سختيها و شدايد

سختيها و شدايد
منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه) – 40

از جمله عوامل موثر در تربيت انسان سختى ها و شدايد است كه موجب صيقل خوردن گوهر وجود آدمى و شكوفايى استعدادها و كسب كمالات است . به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال . (206)
گوهر انسان ها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.
تنعم و نازپروردگى روحيه انسان را شكننده و آسيب پذير مى سازد و سختى ها و شدايد - با رويكردى درست بدانها - نقشى اساسى در تكامل آدمى دارد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) وقتى از زندگى ساده و همراه با سختى خويش - كه خود پذيراى آن شده بود - سخن مى گويد، بدين امر اشاره مى كند كه اگر گوينده اى اشكالى كند كه چون خوراك پسر ابوطالب اينگونه (ساده و ناگوار) است ، پس بيگمان ناتوانى بر او چيره گردد و نتواند با هماوردان خود مقابله نمايد و از نبرد با دلاورمردان باز ماند، بايد بدو گفت :
الا و ان الشجره البريه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا، و النباتات البدويه اقوى وقودا و ابطاء خمودا. (207)
بدانيد درختى كه در بيابان خشك رويد چوبش سخت تر بود و سبزه هاى خوش نما پوستش نازك تر و رستنى هاى صحرايى را آتش افروخته تر بود و خاموشى آن ديرتر.
سختيها و شدايد وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نمايد و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنيايى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نمايد، همان طور كه راحت طلبى و عافيت جويى ونازپروردگى شخصيت آدمى را ضعيف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نمايد. به بيان پيشواى آزادگان ، على (عليه السلام):
مراره الدنيا حلاوه الآخره ، و حلاوه الدنيا مراره الآخره . (208)
تلخى اين جهان شيرينى آن جهان است و شيرينى اين جهان تلخى آن جهان .
كمالات انسان در سختيها و شدايد ظهور مى نمايد و تا آدمى سختى نبيند، خامى او به پختگى ، و ضعف او به قوت ، و نقص او به كمال تبديل نمى شود. تا اصطكاك و تصادم با مشكلات صورت نپذيرد و در برخورد با آن صبر و استقامت به خرج داده نشود، جرقه ظهور حقيقت ملكوتى انسان زده نمى شود.
و النار فى اءحجارها مخبوءة لا تصطلى ان لم تثرها الازند (209)
آتش در درون سنگها پنهان است و اگر سنگ و آتشزنه به هم برنخورند شعله اى و جرقه اى برنمى خيزد.
در رويارويى با دشواريها و سختيهاست كه گوهر استقامت در آدمى شعله مى كشد و وجود انسان را اعتلا مى بخشد. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
"فى البلاء تحاز فضيله الصبر." (210)
در بلا و سختى است كه آدمى فضيلت صبر را گرد مى آورد.
سختيها و شدايد در تربيت آدمى نقشى اساسى دارد و به سبب استقامت در برابر آنهاست كه وجود انسان صيقل مى خورد و حقيقتش جلوه مى كند. سختيها و شدايد باعث تهييج نيروها و بروز قدرت و كمال مى شود. به تعبير ابوتمّام (211) بوى خوش كمالات و حقيقت وجودى انسان در سايه سختيها و شدايد تراوش مى كند، چنانكه اگر آتش در كنار چوب عود مشتعل نشود و حرارت و سوزش آن عود را نگيرد، بوى خوش آن ظاهر نمى شود. (212)
لولا اشتعال النار فيما جاورت ما كان يعرف طيب عرف العود (213)
اگر شعله آتش همراه چوب عود نشود، هرگز بوى خوش عود شناخته نگردد.
به حكم قانون و ناموس خلقت ، بسيارى از كمالات است كه جز در مواجهه با سختيها و شدايد، جز در نتيجه تصادمها و اصطكاكهاى سخت ، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردن با حوادث ، جز در رو به رو شدن با بلايا و مصائب حاصل نمى شود. نه اين است كه اثر سختيها و شدايد، تنها ظاهر شدن و نمايان شدن گوهر واقعى انسان است ، به اين معنا كه هر كس يك گوهر واقعى دارد كه رويش پوشيده است ، مانند معدنى است در زير خاك ، و اثر شدايد فقط اين است كه آنچه را در زير خاك است نمايان مى كند، و اثر ديگرى ندارد. نه ، اين طور نيست ، بالاتر است . سختيها و شدايد و ابتلائات اثر تكميل كردن و تبديل كردن و عوض كردن دارد؛ مانند كيميا است كه فلزى را به فلز ديگر تبديل مى كند؛ سازنده است ، از موجودى موجود ديگر مى سازد؛ از ضعيف ، قوى ، و از پست ، عالى ، و از خام ، پخته به وجود مى آورد؛ خاصيت تصفيه و تخليص دارد، كدورتها و زنگارها را مى زدايد؛ خاصيت تهييج و تحريك دارد، هوشيارى و حساسيت به وجود مى آورد، ضعف و سستى را از بين مى برد.
پس اين گونه امور را نبايد قهر و خشم شمرد، لطف است در شكل قهر، خير است در صورت شر، نعمت است در مظهر نقمت .
اى جفاى تو ز دولت خوبتر / و انتقام تو ز جان محبوبتر
نار تو اين است ، نورت چون بود / ماتم اين ، تا خود كه سورت چون بود؟
از حلاوتها كه دارد جور تو / وز لطافت كس نيابد غور تو
نالم و ترسم كه او باور كند / وز كرم آن جور كمتر كند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد / بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد (214)

در اين ميان ، عنصرهاى قابل ، حداكثر استفاده را از اين لطفهاى قهرنما و نعمتهاى نقمت صورت مى برند. اين گونه اشخاص مايه دار نه تنها از شدايد موجود بهره مى برند، يك نوع حالت ماجراجويى نسبت به شدايد در آنها هست ، به استقبال شدايد مى روند، براى خود شدايد مى آفرينند. مولوى براى عنصرهاى قابل كه از سختيها كمال مى يابند و رشد مى كنند و نيرومندتر مى گردند مثلى مى آورد، مى گويد:
هست حيوانى كه نامش اُشغُر (215)ست / او به زخم چوب زفت و لمتر (216) است
تا كه چوبش مى زنى ، به مى شود / او ز زخم چوب فربه مى شود
نفس مؤ من اشغرى آمد يقين / كو به زخم رنج زفتست و سمين
زيژن سبب بر انبيا رنج و شكست / از همه خلق جهان افزونترست
تا ز جانها جانشان شد زفت تر / كه نديدند آن بلا قوم دگر (217)

مثالى ديگر ذكر مى كند، افراد سختى كشيده را تشبيه مى كند به پوست دباغى شده ، مى گويد:
پوست از دارو بلاكش مى شود / چون اديم طايفى (218) خوش مى شود
ور نه تلخ و تيز ماليدى درو / گنده گشتى ناخوش و ناپاك بو
آدمى را پوست نامدبوغ دان / از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تيز و مالش بسيار ده / تا شود پاك و لطيف و بافره
ور نمى توانى رضا ده اى عيار / گر خدا رنجت دهد بى اختيار
كه بلاى دوست تطهير شماست / علم او بالاى تدبير شماست (219)

به هر نسبت كه مواجهه با شدايد، مربى و مكمل و صيقل ده و جلابخش و كيميا اثر است ، پرهيز كردن اثر مخالف دارد، لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترين دشمنى هايى كه درباره اطفال و كودكان مى شود همانها است كه پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روى كمال علاقه انجام مى دهند، يعنى نوازشهاى بى حساب ، مانع شدن از برخورد با سختى ، نازپرورده كردن آنها؛ اينها است كه طفل را بيچاره و ناتوان بار مى آورد، او را در صحنه زندگى خلع سلاح مى كند، كارى مى كند كه كوچكترين ناملايمى آنها را از پا در آورد و كمترين تغيير وضعى سبب نابودى آنها گردد. (220) او را مثل كسى بار مى آورند كه هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناورى نكرده و نياموخته است و يك مرتبه مواجه شود با دريا و بخواهد در آن شناورى كند. كسى كه شناورى هيچ نمى داند اولين بارى كه به آب بيفتد غرق مى شود. شناورى هم چيزى نيست كه با غير عمل ، با درس و كتاب گوشه اتاق بتوان ياد گرفت . هنر است ، فن عملى است ، بايد رفت ميان آب و در همان جا ضمن عمل و تلاش و زير آب رفتن و بالا آمدن تدريجا آن را آموخت .
خداوند وقتى كه كسى را دوست بدارد او را در شدايد فرو مى برد، به ميان شدايد مى اندازد، چرا؟ براى اينكه راه بيرون شدن از شدايد، راه شناورى در درياى گرفتارى را ياد بگيرد. جز اين راهى نيست . لطف و محبت خدا است كه با مواجه ساختن بنده با مشكلات ، وسيله آموختن فن شناورى در درياى حوادث و سالم بيرون آمدن از ميان آنها را فراهم مى كند. پس قطعا اين علامت لطف و محبت است . (221)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت تربيتى فرموده است :
ان عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء، فاذا اءحب الله سبحانه قوما ابتلاهم . (222)
به درستى كه پاداش بزرگ همراه با بلاى بزرگ است ؛ پس هر گاه خداى سبحان قومى را دوست بدارد، آنان را به سختى گرفتار مى نمايد.
بنابراين در تربيت درست ، متربى همراه با سختيها و شدايد و به دور از نازپروردگى تربيت مى شود و به متربى آموخته مى شود كه سختيها و شدايد را با نگاهى درست ببيند و از آنها در جهت بالندگى و تعالى خويش بهره ببرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سخنى والا فرموده است :
اذا راءيت ربك يوالى عليك البلاء فاشكره . (223)
چون ببينى كه پروردگارت پى در پى بر تو بلا مى فرستد، پس او را شكر گزار.
با چنين عنايتى كه در نظام تربيتى دين ، در عين آنكه تندى و خشونت جايى ندارد، و هيچ عملى مبتنى بر عسر و حرج نيست و تسهيل و تيسير اصلى تربيتى است و شريعت اسلام سهله و سمحه است ، به منظور تربيت انسانهاى باكرامت و عزت ، نازپروردگى و ضعيف پرورى مردود است و تعاليم دين بر نوعى سختى مطابق فطرت استوار است تا افراد را از ضعف و سستى بيرون برد و در ضمن خو دادن به مشكل و سختى به سوى كمال مطلق راه برد. اين امر با عبادتها و تمرينهاى مكرر كه با نوعى سختى مطبوع فطرت تواءم است صورت مى گيرد و استعدادهاى فرد در جهت كمال مطلق شكوفا مى شود. بيان والاى اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره كاملا گويا است :
و لكن الله يختبر عباده باءنواع الشدائد، و يتعبدهم باءنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك اءبوابا فتحا الى فضله ، و اءسبابا ذللا لعفوه . (224)
ليكن خداوند بندگانش را با سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگى وادارشان مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمونشان مى كند تا خودپسندى را از دلهايشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهايشان جايگزين سازد، و آن را درهايى براى بخشش او و وسيله هايى براى آمرزش ‍ او قرار دهد.

206- نهج البلاغه ، حكمت 217.
207- نهج البلاغه ، نامه 45.
208- نهج البلاغه ، حكمت 251.
209- مرتضى مطهرى ، بيست گفتار، انتشارات صدرا، 1358 ش . ص 164.
210- شرح غررالحكم ، ج 4، ص 399.
211- ((حبيب بن اوس بن حارث طائى )) معروف به ((ابوتمام )) شاعر بزرگ قرن سوم هجرى و گردآورنده ديوان الحماسه است . او را يكى از اميران بيان شمرده اند. شيخ حر عاملى در شرح حال او يادآور شده است كه وى شيعه اى فاضل و اديب و نويسنده بود. بسيارى از بزرگان بر اين عقيده اند كه ابوتمام در شعر و شاعرى به مرتبت و مقامى دست يافت كه هيچ كس پيش از او و پس از او بدان مرتبت و مقام دست نيافت . ابوتمام در هر ميدانى شعر سروده است و در مرثيه نابغه اى است كه تمام شاعران را پشت سر نهاده است . وى در سال 231 يا 232 هجرى ديده بر جهان فرو بست . ر.ك : ابوالفرج على بن الحسين بن محمد الاصفهانى ، الاغانى ، شرحه و كتب هوامشه عبد على مهنا و سمير جابر، الطبعه الاولى ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1407، ق . ج 16، صص 414 - 431؛ تاريخ بغداد، ج 8، صص 248 - 253؛ جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، الطبعه الاولى ، دارالفكر، دمشق ، 1404 - 1408 ق . ج 6، صص 178 - 182؛ وفيات الاعيان ، ج 2، صص 11 - 26؛ الكنى و الالقاب ، ج 1، صص 28 - 31؛ السيد محسن الامين العاملى ؛ اءعيان الشيعه ، دارالتعارف ، بيروت ، ج 4، صص 389 - 538.
212- مصطفى دلشاد تهرانى ، سيره نبوى (منطق عملى )، دفتر اول ، سيره فردى ، چاپ دوم ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1376 ش . ص 703.
213- ابوبكر محمد بن يحيى بن عبدالله المعروف بالصولى ، شرح الصولى لديوان اءبى تمام ، دراسه و تحقيق خلف رشيد نعمان ، الطبعه الاولى ، وزاره الاعلام الجمهوريه العراقيه ، 1977 م . ص 395.
214- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 99.
215- اشغر (كه اسغر هم نوشته شده ) جوجه تيغى ، خارپشت است كه عادتش به بيرون افكندن تيغهاى پشت (است ) چون بر او حمله آرند. رينولد نيكلسون ، شرح مثنوى معنوى مولوى ، ترجمه و تعليق حسن لاهوتى ، چاپ اول ، شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1374 ش . دفتر چهارم ، ص 1418.
216- ((زَفت )) به معناى درشت ، ستبر و فربه است . فرهنگ معين ، ج 2، ص 1742. و ((لَمتُر)) نيز به معناى فربه ، پرگوشت و قوى هيكل است . فرهنگ معين ، ج 3، ص 3624.
217- مثنوى معنوى ، دفتر چهارم ، ص 528.
218- اديم طايفى : پوست دباغى شده منسوب به شهر طايف . اديم به معناى پوست دباغى شده است و جمع آن : اُدُم و آدام . طايف شهرى است در حجاز جنوبى در دوازده فرسنگى مشرق مكه كه پوستهاى دباغى شده آن بس مرغوب و مشهور است . كريم زمانى ، شرح جامع مثنوى معنوى ، چاپ اول ، انتشارات اطلاعات ، 1372 - 1376 ش . دفتر چهارم ، ص 50.
219- مثنوى معنوى ، دفتر چهارم ، ص 528.
220- ن .ك : ژان ژاك روسو، اميل ، ترجمه غلامحسين زيرك زاده ، چاپ چهارم ، انتشارات شركت سهامى چهر، 1342 ش . صص 16 - 17، 23 - 25.
221- بيست گفتار، صص 176 - 182.
222- شرح غررالحكم ، ج 2، ص 527.
223- شرح غررالحكم ، ج 3، ص 142.
224- نهج البلاغه ، خطبه 192.
منبع : منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نویسنده : مصطفى دلشاد تهرانى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن