كار

كار
منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 41

كار از جمله عوامل تربيتى است كه در شكل دادن شخصيت انسان - به نحو اقتضا - بسيار مؤ ثر است و از جهات مختلف تربيتى - به صورت مستقيم و غير مستقيم - در شاكله تربيتى انسان نقش دارد. انسان با كار كردن فقط نقش ‍ اقتصادى و اجتماعى ايفا نمى كند، بلكه خود را نيز مى سازد و رشد مى دهد. از اين روست كه انسان از يك سو خالق و آفريننده و مدبر كار است و از ديگر سو مخلوق و آفريده و تربيت شده كار. كار در تمام وجوه شخصيت آدمى اعم از جسمانى و عاطفى و اخلاقى و عقلانى تاءثير مى گذارد. لذت بردن از زندگى و سير به سوى تعالى در پرتو كار و كوشش ‍ سالم و پاك و مفيد و سازنده است و اين لذت خود امرى كاملا تربيتى و بستر شكوفايى استعدادهاى كمالى انسان است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در ضمن حكمتى والا فرموده است :
"طوبى لمن طاب كسبه ." (225)
خوشا آن كه كسبى پاكيزه داشته باشد.
"لذت بردن حقيقى از زندگى براى انسان از راه كار و كوشش حاصل مى شود، نه از طريق بيكارى و عاطل و باطل بودن ، چنانكه برخى از تنبلان و بيكارگان چنين تصور مى كنند. و اين امر در ساختن فرد و اجتماع بسيار مهم است ، و پيشرفت هر ملت وابسته به آن است . بنابراين لازم است كه براى آن برنامه ريزى شود، و آموختن و وارد كردن آن را در ذهن همه ، در برنامه هاى تعليمى و تربيتى نوجوانان بگنجانند، تا چنان شود كه آنان دوستدار كار بار آيند، و وجودشان با كار و عشق به كار كردن جوش ‍ بخورد.
آرى ، انسان تنبل و بيكاره ، ارتباط فيزيكى خود را - از لحاظ فكرى و بدنى - با جهان و آنچه در آن است قطع مى كند، و خود را با عالم بيگانه مى يابد، از اين رو، از زندگى به صورت واقعى و در هم تنيده با واقعيت انسان و زندگى او، و هماهنگ با طبيعت خلاق اجتماع بشرى ، لذتى نمى برد." (226)
كار و تلاش از جهات مختلف اهميت دارد و در تربيت فرد و جامعه نقشى اساسى بازى مى كند.
"قوانين حاكم بر جهان و مردمان و اجتماع ، به صورتى اساسى كار و ضرورت پرداختن به آن را واجب و حتمى مى سازد، زيرا كه بيرون آمدن موهبتهاى طبيعى از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت ، و آماده كردن آنها براى بهره بردارى آدمى از آنها در زندگى خويش ، به عمل و كار نيازمند است ، بلكه اغلب به طور مستقيم متوقف بر آن است . بنابراين آنچه در دسترس انسان براى به مصرف رسيدن در شب و روز قرار داد، از بركت كارى كه بر روى آنها صورت مى گيرد، كامل و قابل مصرف مى شود.
كار همچنين سبب فعليت پيدا كردن نيروهاى بدنى آدمى است ، و مايه استوارى بدن و پيچيدگى ماهيچه ها و آشكار شدن امكانات تجربى او است در هنگام دست و پنجه نرم كردن با واقعيتها در اشكال مختلف كار و سختى ديدن .
پس با كار كردن و سختى ديدن قدرت كوشايى آدمى تقويت مى شود و نشاط مقاوم او تجلى پيدا مى كند، و بدين گونه نيروهاى وى كمال و افزايش ‍ مى يابد." (227)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره سخنانى هدايتگر دارد، چنانكه فرموده است :
"من يعمل يزدد قوة ." (228)
هر كه كار كند قوى تر مى شود.
"من يقصر فى العمل يزدد فترة ." (229)
هر كه كمتر كار كند، سست تر مى شود.
"در پرتو اين نگرش ، دست كشيدن از كار و بلكه آراستن از آن موجب فتور و سستى بدنى و روانى خواهد شد. و برعكس ، پركارى سبب آن مى شود كه نيروهاى آدمى و تواناييهاى جسمى او از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت و آشكار شدن در آيد؛ به عبارت ديگر: به همان اندازه كه شخص به خوراك نياز دارد، به كار نيازمند است و كار براى بدن آدمى همچون آب براى گياه به شمار مى رود.
واضح است كه تاثير كار در وجود انسان - از راه تقويت روحيه و ايجاد نشاط - تنها منحصر به جنبه جسمانى و بدنى نيست ، بلكه از آن تجاوز مى كند و به جنبه روحى و معنوى نيز مى رسد، زيرا كه كار، روح را تصفيه مى كند، و مواهب باطنى را جلا مى بخشد، و وجدان آدمى را صيقل مى زند؛ و با كار است كه اعمال و وظايف دينى صورت مى پذيرد. پس ‍ انسان تنها از لحاظ جسمى نيازمند به كار نيست ، بلكه از لحاظ روح خود نيز چنين است . كار روان آدمى را مى سازد و هستى معنوى وى را استحكام مى بخشد. و بيكارى و بطالت - با آثار منفى يى كه دارند - معنويات انسان را از ميان مى برند و نابود مى سازند.
كار به همكارى آدمى با طبيعت و لمس كردن قوانين آن مى انجامد، تا از اين راه مواهب طبيعت را استخراج كند و با رموز طبيعت انس گيرد. پس انسان - با كار خود - به همكارى با طبيعت و مظاهر و نمودهاى آن برمى خيزد، و طبيعت نيز با انسان همكارى مى كند و در او آثار مثبت بزرگى پديد مى آورد، كه سبب پرورده شدن و گسترش يافتن افقهاى وجودى انسان و تجارب او مى شود. آرى ، انسان با پرداختن به كار، تهذيب پيدا مى كند، و نيروهاى ادراكى او در ميدانهاى تلاش و كوشش عملى افزايش مى يابد، به همان گونه كه نيروهاى ادراكى وى در ميدانهاى انديشه و دانش نيز چنين مى شود.
انسان در ضمن كار چيزهايى را كشف مى كند كه پيش از آن براى وى مكشوف نبوده است . پس كار، آموزشگاه شناخت و تجربه است ، چون كه چيزهايى را كه نمى دانسته است به او مى آموزد، و براى او از روى قوانين طبيعت پرده برمى داردت و همچون عقل عملى نيرومندى مى شود كه به وسيله آن بر آفاق تسلط پيدا مى كند.
نقش كار در تقويت و تهذيب خلق و خوى انسان نيز آشكار است ؛ چه كار مسئوليت است ، و هر كس از اين مسئوليت آگاه شود و به اداى وظيفه بپردازد از بيكارى و بى مبالاتى دور مى شود، از مفاسد فراغت و زيانهاى آن و زيانهاى پرداختن به لهو و لعب در امان مى ماند. بدين گونه نيروهاى اخلاقى او شكفته مى شود، و نفس آگاه به مسئوليت وى كه براى انجام دادن آن تلاش مى كند، مهذب مى گردد.
كار و كوشش انسان را در تماس با واقعيت زندگى زمينى قرار مى دهد كه عبارت است از حركتى هدفدار (و حركت هدفدار طبيعتا تكاملى است)، و براى او اين امكان را فراهم مى آورد كه با طبيعت پيوندى همكارانه پيدا كند، و از نزديك با آن انس بگيرد. و اين خود مرحله اى بزرگ در تجربه انسانى و سير تكاملى است . آرى ، چگونه ممكن است انسانى كه طبيعت را نمى شناسد و از ابعاد غامض و اسرار ژرف آن ناآگاه است و با اين ابعاد تماس برقرار نكرده است و آگاهى مستقيم از آنها ندارد، تكامل پيدا كند؟
پس با كار است كه انسان در اعماق طبيعت و درياهاى زندگى غوطه ور مى شود، و در آنها فرو مى رود تا نفيس ترين و گرانبهاترين چيزها را بيرون آورد، و اين نفيس ترين و گرانبهاترين چيز همان آميختگى انسان است با روح حركت فعال و هماهنگى با همه كائنات ، در هدفدارى و تلاشورى . و از اين راه انسان به صورت جزئى فعال و هدفدار و منسجم با ديگر اجزاى عالم گسترده در مى آيد...
و سپس بر نردبان تكامل مطلوب بالا مى رود. و اين چيزى است كه دست بيكاران و عاطلان و بطّالان و به لهو و لعب پردازان به آن نمى رسد، زيرا كه بيهوده كارى و لهو و لعب انسان را از واقعيت و زندگى جدا مى كند، و حقايق طبيعت و مضمون زمان را از او پوشيده نگاه مى دارد. انسان عاطل باطل دورى از واقع را به خوبى لمس مى كند، و با واقعيات حياطى ارتباط ندارد، و از همكارى و هماهنگى با آنها و آميختگى با روح آنها محروم مى ماند.
در جانب اجتماعى نيز به اين نتيجه مى رسيم كه كار و عمل يك ضرورت اجتماعى است ، كه نمى توان آن را مهمل گذاشت ، و چشم پوشيدن از آن پسنديده نيست . پس بر هر فرد از افراد جامعه انسانى واجب است كه به كارى اشتغال داشته باشد، و با ديگر مردمان در برآوردن نيازمنديهاى مردم - كه خود يكى از آنان است - شريك شود، و سعى تمام به خرج دهد تا چهره زندگى را با كوشش و توليد دگرگون سازد. پس كارگر با نتيجه كار و توليد خويش به اجتماع سود مى رساند، و خود نيز از كارها و توليدهاى ديگران سود مى برد؛ پس او هم توليد كننده است و هم مصرف كننده ، و در حال داد و ستد با ديگر مردم است ، به گروهى چيزهايى مى دهد و از گروهى ديگر چيزهايى مى ستاند. و بدين گونه از ركود و سكون و مهمل بودن و احساس غربت كردن و از مردمان دور بودن بيرون مى آيد، و به حركت و فعاليت و تحمل رنج و انس گرفتن با ديگران دست مى يابد؛ بنابراين بار خود را بر دوش ديگران نمى گذارد، و از مردمان جدا نمى ماند، بلكه در پيش راندن چرخ زندگى اجتماعى با ايشان شريك است .
چنين انسانى احساس اميد مى كند و به آينده همچون فردى اميدوار و بانشاط مى نگرد، و از چنگال نوميدى و اهمال و بيهودگى و تكرار ملال انگيز و ديگر آثار منفى بيكارى و مفاسد فراغت رهايى پيدا مى كند.
از مهمترين آثار مثبت كار سر فرود آوردن نفس انسان در برابر تكاليف خويش است كه در نتيجه آن به كار برمى خيزد و شانه از آن تهى نمى كند؛ و در اين صورت است كه شخص خود را براى خود و خانواده اش مفيد و در محيط اجتماعى محترم مى بيند، چون كار مى كند و در نظر خويشاوندان و دوستان بيكار و مهمل نيست ، بلكه جدى و كوشا و زحمتكش به شمار مى آيد، كه همچون انسانى متعهد بارى بر دوش خويش نهاده است و در تاءمين نيازمنديها و پيشبرد زندگى با ايشان شريك است ، و به هيچ روى از تلاش كنندگان و متعهدان كناره گيرى نمى كند، و همچون ديگر عزيزان عزيز است ، و چنان كه بر هر فرد لازم است كه سودمند و ثمربخش باشد، او نيز از اين سودمند بودن برخوردار است . و اين حالت فقط از بركت كارى كه انسان به انجام دادن برخاسته و وظيفه خود را انجام داده است حاصل مى شود. اين انسان نيازمنديهاى خود و خانواده خود و ديگران را فراهم مى آورد، و از اين راه فقر و فاقه و خوارى را از خود دور مى كند، و شخصيت خويش را از هر پستى و حقارت بركنار نگاه مى دارد، و از رضاى خداوند متعال ، احترام مردم ، و اعتماد به نفس ، حيثيت خانوادگى ، و آرامش وجدان برخوردار مى شود." (230)
كار با چنين وجوهى موجب استقلال فردى و اجتماعى ، و علاوه بر تامين نيازهاى مادى ، باعث بهبود وضع اقتصادى و حفظ كرامت و شخصيت و حيثيت انسانى انسانى و تجلى ارزشهاى نهفته در آدمى است . در سروده هاى منسوب به اميرمؤ منان على (عليه السلام) آمده است :
لنقل الصخر من قلل الجبال / اءحب الى من منن الرجال
يقول الناس لى فى الكسب عار / فان العار فى ذل السؤ ال (231)

سنگ از ستيغ كوهها بر دوش بردن ، مرا خوشتر كه منت كسان برم ، گويند: كسب روزى ننگ است ! ننگ در خوارى خواهش است .
انسان همان طور كه از وراثت تاثير مى گيرد، از كار و تلاش نيز تاثير مى پذيرد؛ و همان طور كه وراثت نيكو، بسترى مناسب براى كسب كمالات انسانى است ، كار و تلاش نيز زمينه اى اساسى در تعالى آدمى است و هر چه نيكوتر باشد، توفيق تربيتى انسان بيشتر مى شود. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الناس اءبناء ما يحسنون . (232)
مردمان فرزندان تخصصهاى خويشند.
"يعنى همان گونه كه انسانها با پدران خويش نسبت دارند، و با پدران و قدر و منزلت پدران شناخته مى شوند و قدر و منزلت مى يابند، و مردم مى گويند، فلانى پسر فلان كس است ؛ به همين گونه هم اشخاص به كار و مهارت و تخصص خود نسبت داده مى شوند و قدر و منزلت اجتماعى كسب مى كنند، مثلا مى گويند صنعتگر ماهر، پزشك متخصص ، هنرمند عالى ... بنّاى خوب ... پس مردم ، فرزندان هنرها و تخصصهاى خويشند، و با انتساب به آن هنرها و تخصصها (صنعتگرى ، نويسندگى ، پزشكى ، مهندسى و...) شناخته مى شوند، و به اندازه كاردانى و مهارت در آن ها اوج مى بينند و قدر مى يابند." (233)
كار متعهدانه و سختكوشى خردمندانه از والاترين جلوه هاى زندگى انسانى است و در انديشه دينى و در راه و رسم پيام آوران و مصلحان الهى ، كار امرى مقدس و باارزش است و انسان از طريق سختكوشى به كمالات الهى دست مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيف داوود پيامبر (عليه السلام)، آن والا پيام آور الهى كه كارگرى پارسا بود، آنجا كه درباره پارسايى و ساده زيستى و تلاشگرى پيامبران سخن مى گويد، فرموده است :
و ان شئت ثلثْثُ بداود - صلى الله عليه و سلم - صاحب المزامير، و قارى ء اءهل الجنه ، فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده ، و يقول لجلسائه : اءيكم يكفينى بيعها! و ياءكل قرص الشعير من ثمنها. (234)
و اگر خواهى سومين را داوود (عليه السلام) گويم ، خداوند مزامير - و زبور - و خواننده بهشتيان ، كه به دست خود از برگ خرما زنبيلها مى بافت ، و مجلسيان خويش را مى گفت : كداميك از شما در فروختن آن مرا يارى مى كند؟ و از بهاى آن زنبيل گرده اى نان جوين مى خورد.
كار و تلاش انسانى - با توجه به ارزشهاى ياد شده در آن - فى نفسه گرانقدر و سازنده است ، چنانكه خود عبادتى والا و امرى آخرتى و جهادى گرانسنگ شمرده شده است . از امام على (عليه السلام) در اين باره چنين روايت شده است :
ما غدوة اءحدكم فى سبيل الله باءعظم من غدوته يطلب لولده و عياله ما يصلحهم . (235)
در آمدنتان در آغاز صبح براى جهاد در راه خدا، از در آمدن آن كس كه براى تامين زندگى خانواده خود كار و تلاش مى كند بالاتر نيست .
در منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) كار و تلاش شرافتمندانه و سازنده چنان بهايى دارد كه ارزش و اجر جهاد در راه خدا بالاتر از آن نيست . از اين روست كه اهل ايمان بيشترين كار و تلاش و سازندگى را دارند، و آنان كه از كار و تلاش مفيد رويگردانند و طفيلى مردمانند، از ايمان بى بهره اند. پيشواى مؤ منان ، على (عليه السلام) در توصيف اهل ايمان فرموده است :
المؤ من مشغول وقته . (236)
وقت مؤ من پر است و مؤ من هيچ گاه بيكار نيست .
كار و تلاش چنان سازنده است كه اهل ايمان پيوسته در كار و تلاشند و از وجوه گوناگون آن در جهت كمال خود و جامعه سود مى برند. در اين باره در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
فى كل وقت عمل . (237)
در هر وقتى بايد كارى كرد.
فاغتنم وقتك بالعمل . (238)
وقتى را كه در آنى با كار كردن غنيمت بدان .
انسانهاى تربيت شده در مدرسه تربيتى پيامبر اكرم (ص) كار را چنين مى ديدند و اوصياى آن حضرت همواره در كار و تلاش بودند و آن را با ارزشترين امور معرفى مى كردند، چنانكه امام على (عليه السلام) در توصيف اوصياى پيامبر اكرم (ص) چنين فرموده است :
انى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن ؛ يحيون سنن الله و سنن رسوله ؛ لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلّون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان و اءجسادهم فى العمل .! (239)
من از آن قومم كه در راه خدا سرزنش سرزنش كنندگان در آنان تاءثيرى ندارد؛ سيماى آنان سيماى راستان است ، و سخن ايشان سخن نيكان ؛ زنده داران شب و نشانه هاى روزند؛ به ريسمان قرآن چنگ مى زنند، و سنت خدا و فرستاده او را زنده مى كنند؛ گردنكشى نمى كنند و بزرگى نمى جويند، و خيانت نمى ورزند تباهى نمى كنند؛ دلهايشان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش .
اميرمؤ منان على (عليه السلام) - والاترين تربيت شده پيامبر و بهترين نمونه انسانى - سختكوش و پركار بود، چنانكه درباره راه و رسم سختكوشى و پركارى آن حضرت چنين روايت شده است :
انه لما كان يفرغ من الجهاد، يتفرغ لتعليم الناس و القضاء بينهم ، فاذا فرغ من ذلك اشتغل فى حائط له ، يعمل فيه بيده ، و هو مع ذلك ذاكر الله - جل جلاله . (240)
هر گاه على (عليه السلام) از كار جهاد فارغ مى شد، به كار تعليم مردمان و داورى كردن در مرافعات ايشان مى پرداخت ، و چون از اين كار هم فارغ مى شد، در باغچه اى كه داشت با دست خود به كار مشغول مى گشت و در همان حال به ياد خدا و در حال ذكر بود.
همچنين امام باقر (عليه السلام) درباره نگاه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به كار و سختكوشى آن حضرت فرموده است :
كان اميرالمؤ منين (عليه السلام) يخرج فى الهاجره فى الحاجه قد كفاها يريد اءن يراه الله يتعب نفسه فى طلب الحلال . (241)
امير مؤ منان (عليه السلام) در گرماى شديد براى رفع نياز خود بيرون مى رفت و مى خواست خداوند او را ببيند كه در طلب حلال زحمت مى كشد و خود را به مشقت مى اندازد.
با چنين نگرشى به كار و تلاش ، امام على (عليه السلام) با سخن و عمل خود، مردمان را به كار كردن - و بالطبع به بهره بردن از نتايج گسترده آن - برمى انگيخت ، چنانكه در حديث امام كاظم (عليه السلام) خطاب به هشام بن حكم وارد شده است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) اصحاب خود را چنين سفارش مى فرمود:
اءوصيكم بالخشيه من الله فى السر و العلانيه ، و العدل فى الرضا و الغضب ، و الاكتساب فى الفقر و الغنى . (242)
شما را به ترسيدن از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ، و به اجراى عدالت در خشنودى و خشمناكى ، و به كسب داشتن و تلاش نمودن و كار كردن در فقر و غنا.
نفس كار كردن چنان گرانقدر است كه امام (عليه السلام) درباره آن چنين سفارش مى فرمايد؛ و البته ارزش كارها به آن است كه با تلاش حاصل شود. آن كه چيزى را ارزان و بى زحمت به دست مى آورد، به ارزشى دست نمى يابد و خود را و به دست آورده را ارزان مى فروشد.
اى گرانجان خوار ديدستى ورا / زان كه بس ارزان خريدستى ورا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد / گوهرى طفلى به قرصى نان دهد (243)

سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درى از درهاى تربيت الهى و راهى به سوى كمال است . بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيت كننده و عزت بخش . (244) به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله . (245)
جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خدا است .
البته آنچه در كار كردن مبنا و اساس است و تاثير تربيتى كار بدان بسته است ، كار مفيد تواءم با پاكى و پاكدامنى و حلال جويى است . امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به فرزندش حسن (عليه السلام) ياد آور شده است :
و الحرفة مع العفه خير من الغنى مع الفجور. (246)
كار همراه با پاكدامنى به مراتب از توانگرى همراه با مرزشكنى و هرزگى ارزشمندتر و بهتر است .
بنابراين ، كار عاملى است اساسى در تربيت آدمى و تاثيرات آن بر جسم و جان و روح و روان ، و خلق و خوى ، و شكوفايى استعدادهاى آدمى بسيار جدى است و نبايد در هيچ حال از كار و تلاش فرو ماند و در آن كوتاهى روا داشت .
من قصر فى العمل ابتلى بالهمّ. (247)
آن كه در كار كوتاهى ورزيد، دچار اندوه گرديد.

225- نهج البلاغه ، حكمت 123.
226- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 489.
227- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 446.
228- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
229- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
230- الحياة ، ترجمه ، ج 5، صص 445 - 451.
231- ديوان امام على (عليه السلام)، صص 434 - 437.
232- شرح غرر الحكم ، ج 1، ص 309.
233- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 440.
234- نهج البلاغه ، خطبه 160.
235- اءبو حنيفه النعمان بن محمد التميمى المغربى ، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام ، تحقيق آصف على اصغر فيضى ، دار المعارف ، القاهرة ، 1289 ق . ج 2، ص 15؛ حسين بن محمد تقى النورى الطبرسى ، مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل ، الطبعه الثانيه ، مؤ سسه آل البيت لاحياء التراث ، بيروت ، 1408 ق . ج 13، صص 13، 54.
236- نهج البلاغه ، حكمت 333.
237- شرح غرر الحكم ، ج 4، ص 396.
238- شرح غرر الحكم ، ج 2، ص 507.
239- نهج البلاغه ، خطبه 192.
240- احمد بن فهد الحلى ، عدة الداعى و نجاح الساعى ، صححه و علق عليه احمد الموحدى القمى ، الطبعه الاولى ، دار المرتضى ، دار الكتاب الاسلامى ، بيروت ، 1407 ق . ص 111، مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 25.
241- اءبو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه (الصدوق )، من لا يحضره الفقيه ، صححه و علق عليه على اكبر الغفارى ، الطبعه الثانيه ، منشورات جماعة المدرسين ، قم ، 1404 ق . ج 3، ص 163؛ محمد بن الحسن الحر العاملى ، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه ، بتصحيح و تحقيق و تذييل عبدالرحيم الربانى الشيرازى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، ج 12، ص 13.
242- تحف العقول ، ص 291؛ محمد باقر المجلسى ، بحار الانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، الطبعه الثالثه ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1403 ق . ج 1، ص 141، ج 78، ص 304 - 305.
243- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 106.
244- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 125.
245- دعائم الاسلام ، ج 2، ص 15؛ مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 13.
246- نهج البلاغه ، نامه 31.
247- نهج البلاغه ، حكمت 127.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن