منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 42
در ميان عوامل مؤ ثر در تربيت عواملى وجود دارند كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسان ملموس و محسوس نيستند، ولى اين عوامل پيوسته در تعامل با انسانند و در زندگى آدمى نقشى مهم دارند و در تربيت انسان - به نحو اقتضا و نه علت تامه - مؤ ثرند. مهمترين عوامل ماوراى طبيعت فرشتگان و شياطينند كه به دليل محسوس و ملموس نبودن نقششان در تربيت مورد توجه جدى قرار نمى گيرد و نيز نقش آنها در تربيت به درستى دريافت نمى شود، به گونه اى كه گاه نقش اين عوامل در تربيت كاملا منتفى مى شود و گاه به آنها به صورت علت تامه در تربيت نگاه مى شود، در حالى كه فرشتگان و شياطين به نحو اقتضا در تربيت انسان موثرند و رابطه آنها با انسان رابطه اى طولى است ، يعنى چون انسان اراده خير كند، فرشتگان در همان جهت او را راهنمايى و يارى مى كنند، ولى هيچ يك از آن ها بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خود راه نفوذ و زمينه و بستر مناسب را فراهم نكند، هيچ موجودى نمى تواند او را به سوى خير و شر راه ببرد.
فرشتگان اسبابى الهى و عوامل اساسى در تربيت انسان و ياورانى نيكو در راه رسيدن آدمى به خير و كمال و سعادت حقيقى اند. انسان مسجود فرشتگان است و همه آنان ماءمور ياورى انسان در جهت سير به سوى كمال مطلقند. خداى سبحان از زبان فرشتگان اين حقيقت را اعلام فرموده است :
نحن اءولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخره . (248)
ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم .
فرشتگان موكلان امور و متوليان زندگى آدميانند و واسطه فيض رسانى و رحمت و بركت و كرامت خداوند بر انسانند. آنان نگهبان آدميان به سوى خير و كمالند و هر كه خود را تحت ولايت الهى قرار دهد از يارى آنان بهره مند مى شود.
به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه . (249)
با هر انسان دو فرشته است كه او را مى پايند.
يارى فرشتگان در تربيت مردمان به سوى كمال مطلق چنان است كه امام على (عليه السلام) آنجا كه سخن از اهل ذكر آورده و آنان را توصيف نموده چنين فرموده است :
و ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياة ، و يهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فى اءسماع الغافلين ، و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به ، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه ، فكاءنما قطعوا الدنيا الى الآخره و هم فيها، فشاهدوا ما وراء ذلك ... قد حقت بهم الملائكه ، و تنزلت عليهم السكينه ، و فتحت لهم اءبواب السماء، و اءعدت لهم مقاعد الكرامات ، فى مقعد اطلع الله عليهم فيه ، فرضى سعيهم ، و حمد مقامهم . (250)
همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد آنان را جايگزين زندگى - جهان فانى - است . نه كسب و كار سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروش ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگانى را بدان مى گذرانند، و نهى و منع خدا را - در آنچه حرام فرموده - به گوش بيخبران مى خوانند. به قسط و عدالت فرمان مى دهند و خود بر اساس آن عمل مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پس دنياست ديده اند... گرداگردشان فرشتگان ، آرامششان در جسم و جان ، درهاى آسمان به روى آنان گشاده ، كرسيهاى كرامت برايشان نهاده ، آن جا كه خدا از حالشان آگاه است و از كوششان خشنود و مقامشان نزد او محمود.
فرشتگان ياوران مردمانند در دورى از مرتبت طبيعت حيوانيت و سير در مراتب والاى حقيقت ملكوتى و دستيابى به كمالات روحانى ، چنانكه در بسيارى از آداب تربيتى دين اين حقيقت جلوه مى يابد و به خوى روحانى فرشتگان تشبه مى نمايد و ملكى خوى مى شود، چنانكه پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) در فلسفه حج فرمود:
و فرض عليكم حج بيته الحرام الذى جعله قبله للاءنام ... جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اءذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا اءجابوا اليه دعوته ، و صدقوا كلمته ، و وقفوا مواقف اءنبيائه ، و تشبهوا بملائكه المطيفين بعرشه . (251)
خداوند زيارت خانه اش را فريضه كرد بر شما مردمان كه قبله اش ساخت براى همگان ... و دو نشانه براى دينداران : فروتنى برابر عظمت او، و اعتراف به عزت او؛ و از آفريدگانش آن را گزيد كه چون دعوت او شنيد در گوش كشيد، و به جان و دل خريد. اينان به راه افتادند، و پا بر جاى پيامبران نهادند، و چون فرشتگان گرد عرش بر پاى بندگان ايستادند.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره تربيت والاترين آدميان ، يعنى سرور عالميان حضرت ختمى مرتبت بدين حقيقت اشاره فرموده است :
وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ - صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - مِنْ لَدُنْ اءَنْ كانَ فَطِيما اءَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ، يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ . (252)
هنگامى كه آن حضرت از شير گرفته شد خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خويهاى نيكوى جهان را فراهم نمود.
يارى و همراهى فرشتگان بر اساس نسبتى طولى با آدميان سنتى است الهى در جهت سير دادن همگان به خير و كمال سعادت .
ابليس و سپاهيانش يعنى شياطين جن و ياورانشان در مقابل خير و كمال و سعادت انسان صف بسته اند و نقشى مهم - به نحو اقتضا و نه علت تامه - در تربيت آدمى - در جهت مثبت و منفى - دارند.
شياطين نيز بر اساس نسبتى طولى ، كسانى را كه راه نفوذ و سلطه شيطانى را بر خود مى گشايند، تحت ولايت خويش قرار مى دهند و از خير و كمال و سعادت محروم مى نمايند و به سمت تباهى و هلاكت سوق مى دهند. خداى متعال درباره نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان و اينكه شيطان هيچ سلطه اى بر آدميان ندارد مگر آنكه خود ايشان بخواهند و زمينه نفوذ و سلطه فراهم سازند، آياتى روشن نازل فرموده است :
قال رب بما اءغويتنى لاءزينن لهم فى الارض و لاءغوينهم اءجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين . (253)
(ابليس) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: اين راهى است (كه) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.
ابليس كه از گروه جن بود و به سبب عبادتهاى بسيار در رديف فرشتگان قرار گرفته بود، به سبب ظاهربينى و خودخواهى و گردنفرازى از فرمان سجده بر آدم (عليه السلام) سر پيچيد و گردنكشى نمود. همين امر سبب دورى او از رحمت خدا و سقوطش گرديد. آنگاه غفلت و سرپيچى و گمراهى خود را به خدا نسبت داد و با آدميان اعلام عداوت كرد. اما فقط كسانى را مى تواند گمراه نمايد كه آنان خود او را پيروى كنند.
و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه اءفتتخذونه و ذريته اءولياء من دونى و هم لكم عدو بئس للظالمين بدلا. (254)
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس (همه) سجده كردند جز ابليس كه از (گروه) جن بود و از فرمان پروردگارش سر پيچيد. آيا (با اين حال) او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ابليسس در آزمون سجده بر آدم ، گردنكشى خود را آشكار ساخت و اعلام نمود كه به واسطه آراستن امور (دنيا) انسان ها را گمراه مى سازد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين آزمون و گردنكشى ابليس و اعلام دشمنى با آدمى فرموده است :
ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُبِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ: (إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اءَجْمَعُونَ إِلاّإِبْلِيسَ) (255) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِاءَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ اءَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. اءَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، ... فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإ بْلِيسَ، إ ذْ اءَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ - وَ كانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا يُدْرى اءَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اءَمْ سِنِى الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، . (256)
پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان ، گفت : "همانا مى آفرينم آدمى از گل ، پس چون آن را راست و درست كردم ، و از روح خود در آن دميدم ، بيفتيد براى او سجده كنان ، پس سجده كردند فرشتگان همگى ، جز شيطان " كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - پيشواى متعصبان است ، و پيشرو مستكبران ، كه پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد؛ رخت عزت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد. نمى بينيد چگونه خداوند به خاطر بزرگمنشى كوچكش ساخت ، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت ... پس ، از آنچه خدا با شيطان كرد پند گيريد، كه كردار دراز مدت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بى ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زيست ، از ساليان دنيا يا آخرت - دانسته نيست - اما با ساعتى كه تكبر كرد، خدايش از بهشت بيرون آورد.
ابليس و نسل او بر آنان كه گمراهى را انتخاب مى نمايند، سرپرستى مى يابند و آنان را در گمراهى يارى مى كنند و به هيچ وجه بر آنان كه گمراهى را نخواهند سلطه نمى يابند. قضاى الهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشان ميل به پيروى او را دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است و اينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند. (257)
انما سلطانه على الذين يتولونه والذين هم به مشركون . (258)
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به خدا شرك مى ورزند.
كتب عليه اءنه من تولاه فاءنه يضله و يهديه الى عذاب السعير. (259)
بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.
و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاءولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا. (260)
و از آنان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر ايشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون) پروردگارت بس است .
شيطان در ادراكات و تخيلات انسان به واسطه امور دنيايى تصرف مى نمايد و باطل و زشتى و پليدى را بر آدميان مى آرايد و البته در اين راه سلطه اى بر كسى ندارد و جز به واسطه خود نفسانى انسان كارى نمى تواند بكند. اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت چنين فرموده است :
فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ اءَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدائِهِ، وَ اءَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدائِهِ، وَ اءَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ اءَغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَ رَماكُم مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما اءَغْوَيْتَنِى لَاءُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْاءَرْضِ وَ لَاءُغْوِيَنَّهُمْ اءَجْمَعِينَ) (261)، قَذْفا بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَ رَجْما بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ اءَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسانُ الْكِبْرِ وَ الْجاهِلِيَّةِ. حَتَّى إ ذَا انقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّماعِيَةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِىِّ إ لَى الْاءَمْرِ الْجَلِىِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطانُهُ عَلَيْكُمْ، وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ. فَاءَقْحَمُوكُمْ وَ لَجاتِ الذُّلِّ، وَ اءَحَلُّوكُمْ وَرَطاتِ الْقَتْلِ، وَ اءَوْطَوءُوكُمْ إِثْخانَ الْجِراحَةِ، طَعْنا فِى عُيُونِكُمْ، وَ حَزّا فِى حُلُوقِكُمْ، وَ دَقّا لِمَناخِرِكُمْ، وَ قَصْدا لِمَقاتِلِكُمْ، وَ سَوْقا بِخَزائِمِ الْقَهْرِ إ لَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ، فَاءَصْبَحَ اءَعْظَمَ فِى دينِكُمْ حَرْجا، وَ اءَوْرى فِى دُنْياكُمْ قَدْحا، مِنَ الَّذِينَ اءَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُناصِبِينَ، وَ عَلَيْهِمْ مُتَاءَلِّبِينَ. فاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ، وَ لَهُ جِدَّكُمْ، (262)
پس بندگان خدا بپرهيزيد از اينكه - شيطان - شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خويش برانگيزاند و سوارگان و پيادگان خود را بر سر شما كشاند. به جانم سوگند كه تير تهديد را برايتان سوفار (263) ساخته ، و كمان را سخت كشيده - و تاخته - شما را نشانه كرده و از جاى نزديك تير - گمراهى - بر شما افكنده كه گفت : "پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه آنان را گمراه نمايم ." از ناپيدا و از روى گمان خطا سخنى گفت ، و نادانسته انديشه اى در دل نهفت ، و متعصبان سخن او را شنفتند و يكه تازان ميدان خودخواهى و جهالت گفته وى را پذيرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وى در شما استوار و آنچه پوشيده و نهان بود پديدار، قدرت او بر شما فراوان گرديد و سپاهيانش آهسته آهسته به سويتان روان . پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطه هلاكت در انداختند و به آسيبهاى سختتان پى سپردند كه گويى نيزه در ديده هايتان فرو بردند و گلوهايتان را بريدند، و بينى هايتان را خود گردانيدند، و خواستند تا شما را بكشند و مهار بر نهاده ، به آتش آماده دوزخ كشند تا چنان شد كه آسيب او در دين سوزى و در كار دنيايتان آتش افروزى ، بر شما بيش از آنان گرديد كه به پيكارشان برخاسته ايد، و براى ستيزشان آراسته ايد. پس بدو بخروشيد و در دفع او بكوشيد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) اين سخن شيطان را كه همه مردمان را گمراه مى نمايد، سخنى به خطا از روى گمان معرفى كرده و اينكه شيطان نادانسته انديشه اى در نهفته است ؛ و تا آدمى خود به سبب ميل به طبيعت حيوانى راه نگشايد، شيطان نمى تواند او را مقهور و خوار سازد و به ورطه هلاكت در اندازد. البته انسان به دليل غفلت ناشى از روى كردن به خود و پشت كردن به حق ، آنچه را كه شيطان بر اساس اين زمينه مناسب بدو القا مى كند، از خود مى پندارد كه معناى قريب شيطان را خوردن و در تحت سرپرستى او در آمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده است . (264) از اين رو آدمى بايد سخت مراقبت نمايد تا تحت تاثير القائات شيطانى قرار نگيرد، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) هشدار داده است .
اتخذوا الشيطان لاءمرهم ملاكا، و اتخذهم له اءشراكا، فباض و فرخ فى صدورهم ، و دب و درج فى حجورهم ، فنظر باءعينهم ، و نطق باءلسنتهم ، فركب بهم الزلل ، و زيّن لهم الخطل ، فعل من قد شركه الشيطان فى سلطانه ، و نطق بالباطل على لسانه . (265)
شيطان را پشتوانه خود گرفتند؛ و او از آنان دامها يافت ، در سينه هايشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت . پس آنچه مى ديدند شيطان بديشان مى نمود، و آنچه مى گفتند سخن او بود. به راه خطايشان برد و زشت را در ديده آنان آراست ، شريك او شدند، و كردند و گفتند، چنانكه او خواست .
اين سخن امام (عليه السلام) كه در نكوهش كسانى است كه به حق پشت كردند و با آن حضرت مخالفت نمودند، گوياترين توصيف درباره انسانهايى است كه خود را در اختيار شيطان قرار مى دهند و شيطان را همه كاره خود مى نمايند. (266)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره نفوذ شيطان و بستن راه هاى نفوذ او هشدارهايى بى مانند داده است كه توجه بدان در تربيت ضرورى است .
فاتقى عبد ربه ، نصح نفسه ، و قدم توبته ، و غلب شهوته ، فان اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشيطان موكل به ، يزين له المعصيه ليركبها، و يمنيه التوبه ليسوفها، اذا هجمت منيته عليه اءغفل ما يكون عنها. (267)
پس ، بنده بايد پرواى پروردگار دارد، خيرخواه خود باشد و پيش از رسيدن مرگ توبه آرد. بر شهوت چيره شود - و رهايش نگذارد - چه مرگ او پوشيده است و آرزوى دراز را فريبنده ؛ و شيطان بر او نگهبان - و هر لحظه گمراهى اش را خواهان . گناه را در ديده او مى آرايد، تا خويش را بدان بيالايد، كه : بكن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا؛ تا آنكه مرگ او سر بر آرد، و او در غفلت خود را از انديشه آن فارغ دارد.
واعلموا اءن الشيطان انما يسنى لكم طرقه لتتبعوا عقبه . (268)
بدانيد كه شيطان راه هاى خود را براى شما هموار مى كند، تا در پى او برويد - و از راه خدا به در شويد.
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد اءن يحل دينكم عقدة ، و يعطيكم بالجماعة الفرقة ، و بالفرقة الفتنه . فاصدفوا عن نزغاته و نفثاته . (269)
همانان شيطان راه هاى خود را به شما آسان مى نمايد، و خواهد كه گرههاى استوار دينتان را يكى پس از ديگرى بگشايد؛ و به جاى هماهنگى بر پراكندگى تان بيفزايد، پس ، از دمدمه و وسوسه او روى برگردانيد و نصيحت آن كس را كه خيرخواه شما است قبول كنيد و در گوش نشانيد و به جان بپذيريد - تا زيانبار نمانيد.
248- قرآن ، فصلت / 31.
249- نهج البلاغه ، حكمت 201.
250- نهج البلاغه ، خطبه 222.
251- نهج البلاغه ، خطبه 1.
252- نهج البلاغه ، خطبه 192.
253- قرآن ، حجر / 39 - 42.
254- قرآن ، كهف / 50.
255- قرآن ، ص / 71 - 74.
256- نهج البلاغه ، خطبه 192.
257- تفسير الميزان ، ج 12، ص 166.
258- قرآن ، نحل / 100.
259- قرآن ، حج / 4.
260- قرآن ، اسرا / 65.
261- قرآن ، حجر / 39.
262- نهج البلاغه ، خطبه 192.
263- سونار، جايى است از تير كه چله كمان را در آن نهند. نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، ص 500.
264- ن .ك : تفسير الميزان ، ج 8، صص 41 - 42.
265- نهج البلاغه ، خطبه 7.
266- شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، ج 1، ص 282.
267- نهج البلاغه ، خطبه 225.
268- نهج البلاغه ، خطبه 138.
269- نهج البلاغه ، خطبه 121.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى