حقيقت فطرت

حقيقت فطرت
منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 22

همه مردمان مفطور به فطرتى اند كه حقيقت آن فطرت ، عشق به كمال مطلق است ، (108) يعنى عشق به كمال بى نقص و جمال بى عيب ؛ (109) و تمام فطرتها اعم از انبيا و اوليا، و مؤ منان و كافران ، و اشقيا و سعدا همه در اين جهت مساوى اند و هيچ تفاوتى ندارند. (110)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره فرموده است :
اللهم داحى المدحوات ، و دائم المسموكات ، و جابل القلوب على فطرتها : شقيها و سعيدها. (111)
بار خدايا! اى گستراننده هر گسترده ، و اى برافرازنده آسمانهاى بالا برده ؛ اى آفريننده دلها، بر وفق فطرت ، بدبخت بود يا نيكبخت .
سرشت همه مردمان به گونه اى آفريده شده كه عاشق و طالب كمال مطلق است و همه تلاش آدمى در اين جهت است . امام خمينى (ره) در اين باره چنين مى نويسد :
"بدان كه خداى تبارك و تعالى گرچه بر ماده هايى كه قابليت داشتند، همان را كه در خورد استعداد و لياقتشان بود، بدون اينكه - العياذ بالله - بخلى بورزد افاضه فرمود، ولى در عين حال فطرت همه را، چه سعيد و چه شقى ، و چه خوب و چه بد، بر فطرت الله قرار داد و در سرشت همه انسانها عشق به كمال مطلق را سرشت ؛ و از آن رو همه نفوس بشرى را از خرد و كلان علاقه مند ساخت كه داراى كمالى بدون نقص و خيرى بدون شر و نورى بدون ظلمت و علمى بدون جهل و قدرتى بدون عجز باشند. و خلاصه مطلب آنكه فطرت آدمى عاشق كمال مطلق است ." (112)
اين حقيقت منشاء تمام حركات و سكنات و زحمات آدميان است و همين حقيقت محرك تمام اعمال نوع انسان است ، و آنچه موجب اختلاف مردمان است ، تشخيص كمال و مصداق كمال مطلق است و هر كس ‍ معشوق و محبوب خود را در چيزى مى يابد و همه همت خود را متوجه او مى نمايد، ولى چون انسان به فطرت خود رجوع نمايد، در مى يابد كه حقيقت وجودش خواهان كمالى است كه نقصى نداشته باشد و عاشق جمالى است كه عيبى نداشته باشد، يعنى معشوق همگان كمال مطلق است . (113) امام خمينى (ره) در اين باره مى نويسد :
"بايد دانست كه عشق به كمال مطلق ، كه از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حيات مطلقه و اراده مطلقه و غير ذلك از اوصاف جمال و جلال ، در فطرت تمام عائله بشر است ، و هيچ طايفه اى از طايفه ديگر، در اصل اين فطرت ممتاز نيستند، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لكن به واسطه احتجاب به طبيعت و كثرت ، و قلت حجب ، و زيادى و كمى اشتغال به كثرت ، و دلبستگى به دنيا و شعب كثيره آن ، در تشخيص كمال مطلق ، مردم متفرق و مختلف شدند. و آنچه كه اختلاف محيطها و عادات و مذاهب و عقايد و امثال آن ، در سلسله بشر تاثير نموده (است)، نه در اصل آن . مثلا آن فيلسوف عظيم الشان كه عشق به فنون فلسفه دارد و همه عمر خود را در فنون كثيره و ابواب و شعب مقننه آن صرف مى كند، با آن سلطان و پادشاه كه به سعه نطاق سلطنت خود مى كوشد و در راه آن رنجها مى برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد، و آن تاجر كه عشق به جمع مال و ثروت و منال دارد، در اصل عشق به كمال فرق ندارند، لكن هر يك تشخيص كمال را در آن منظور خود دارند. و اين اختلاف و تشخيص از احتجاب فطرت است ، زيرا كه اين خطا در مصداق محبوب است ، و اين از عادات و اطوار مختلفه و تربيتها و عقايد متشتّته پيدا شده است ، و هيچ يك از آنها آنچه را كه دلباخته اويند و دنبال آن مى روند و نقد عمر در راه آن صرف مى كنند، محبوب آنها نيست ، زيرا كه هر يك از اين امور، محدود و ناقص است و محبوب فطرت ، مطلق و تام است ؛ و از اين جهت است كه آتش عشق آنها به رسيدن به آنچه به آن متعلقند فرو ننشيند.
چنانچه اگر سلطنت يك مملكت را به يكى دهند كه عشق به سلطنت داشت و گمان مى كرد به رسيدن به آن ، مطلوب حاصل است و آرزويى ديگر در كار نيست ، چون به آن محبوب خيالى مجازى رسيد، سلطنت مملكت ديگر طلب كند و چنگال عشقش به مطلوبى ديگر بند شود. و اگر آن مملكت را بگيرد، به ممالك ديگر طمع كند. و اگر تمام بسيط ارض در تحت سلطنت و قدرت او آيد، و احتمال دهد كه در كرات ديگر، ممالكى هست از اينجا وسيعتر و بالاتر، آرزوى وصول به آن كند. و اگر جميع مُلك را در تحت سيطره خود در آورد، و از عالم ملكوت خبرى بشنود - ولو مومن به آن نباشد - آرزو كند كه كاش اين خبرها كه مى دهند و اين سلطنتها و قدرتها كه مى گويند راست بود و من به آنها مى رسيدم !
پس معلوم شد كه عشق ، متعلق به سلطنت محدوده نيست ، بلكه عشق سلطنت مطلقه در نهاد انسان است ، و از محدوديت متنفر و گريزان است و خود نمى داند. و پرواضح است كه سلطنت مطلقه از سنخ سلطنتهاى دنياوى مجازى ، بلكه اخروى محدود نيست ، بلكه سلطنت الهيه ، سلطنت مطلقه (است)، و انسان طالب سلطنت الهيه و علم و قدرت الهى است ، و پديدآورنده خود را خريدار است ، (114) و دل هر ذره را كه بشكافند آفتاب جمال حقيقت را در ميانش بينند. (115)
پس جميع شرور - كه در اين عالم از اين انسان بيچاره صادر شود - از احتجاب فطرت ، بلكه از فطرت محجوبه است ، و خود فطرت به واسطه اعتناق و اكتناف آن به حجابها، شريّت بالعرض پيدا كرده و شرير شده است بعد از آنكه خيّر، بلكه خير بوده است .
و اگر اين حجابهاى ظلمانى ، بلكه نورانى از رخسار شريف فطرت برداشته شود، و فطرت الله به همان طور كمه به يد قدرت الهى تخمير شده مخلى به روحانيت خود باشد، آن وقت عشق به كمال مطلق بى حجاب و اشتباه در او هويدا شود، و محبوبهاى مجازى و بتهاى خانه دل را در هم شكند، و خودى و خودخواهى و هر چه هست زير پا نهد، و دستاويز دلبرى شود كه تمام دلها - خواهى نخواهى - به آن متوجه است . و تمام فطرت ها - دانسته يا ندانسته - طلبكار اويند. و صاحب چنين فطرت ، هر چه از او صادر شود، در راه حق و حقيقت است ، و همه در راه وصول به خير مطلق و جمال جميل مطلق است ، و خود اين فطرت مبداء و منشاء خيرات و سعادات است و خود خيّر، بلكه خير است ." (116)
پس حقيقت فطرت عشق به كمال مطلق است و بستر تربيت حقيقى آدمى به سوى سعادتش همين بستر است .

108- ن .ك : امام روح الله الموسوى خمينى ، طلب و اراده ، ترجمه و شرح سيد احمد فهرى ، چاپ اول ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى ، 1362 ش . صص 152 - 153.
109- ن .ك : السيد محمد حسين الطباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، دارالكتاب الاسلامى ، قم ، 1393 ق . ج 7، صص 177 - 178.
110- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، صص 37 - 39.
111- نهج البلاغه ، خطبه 72.
112- طلب و اراده ، صص 152 - 153.
113- ن .ك : چهل حديث ، صص 182 - 184.
114- اقتباس است از اين بيت حكيم نظامى :
همه هستند سرگردان چو پرگار پديدآرنده خود را طلبكار
ابو محمد الياس بن يوسف بن زكى بن مؤ يد نظامى گنجوى ، خمسه نظامى ، تصحيح بهروز ثروتيان ، انتشارات توس ، 1373 ش . ج 2، خسرو و شيرين ، ص 73.
115- اشاره است به اين بيت از ترجيع بند هاتف اصفهانى
دل هر ذره را كه بشكافى آفتابيش در ميان بينى
سيد احمد هاتف اصفهانى ، ديوان اشعار، به تصحيح وحيد دستگردى ، چاپ ششم ، كتابخانه ابن سينا، تهران ، 1347 ش . ص 18.
116- امام روح الله موسوى خمينى ، شرح حديث جنود عقل و جهل ، چاپ اول ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، 1377 ش . صص 80 - 82.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن