فصل دوم کتاب آخرین دیدار/
على عليه السلام آنچنان با مرگ خو گرفته و با آن آشنا و مانوس گشته بود كه مى فرمود: و الله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه [ نهج البلاغه، خطبه پنجم. ] به خدا سوگند كه انس و دوستى پسر ابوطالب با مرگ از انس كودك شيرخوار به سينه مادر، بيشتر است. البته خوب مى دانست كه سرانجام مرگ به سراغ او هم خواهد آمد، اما اين را هم مى دانست، تا زمانى كه اجل فرانرسيده باشد، ترس از مرگ بيهوده است.
غلامش قنبر، كه سخت به مولا و سرورش علاقه داشت، در دوران خلافتش كه دشمنان در پى آن بودند تا آسيبى به او برسانند، شمشير به دست، سايه به سايه او حركت مى كرد تا از او پاسدارى كند. يك شب او را ديد و پرسيد: قنبر! اين وقت شب اينجا چه مى كنى؟ قنبر عرض كرد: مولاى من! مى دانى كه دشمنان در انديشه آن هستند تا گزندى به شما برسانند و من از آن مى ترسم كه مبادا سوء قصدى به شما بشود.
حضرتش لبخندى زد و فرمود: قنبر! آيا مرا از اهل آسمان حراست مى كنى يا از اهل زمين؟ قنبر عرض كرد: البته از اهل زمين بر شما مى ترسم. و او فرمود: تا زمانى كه خداى خالق آسمانها اجازه نفرمايد، اهل زمين درباره من هيچ كارى نمى توانند انجام دهند. بازگرد و خاطر آسوده دار. قنبر هم چون اين سخن را شنيد، بازگشت و او را تنها گذاشت [ عن ابى عبدالله عليه السلام قال: كان لعلى عليه السلام غلام اسمه قنبر و كان يحب عليا حبا شديدا. فاذا خرج على عليه السلام خرج على اثره بالسيف. فرآه ذات ليله، فقال: يا قنبر ما لك؟ قال: جئت لامشى خلفك، فان الناس كما تراهم يا اميرالمومنين، فخفت عليك. قال: ويحك امن اهل السماء تحرسنى ام من اهل الارض؟ قال: بل من اهل الارض. قال: ان اهل الارض لايستطيعون لى شيئا الا باذن الله عزوجل من السماء. فارجع، فرجع. "توحيد/ 339". ]
ناگفته نماند كه او خوب مى دانست كه به مرگ طبيعى نخواهد مرد. مى دانست كه كشته خواهد شد. اين را از پيامبر خدا شنيده بود. در آخرين جمعه ماه شعبان، پيامبر براى مردم خطبه خواند و در آن بيانات، پيرامون اهيمت ماه مبارك رمضان سخنان بسيار ارزشمندى ايراد فرمود. راوى اين روايت كه خود اوست، فرمود: در پايان سخنان آن حضرت پرسيدم: يا رسول الله! برترين اعمال در اين ماه كدام است؟ آن حضرت فرمود: يا اباالحسن! بهترين اعمال در اين ماه خوددارى از كارهايى است كه خداوند ما را از انجام آنها بازداشته است.
پيامبر اين را فرمود و گريست. حاضران و من در شگفت شديم و پرسيديم: يا رسول الله، براى چه گريه مى كنيد؟ و او فرمود: براى آن گريه مى كنم كه مى دانم در ماه مبارك رمضان خون تو را مى ريزند. گويا مى بينم در حاليكه در محراب نماز به عبادت ايستاده اى، شقى ترين افراد كه از قابيل- قاتل هابيل- و از آن تيره بختى كه شتر ثمود را كشت نيز شقى تر است، تو را مى كشد. او همزاد و همگون همان كسى است كه شتر صالح را كشت. آن نابكار نگون بخت، ضربتى بر پيشانى تو وار مى سازد كه محاسن تو را از خون پيشانيت رنگين مى كند.
وقتى پيامبر اين خبر را داد، او فقط از يك چيز نگران بود. لذا پرسيد: يا رسول الله! در آن هنگام كه كشته مى شوم آيا دين من سلامت است؟ و وقتى پيامبر به او مژده داد كه آرى، چنان خواهد بود، نفسى به راحتى و رضايت كشيد و خداى را سپاس گفت كه تا آخرين لحظه زندگى، بر دين حنيف جدش ابراهيم خواهد بود.
[ [ قال اميرالمومنين: فقمت و قلت: يا رسول الله! ما افضل الاعمال فى هذا الشهر؟
فقال: يا ابالحسن! افضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله عزوجل. ثم بكى. فقلت: يا رسول الله ما يبكيك؟ فقال: يا على ابكى لما يستحل منك فى هذا الشهر، كانى بك و انت تصلى لربك و قد انبعث اشقى الاولين، شقيق عاقر ناقه ثمود، فضربك ضربه على قرنك فخضب منها لحيتك. قال اميرالمومنين: فقلت يا رسول الله! و ذلك فى سلامه من دينى؟ فقال- عليه السلام و سلم-: فى سلامه من ديك. "امالى صدوق / 85".] ]
نویسنده: نادر فضلی