مقابله با مقام عصمت
مقابله با احترام و محبتهاى خاص به اهلبيت
زير پا گذاردن مبانى دينى
پيشگيرى از اجراى قوانين بعدى اسلام
مقابله با مقام عصمت
پايهى دين بر عصمت انبياء و اوصياء عليهمالسلام است، چرا كه اين پيامآوران الهى اگر خطاى عمدى يا سهوى داشته باشند اطمينان بكلى سلب مىشود و مردم به آنچه بعنوان دين پذيرفتهاند اطمينان نمىيابند. حكومتى كه غاصبانه تشكيل شده بود قبل از همه بايد اين شرط را حذف مىكرد تا براحتى هوسرانىهايش را مطرح كند. اين بود كه از چند راه به مقابله آن آمد:
1. با هتك حريم عصمت، و اهانت و جسارت نسبت به مقام با عظمتى كه هيچ خطايى به او نمىتوان نسبت داد، در صدد شكستن آن برآمد. اين كه فدك را از فاطمه عليهاالسلام مىگيرند بدان معنى است كه تصرف او بجا نيست. اينكه در ميان مردم با او به احتجاج برمىخيزند براى شكستن عظمت او است. اينكه در ميان كوچه با جسارتهاى جانسوز سند فدك را از دست او مىگيرند و پاره مىكنند هدفى جز اهانت به عصمت ندارد.
2. با رد سخن مقامى كه آيهى تطهير و عصمت دربارهاش نازل شده رسماً اعلام كرد كه مصداق آيهى تطهير با ديگران يكى است و خصوصيتى در قبول كلامش نيست و لذا از او شاهد مىخواهد.
3. در مقام مخاصمه تا آنجا تجاوز مىكند كه اگر كسى بر عليه مقام عصمت شهادت دهد قبول مىكند و قائل مىشود كه بايد بر او حد جارى كرد!!؟
4. با رد شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام بار ديگر كلام معصوم را رد مىكند.
دشمن با اين طريق خود را معرفى كرد وگرنه مقام عصمت در عظمت خود باقى بوده و هست و تا روز قيامت سفيران پروردگار فقط معصومين عليهمالسلام هستند و بس، و غاصبين براى وارد كردن خود به صحنه، سعى در بيرون كردن مقام عصمت داشتند. البته راه همچنان باز است و آنان كه امام معصوم نمىخواهند و به امام خطاكار قانعاند دنبالهرو همانانند، ولى آنان كه در پى بدست آوردن اوامر خدا و در نتيجه تحصيل رضاى الهى هستند نمىتوانند سخن غير معصوم را بپذيرند مگر آن كه از سخن معصوم گرفته شده باشد.
مقابله با احترام و محبتهاى خاص به اهلبيت
با توجه به سفارشات اكيد قرآن و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر مراعات احترام اهلبيت عليهمالسلام و نيز لزوم محبت داشتن نسبت به آنان، كه كشش باطنى به سوى آنان در پاكان عالم است، دشمنان اهلبيت عليهمالسلام از اين مسئله رنج مىبردند و در كم رنگ كردن آن نهايت تلاش خود را مىنمودند كه در ماجراى غصب فدك به چند صورت جلوه كرد:
1. از اينكه به احترام اهلبيت عليهمالسلام خداوند حق خاصى را به آنان داده باشد ابا داشتند. آنها با بخشودهى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به دليل اينكه بعنوان ذوىالقربى به حضرت زهرا عليهاالسلام داده شده بود مخالفت داشتند، و به هيچ عنوان نمىخواستند مسئله به صورت عظمت اهلبيت عليهمالسلام مطرح شود و منظور پاك كردن گوشهاى از اين عظمت بود كه در اختصاص فدك به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سپس به دختر او جلوه مىكرد.
2. مسئلهى رضا و غضب اهلبيت عليهمالسلام و مساوى بودن آن با رضاى پروردگار از اصولى بود كه بطور جدى به مبارزه با آن برخاسته بودند. همچنين اذيت فاطمه عليهاالسلام كه بعنوان اذيت خدا و رسول مطرح بود در ليست برنامههاى آنان بود.
اقدام به غصب فدك از يك سو، ايجاد نارضايتى و غضب فاطمه عليهاالسلام بود و از سوى ديگر آزار دادن آن بانوى بزرگ، و اين هدفى بود كه غاصبين با يك برنامه به هر دوى آنها دست مىيافتند. عمر در سخنانش بارها اين مطلب را مطرح كرده كه ناراحت شدن يك زن مسئلهى مهمى نيست تا روى آن حساب شود! آنان مىخواستند نشان دهند كه عمداً اقدام به اذيت فاطمه عليهاالسلام نمودند و او را به غضب درآوردند. ولى ثمرهى كارشان با برنامههاى اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام خنثى شد و طورى شد كه علناً به معذرتخواهى آمدند.
3. مودت و محبت نسبت به آل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در دين اسلام موضوعيت تمام دارد بطورى كه هيچ عملى بدون آن مورد قبول نيست. اصحاب صحيفه و سقيفه در صدد الغاى اين شرط از اسلام و رواج اسلام بىولايت و محبت اهلبيت عليهمالسلام بودند. يكى از مواردى كه اين هدف به ظهور رسيد مسئلهى فدك بود. پيداست كه اگر مردمى محبت اهلبيت پيامبر خود را داشته باشند نه تنها اموال او را نمىگيرند بلكه اموال خود را هم در اختيار او قرار مىدهند.
بقول اميرالمؤمنين عليهالسلام، در زير آسمان فقط يك سرمايه از آنِ زهرا عليهاالسلام بود و آن هم فدك. تمام چشمها به همين ملك فاطمه عليهاالسلام دوخته شد. گويا به يادشان نمىآمد كه جا دارد از اموال خود تقديم آنحضرت نمايند و محبت خود را اظهار كنند. اولين معناى غصب فدك بىمحبتى نسبت به خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود، و اين همان بود كه غاصبين دقيقاً در پى آن بودند.
زير پا گذاردن مبانى دينى
ناديده گرفتن فرامين الهى اولين پايه براى بدعتگزار است، چون كسى كه مىخواهد طبق هوى و هوس خود عمل كند ابتدا بايد از قيد اطاعت خداوند بيرون آيد تا بتواند آنگونه كه دلش مىخواهد عمل نمايد.
غاصبين فدك چند فرمان الهى را با اين كار خود زير پا گذاشتند و اين اوامر الهى در آيات قرآن و اعمال و گفتار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جلوهگر بود.
آنان با غصب فدك آيهى «آتِ ذا القربى حقه»، و آيهى «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً»، و آيهى «يوصيكم اللَّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين»، و آيهى «و ورث سليمان داود» و چند آيهى ديگر مربوط به ارث را زير پا گذاشتند.
فدك به دستور خاص الهى به فاطمه عليهاالسلام داده شده بود و آنان با گرفتن آن در واقع دستور الهى را نقض كردند. آيهى تطهير شهادت الهى بود كه فاطمه عليهاالسلام هر سخنى بگويد راست مىگويد، ولى آنان با شاهد خواستن از فاطمه عليهاالسلام رسماً گواهى خداوند را ناديده گرفتند. خداوند آيات ارث را براى همهى مردم نازل كرده است و اينان فاطمه عليهاالسلام را بدون هيچ مدركى از آن مستثنى دانستند و در واقع تصرف و تحريف در كلام خدا نمودند. خداوند تصريح مىكرد كه انبياء ارث مىبرند و اينان در مقابل خداوند مىگفتند انبياء ارث نمىبرند.
از سوى ديگر عمل و گفتار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بعنوان مقام عظماى عصمت حاكى از فرمان خداوند است.
اگر هيچ آيهاى هم دربارهى فدك نبود، همين عمل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه رسماً فدك را به فاطمه عليهاالسلام بخشيد و در حضور مردم اين كار را انجام داد كه همه دانستند و سند آن را هم تنظيم كرد و نوشت و شاهد هم بر آن گرفت، براى حرمت مخالفت با آن كافى بود.
گويى اعطاى فدك را يك انسان عادى انجام داده است كه به همين آسانى آن را غصب كردند و به ارائهى سند و شاهد هم اعتنايى نكردند!
در كنار همهى اينها دستورات ديگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از قبيل آنكه «البينة على المدعى واليمين على من انكر» زير پا مىرفت. اينان قانون معروف اسلام را مىدانستند و رسماً با آن مخالفت مىكردند و بجاى آنكه از مدعى شاهد بخواهند از مدعى عليه شاهد مىخواستند.
آرى هدف، نشان دادن بىاعتنايى به عمل پيامبرى بود كه كار او مظهر ارادهى پروردگار است، «وماينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى»، و در واقع مىخواستند نشان دهند كه به مقام وحى اعتنايى ندارند. البته عظمت قرآن و مقام وحى جايى نرفت ولى غاصبين خوب معرفى شدند و اهداف آنان خوب تبيين گرديد
پيشگيرى از اجراى قوانين بعدى اسلام
نكتهى بسيار حساسى كه غاصبين اظهار نمىكردند ولى بعنوان يك مسئلهى مهم در دل داشتند اين بود كه هنوز بسيارى از قوانين اسلام تبيين نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بيان كند.
پيدا بود كه امثال ابوبكر و عمر نه قادر بر چنين كارى هستند و نه مردم آنان را بدين عنوان مىپذيرند. چشمها همه به اهلبيت عليهمالسلام دوخته شده بود كه بقيهى احكام الهى را چگونه بيان مىكنند، و غاصبين در صدد انحلال اين مسئله بودند.
آنها خوب مىدانستند كه اگر امروز بيانات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام را دربارهى فدك بپذيرند فردا هم بايد منتظر بيان احكام ديگرى از اسلام باشند. اين هم باعث توجه مردم به خانهى وحى بود و هم مانع بدعتها.
لذا با كمال صراحت، پس از شنيدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانين وضع شده از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه هم اميرالمؤمنين عليهالسلام و هم فاطمه عليهاالسلام بيان كردند، رسماً آن را زير پا گذاردند تا نوبت فرداهايى نرسد كه بايد به سخنان ايشان گوش فرادهند!
در قسمت دوم این نوشتار، به بررسی اسرار دیگری از غصب فدک خواهیم پرداخت.
انشاء الله