خطبه فدكيه تفسيرى بر آيات قرآن كريم –قسمت چهارم

معصومه ريعان

zahra_67
خطبه عيادت
علاّمه مجلسى از شيخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه‏الله ، روايت كرده است كه در دوران شدت و غلبه بيمارى حضرت زهرا عليهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عيادت ايشان رفتند، جوياى احوال ايشان شدند و پرسيدند: در اين حال بيمارى، چگونه سر مى‏كنيد؟ حضرت بدين‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى‏شود و حالم به گونه‏اى است كه از دنياى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چيزى است آنچه كه نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا كه موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه‏اند.
... واى بر آن‏ها! چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايه‏هاى محكم نبوّت و محل نزول وحى امين و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف كرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين» (زمر: 15) آگاه باشيد كه اين همان زيان و خسران آشكار است.
... پس اى كاش بينى مردمى كه «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» (كهف: 104) مى‏پندارند كار نيك انجام مى‏دهند، به خاك ماليده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لايَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشيد كه آنان تبه‏كارند و خود نمى‏فهمند. «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لايَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون» (يونس: 35)؛ آيا آن كس كه به درستى و راستى هدايت مى‏كند براى پى‏روى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نيافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى‏كنيد؟


سوگند به خداوندگارت كه شتر اين فتنه آبستن شده و به همين زودى خواهد زاييد و شما قدح خونين و سمّ مهلك آن را خواهيد دوشيد. در آن هنگام «يَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثيه: 27) ياوره‏سرايان و تبه‏كاران زيان خواهند ديد، و آيندگان پيامد سنّت‏هاى گذشتگان را خواهند ديد و در آن هنگام، به خاطر رضايت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب كنيد و به شمشيرى برّان و هرج و مرج فراگير و خودكامگى ستمگران نويد دهيد! سهميه‏ هايتان را اندك خواهند داد و محصولات كشاورزى‏تان را خود درو خواهند كرد. واى بر شما! كه در آن هنگام در چه شرايطى به سر مى‏بريد! دل‏هايتان كور گشته‏اند. آيا ما شما را الزام و اجبار نماييم، در حالى كه خود اكراه داريد؟ «فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُون»(هود: 28)(21)
ابن ابى الحديد و طبرى از عمر بن خطّاب روايتى آورده‏اند كه متضمّن اين موضع‏گيرى نسبت به حضرت على عليه‏السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام مى‏باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى‏گويد: «آيا مى‏دانيد كه چه چيز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قريش) توجهى به شما نكنند؟ آنان از اينكه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدين‏وسيله، بر قوم خود فخر و مباهات كنيد خوششان نمى‏آمد. بنابراين، قريش براى خود فكرى كرد و به نتيجه رسيد.»(22)
و پيداست كه حزب حاكم بر تمام حقوق سياسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتيازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نيز بنى‏هاشم را از فدك و ميراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند ديگر مردم به شمار آوردند. بنى‏هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى‏طالب عليه‏السلام نمى‏توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى كنند. حضرت زهرا عليهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و ديگر افراد بنى‏هاشم نمود. حضرت زهرا عليهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدك»، هدفش آن بود كه زمينه را براى حضرت على عليه‏السلام در مطالبه حق پايمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدك» و خلافت با يكديگر همراه و در يك مسير قرار گرفته بودند؛ چنان‏كه بعدها كلمه «فدك» عنوان بزرگ‏ترى پيدا كرد كه منحصر به يك سرزمين مزروعى كه در زمان رسول خدا محدود و معيّن بود، نمى‏شد، بلكه موضوع فدك همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دليل بر اين مطلب آنكه ائمّه اطهار عليهم‏السلام هنگام تحديد و تعيين مرزهاى «فدك»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نكردند، بلكه ـ مثلاً ـ اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آن را در زمان خود، به اين عبارت تحديد نمود: «يك مرز فدك كوه اُحد است و مرز ديگرش عريش مصر، حدّ ديگر كناره دريا و مرز ديگر دومة‏الجندل» كه اين‏ها حدود تقريبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلام نيز پس از آنكه هارون‏الرشيد اصرار كرد كه «فدك» را از او بپذيرد، فرمود: من آن را از تو نمى‏گيرم، مگر با تمام حدود و مرزهايش. هارون‏الرشيد پرسيد: حدودش چيست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افريقيّه، حد چهارم كناره دريا از خزر تا ارمنيّه. هارون گفت: ديگر چيزى براى ما باقى نماند، جاى را تغيير دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم كه اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.
از اين‏رو، در امر شفّاف‏سازى سياسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا عليهاالسلام هر محملى را براى اين ادعا برمى‏گزيند تا بتواند از تحريف و انحرافى كه به وسيله حكومت تازه روى كار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نمايد و مسئوليت خود را در يارى دين و كيان و مركزيت آن يعنى حضرت على عليه‏السلام ادا نمايد و اين مسئله را در خطبه «فدك» در مسجد و خطبه «عيادت» تصريح نموده، بدون ابهام و پيچيدگى، نظرياتش را بيان مى‏كند و استحكام اين كلام را در استناد پى در پى به آيات قرآن كريم پى‏ريزى مى‏نمايد و فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان، روانى عبارت، نيرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و كنايات، والايى سطح مطلب، تمركز نسبت به اصل هدف و در عين حال، تنوّع مباحث با پيچيدگى با آيات خدا، سخنش را جاودان و كلامش را درخشان و نبوغ و بينشش را پيش از پيش اظهار مى‏دارد.

پی نوشت ها
21. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109ـ112.
22. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 12، ص 53 / طبرى، پيشين، ج 5، ص 31.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن