شرح زيارت جامعه كبيره -2
شرف ياب خدمت امام عليه السلام مى شويم، نخست سلام مى كنيم.
انسان به هر جايى كه وارد مى شود، ادب را رعايت مى كند. اين كه گفتيم «انسان» براى اين است كه ادب داشتن رسم انسانيت است; لذا اين معنا در همه اقوام و ملل وجود داشته كه البته گوناگون است و در اسلام سلام كردن ادب ملاقات و تحيّت است... . گرچه اكنون در جامعه ما سلام اندكى كم رنگ شده; نه فقط سلام كردن; بلكه جواب سلام نيز به تدريج دارد فراموش مى شود.
از آداب اسلام است كه انسان به هر جا كه وارد مى شود، به گونه اى كه بشنوند، سلام كند.
در هنگام ورود به خدمت ائمه عليهم السلام، كيفيت سلام را خود حضرات از باب لطف به ما ياد داده اند كه چگونه بر آنان سلام كنيم؟ چه تعابيرى مناسب است؟ موارد، كيفيت، خصوصيت ها را معيّن كرده اند.
معناى سلام
سلام يعنى چه؟ سلام در عرف مسلمانان، در مكتب اهل بيت عليهم السلام نوعى از انواع تحيّت و ادب و احترام است، و «سلام» در لغت عرب ضدّ جنگ و اختلاف و نزاع است. وقتى مى گوييم: سلام عليكم; يعنى اعلام محفوظ بودن طرف مقابل از هر گونه بدى از سوى ما.
سلام از اسامى خداوند متعال است.1 دو تعبير در قرآن مجيد وجود دارد:
1 . سلام، آن جا كه مى فرمايد:
(إِذا جاؤُها وَفُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ);2
آن گاه كه به بهشت مى رسند و درهاى بهشت گشوده مى شود، خازنان آن گويند: سلام بر شما، پاك شديد; پس براى هميشه وارد آن شويد.
2 . تحيّت، آن جا كه مى فرمايد:
(تحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ...);3
تحيّت آنان روز ملاقات سلام است.
پس هر عمل، حركت و گفتارى كه انسان براى احترام ديگرى انجام مى دهد تحيّت است. اين عمل گاهى با دست روى سينه گذاشتن، گاهى با دست روى سر نهادن، گاهى با بلند شدن به پاى كسى و گاهى با يك دسته گل به كسى دادن محقّق مى شود.
بنابراين نسبت بين سلام و تحيّت عموم و خصوص مطلق است، هر سلامى، تحيّت است; ولى هر تحيّتى، سلام نيست.
از قرآن و روايات استفاده مى شود كه «تحيّت» و احترام و ادب اهل بهشت به هم ديگر «سلام» است; از اين رو در اسلام «سلام»، تحيّت قرار گرفت تا اشاره اى باشد به اهل بهشت بودن مسلمانان.
البتّه سلام در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از نظر فقهى داراى احكام و آدابى است كه صيغه سلام، ابتداى به سلام و اين كه ردّ آن چگونه بايد باشد به آن اشاره شده است.
در هنگام وارد شدن بر امام عليه السلام، چون واردشونده اهل بهشت است و كسى كه بر او وارد مى شوند شخصيّتى است كه ورود بر او، ورود بر خداست، پس تحيّت، همان «سلام» خواهد بود.
آن گاه بايد بحث شود كه:
اولاً: «اهل بيت» يعنى چه؟
ثانياً: چرا به هنگام ورود به امام عليه السلام فرمود گفته شود: «يا أهل بيت النبوّة»؟ چرا نفرمود: «أهل بيت النبي»، «أهل بيت الرسول» و «أهل بيت محمّد»؟
پرواضح است كه كلام خداوند، كلام پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام; بلكه كلام هر حكيمى گرچه غير معصوم باشد نكته دارد و حساب شده است.
از طرفى «يا» واژه «ندا» است، آن گونه كه در كتاب هاى لغت و نحو و عوامل ملاّ محسن آمده: «يا» براى نداى قريب و بعيد وضع شده است. بنابراين، ما با زيارت جامعه مى توانيم معصوم عليه السلام را از دور و نزديك زيارت و خطاب كنيم، البتّه اگر از نزديك باشد كه روح و جسم در حضور امام عليه السلام است، چه بهتر.
1. سوره حشر (59): آيه 23.
2. سوره زمر (39): آيه 73.
3. سوره احزاب (33): آيه 44.
معناى اهل بيت
عنوان اهل بيت در قرآن و سنّت، جنبه اصطلاحى يافته است. اين است كه گفته مى شود: قرآن مجيد براى خود لغت خاصّى دارد; ضمن اين كه به زبان عربى مبين است.
«اهل بيت» در كتاب و سنّت به گونه اى اصطلاح شده كه گويى لقب، عنوان و ـ به قول امروزى ها ـ تابلويى براى پيامبر خدا، امير مؤمنان على مرتضى، صدّيقه طاهره فاطمه زهرا و ائمّه عليهم السلام شده است. خود پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و امير مؤمنان على عليه السلام از اهل بيت هستند. البتّه اين بحث در جايگاه خود به تفصيل بيان شده است.
از جمله موارد طرح مقصود از عنوان «اهل بيت» تفسير آيه تطهير است، آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:
(إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِب عَنكمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطهِّرَكمْ تَطهِيراً);1
خداوند فقط مى خواهد هر گونه پليدى را از شما اهل بيت دور كند و شما را به طور كامل پاك سازد.
ما به طور مفصّل اين مطلب را در ذيل آيه بحث كرده ايم.2 اين جا نيز جاى بحث است كه مراد از «اهل بيت» كيست؟ آيا آن گونه كه بعضى از سنّى ها نوشته اند معناى لغوى مراد است; يعنى كسانى كه در آن خانه زندگى مى كنند تا شامل زنان، كنيزها و غلام ها نيز شود؟ يا مراد از اهل بيت چيز ديگرى است؟
منظور از «اهل بيت» در آيه مباركه معناى لغوى نيست. قرآن كريم درباره حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد:
(وَسارَ بِأَهْلِهِ);3
و همراه خانواده اش حركت كرد.
معلوم است كه فقط عيالش همراهش بوده است و ديگر كسى نبوده، پس معناى لغوى مراد است و اين غير از عنوان «اهل بيت» مى باشد. لذا برخى خلط مبحث كرده و مى گويند: كلمه «اهل» فقط بر زن اطلاق مى شود.
آرى، واژه «اهل» بر زن اطلاق شده و كسى منكر اين معنا نيست. امّا عنوان «اهل بيت»، عَلَميّت پيدا كرده وعنوان مشير قرار گرفته، جعل ثانوى پيدا كرده و اصطلاح شده است.
به سخن ديگر، اين عنوانى است كه مصداقى در لسان كتاب و سنّت جز محمّد و آل محمّد، يعنى حضرات اهل عصمت عليه وعليهم السلام ندارد. اگر ذريّه آن حضرت نيز ملحق شود، از باب (أَلحَْقْنَا بهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ)4 است; يعنى از باب الحاق است وگرنه در حال اطلاق افراد ديگرى مراد نيست و تفصيل اين مطلب در آينده خواهد آمد، ان شاء اللّه.
1. سوره احزاب (33): آيه 33.
2. ر.ك: نفحات الازهار: 20 / 73، آيه تطهير.
3. سوره قصص (28): آيه 29.
4. سوره طور (52): آيه 21; «فرزندانشان را به آن ها ملحق مى كنيم».
چرا «اهل بيت النبوّة»؟
پيش تر اين پرسش مطرح شد. اين پرسش را به چهار وجه مى توان پاسخ داد كه هر كدام به كتاب و سنّت مستند است و احتمال دارد هر يك از آن ها مراد باشد و شايد هر چهار وجه مراد باشد.
وجه يكم. از نظر لغوى واژه «بيت» با واژه «دار» فرق دارد. بيت اخص از دار است. ترجمه فارسى «بيت» اتاق و «دار» خانه است. در واقع، خانه متشكل از اتاق و متعلّقات آن است.
از طرفى، چه «بيت» باشد و چه «دار»، بايستى آن مكان، در، ديوار، سقف و حصارى داشته باشد، هر چند حصار از پارچه يا از مواد نايلونى باشد. خانه يا اتاق، چون حصار دارد، محلّ آسايش، استقرار و زندگى انسان است، حتى چادرنشينان نيز در چادرهايشان استقرار دارند و زندگى مى كنند. اين حصار از غير محفوظ است و از بيگانگان مستور. در غير اين صورت، به آن جا بيت اطلاق نمى شود.
اگر دقت كنيم مى بينيم كه در معناى اين لفظ استقرار داشتن هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى لحاظ شده است; آن سان كه انسان در اتاق از نظر جسمى و روحى آرامش دارد و از بيگانگان، غارت گران، دشمنان و حيوانات مصون و محفوظ است.
از همين روى واژه «بيت» بر امور معنوى نيز صدق مى كند. گاهى مى گويند: فلانى از بيت علم و تقواست. مراد استقراريّت علم و تقوا در آن جاست وگرنه علم و تقوا جايى را پر نمى كند تا بگوييم مكان لازم دارد; از اين رو معناى روايتى كه مى فرمايند: «ونحن بيت اللّه;1 ما خانه خدا هستيم» روشن مى شود.
در ادامه همان روايت آمده است:
نحن... بيت الرحمة;2
ما... بيت رحمت هستيم.
اين نيز به همان معنايى است كه بيان شد و در همين زيارت جامعه خواهيم خواند كه از ائمّه عليهم السلام به «معدن رحمت» تعبير شده كه نكته اى دارد.
با توجّه به اين مقدّمه، اگر مى گوييم ائمّه عليهم السلام بيت نبوّت هستند; يعنى حقايق، اسرار و مطالب ويژه اى كه به افراد ديگر بيان نشده; چرا كه استعداد و تحمّل آن ها را ندارند، در وجود ائمّه عليهم السلام است.
حديث هاى بسيارى در كتاب هاى شيعه و سنّى نقل شده كه پيامبر گرامى صلى اللّه عليه وآله جلسه هاى ويژه اى با امير مؤمنان على عليه السلام داشتند كه به طور كلّى هيچ كسى در آن جا نبوده و حضرتش مطالبى را به حضرت على عليه السلام بيان مى داشته اند كه به احدى نگفته اند و شريكى در آن مطالب و جلسات نداشته اند.
از اين رو با استظهارى كه از واژه «بيت» و فرق آن با «دار» و ويژگى آن شد، روشن گرديد كه مراد از «اهل بيت النبوة» همان است كه بگوييم ائمّه عليهم السلام محلّ استقرار حقايق نبوّت و حفظ اسرار آن هستند كه در اين زمينه روايات بسيارى در كتاب هاى شيعه و سنّى نقل شده است.
به آن چه كه اشاره كرديم بزرگان علماى اهل سنّت در كتاب هاى حديثى خود تصريح مى كنند. حافظ سمهودى در شرح حديث: «إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي» مى گويد:
الّذين وقع الحثّ على التمسّك بهم من أهل البيت النبويّ والعترة الطاهرة، هم العلماء بكتاب اللّه عزّ وجل، إذْ لا يحثّ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم3 على التمسّك بغيرهم، وهم الّذين لا يقع بينهم وبين الكتاب افتراق حتّى يردا الحوض، ولهذا قال: «لا تقدّموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم»;4
كسانى از اهل بيت پيامبر و عترت پاك كه مردم بر تمسّك كردن بر آن ها تشويق و تحريك شده اند، همان عالمان به كتاب خدا هستند; چرا كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به تمسّك به غير آنان تشويق نكرده است; همان هايى هستند كه تا كنار حوض ميان آنان و كتاب جدايى نخواهد بود. از اين رو پيامبر فرمود: «از آنان پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و درباره آنان كوتاهى نكنيد كه نابود خواهيد شد و به آنان مطلبى نياموزيد كه آنان از شما داناترند».
حافظ ملاّ على قارى نيز مى گويد:
الأظهر هو: إنّ أهل البيت غالباً يكونون أعرف بصاحب البيت وأحواله، فالمراد بهم أهل العلم منهم المطّلعون على سيرته الواقفون على طريقته، العارفون بحكمه وحكمته. وبهذا يصلح أنْ يكونوا مقابلاً لكتاب اللّه سبحانه كما قال: (وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ);5
به نظر مى رسد كه در بيشتر موارد افراد خانه درباره صاحب خانه از همه آگاه ترند; پس منظور از آنان همان آگاهان از سيره و روش پيامبر و طريقت او هستند; به حكم و حكمت او آگاه و عارف و با اين آگاهى شايسته اند كه در برابر كتاب خدا باشند، آن جا كه مى فرمايد «و كتاب و حكمت را به آنان آموخت».
نظام الدين نيشابورى نيز در تفسير آيه مباركه (وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَفيكُمْ رَسُولُهُ);6 «چگونه كفر مىورزيد با اين كه آيات خدا براى شما خوانده مى شود و پيامبر او در بين شماست»، مى گويد:
وأمّا النبي، فإنّه وإنْ كان مضى إلى رحمة اللّه في الظاهر، ولكن نور سرّه باق بين المؤمنين فكأنّه باق، على أن عترته ورثته يقومون مقامه بحسب الظاهر أيضاً،... ولهذا قال: «إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي»;7
گرچه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در ظاهر به رحمت خدا پيوست; ولى نور سرّ او در ميان مؤمنان باقى است; آن چنان كه گويى حضرتش در اين عالم وجود دارد، علاوه بر اين كه عترت او كه وارثان او هستند در اين عالم قائم مقام او مى باشند و از اين رو فرمود: «من دو چيز گران بها بين شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم».
وجه دوم. به نظر مى رسد كه ائمّه اطهار عليهم السلام و اهل بيت پيامبر اكرم، قوام وجود انبيا بوده اند. نبوّت آنان، از آغاز به وجود اهل بيت عليهم السلام كه خلقت آنان قبل از خلقت انبياء بوده است چنان كه در آينده به تفصيل خواهد آمد. در آغاز به خود حضرت آدم عليه السلام خطاب مى رسد:
هؤلاء خمسة من ولدك، لولاهم ما خلقتك، ولا خلقت الجنّة ولا النار ولا العرش ولا الكرسي ولا السماء ولا الأرض ولا الملائكة ولا الجنّ ولا الإنس... فإذا كان لك إلي حاجة فبهؤلاء توسّل;8
اينان پنج تن از فرزندان تو هستند. اگر آنان نبودند، نه تو را، نه بهشت، عرش، كرسى، زمين و آسمان و فرشتگان و جن و انس را مى آفريدم. پس هر گاه حاجتى داشتى به اينان توسل كن!
آرى، اصل وجود انبيا، بعثت و نبوّت آنان به بركت اهل بيت عليهم السلام بوده است. در اين زمينه رواياتى در كتب نقل شده است. خداوند متعال در آيه مباركه مى فرمايد:
(فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلِمَات فَتَاب عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِيمُ);9
سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت و (پس از توبه به وسيله آن كلمات) خداوند توبه او را پذيرفت; همانا خداوند توبه پذير مهربان است.
ذيل اين آيه مباركه كتاب هاى شيعه و سنّى را بايد ديد. البته اين معنا چگونه مى شود و چگونه آن را مى توان درك كرد، اندكى انديشه و تأمّل نياز دارد و هر كسى به اندازه ظرفيّت خود بايد اين مطلب را دريابد، وگرنه بيش از ظرفيّت از كسى خواسته نشده است.
بوصيرى دانشمند اديب سنّى در قرن هفتم، به بيمارى فلج مبتلا مى شود. قصيده اى در مدح پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله سروده و به آن حضرت متوسّل مى گردد. حضرت در عالم رؤيا عنايتى به او مى كنند و شفا مى يابد.
قصيده مشهور به «برده» را علماى بسيارى شرح كرده، تخميس، تسبيع و انواع فنون ادبى را در مورد آن اعمال كرده اند كه بعضى از آن ها چاپ شده است. برخى از علماى ما نيز آن را شرح كرده اند. اين قصيده از قصايدى بوده كه از قديم الايّام مردم آن را حفظ مى كنند و طلبه ها در حوزه هاى علميه نيز آن را حفظ مى نموده اند.
در اين قصيده آمده است:
وكلّ آي أتى الرسل الكرام بها *** فإنّما اتّصلت من نوره بهم
و هر آيه، معجزه خارق العاده و كرامتى را كه پيامبران گرامى الهى آورده اند، فقط از نور پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به آنان رسيده است.
وى در مدح رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى گويد:
فإنّه شمس فضل هم كواكبها *** يظهرن أنوارها للناس في الظُّلَم10
به راستى كه او خورشيد فضيلت و برترى است و آنان ستارگانى هستند كه انوار او را در تاريكى ها براى مردم آشكار مى سازند.
اين اديب بزرگ و شارحان آن از بزرگان شيعه و سنّى در ذيل اين ابيات تصريح دارند كه پيامبران گذشته همه مظاهر نور رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده اند، همان گونه كه نور ماه از خورشيد است، انوار آنان برگرفته از نور پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بوده است; از اين رو رواياتى در كتاب هاى شيعه و سنّى نقل شده كه پيامبر اكرم از روز اول با پيامبران بوده است.11
در اين زمينه، دليل هاى متقنى وارد شده كه هر جا پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در هر عالمى از عوالم، چه در اين عالم و چه بعد از اين عالم و چه قبل از آن بوده، امير مؤمنان على عليه السلام همراه آن حضرت بوده و از ايشان جدا نبوده است و به مقتضاى ادلّه معتبره آن چه براى امير مؤمنان على عليه السلام ثابت شود، براى ائمّه ديگر نيز ثابت مى باشد و اين ها را به صورت اصول موضوعه مورد اشاره قرار مى دهيم وگرنه هر كدام براى خود، دليل هاى مربوط دارند.
گفته شد كه حضرتش فرمود: «قولوا فينا ما شئتم»; امّا نبايد چيزى از خودمان و باب ميلمان به آنان نسبت دهيم. مهم اين است كه ما از كلمات خودشان اخذ كنيم، فقط در آن ها دقّت كنيم و از روايات و موارد آن ها استفاده نماييم. بنابراين، ائمّه عليهم السلام از روز نخست، بيت نبوّت بوده اند.
افزون بر اين، در ذيل آيه مباركه (وَاسئَلْ مَنْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رُّسلِنَا); «و از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس»12 رواياتى وجود دارد:
آن گاه كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به معراج تشريف بردند، هر جا كه مى رفتند جبرئيل در خدمتشان بود و چون با پيامبران پيشين ملاقات داشتند. جبرئيل مى گفت:
(وَاسئَلْ مَنْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رُّسلِنَا) على ما بعثوا;13
«از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس» براى چه چيزى مبعوث شده اند؟
آن ها پاسخ مى دادند مبعوث شديم بر اين كه نبوّت شما و ولايت على بن ابى طالب و اهل بيت عليهم السلام بعد از شما را به مردم ابلاغ كنيم.
معلوم مى شود كه پيامبران گذشته از نخست مأمور بوده اند كه مسأله نبوّت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و ولايت اهل بيت عليهم السلام را به اُمّت هاى خود ابلاغ كنند. اين مطلب در كتاب هاى شيعه و سنّى به اتفاق وجود دارد.14
وجه سوم. اين وجه دقيق تر از وجه دوم است و به نبوّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مربوط است.
بى ترديد امير مؤمنان على، صدّيقه طاهره حضرت زهرا و ساير ائمّه عليهم السلام با وجود اين كه اهل بيت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند، از اُمّت آن حضرت نيز هستند. در اين «بيت» فقط شخص رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله پيامبر است. ما هرگز به نبوّت امير مؤمنان على و ديگر ائمّه عليهم السلام معتقد نيستيم كه اين غلو است و كفر.
امّا اگر بگوييم ائمّه عليهم السلام در نبوّت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله ـ يعنى در اصل استقرار آن و استمرار آن ـ شريك بوده اند، غلوّ نيست; دقّت كنيد!
شاهد اين مطلب چيست؟ بنابر حكايت قرآن، حضرت موسى عليه السلام به خداوند عرض كرد:
(وَاجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي * اشْدُدْ بِهِ أَزْري * وَأَشْرِكْهُ في أَمْري);15
وزيرى از خاندانم براى من قرار ده * برادرم هارون را * با او پشتم را محكم كن * و او را در كارم شريك ساز.
بنابراين، حضرت هارون با حضرت موسى عليهما السلام در امر نبوّت، رسالت، اداى تكليف و دعوت مردم به سوى خدا شريك بوده است.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نيز بنابر روايات اسلامى، به خداوند خطاب مى كند و عرضه مى دارد:
اللهمّ إنّ موسى بن عمران سألك وقال: (وَاجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي * اشْدُدْ بِهِ أَزْري * وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري) وأنا محمّد نبيّك أسألك أن تشرح لي صدري... واجعل لي وزيراً من أهلي علي بن أبي طالب أخي، اشدد به أزري، وأشركه في أمري;16
خداوندا! همانا موسى بن عمران از تو درخواست نمود و گفت: «وزيرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را. با او پشتم را محكم كن و او را در كارم شريك ساز». من، محمّد، پيامبر تو از تو مى خواهم كه سينه ام را گشاده كنى... وزيرى از خاندانم براى من قرار دهى; على بن ابى طالب برادرم را، و با او پشتم را محكم نموده و او را شريك كارم سازى.
پيامبر خدا در ادامه فرمود: همان گونه كه خداوند به موسى عليه السلام فرمود: (قَدْ أُوتِيت سؤْلَك يَا مُوسى)17; «اى موسى! آن چه را خواستى به تو داده شد» من نيز اين را از تو تقاضا دارم كه خواسته مرا بدهى.
از اين جهت بود كه حضرت هارون عليه السلام همواره با حضرت موسى عليه السلام بود. خطاب هاى قرآن مجيد در اين باره همواره به صورت تثنيه بيان شده، آن جا كه مى فرمايد:
(اذْهَبَا إِلى فِرْعَوْنَ);18
به سوى فرعون برويد.
همين دعا را پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حق امير مؤمنان على عليه السلام انجام دادند و دعاى پيامبر صلى اللّه عليه وآله مستجاب است; آن سان كه دعاى حضرت موسى عليه السلام مستجاب شد. اين دعا در روايات شيعه و سنّى نقل شده است. افزون بر اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى;19
تو براى من هم چون هارون براى موسى هستى.
روشن است كه يكى از منزلت هاى هارون از موسى عليه السلام همين شريك بودن در نبوّت است، چنان كه گذشت.
از همين رو، علت اين كه چرا در اين زيارت فرمودند: «السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة» روشن مى شود.
شاهد ديگر، قضيّه مباهله است. در آن قضيّه كار به جايى رسيد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله ناگزير به مباهله با مسيحيان نجران شدند. در مباهله طرفين رو به روى هم قرار مى گيرند و يك ديگر را نفرين مى كنند كه خدايا! اگر من بر حق و صادق هستم، بر آن طرف بلا نازل كن.
خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:
(فَنَجْعَل لَعْنَة اللّهِ عَلى الْكاذِبِينَ);20
پس لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم.
اگر مباهله انجام شده بود و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در آن قضيّه دعا كرده بودند، اثرى از نصارا و نصرانيّت در عالَم تا روز قيامت نمى ماند; ولى آن ها به مباهله حاضر نشدند و به دادن جزيه گردن نهادند.
به راستى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله با چه كسانى به مباهله آمدند؟ آن حضرت به همراه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام براى مباهله با مسيحيان نجران بيرون آمدند. بنابراين، اهل بيت عليهم السلام در تثبيت اصل نبوّت، حقّانيت و صدق كلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقش مؤثر داشته اند.
افزون بر اين، وقتى حضرت با اهل بيت خارج شدند و قرار بود مباهله آغاز شود، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به آن ها فرمودند:
إذا أنا دعوت فأمّنوا;21
آن گاه كه من نفرين كردم شما آمين گوييد.
به راستى آمين گفتن على مرتضى، صدّيقه طاهره و حسنين عليهم السلام چه تأثيرى دارد؟ مگر دعاى پيامبر مستجاب نيست؟ مگر خداوند متعال حفظ اين دين را متعهّد نشده است؟ مگر احتمال دارد كه در دعاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله خطايى باشد كه نياز به افرادى آمين گو داشته باشد؟
آمين گفتن امير مؤمنان على، صدّيقه طاهره و حسنين عليهم السلام در اصل تثبيت نبوّت و حقّانيّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله و اسلام در برابر نصرانيّت و كفر تا روز قيامت تأثير دارد و بيت، بيت نبوّت است، گرچه فقط حضرت محمّد بن عبداللّه صلى اللّه عليه وآله پيامبر است; امّا بيت، بيت نبوّت است و آنان در اصل نبوّت، تثبيت آن و حقّانيّت پيامبر خدا تأثير دارند.
1. مستدرك سفينة البحار، به نقل از تفسير فرات كوفى: 451.
2. همان.
3. به رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
4. جواهر العقدين: ق 2، 1 / 93.
5. المرقاة في شرح المشكاة: 5 / 600.
6. سوره آل عمران (3): آيه 101.
7. تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان: 2 / 221.
8. فرائد السمطين: 1 / 36، حديث 1.
9. سوره بقره (2): آيه 37.
10. ر.ك: الأنوار البهيه: 37، سبل الهدى والرشاد: 1 / 93، الوافي بالوفيات: 3 / 112.
11. ر.ك: نفحات الأزهار: 5 / 247.
12. سوره زخرف (43): آيه 45.
13. بحار الانوار: 26 / 318.
14. ر.ك: نفحات الازهار: 20 / 386.
15. سوره طه (20): آيات 29 ـ 32.
16. بحار الانوار: 36 / 126، 39 / 290 و 40 / 101.
17. سوره طه (20): آيه 36.
18. همان: آيه 43.
19. روضة الكافى: 107، حديث 80 ، براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: نگاهى به حديث منزلت از همين نگارنده.
20. سوره آل عمران (3): آيه 61.
21. تفسير الصافى: 1 / 343، تفسير الكشاف: 1 / 434; براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: نفحات الازهار: 20 / 215 ـ 296.
نبوّت پيامبر گرامى پيش از همه انبيا
با توجّه به سه معنايى كه در مورد «اهل بيت نبوّت» بيان شد، بعض احاديث ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است يادآورى مى گردد:
در روايتى آمده است: نبوّت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله پيش از خلقت همه انبيا بوده است. اين مطلب در كتاب هاى شيعه و سنّى آمده و همه علما درباره آن اتّفاق نظر دارند. البتّه هر مقام و منزلتى كه از كتاب هاى اهل سنّت و يا به سندهاى آن ها براى اهل بيت عليهم السلام ثابت شود، به طريق اولويّت در روايات ما موجود است. بازگو كردن اين روايات از منابع و كتاب هاى اهل سنّت سه جهت دارد:
1 . تقويت ايمان شيعيان و دفع يا رفع استبعاد;
2 . وقتى به اين منازل و مقامات براى اهل بيت عليهم السلام قائل شويم، كسى ما را از خارج يا داخل مذهب به غلو متّهم نخواهد كرد;
3 . الزام خصم در مقام مناظره به آن چه در كتاب هاى خودش وارد شده.
ترمذى در سنن خود اين گونه روايت مى كند:
قالوا: يا رسول اللّه! متى وجبت لك النبوّة؟
قال: وآدم بين الروح والجسد;1
از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله سؤال شد: يا رسول اللّه! پيامبرى شما از چه زمانى بوده است؟
فرمود: آن وقتى كه هنوز تكوين آدم تمام نشده بود من پيامبر بودم.
ابونعيم اصفهانى در كتاب دلائل النبوّه بابى تحت اين عنوان دارد: «ذكر ما روي في تقدّم نبوّته قبل تمام خلقة آدم»;2 «ذكر روايات وارد شده در تقدم نبوت حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بر خلقت آدم عليه السلام».
جلال الدين سيوطى نيز بابى را «باب خصوصيّة النبي صلى اللّه عليه وآله بكونه أوّل النبيّين في الخلق وتقدّم نبوّته»3 نام نهاده كه در آن باب، رواياتى درباره گرفتن ميثاق نبوّت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله حتى از پيامبران سابق آورده است. احاديث بسيارى در اين مورد وجود دارد كه برخى از آن ها در جلد پنجم كتاب نفحات الأزهار آمده است.
بنابراين، بر حسب احاديثى كه خود رسول خدا و اهل بيت عليهم السلام فرموده اند، نبوّت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله پيش از خلقت آدم بوده است. اين، يكى از دلالت هاى «نزّلونا عن الربوبيّة وقولوا فينا ما شئتم; مقام ما را از مقام ربوبى پايين بياوريد و آن گاه هر آن چه مى خواهيد درباره ما بگوييد» است.
از طرفى، بر حسب ادلّه و احاديثى كه در كتاب هاى اهل سنّت نيز آمده، هر جا كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بوده; يعنى در هر عالَمى از عوالم كه تشريف داشته اند، امير مؤمنان على عليه السلام نيز بوده و از آن حضرت جدا نبوده است.
حافظ تقىّ الدين سبكى يكى از علماى اهل سنّت در اين باره گفتارى والا و بلند دارد. حافظ جلال الدين سيوطى اين كلام را در كتاب الخصائص الكبرى، در بيان خصايص و ويژگى هاى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مطرح مى كند. سبكى رساله اى در مقام و منزلت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به نام التعظيم والمنّه في لتؤمنن به ولتنصرنّه نگاشته است. وى اين نام را از آيه قرآن اقتباس كرده، آن جا كه خداوند مى فرمايد:
(وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتاب وَحِكْمَة ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ);4
(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند متعال از همه پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه كتاب و حكمت به شما دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه نشانه هاى شما را تصديق كند، به طور حتم به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد. گفتند: پذيرفتيم. (خداوند) فرمود: پس گواه باشيد و من نيز با شما از گواهانم.
حافظ تقى الدين سبكى به مناسبت اين آيه مى نويسد:
في هذه الآية من التنويه بالنبي صلى اللّه عليه وآله وتعظيم قدره العليّ ما لا يخفى، وفيه مع ذلك أنّه على تقدير مجيئه في زمانهم يكون مرسلاً إليهم... فحقيقته موجودة من ذلك الوقت، وإن تأخّر جسده الشريف... وإنّما يتأخّر البعث والتبليغ وكلّ ما له من جهة اللّه ومن جهة تأهل ذاته الشريفة وحقيقته معجّل لا تأخير فيه... فعرفنا بالخبر الصحيح حصول ذلك الكمال من قبل خلق آدم لنبيّنا صلى اللّه عليه وآله من ربّه سبحانه، وأنّه أعطاه النبوّة من ذلك الوقت، ثمّ أخذ له المواثيق على الأنبياء ليعلموا أنّه المقدّم عليهم وأنّه نبيّهم ورسولهم، وفي أخذ المواثيق وهي في معنى الاستخلاف، ولذلك دخلت «لام» القسم في (لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصرُنَّهُ)5;6
در اين آيه نوعى تعظيم و بزرگ داشت درباره پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله وجود دارد. تعظيم و بزرگ داشت مقام و ارزش والاى آن حضرت كه بر كسى پوشيده نيست و با اين حال، به فرض اين كه آن حضرت در زمان آنان آمده باشد، مقام رسالت براى آنان مى داشت. بنابراين، حقيقت آن بزرگوار از همان هنگام موجود بوده، گرچه وجود جسم شريفش در اين عالَم به تأخير افتاده است و فقط برانگيخته شدن براى تبليغ و هر مقامى كه از جهت خدا براى آن حضرت است و آن چه از جهت شايستگى ذات شريف از آنِ اوست; حقيقتش معجّل است و تأخير در آن راه ندارد... پس با توجّه به روايت صحيح شناختيم كه چنين كمالى پيش از آفرينش آدم براى پيامبر ما صلى اللّه عليه وآله از جانب پروردگار سبحانش حاصل شده و همو آن مقام نبوّت را از همان زمان به آن حضرت عطا فرموده; آن گاه براى او از پيامبران پيمان ها گرفته تا بدانند كه او بر آنان پيشى گرفته است و همو پيامبر و فرستاده آن هاست و در آن پيمان ها كه همان معناى استخلاف است و از اين رو، در اين بخش از آيه «لام» قسم وارد شده است.
وى چندين صفحه مطالب خيلى جالبى در اين باره بيان مى كند كه در كتاب نفحات الأزهار متن كامل كلام او به همراه مطالب ديگرى از غير او از بزرگان آمده است.7
وجه چهارم. اين همان معنايى است كه متن زيارت جامعه نيز بدان اشاره دارد، آن جا كه مى خوانيم: «وسلالة النبيين»; يعنى خاندان نبوّت در امّت اسلام از قديم سلاله پيامبران بوده اند كه همين طور، انبيا بوده اند و اجداد ائمّه بوده اند تا نوبت به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله رسيده است.
1. سنن ترمذى: 5 / 245، باب 20، حديث 3688.
2. دلائل النبوة: 1 / 54، به نقل از نفحات الازهار: 5 / 248.
3. الخصائص الكبرى: 1 / 7.
4. سوره آل عمران (3): آيه 81 .
5. همان.
6. الخصائص الكبرى: 1 / 8 ـ 10.
7. ر.ك: نفحات الأزهار: 5 / 248 ـ 252.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی