون چشمشان به جدشان پيامبر خدا افتاد، جبرئيل در نظرشان مانند دحيله كلبى آمد. دور او مى چرخيدند. جبرئيل عليه السلام گفت : يا رسول الله ! دو كودك را نمى بينى كه چه مى كنند؟ فرمود: تو را همچون دحيه كلبى ديده اند. او زياد سراغ اين دو مى آيد و هرگاه مى آيد هديه اى برايشان مى آورد. جبرئيل شروع كرد به اشاره كردن با دستش ، مثل كسى كه چيزى را مى گيرد. ناگهان در دستش يك سيب و گلابى و انار بود. آنها را به امام حسن عليه السلام داد، همان گونه با دستش اشاره كرد و به حسين عليه السلام هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند. نزد جدشان شتافتند. پيامبر، سيب و انار و گلابى را گرفت و بوييد، سپس آنها را همان طور به هر يك از آن دو داد و فرمود: با آنچه داريد نزد مادرتان برويد و اگر ابتدا پيش پدرتان برويد بهتر است . آن دو طبق دستور پيامبر خدا رفتند و چيزى از آنها را نخوردند تا پيامبر نزدشان برود. سيب و ميوه هاى ديگربه همان حال بود. فرمود: يا على ! چرا از ميوه نخوردى و به همسر و فرزندانت ندادى و ماجرا را فرمود. پس پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و گلابى و سيب به همان حالى باقى بود و هر چه از آن خورده مى شد باز به حالت اول بر مى گشت تا آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت . امام حسين عليه السلام گويد: در دوران فاطمه عليهاالسلام هم تغيير و كاهشى در آنها پيش نيامد.
چون فاطمه عليهاالسلام شهيد شد، گلابى هم ناپديد شد و سيب به همان حالت نزد امام حسن عليه السلام باقى بود كه تا آنكه مسموم و شهيد شد. سيب باقى بود تا وقتى كه در محاصره و بى آبى قرار گرفتم .
هرگاه تشنه مى شدم آن را كه مى بوييدم ، شدت عطشم فرو مى نشست . چون تشنگى ام افزون شد، بر آن دندان زدم و ديگر يقين به مرگ داشتم .
امام سجاد عليه السلام گويد: اين سخنان را ساعتى پيش از شهادتش از آن حضرت شنيدم . چون به شهادت رسيد، بوى آن سيب از قلتگاهش مى آمد. در پى آن سيب بودند و اثرى از آن ديده نشد، ولى بوى سيب پس از حسين عليه السلام هم باقى ماند: قبر او را زيارت كردم ، ديدم بوى آن سيب از قبر او به مشام مى رسد. پس هر كس از شيعيان ما كه زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام كنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص باشند، آن را خواهند يافت .
16 - ابن حمزه گويد:
از ابى محيص روايت است كه گويدن در كربلا با عمر سعد ملعون بودم . چون عطش بر حسين عليه السلام روى آورد، آن سيب را از درون جامه خويش در آورد و بوييد و دوباره به جايش گذاشت . چون شهيد شد، گشتم ولى آن را نيافتم ، ولى صدايى شنيدم از سوى مردانى كه آنان را مى ديدم ولى نمى توانستم به آنان برسم كه :
فرشتگان هنگام طلوع سپيده و بر آمدن روز، كنار قبر آن حضرت از بوى آن لذت مى برند.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى