مفهوم فطرت

مفهوم فطرت
منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 21

واژه فطرت از ماده "فطر" به معناى شكافتن و شكاف ، (98) و اصل واژه "فَطْر" به معناى شكاف طولى است . (99) استعمالهاى گوناگون اين واژه همه از همين معنا گرفته شده است ، چنانكه گويند : "فطر ناب البعير" يعنى دندان نيش شتر بيرون زد؛ و "تفطرت و انفطر الارض بالنبات " يعنى زمين شكافت و گياه را رويانيد؛ و "تفطر و انفطر القضيب " يعنى شاخه شكافته شد (كه برگ از آن سر زند)؛ و "فُطر" و "فِطر" گياه نوك زده از زمين را گويند. (100) بنابراين "فَطر" شق و پاره كردن است و از همين اصل به معناى ابداع و آفرينش ابتدايى و بدون سابقه و خلقت آمده است ، (101) زيرا در خلقت گويا پرده عدم و حجاب غيبت دريده مى شود؛ و از همين رو "افطار صائم " به كار مى رود، گويا هياءت اتصال امساك پاره مى شود. (102) "فطر الله الخلق " همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد، (103) چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره آفرينش مورچه فرموده است :
اءلا ينظرون الى صغير ما خلق ، كيف اءحكم خلقه ، و اءتقن تركيبه ، و فلق له السمع و البصر، و سوّى له العظم و البشر! انظروا الى النمله فى صغر جثتها، و لطافه هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرك الفكر، كيف دبت على اءرضها، و صبت على رزقها، تنقل الحبه الى جحرها، و تعدها فى مستقرها. تجمع فى حرها لبردها، و فى وردها لصدرها؛ مكفول برزقها، مرزوقه بوفقها؛ لا يغفلها المنان ، و لا يحرمها الديان ، و لو فى الصفاء اليابس ، و الحجر الجامس ! و لو فكرت فى مجارى اءكلها، فى علوها و سفلها، و ما فى الجوف من شراسيف بطنها، و ما فى الراءس من عينها و اءذنها، لقضيت من خلقها عجبا، و لقيت من وصفها تعبا! فتعالى الذى اءقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم يشركه فى فطرتها فاطر، و لم يعنه على خلقها قادر. (104)
آيا به خردترين چيزى كه آفريده نمى نگرند، كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيب آن را برقرار؟ آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش  استخوان و پوست آفريده . بنگريد به مورچه و خردى جثه آن ، و لطافتش ، در برون و نهان . چنان است كه به گوشه چشمش نتوان ديد، و با انديشيدن به چگونگى خلقتش نتوان رسيد. چگونه بر زمين جنبد و به روزى خود خُنبَد. (105) دانه را به لانه خود برد، و در قرارگاه خويش آماده اش مى كند. در گرما براى سرماى خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن ، برون شدن را فرا ياد دارد. رزق او پذيرفته گرديده و روزى اش در خور وى رسيده . نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هر چند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان ، يا بر سنگى فسرده در بيابان . و اگر بنگرى در گذرگاههاى خوراك او كه چسان از بالا و زير پيوسته است به هم ، و آنچه درون اوست از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم ، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم ، از آفرينش او جز شگفتى نتوانى ، و در وصف او به رنج درمانى . پس ، بزرگ است خدايى كه او را بر دست و پاهايش برپا داشت و بر ستونهاى بدنش نگاه داشت . در آفرينش آن آفريننده اى با او انباز نبود، و در خلقت آن توانايى ، وى را كارساز نه .
با توجه به معناى ياد شده ، "فطرت " نيز به معناى آفرينش و خلقت است ، اما آفرينش و خلقتى خاص ، زيرا "فطرت " بر وزن "فعلة " آمده است و واژه چون بر وزن "فعلة " قرار گيرد، معناى هياءت و حالت انجام شدن فعل را مى گيرد. (106) بنابراين ، "فطرت " به مفهوم نوعى خاص از آفرينش است ؛ آفرينشى كه آدمى را به سوى كمال مطلق مى كشاند و به سمت حقيقت وجودى اش مى خواند. (107)

98- الصحاح ، ج 2، ص 781؛ جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب ، نسقه و علق عليه و وضع فهارسه على شيرى ، الطبعه الاولى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1408 ق . ج 10، ص 285.
99- ابوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهانى ، المفردات فى غريب القرآن ، تحقيق و ضبط محمد سيد كيلانى ، دارالمعرفه ، بيروت ، ص 382.
100- لويس معلوف اليسوعى ، المنجد، الطبعه الحاديه و العشرون ، دار المشرق ، بيروت ، 1973 م . ص 587.
101- الصحاح ، ج 2، ص 781؛ مجد الدين ابو السعادات المبارك بن محمد المعروف بابن الاثير الجزرى ، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاوى ، محمود محمد الطناحى ، چاپ چهارم ، افست انتشارات اسماعيليان ، قم ، 1364 ش . ج 3، ص 457؛ لسان العرب ، ج 10، ص 286.
102- امام روح الله موسوى خمينى ، چهل حديث ، چاپ ششم ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، 1374 ش . ص 179.
103- المفردات ، ص 382.
104- نهج البلاغه ، خطبه 185.
105- خُنبيدن : جستن .
106- ن .ك : جمال الدين محمد بن عبدالله بن مالك الاندلسى ، الفيه ابن مالك فى النحو الصرف ، دارالكتب المصريه ، القاهره ، 1348 ق . ص 41.
107- ن .ك : محمد على شاه آبادى ، رشحات البحار، چاپ اول ، نهضت زنان مسلمان ، 1360 ش . كتاب الانسان و الفطره ، ص 3.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن