استدلال به آيه تطهير درباره اهل بيت

استدلال به آيه تطهير درباره اهل بيت
حديث كساء در كتب معتبر مكتب خلفا و مكتب اهل بيت(ع)- 11

الف) حسن بن على عليه ‏السلام:
حاكم، در باب فضائل حسن بن على عليه‏السلام از كتاب خود مستدرك الصحيحين و هيثمى در باب فضائل اهل بيت روايت كنند كه: حسن بن على، هنگام كشته شدن پدرش على بن ابى طالب عليه‏السلام در خطبه‏اى كه بر مردم خواند فرمود: ... و من از اهل بيتى هستم كه خداوند پليدى از ايشان دور ساخته و پاكيزه‏شان گردانيده است.53
و در مجمع الزوائد، و تفسير ابن كثير آمده كه ـ نقل حديث از مجمع الزوائد است ـ : حسن بن على عليه‏السلام پس از كشته شدن پدرش على بن ابى طالب عليه‏السلام، به خلافت مسلمين برگزيده شد. و هنگامى كه بر مردم نماز مى‏خواند، ناگهان مردى از بين جمع به جانبش دويد و خنجرى در ران حضرت فرو برد كه بر اثر آن چند ماهى مريض بود. پس از بهبودى در خطبه‏اى كه بر منبر ايراد نمود فرمود:
اى اهل عراق! از خدا درباره ما پروا داشته باشيد و پرهيزكار شود كه ما، اميران شماييم و ميهمانان شما. ما از اهل بيتى هستيم كه خداى متعال اين آيه را درباره ما نازل نمود: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً» و حضرت آن قدر در اين باره سخن فرمود كه تمامى اهل مسجد به گريه نشستند.
و گويد كه اين حديث را طبرانى هم نقل كرده و گفته همه راويان اين حديث ثقه مى‏باشند.54
ب) ام سلمه:
در مشكل الاثار طحاوى، عمره همدانى آورده‏اند كه گفت: به خدمت ام سمله رسيدم و سلام كردم و پرسيد: تو كيستى؟ گفتم: عمره همدانى، و پرسيدم: اى امّ المؤمنين! از مردى از اين روزها كشته شده (على بن ابى طالب عليه‏السلام) برايم سخن بگو كه گروهى محبّ اويند و دسته‏اى ديگر بغض او را به دل دارند. امّ سلمه پرسيد: آيا تو او را دوست دارى يا دشمنش مى‏شمارى؟ عمره گفت: من نه دوست اويم و نه دشمن او...55 ام سلمه شروع كرد به بيان نزول آيه تطهير، پس خداى متعال آيه تطهير فرو فرستاد كه: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً» اين آيه در حالى نازل شده كه در خانه جز جبرئيل، رسول خدا، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم‏السلام نبودند. من به پيامبر عرض كردم: آيا من از اهل بيتم؟
فرمود: مسيرت به خير است. ولى من دوست مى‏داشتم پيامبر به جاى اين جمله كه مسيرت به خير است مى‏فرمود: آرى تو از اهل بيتى كه در نزد من، اين سخن، بهتر بود از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى‏كند.56
ج)سعد بن ابى وقاص:
در خصائص نسايى، از عامر پسر سعد بن ابى وقاص57 نقل كند كه مى‏گويد: معاويه به سعد گفت: تو چرا ابو تراب را سب نمى‏كنى و دشنام نمى‏دهى؟ گفت: به خاطر سه فضيلت كه از رسول خدا در باره‏اش شنيدم دشنام نمى‏گويم. اگر يكى از آن سه براى من حاضل مى‏شود دوست‏تر داشتم از شتران سرخ موى پر ارزش:
از رسول خدا شنيدم به هنگامى كه او را به جاى خويش در مدينه گزارد على عليه‏السلام سوال كرد اى رسول خدا! آيا مرا با زنان و بچه‏ها در مدينه مى‏گذارى (كه از فيض جهاد در راه خدا باز مانم)؟ حضرت فرمود: آيا نمى‏خواهى كه منزلتت نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى باشد، با اين فرق كه پس از من ديگر نبوتى نخواهد بود؟
و باز از رسول خدا در جنگ خيبر شنيدم كه فرمود: فردا پرچم را به دست مردى مى‏سپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند، هر كس توقع داشت كه چنين انتخابى نصيبش گردد، ولى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمان داد تا على عليه‏السلام بيايد، على را به نزد رسول خدا آوردند در حالى كه چشمانش درد مى‏كرد، پيامبر از آب دهان مبارك به چشمانش ماليد و خوب‏شد، سپس پرچم را به‏دست على سپرد.
و باز هنگام نزول آيه: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً» رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام را فرا خواند و فرمود: خداوندا! اينان اهل بيت منند.
و در تفسير آيه، از ابن جرير طبرى، ابن كثير، مستدرك حاكم، مشكل الآثار طحاوى نقل شده ـ حديث از طبرى است ـ كه گفت: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبه هنگام نزول وحى، على و دو فرزندش و فاطمه را فرا خواند و به زير روپوش خويش كشاند و سپس فرمود: اينان اهل بيت من مى‏باشند59.
د) ابن عباس:
الف: در تاريخ طبرى و تاريخ ابن اثير آمده كه ـ روايت از طبرى است ـ : عمر در سخنى كه با ابن عباس داشت گفت: هيهات! به خداى سوگند! كه قلب‏هاى شما بنى‏هاشم از حسد انباشته است و از بين نمى‏رود و حقد و كينه‏اى داريد كه زايل شدنى نيست.
ابن عباس در جوابش گفت: آرام باش اى امير مؤمنان! هيچ گاه قلب‏هاى قومى را كه خدا پليدى را از آن دور ساخته و پاكيزه‏شان گردانيده، به حسد و حقد و كينه موصوف مساز، چه قلب رسول اللّه‏، از قلب‏هاى بنى‏هاشم است.
ب: در مسند امام حنبلى‏ها، احمد بن حنبل، و خصائص نسايى، و رياض النضره محب الدين طبرى، و مجمع الزوائد هيثمى60 آمده كه ـ لفظ از مسند احمد است ـ از عمرو پسر ميمون61 نقل كنند كه گويد: با ابن عباس نشسته بودم كه نه نفر وارد شدند و گفتند: اى ابن عباس! يا همراهمان بيا و يا مجلس را برايمان خلوت كن كه ما را با تو سخنى است. ابن عباس گفت: همراهتان مى‏آيم (راوى گويد: اين قضيه به هنگامى بود كه ابن عباس هنوز كور نشده بود) و گويد: آن جماعت شروع به سخن كردند، ولى ندانستيم چه مى‏گويند. سپس ابن عباس در حالى كه جامه خويش را مى‏تكاند بازگشت و گفت: اف بر اين مردم! مردى را به ناسزا گرفته‏اند كه او را ده خصلت است... تا آن جا كه گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهجامه خويش را بر سر على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام گسترانيد و فرمود: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً».
هـ) واثله پسر اسقع:
طبرى در تفسير آيه تطهير و ابن حنبل در مسندش، و حاكم در مستدركش (كه حديث را به نزد شيخين صحيح مى‏داند) و بيهقى در سننش، و طحاوى در مشكل الآثار و هيثمى در مجمع الزوائد گويند كه ـ لفظ حديث از طبرى است): ابوعمار62 گويد: نزد وائله فرزند اسقع نشسته بودم كه مجلسيان على عليه‏السلام را به بدى ياد كردند. هنگامى كه اهل مجلس برخاستند بروند، وائله به من گفت: بنشين كه تو را درباره كسى كه دشنامش دادند، خبر دارم.
و سپس گفت: نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بودم كه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام وارد شدند. سپس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كساء خود را بر روى آنان انداخت و فرمود: خداوندا! اينان اهل بيت منند، خداوندا! از آنان پليدى را دور ساز و پاك و طاهرشان گردان!63 در اسد الغابه از شداد پسر عبداللّه‏ آمده: به هنگامى كه سر امام حسين عليه‏السلام را آورده بودند، شخصى از شاميان حسين و پدرش (على عليه‏السلام) را لعنت كرد. واثله پسر اسقع (كه در حضورش چنين لغتى شده بود) از جابر خواست و گفت: به خدا سوگند پس از شنيدن سخن رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه درباره اهل بيت فرمود: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً»، پيوسته على و حسن و حسين و فاطمه عليهم‏السلام را دوست دارم.64
در مسند احمد، تفسير طبرى و مشكل الآثار روايت شده ـ لفظ حديث از احمد است ـ كه: شهر بن حوشب65 گويد: از ام سلمه زن پيامبر به هنگامى كه خبر شهادت حسين بن على عليه‏السلام بدو رسيد و شنيد كه اهل عراق حسين عليه‏السلام را لعن كردند شنيدم كه مى‏گفت: حسين را كشتند، خداى آنها را بكشد كه با حسين عليه‏السلام حيله كردند و به ذلتش كشاندند. خداى لعنتشان كند. چه من از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم... (تا آن جا كه) رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كسايى خيبرى برگرفت و به همگى‏شان پيچيد و فرمود: خداوندا! اينان اهل بيت منند. پليدى را از ايشان دور ساز و پاك و پاكيزه‏شان گردان66.
و باز روايتى از على بن الحسين عليه‏السلام حضرت سجاد: هر يك از طبرى، ابن كثير و سيوطى در تفسير آيه تطهير آورده‏اند كه: على بن الحسين عليه‏السلامبه مردى از شاميان فرمود: آيا در سوره احزاب اين آيه را نخوانده‏ايد كه: «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً»؟
گفت: آيا شما از ايشانيد؟
حضرت فرمود: آرى.
تمامى اين خبر چنان كه در مقتل خوارزمى آمده است چنين است:
به هنگامى كه حضرت سجاد، به همراهى باقى اسيران اهل بيت، وارد شام شدند، آنها را در جايگاه اسيران قرارشان دادند، پيرمردى نزديك آمد و گفت: سپاس خداى را كه شما را كشت و به هلاكت رساند و بندگان خداى را از دست شما رهايى بخشيد و امير مؤمنان را (يزيد) بر شما مسلط گرداند.
حضرت سجاد رو به پيرمرد كرد و فرمود: اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده‏اى؟!
گفت: آرى، فرمود: آيا اين آيه را خوانده‏اى كه: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى».
پيرمرد گفت: آرى، خوانده‏ام.
فرمود: آيه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»69 و آيه «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ للّه‏ِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى...»70 را هم خوانده‏اى؟
پيرمرد گفت: آرى.
حضرت فرمود: به خدا سوگند! مقصود از قربى (نزديكان رسول خدا) در آيات، ماييم. و آيا آيه «إنّما يُريدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً» را خوانده‏اى؟!
پيرمرد گفت: آرى خوانده‏ام.
فرمود: ما همان اهل بيتى هستيم كه آيه تطهير مخصوص ما نازل شده است.
پيرمرد گفت: تو را به خدا شما اهل بيت پيامبريد؟!
فرمود: بلى، به حق جدّمان رسول خدا، بدون شك ما همان ايشان هستيم، در اين هنگام پيرمرد ساكت شد و پشيمان از گفته خويش، سپس سر به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! من از بغضى كه درباره اين خانواده به دل گرفته‏ام توبه مى‏كنم و از دشمنان آل محمّد، انس و جنّشان برائت مى‏جويم!!71
ما به همين مقدار از روايت حديث كساء كه آورديم، اكتفا مى‏كنيم زيرا براى آن كه بخواهد به قرآن تمسك كند و تفسيرش را هم از رسول خدا، بگيرد كفايت مى‏كند، و صد البته كه اين سودمند است براى كسى كه اهل بصيرت باشد و جوياى حق.

53. مستدرك الصحيحين، باب فضائل حسن بن على عليه‏السلام 2/17.
54. مجمع الزوائد، باب فضائل اهل بيت9/172، تفسير همين آيه در ابن كثير3/486.
55. مقدارى از حديث آورده نشده است.
56. مشكل الاثار 1/336.
57. عامر پسر سعد بن ابى وقاص. حديثش را همه صاحبان صحاح نقل كرده‏اند. ابن حجر گويد: عمر ثقه است و از طبقه سوم راويان است و به سال 104 هـ درگذشت تقريب التهذيب ج1/387.
58. خصائص نسايى/4.
59. تفسير طبرى22/7، ابن كثير3/485، عبارت از طبرى نقل شده، مستدرك حاكم3/147، مشكل الآثار1/336 و 2/33، تاريخ طبرى5/31.
60. حديث به تمامى در مسند احمد2/331 چ اول، و در چاپ تحقيق شده دوم5/3062 و در آن ابن عباس ده فضيلت براى امام على بن ابى طالب عليه‏السلام نقل مى‏كند، و نسايى آن را در خصائص خويش نقل مى‏كند، ص11 و الرياض النضره2/269، مجمع الزوائد9/119.
61. عمرو فرزند ميمون اودى است. از تابعين و ثقه است. احاديثش را صاحبان صحاح نقل كرده‏اند. و به سال74 هـ در كوفه درگذشت. تقريب التهذيب ج2/80.
62. ابو عمار، شداد پسر عبداللّه‏ قريشى دمشقى است. مردى ثقه است. و از طبقه چهارم راويان است. حديثش را صاحبان صحاح نقل كرده‏اند. تقريب التهذيب ج1/347.
63. مشكل الآثار طحاوى1/346، تفسير طبرى22/6، مسند احمد4/107، كه روايت در نقل پاره‏اى از الفاظش پس او را ناسزا گفتند و اين كس كه او را ناسزا گفتيد حذف شده است، مجمع الزوائد9/167، مستدرك حاكم2/416 و 3/147، سنن بيهقى2/152.
64. اسد الغابه2/20 در ترجمه حضرت حسن مجتبى عليه‏السلام.
65. ما مختصرى از حديث را آورديم و تمامى حديث را در مسند ام سامه از مسند احمد بيابيد.
و شهر بن حوشب اشعرى شامى راستگويى است از طبقه سوم راويان كه صاحبان صحاح حديثش را نقل كرده‏اند. تقريب التهديب ج1/305.
66. ما حديث را با اختصار آورديم، تمام آن را در مسند احمد6/298، مسند امّ سلمه، تفسير طبرى22/6، مشكل الآثار1/335 ببينيد.
67. تفسير طبرى22/7، ابن كثير3/486، الدر المنثور5/199.
68. سوره شورى:23 اى پيامبر! به انسان‏ها بگوى كه از شما مزدى براى اين رسالت درخواست ندارم مگر دوستارى نزديكانم را.
69. سوره اسراء:26 اى پيامبر به نزديكانت حقشان را مرحمت بفرما.
70. سوره أنفال:41 و بدانيد آنچه را كه بهره مى‏بريد براى خدا و رسولش و نزديكانش خمس آن بود بود.
71. مقتل خوارزمى2/61 چ نجف.
منبع : حديث كساء در كتب معتبر مكتب خلفا و مكتب اهل بيت(ع)
نویسنده: علامه سيد مرتضى عسكرى - مترجم: على اسلامى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن