مقتل امام حسين (علیه السلام) – 212
59 - بحرانى گويد:
از مرثيه دختر فاطمه خواهر حسن عليه السلام ، آنگاه كه آنان را وارد دمشق كردند، اين بود: آيا تو را اندوهگين نساخت اينكه و حسن و حسين تشنه شهيد شدند، در حالى كه كه فرومايگان سيراب بودند؟
مى گفت : اى گروه ! پدرم على وصى است و مادرم فاطمه پرهيزكار.
بر فرزند مصطفى با جرعه آبى منت نهيد تا زنده بماند. كودكان ما تشنه اند و فرات ، روان است . گفتندش : آبى جز شمشيرها و نيزه ها نيست ، پس به حكومت فرومايگان تن بده . گفت : مى جنگم .
تا آنكه تيرى بر او نشست ، از كمان فرو مايه اى ابرص ؛ پليد آلوده اى كه هرگز از دوزخ خلاص مباد!
با كشتن او هلهله كردند، چهره اش را بر خاك كشيدند و محاسن او را با خون رنگين كردند.
حريمش را شكستند، طفل او را گلو دريدند و كلثوم و دخترانش را به اسارت بردند.
آنان را با ضجه و ناله و اشك و آه به اسيرى بردند، در حالى كه مى گفتند اى محمد! اى احمد! يا جدا! بردگان ما را اسير كرده اند و همه ما داغداريم .
اسيران كربلا را به شام و بلا مى برند، پيش يزيد طغيانگر، ريشه هر مصيبت .
تا آنجا كه ماه نورانى سر مطهر در برابر آن بدترين موجود، آن ملعون قاتل قرار گرفت .
در دست او چوب خيزران بود كه بر دهان او مى زد؛ دست و پنجه آن كنيه توز بد دل كه كينه پدر را در دل داشت و كفريات زشت جاهليت را كه پاكان و خوبان ذليل آنان شدند.
اى چشمهايم ! بر پسر دختر پيامبر اشك بريزيد، اشكى سرشار و فراوان ، كه خردمند اين گونه مى گريد. (501)
501- العلوم ، ج 17، ص 584.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى