خطبه فدكيه تفسيرى بر آيات قرآن كريم – قسمت سوم

معصومه ريعان

yaafatemeh1

متن خطبه
حضرت زهرا عليهاالسلام پس از معرفى خود در اين قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شيوه زندگى مردمان در زمان ظهور پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و روش برخورد آن حضرت با اين اوضاع، با استشهاد به آيه «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُم» (توبه: 128) مى‏فرمايد: پيامبرى از خود شما برايتان آمد كه آنچه شما را به زحمت مى‏انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خير و صلاح[ شما علاقه شديد داشت، و به ايمان‏آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبيين آيه مزبور ادامه مى‏دهد: «... آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و بيم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلك و روش مشركان بركنار بود، كمر آنان را شكست و حلقوم ايشان را فشرد و با حكمت و پند نيكو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت‏ها را شكست و گردن‏فرازان را سركوب كرد تا آنكه جمع ايشان شكست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آن‏گاه با اشاره به مسلمانان و حق‏خواهى ايشان در آن دوران سخت ايمان آوردن، مى‏فرمايد: «شما به همراه سپيدرويان پاك نهاد، گوياى كلمه اخلاص شديد، و حال آنكه «كنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مى‏رسيد مى‏توانست شما را نابود كند، جرعه‏اى براى هر تشنه و طعمه‏اى براى هر گرسنه و آتش‏گيره هر شعله‏اى بوديد، زير پاى ديگران له شده بوديد، آب‏هاى گنديده مى‏آشاميديد و برگ درختان مى‏چيديد، ذليل و توسرى خور بوديد.» سپس به آيه «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مى‏نمايد كه «شما وحشت داشتيد ديگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فيض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى‏ها نجات داد.»


و سپس اشاره مى‏فرمايد: شما را از كليه گرفتارى‏هاى ديگر نيز در هر زمان رهانيد» و به آيه «كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مى‏جويد.
پس از فرمايش‏هاى ديگرى، به طرح فتنه‏ها و بروز نفاق‏ها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حيرت ايشان مى‏پردازد و با آيه «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين» (توبه: 49) وقايع را شرح مى‏دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهليت نويدشان مى‏دهد و آن را جايگزين بدى مى‏خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (كهف: 50) و چنين كارى را خسران تفسير مى‏نمايد: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين»(آل عمران: 85) و آن‏گاه پس از توضيحات ديگرى از اين واقعه، به مسئله قطعى ارث خويش از پيامبر اشاره كرده، مى‏فرمايد: شما پنداشته‏ايد كه ما ارثى نمى‏بريم؟ «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون» (مائده: 50) آيا از دستورات دوران جاهليت پى‏روى مى‏كنند؟ براى مردمى كه باور دارند، چه كسى از خداوند بهتر دستور مى‏دهد و داورى مى‏كند؟
سپس مستقيما جانب خطاب را به ابوبكر نموده، مى‏فرمايد: «... اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداوند آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته‏اى: «لقد جِئتَ شيئا فريّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سليمان از داود عليهماالسلام اشاره فرموده، مى‏گويد: «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سليمان از داود ارث برد، و به ذكر داستان يحيى بن زكريّا اشاره مى‏فرمايد كه گفت: «... فَهَبْ لي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشينى به من ببخش كه از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آيات ذيل استناد مى‏جويد: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در كتاب خدا مقدّم مى‏باشند. «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند كه پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خويشاوندان به گونه خير و شناخته شده و معروف وصيت كند و اين براى پرهيزگاران كارى درست و شايسته است. و ادامه مى‏دهد: شما پنداشته‏ايد كه من بهره‏اى نداشته، از پدرم ارث نمى‏برم و هيچ رابطه و پيوندى بين ما نيست؛ در همين زمينه، با اقتباس از آيه 67 سوره انعام و آيه 39 سوره هود مى‏فرمايد: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمويم داناتر مى‏دانيد. پس (اين شما و اين فدك كه) همچون شتر مهار كشيده و بار كرده در اختيار شما باشد و روز واپسين و رستاخيز تو و آن (فدك) با هم روبه‏رو خواهيد شد ... «لِكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيم»؛ هر رويدادى را جايگاهى است و به زودى خواهيد دانست كه بر چه كسى عذاب خواركننده فرود آمده، شكنجه‏اى پايدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه‏كاران نوح، هم غرق مى‏شويد و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شكوه مى‏كند كه «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِين» (آل‏عمران: 144)؛ محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرستاده كسى است كه پيش از او نيز فرستادگانى آمده‏اند. آيا گر بميرد يا كشته شود شما به گذشته خود برمى‏گرديد؟ و هر كس به گذشته خود برگردد هرگز زيانى به خداوند وارد نياورده است و به زودى خداوند سپاس‏گزاران را پاداش خواهد داد. و فرياد برمى‏آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آيا ميراث پدرم بلعيده شود، در حالى كه شما مرا مى‏بينيد و صداى مرا مى‏شنويد و آغاز و فرجام كار به شما برمى‏گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِكوه از پنهان‏كارى مردم و چشم‏پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آيه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِين» (توبه: 13) مى‏فرمايد: آيا با مردمى كه پيمان‏هاى خود را شكسته و براى بيرون كردن پيامبر تصميم گرفته‏اند نمى‏جنگيد، با آنكه جنگ را آغاز كرده‏اند؟ آيا از آنان مى‏ترسيد با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر ايمان آورده و دين را باور كرده‏ايد؟(14)
در ادامه بيانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا عليهاالسلام رفاه‏طلبى و تمايل به زندگى راحت را عامل اين چرخش دانسته، مى‏فرمايد: «إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم: 8) اگر شما و همه كسانى كه در روى زمين زندگى مى‏كنند كافر شويد، بدانيد كه خداوند بى‏نياز و ستوده است. و با خشم اظهار مى‏دارد: «اين سخنان خروشى بودند كه از جان برآمد و آهى بودند كه از خشم من برخاستند و از بى‏تابى و توان‏فرسايى من حكايت مى‏كردند ... آنچه را شما انجام مى‏دهيد پيش‏روى پروردگار است و او ناظر و بينا: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستم‏كاران خواهند دانست به چه جايگاهى بازگشت مى‏كنند! و ادامه مى‏دهد: «من دختر پيامبر، هشداردهنده شمايم كه شما را از عذاب سرسخت پيش‏رويتان بيم مى‏داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آيات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر كارى مى‏خواهيد انجام دهيد كه ما هم كار خود را انجام خواهيم داد و چشم به راه باشيد كه ما هم منتظريم.
در اين فراز از سخن، ابوبكر با دل‏جويى و آرامش تلاش مى‏كند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عين حال، حكم خويش را در مورد «فدك» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نمايد؛ مى‏گويد: «ما آنچه را كه شما در نظر داريد، در راه خريد اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج كرده‏ايم تا به وسيله آن‏ها، مسلمانان با كافران هماورد باشند.» آن‏گاه در اين تصميم‏گيرى به اجماع عموم مسلمانان تكيه كرد و از اينكه نمى‏تواند خلاف دستور پيامبر كارى كند و بايد اين اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خويش پيش‏كش كرده، مى‏گويد: در آنچه در اختيار شخص من است و از اموال من به شمار مى‏رود، هر دستورى كه بفرماييد اجرا مى‏شود. آيا شما صلاح مى‏دانيد كه من در اين مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عمل كنم؟
در اين هنگام، حضرت زهرا عليهاالسلام به خروش آمده، مى‏فرمايد: «سبحان الله! ... هيچ‏گاه رسول خدا از كتاب خدا روى‏گردان و نسبت به احكام او مخالف نبود، بلكه پيرو قرآن و سوره‏هاى آن بود. آيا شما با نيرنگ و فريب، اجماع كرده، بهانه‏اى دروغين بر او بسته‏ايد؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى‏فرمايد: «اين كتاب خدا، كه داورى دادگر است و بيان آن حل و فصل مى‏كند، مى‏فرمايد: درخواست زكريّا از خداوند آن بود كه به او فرزندى بدهد و گفت: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل يعقوب باشد و سليمان از داود ارث برد. بنابراين، خداوند متعال در آنچه توزيع و تقسيم كرده، سهم هر كسى را تعيين و مقدار واجب و حتمى از ميراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به‏گونه‏اى واضح و روشن بيان داشته، بهانه‏جويى ياوه‏سرايى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آينده جلوگيرى نموده است. نه، چنين نيست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (يوسف: 18)؛ بلكه شما خودتان را گول زده و نفوس شما كارى (قبيح) را برايتان با جلوه‏اى زيبا نمايش داده‏اند. و من بردبارى و صبرى نيكو خواهم كرد و بر آنچه شما توصيف مى‏كنيد، از خداوند كمك مى‏جويم.»
در اينجا نيز ابوبكر به اين بهانه كه خلافت را مردم به گردن وى انداخته‏اند و بر آنان مستبدّانه حاكم نشده، مسلمانان را به داورى بين خود و حضرت فرامى‏خواند.
حضرت در آخرين فراز، با دلى آكنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى‏فرمايد: «اى مردم كه شتابان به گفتار باطل روى آورده، كار زشت زيان‏بار را با ديده اغماض نگريسته، آن را پذيرفته‏ايد! «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آيا در قرآن انديشه نمى‏كنند (نمى‏كنيد) يا اينكه بر دل‏هايشان (دل‏هايتان) قفل است؟ نه چنين است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِكم» (اشاره به آيه 14 مطفّفين)، بلكه كارهاى زشتتان بر دل‏هايتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هايتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتيد و به چه وضع بدى گرفتار شده‏ايد! به چيز بدى اشاره كرده‏ايد و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده‏ايد! به خدا سوگند! هنگامى كه پرده‏ها به يك سو زده شوند بارش را سنگين و پيامدش را خطرناك خواهيد يافت و زيان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرين فرمايش‏هاى خويش، با تكيه بر دو آيه از قرآن كريم، مى‏فرمايد: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را كه حساب نمى‏كرديد و به ذهنتان نمى‏آمد، برايتان آشكار خواهد شد و در آن هنگام، آن‏ها كه بر باطل هستند، زيان خواهند ديد. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، به منزل برگشت.(15)
در اين گفت‏وگو، حق‏خواهى و ادعاى مالكيت زمينى مطرح است كه غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصيت معنوى و مادى اهل بيت عليهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گيرى مستبدّانه خليفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جديد داشت و از اين‏رو، قدرتمندترين و سرشناس‏ترين مخالفان به عنوان اولين مقابله‏گران سقيفه را انتخاب كرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سركشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدين‏روى، حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على عليه‏السلام و حق ارث خويش، بايد به چيزى استناد كند كه فصل‏الخطاب همه رويارويى‏ها بوده و غير قابل انكار باشد. او به قرآن مجيد استناد كرده، مضمون كامل كلام را در اقتباس يا استشهاد از آيات برمى‏گزيند و اين، هم به معناى اعلام يك رويارويى باطنى و درونى با عنصر حكومتى حاضر است و هم به معناى كشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاكمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسير مجدّد آيات دعوت مى‏نمايد.
علاّمه سيد شرف الدين در تحليل مفصّلى از اين خطبه، به رموز تفسيرى آن پرداخته، چگونگى تفسير هر يك از آيات مطرح شده را بيان مى‏نمايد. وى در بخشى از اين تبيين آورده است: «ببينيد چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پيامبران، به دو آيه مربوط به داود و زكريّا عليهماالسلام ، به صراحت در ارث‏گذارى آن دو استدلال مى‏كند، و به جان خود سوگند كه آن حضرت بر خلاف ديگر كسانى كه مدت‏ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گيتى نهاده‏اند، ارث را در اين آيات شريفه مربوط به ارث حكمت و پيامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دليل بر معناى حقيقى مقدّم داشته كه نسبت به فهم آيات قرآن داناتر و اعلم بوده كه اگر اين تصرف و دخالت در معناى حقيقى لفظ بدون دليل جايز بود، ابوبكر و يا ديگر كسانى كه در آن روزها طرفدار او بودند نيز مى‏توانستند بدين‏گونه پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام را بدهند؛ با اينكه آنان چنين پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر اين، در اينجا قرائت ديگرى نيز موجود است كه مى‏گويد: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(16)
پس از استدلال به آيات مربوط به ارث پيامبران، حضرت به عموم آيات مربوط به ارث و عموم آيه «وصيت» استدلال نموده و تخصيص اين آيات را بدون دليل شرعى از كتاب و سنّت، كارى زشت برشمرده، با لحن و بيان كوبنده‏اى اين تخصيصِ بى‏جهت را بر آنان ايراد گرفته، چنين فرمود: «آيا خداوند درباره شما آيه مخصوصى نازل كرده كه پدرم را با آن آيه از اين عموم خارج كرده باشد.» و با اين استفهام انكارى، وجود مخصّص را در قرآن مجيد نفى كرده، آن‏گاه مى‏فرمايد: «و يا آنكه شما از پدرم و از پسرعمويم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناتريد؟»
با اين پرسش توبيخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلكه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زيرا اگر مخصّصى وجود مى‏داشت رسول خدا و يا جانشين آن حضرت به او فهمانيده، بيان مى‏كردند و نمى‏توان گفت كه آنان نمى‏دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و يا در بيان اين مسئله به آن‏حضرت كوتاهى كرده‏اند؛ زيرا در آن صورت، تفريط و اهمال در بيان حكم الهى و كتمان حق و وادار كردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگيرى و كينه‏توزى و دشمنى بى‏جهت و بيهوده لازم مى‏آيد كه همگى اين‏ها در مورد پيامبران الهى و جانشينانشان محال و ممتنع مى‏باشند.»
وى سپس نتيجه‏گيرى نموده، مى‏گويد: «براى حضرت زهرا، فقط يك راه و يك سخن باقى مانده است كه با گفتن آن كلمه، غيرت آنان را برانگيخت و با بلاغت و رسايى هرچه تمام‏تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ايجاد كرد و آن جمله اين بود كه فرمود: "... يا اينكه مى‏گوييد: اهل دو آيين از يكديگر ارث نمى‏برند!" كه مى‏خواست با اين جمله، بفهماند عموم آيه ارث با آنچه شما ادّعا مى‏كنيد، تخصيص نمى‏خورد، مگر اينكه بخواهيد به جمله آن حضرت كه فرمود: "اهل دو ملت و دو آيين مختلف از يكديگر ارث نمى‏برند." استناد كنيد و بنابراين، آيا به چنين كلامى لب مى‏گشاييد و چنين جمله‏اى را خواهيد گفت؟ آيا مى‏توانيد بگوييد كه من از امّت اسلامى نيستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى‏آيم و از اين نظر، حق ارث ندارم و با اين حساب، براى كار خود، كه مرا از ارث محروم ساخته‏ايد، حجت و دليلى داريد كه در اين صورت، بايد گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِليهِ راجعونَ».»(17)
علاّمه امينى نيز در تحليلى از اين خطبه، بر آيات وارد شده تفسيرى نموده‏اند كه «معلوم است كه حقيقت ميراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حكم خداوند متعال است. حمل آيه بر علم و نبوّت ـ چنان‏كه اهل سنّت انجام داده‏اند ـ بر خلاف آيه شريفه است؛ زيرا نبوّت و علم به ارث نمى‏رسند. نبوّت داير مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرينش، در پيشگاه پروردگار مشخص و معيّن گشته و خداوند داناتر است كه رسالت و مأموريت خود را در چه كسى و در چه جايى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان‏گونه كه دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزينش و اختيار الهى ندارد، علم نيز متوقف بر آموزش و فراگيرى است و مربوط به كسى مى‏شود كه خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر اين، زكريّا عليه‏السلام از خداوند درخواست كرد كه از فرزندانش كسى را وارث او قرار دهد كه وجود وى مانع و حاجب از ديگر افراد خويشاوند و فاميل و پسر عموهايش باشد و اين ممنوعيت تنها با ميراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد كه بخواهد موالى و خويشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وى در ادامه مى‏گويد: «نكته ديگر اينكه شرط كرد كه اين ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا كه گفت: «واجعلهُ ربِّ رضيا»، (مريم: 6) و اين درخواست پسنديده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نيست؛ زيرا عصمت و تقدّس در ويژگى‏هاى نفسانى و ملكات روحى هيچ‏گاه از پيامبران جدا نيست و بنابراين، درخواست اين خصوصيت بى‏معنا و بيهوده است.
... و اما اينكه حكم مخصوص حضرت رسول باشد، اين سخن مستلزم آن است كه عموم آيات ارث را تخصيص بزنيم؛ مانند آيات «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجيد را جز با دليل ثابت و مسلّم نمى‏توان تخصيص زد و خبر واحدى كه عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سيره تمام پيامبران گذشته امكان ندارد، نمى‏تواند مخصّص عموم آيات ارث باشد.(18)
ابن ابى الحديد نيز ضمن ذكر رواياتى مى‏نويسد: «مردم مى‏پندارند كه نزاع فاطمه با ابوبكر در دو چيز بوده: در ميراث و در نحله. من در احاديث يافتم كه آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبكر او را از آن‏ها نيز منع كرده بود كه عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(19)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نيز داشت كه مربوط به خمس غنايمى بود كه پس از پيامبر حادث مى‏گرديدند؛ چون ابوبكر، همان‏گونه كه خمس اهل بيت عليهم‏السلام را ـ كه در زمان رسول خدا (مانند خمس خيبر) مالك شده بودند ـ گرفته بود، آن‏ها را از خمس غنايمى كه پس از آن حضرت حادث شده بود نيز منع كرد و حضرت زهرا عليهاالسلام درباره آن‏ها نيز با او به نزاع پرداخت و اخبار در اين مورد بسيارند.»(20)
پی نوشت ها

14. علاّمه مجلسى ذيل اين بخش از خطبه مى‏فرمايد: «در بين مفسّران مشهور است كه اين آيه درباره آن عده يهوديانى نازل شد كه پيمان خود را شكستند و با احزاب همكارى كردند و تصميم گرفتند حضرت رسول را از مدينه بيرون كنند و به پيمان‏شكنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى‏دهد: «همچنين گفته شده است كه درباره مشركان قريش و اهالى مكّه نازل شده كه پيمان خود را با پيامبر و مؤمنان، كه قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همكارى نكنند (صلح حديبيه)، شكستند و قبيله "بنى‏بكر" را عليه "خزاعه" يارى كردند و تصميم گرفتند حضرت را از مكّه بيرون كنند. اينان در "دارالندوه" گرد آمدند و شيطان، كه به صورت پيرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن‏ها را راهنمايى كرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پيمان‏شكنى را از اين زمان شروع كردند.
اما مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام از مردمى كه عهد و ميثاق خود را شكستند، يا همان‏هايى هستند كه در آيه شريفه از آنان نام‏برده شده است كه در اين صورت، بيان‏كننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربايندگان حق آن حضرت است كه پيمان و عهدى را كه با رسول خدا در مورد وصيت آن حضرت و نسبت به خويشاوندان و اهل بيتش بستند، نقض كردند؛ همان‏گونه كه خداوند قتال با پيمان‏شكنان قريش را واجب فرموده بود، و يا اينكه مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بيت عليهم‏السلام است و مقصود از پيمان‏شكنى آنان نقض همان عهدى بود كه با رسول خدا بسته بودند كه از آن حضرت اطاعت كرده، پيرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نكنند، اما اين عهد و پيمان را شكستند و به دستورات آن حضرت عمل نكردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج كسى است كه همچون پيامبر و نفس آن حضرت و جانشين او در دستورات و اوامر و نواهى است كه او را از مقام خلافت بيرون كرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بيتش ناديده گرفتند، كه در اين صورت، ذكر آيه قرآن در ضمن فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام يك نحوه اقتباس از قرآن مجيد است. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109.)
15. قد كانَ بَعْدَكَ انباءٌ و هَنبثَةٌ
لو كُنتَ شاهدها لم تكبر الخَطْبُ
انّا فقدناك فَقْدَ الارضِ واِبلها     واختَلَّ قومُك فاشْهَدْهم و قد نكبوُا
و كُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ     عِند الالهِ على الاَدنَينِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم     لمّا مَضَيتَ و حالَتْ دونكَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا     لما فقدِتَ و كُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و كُنتَ بَدرا و نورا يُستَضاءُ به     عليك تُنْزَلُ مِن ذِى‏العزَّةِ الكُتُبِ
و كان جبريلُ بالآياتِ يُؤنِسنا     فَقَد فُقِدْتَ فَكُلُّ الخيرِ مُحتَجِبٌ
فليتَ قبلَكَ كانَ الموتُ صادَفَنا     لمّا مَضَيْتَ و حالَتْ دونَ الْكُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم يُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ     مِن البَريّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
16. سيّد شرف‏الدين عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.
17. همان.
18. عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الكتاب و السنّه والادب، بيروت، دارالكتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.
19. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 16، ص 230ـ231.
20. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمية عن الدلائل، مرتضى الحكمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن