فصل اول کتاب آخرین دیدار
همه از مرگ مى گريزند، اما او به استقبال مرگ مى شتافت. همه از مرگ مى ترسند، اما او هرگز از مرگ هراسى به دل راه نمى داد. بارها و بارها از معركه هاى مرگبار، بى خيال و سبكبار، جان سالم بدربرده بود. مردم برايش بسيار آسان مى نمود. در صحنه هاى هولناك، مرگ را به بازى مى گرفت: نخستين بار، آن شب كه قرار بود كافران قريش پيامبر را در خواب به قتل برسانند، وقتى در بستر مرگ به جاى پيامبر خوابيد، جوان بيست و سه ساله اى بيش نبود كه مردانه به چهره مرگ لبخند زد و خود را به آغوش خطر انداخت و مرگ از شرم شجاعت، او، سرافكنده از پيشش گريخت.
چند روز پس از همان ماجرا، براى پيوستن به پيامبر، همراه با مادرش فاطمه دختر اسد، و فاطمه دختر پيامبر، و فاطمه دختر زبير، به سوى مدينه حركت كرد. در راه چند نفر از كافران مسلح راه را بر او بستند و او يك تنه، مثل شير به مصاف آن شتافت و باز هم مرگ با ديدن آن همه دلاورى، خود را كنار كشيد. در نبرد بدر، چنان با شهامت به پيكار با زورمندان قريش برخاست كه همه را به حيرت انداخت و بسيارى از كافران را به خاك افكند، و اين بار نيز مرگ دانست كه دل او از دل شير هم دليرتر است و كسى نيست كه از مرگ كوچكترين ترسى به خود راه دهد. مرگ از آن همه شجاعت به حيرت افتاد.
وقتى مى خواست ازدواج كند، چون چيزى نداشت، پيامبر به او فرمود: زره خود را به فروش و بهاى آن را كابين همسرت قرار ده، چون تو نيازى به زره ندارى، زره براى آن است كه آدمى را از خطر حفظ كند، تو خود را به كام مرگ مى افكنى و مرگ از تو مى گريزد. در جنگ احد، كه مسلمانان غره شدند و پيروزى را از دست دادند و غافلگير گشتند و گريختند، او بود كه همراه با معدودى از جوانمردان، پايمردى كرد و با آن كه هفتاد خزم كارى برداشته بود، چنان دل به درياى سياه دشمن زد و خود را به امواج خطر سپرد كه مرگ سر به زير انداخت.
در كارزار خندق، در مصاف با عمرو بن عبدود، پهلوان نامدار و بى رقيب عرب، در جنگ تن به تن و نابرابر، با آن كوه صلابت و شجاعت، هرچند ضربت شمشير حريف، كلاهخودش را شكافت و پيشانيش را به شدت زخمى كرد، اما چنان مرگ را به بازى گرفت كه مرگ خود را باخت. در ماجراى فتح قلعه هاى خيبر، وقتى با مرحب، جنگاور غول آساى يهودى، كه پيشتر طعم تلخ شكست و هزيمت را به مسلمانان چشانده بود، مواجه شد، بى هيچ ترس و واهمه از هيبت مرحب، بر او يورش برد و او را به خاك افكند و باز هم به روى مرگ خنديد.
در پيكار دشوار و خونين حنين، كه خطر از هر سو مسلمانان را در برگرفت و بسيارى را هم به فرار واداشت، او بود كه با گروهى كم شمار اما دلير، پايدارى كرد و دشمن را عقب راند و پيروزى را به ارمغان آورد و اين بار نيز، مثل هميشه به استقبال مرگ شتافت و مرگ از او گريخت.
منبع:آخرین دیدار
نویسنده:نادرفضلی