سالى معاويه براى انجام حج به حجاز سفر كرد. در جلسه اى كه حضرت سيّدالشهداء عليه السلام و ديگر مخالفان جانشينى يزيد حضور داشتند، معاويه سخن از شخصيّت يزيد و معرفى او به ميان آورد.
در اين هنگام امام حسين عليه السلام برخاستند و بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمودند:
وفهمت ما ذكرته عن يزيد،... تريد أن توهم الناس من يزيد، كأنّك تصف محجوباً أو تنعت غائباً أو تخبر عمّا كان ممّا احتويته بعلم خاص وقد دلّ يزيد من نفسه على موقع رأيه...;
هر چه درباره معرفى يزيد گفتى فهميديم، ولى تو مى خواهى مردم را به اشتباه بيندازى!
تو چنان از يزيد سخن مى گويى كه گويا مردم از حال او با خبر نيستند و گويا از فردى سخن مى گويى كه هيچ كس او را نديده و خبرى از او ندارد. و حال آن كه يزيد كسى است كه با اعمال خود، شخصيّتش را به جامعه معرفى كرده است.
امام حسين عليه السلام در ادامه سخن، مفاسد و جرايمى را كه يزيد به صورت آشكار مرتكب شده بود و بين مردم معروف بود، يادآور شدند و خطاب به معاويه فرمودند:
ودع عنك ما تحاول، فما أغناك أن تلقى اللّه من وزر هذا الخلق بأكثر ممّا أنت لاقيه، فواللّه! ما برحت تقدم باطلاً في جور وحنقاً في ظلم، حتّى ملأت الأسقية، وما بينك وبين الموت إلاّ غمضة، فتقدم على عمل محفوظ في يوم مشهود ولات حين مناص;1
دست از اين كارها بردار و از هدفى كه دارى صرف نظر كن; چرا كه تو پاسخِ همين اعمالى كه تا به حال مرتكب شده اى، نمى توانى بدهى. تو تمام ظلم ها و جورها را انجام داده اى و ديگر بين تو و مرگ فاصله اى جز چشم بر هم زدنى باقى نمانده و به زودى در روز مشاهده اعمال ـ كه گريزى از آن نيست ـ پرونده خود را خواهى ديد.
معاويه در حالى كه هزار سرباز از شام به همراه خود آورده بود و آنان شمشير به دست در كنار او ايستاده بودند، چاره اى نديد مگر اين كه به دروغ روى آورد و بگويد: آرى اين چه شايعه اى است؟ چه كسى گفته كه اين چهار نفر (حسين بن على، عبدالرحمان بن ابى بكر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير) با يزيد بيعت نكرده اند؟ اين بزرگان همگى بيعت كرده اند و مردم دروغ و شايعه مى بافند و گمان مى كنند كه اين افراد با يزيد بيعت نكرده اند.
آن گاه به آن سربازهاى شمشير به دست رو كرد و آن ها به لحن شكايت به معاويه گفتند: چه خبر است كه اين قدر از اين چهار نفر تجليل مى كنى...؟ اين افراد بايد به صورت آشكار در نزد مردم با يزيد بيعت كنند و ما بيعت مخفى و خصوصى اينان را قبول نداريم; چرا كه همه بايد از بيعت اين افراد با يزيد، آگاه شوند.
بعد با هم آهنگى قبلى كه بين معاويه و اين سربازان صورت گرفته بود، معاويه در پاسخ آن ها مى گويد: نه، اين بزرگان با يزيد بيعت كرده اند و بيعت اين افراد، با يزيد از روى ميل و رغبت بوده است. اى سربازان! چرا شما دنبال شر مى گرديد! آيا مى خواهيد فتنه به پا كنيد؟ اينان بزرگان مسلمانان هستند و درباره ايشان چنين سخن نگوييد و من از ايشان راضى هستم(!)
بعد از پايان جلسه از سيّدالشهداء عليه السلام پرسيدند: آيا شما بيعت كرده ايد؟
حضرت فرمودند:
لا، واللّه، ما بايعنا ولكن معاوية خادعنا وكادنا...;2
نه، به خدا سوگند! ما بيعت نكرديم، ولى اين نيرنگ و خدعه اى از جانب معاويه است.
طبرانى در اين باره مى نويسد: حسين بن على عليهما السلام به معاويه فرمودند:
أنا ـ واللّه ـ أحقّ بها منه، فإنّ أبي خير من أبيه وجدّي خير من جدّه وإنّ أمّي خير من اُمّه وأنا خير منه;3
به خدا سوگند! من از يزيد به خلافت سزاوارتر هستم، هم از جهت پدر و مادر و جدّ و هم خودم از او بهترم.
معاويه گفت: از جهت مادر تو از او برترى، ولى از جهت پدر، پدر او در جنگ بر پدر تو پيروز شد، يزيد نيز از تو بهتر است(!)
1 . الامامة والسياسه: 1 / 208 و 209.
2 . «فخطب وقال: أيّها الناس! إنّا وجدنا أحاديث الناس ذات عوار، وإنّهم قد زعموا أنّ الحسين بن علي، وعبدالرحمان بن أبي بكر، وعبداللّه بن عمر وعبداللّه بن الزبير، لم يبايعوا يزيد، وهؤلاء الرهط الأربعة هم عندي سادة المسلمين وخيارهم، وقد دعوتهم إلى البيعة فأجابوا إذاً سامعين مطيعين... .
فضرب أهل الشام بأيديهم إلى سيوفهم فسلّوها ثمّ قالوا: يا أميرالمؤمنين! ما هذا الّذي تعظّمه من أمر هؤلاء الأربعة؟ إئذن لنا أن نضرب أعناقهم، فإنّا لا نرضى أن يبايعوا سرّاً، ولكن يبايعوا جهراً حتّى يسمع الناس أجمعون.
فقال معاوية... فإنّهم قد بايعوا وسلّموا وارتضوني فرضيت عنهم» (الامامة والسياسه: 1 / 213، المنتظم: 5 / 286، تاريخ الخلفاء: 197، الفتوح: 4 / 348).
3 . المعجم الكبير: 19 / 359.