اقسام فطرت

اقسام فطرت
منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 23

انسان را دو فطرت است : فطرتى اصلى كه عشق به كمال مطلق است ، و فطرتى تبعى كه انزجار از نقص است ؛ و همه اعمال و رفتار، و تمام حركات و سكنات آدمى به اين دو فطرت باز مى گردد؛ و جاذبه ها و دافعه ها، دوستى ها و دشمنيها، اقبالها و ادبارها، تاءييدها و انكارها، تصديقها و تكذيبها، تمجيدها و تحقيرها، تعلقها و تنفرها، حسنها و قبحها، ايمانها و كفرها... همه و همه از عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است ؛ "حتى شخصى كه انتحار مى كند از فرط محبت است نسبت به خود، به نحوى كه حاضر نيست زنده باشد و خود را غرق در شدائد و آلام بيند، و البته اين عمل مبتنى است بر زعم اينكه بعد از مرگ بدن زنده نباشد والا شدائد و مصائب حيات برزخى و ملكوتى به واسطه اين عمل قبيح يعنى انتحار به مراتب شديدتر و طولانى تر است و از اين جهت مؤ من محاسب هرگز اقدام به چنين عمل زشتى نمى نمايد." (117)
انسان خواهان كمال مطلق و گريزان از هر نقص است ؛ و هر چند كه در مصاديق اشتباه مى نمايد، اما در مفهوم فطرت اصلى و تبعى اشتباهى راه ندارد. عموما چنين است كه انسان امرى ناقص را كمال مى پندارد و در پى او مى رود. انسان به هيچ چيز دلى نمى سپارد مگر اينكه كمالى در آن بيابد يا گمان نمايد؛ و از هيچ چيز نمى گريزد مگر اينكه نقصى در آن بيابد يا گمان نمايد، چنانكه شوقها و ترسهاى آدمى از همين دو فطرت منشاء مى گيرد؛ حتى ترس از مرگ - كه بازگشت همه ترسها بدان است - به فطرت انزجار از نقص باز مى گردد، زيرا آدمى به غلط مرگ را نقص تصور مى كند و از اين رو به فطرتش از آن مى گريزد، در حالى كه اگر آن را كمالى بداند از آن نخواهد ترسيد، بلكه شوقى بدان خواهد يافت ، همان طور كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره خود فرموده است :
و الله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اءمه . (118)
به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى كودك به پستان مادر بيشتر است .
و نيز فرموده است :
"و ان اءحب ما اءنا لاق الى الموت ." (119)
آنچه بيشتر از هر چيز دوست دارم ، و مرا بايد، مرگ است كه به سر وقتم آيد.
عشق به شهادت به همين امر باز مى گردد، و هر كه شهادت را كمال بداند بدان عشق مى ورزد. امام على (عليه السلام) در ضمن خطبه اى كه پس از شهادت محمد بن ابى بكر ايراد كرده چنين فرموده است :
فوالله انى لعلى الحق ، و انى للشهادة لمحب . (120)
به خدا سوگند كه من بر حقم ، و به راستى كه دوستدار و شيفته شهادتم .
آن كه دريافتى درست از كمال و نقص دارد، به فطرت خود به درستى روى مى كند و راه تربيت حقيقى را چنان كه بايد طى مى نمايد. روايت شده است كه على (عليه السلام) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره فتنه پرسش نمود و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخنانى بيان نمود، سپس ‍ آن حضرت ، على (عليه السلام) را از شهادتش آگاه كرد و به او فرمود :
"اءبشر، فان الشهادة من ورائك ."
اى على ، مژده باد تو را كه شهادت به دنبالت خواهد بود.
آنگاه فرمود :
"ان ذلك لكذلك ، فكيف صبرك اذن ؟"
سخن بدين منوال است ، شكيبايى تو آن هنگام بر چه حال است ؟
و على (عليه السلام) گفت :
يا رسول الله ، ليس هذا من مواطن الصبر، و لكن من مواطن البشرى و الشكر. (121)
اى رسول خدا، نه جاى شكيبايى كردن است ، كه جاى مژده شنيدن و شكر گزاردن است .
بنابراين خداى رحمان ، آدميان را بدين دو فطرت راه نموده و زمينه تربيتشان را به سوى حقيقتشان فراهم ساخته است . امام خمينى (ره) در اين باره چنين مى نويسد :
"حق - تبارك و تعالى - با عنايت و رحمت خود، به يد قدرت خود، كه طينت آدم اول را مخمر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود : يكى اصلى ، و ديگر تبعى ، كه اين دو فطرت ، بُراق (122) سير و رَفرَف (123) عروج او است به سوى مقصد اصلى . و آن دو فطرت ، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمر است و ديگر فطريات ، شاخه ها و اوراق آن است .
يكى از آن دو فطرت - كه سمت اصليت دارد - فطرت عشق به كمال مطلق و خير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و جاهل و عالى (و) دانى ، مخمر و مطبوع است . و اگر در تمام سلسله بشر، انسان تفحص و گردش كند و جميع طوايف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتيش كند، يك نفر را نيابد كه به حسب اصل جبلت و فطرت ، متوجه به كمال و عاشق خير و سعادت نباشد. و مقصود از فطريات ، امورى است كه بدين مثابه باشد و از اين جهت ، احكام فطرت از اَبدهِ بديهيات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چيزى چنين نشد از فطريات نخواهد بود.
و ديگرى از آن دو فطرت ، كه سمت فرعيت و تابعيت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است كه اين مخمر بالعرض است ، و به تبع آن فطرت عشق به كمال ، تنفر از نقص نيز مطبوع و مخمر در انسان است .
و اين دو فطرت كه ذكر شد، فطرت مخموره غيرمحجوبه است كه محكوم احكام طبيعت نشده و وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقى است ، و اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محكوم به احكام آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلى خود شد، مبداء جميع شرور و منشاء جميع شقاوتها و بدبختيهاست ." (124)
بر اساس فطرت عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص شكل مى گيرد كه فطريات آدمى ناميده مى شود و انسانيت انسان بدين امور است و رشد و تعالى آدمى بر اين امور استوار است .

117- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، ص 8.
118- نهج البلاغه ، خطبه 5.
119- نهج البلاغه ، خطبه 180.
120- شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 100.
121- نهج البلاغه ، خطبه 156.
122- ((بُراق )) اسب تيزرو را گويند و نيز مركب رسول خدا (ص ) در شب معراج ((بُراق )) نام داشت . ر.ك : محمد معين ، فرهنگ فارسى ، چاپ چهارم ، انتشارات اميركبير، 1360 ش . ج 1، ص 493.
123- ((رَفرَف )) به معناى فرش گستردنى و بستر چيزى است . ر.ك : فرهنگ معين ، ج 2، ص 1664.
124- شرح حديث جنود عقل و جهل ، صص 76 - 77.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن