تشكيل خانواده
عاطفه بشرى
انس فطرى
حب اختصاص
عامل اساسى خانواده
نقطه اتكاى زن
غيرت سيد الشهدا(ع)
غيرت زنان اسلام
جلوگيرى خطر از آغاز
سخن پيامبر
شكايت شوهر
رفتار شوهر
معاشرت خوش
گشايش بر همسر
غيرت شوهر
تشكيل خانواده
تشكيل خانواده يكى از نيازهاى فطرى بشر، بلكه از فطريات بسيارى از حيوانات است، هر فردى از افراد بشر كه به سن رشد و كمال رسيد; يعنى به حدى كه بتواند خانواده اى را تاسيس نمايد، دوست مى دارد كه از عضويت خانواده پدر و مادر خود خارج شود و مستقلا تشكيل خانواده بدهد و با همسر و فرزندى، با كمال آسايش زندگى كند.
حب بشر به تشكيل خانواده از حب فطرى او به بقا، سرچشمه گرفته است، زيرا بقاى هرفردى از افراد بشر و همچنين بقاى اجتماع بشرى بستگى به تشكيل خانواده دارد و اگر خانواده از ميان برود بقاى فرد و نيز بقاى جامعه بشرى متزلزل مى شود، چون بيشتر افراد بشر بر حسب طبيعت نمى توانند بدون آن كه يار و مددكار يا پرستارى داشته باشند، به تنهايى زيست كنند; آيا اين نتوانستن به واسطه ادراكات عقلى بشر است كه از اين جهتبر حيوانات برترى دارد يا از ضعف و ناتوانى جسمى و بهداشتى او نسبتبه حيوانات است؟ يا علل ديگرى دارد كه مربوط به سخن ما نيست و خود بحثى جداگانه است؟ به هرحال بشر براى بقاى خود احتياج به تشكيل خانواده دارد و بدون آن، زندگانى براى او بسيار دشوار بلكه غير ممكن است; زيرا در اثر عدم تشكيل خانواده، حيات فرد متزلزل شده و رو به نابودى مى رود و حيات فرد كه متزلزل شد و به سوى نابودى رفتحيات اجتماعى نيز چنين مى شود.
عاطفه بشرى
از امتيازاتى كه بشر بر حيوانات دارد، داشتن عاطفه و مهربانى است. آن اندازه كه بشر فرزند يا پدر و مادر يا بستگان و خويشاوندان خود را دوست مىدارد و به آنها مهر مىورزد و از ناراحتى يا مرگ آنها پريشان مىشود و در غم ايشان مىسوزد، حيوانات چنين نيستند.
عاطفه بشرى يكى از علل تشكيل خانواده است، كسانى كه عاطفه ندارند، از بشريت دورند و از استثناهايى هستند كه در جميع قواعد و قوانين كلى يافت مىشوند.
عاطفه بشرى نيز به تنهايى اقتضا دارد كه بشر تشكيل خانواده دهد; زيرا بشر بهكسى كه عاطفه مىورزد با او بودن را دوست دارد و جدايى او را دشمن.
شكايتهايى كه عشاق از فراق معشوق، يا پدر و مادر از فراق فرزند مىكنند، از عاطفه بر مىخيزد.
انس فطرى
از علل ديگرى كه موجب تشكيل خانواده مىشود، انس است. انس از فطريات بشر است، هر فردى از افراد بشر اگر چندى با موجودى بگذراند و روزگارى را با او طى كند، با او انس پيدا مىكند. گاه با گلى يا درختى انس پيدا مىكند، گاه با خانهاى يا شهرى يا كشورى،گاه با شخص معينى يا دستهاى از مردم مانوس مىشود و از جدايى آنها رنج مىبرد. انس بشر به همسر و فرزند، يكى ديگر از علل تشكيل خانواده است.
حب اختصاص
سومين علتى كه در بشر موجب تشكيل خانواده مىشود، حب اختصاص است. حب اختصاص تا حدى فطرى بسيارى از حيوانات مىباشد. حب اختصاص، غريزه بشرى و امرى فطرى كه ربطى به عقل و ادراك ندارد. كودكى كه تازه زبان گشوده و هنوز سود و زيان خود را تشخيص نمىدهد مىگويد: اين مال من است و اگر آن را از او بستانند، به گريه مىافتد. صفات ملكى كه در دستور زبان تمام زبانها موجود است، از آثار حب اختصاص است كه بشر بدانوسيله، فطرت خود را اظهار مىكند. كسانى كه منكر اختصاص و قايل به اشتراك هستند، بر خلاف فطرت خودشان قدم بر مىدارند; از اين جهت است كه نظريه اشتراك بايد با ديكتاتورى كه اشتراكىها آن را انضباط مىنامند، بر مردم تحميل شود.
حب اختصاص تا چه اندازه صحيح و بيشتر از آن حرص و طمع است و بايد تعديل شود؟ ربطى به سخن ما ندارد. موضوع گفتار ما در اصل حب اختصاص است كه موجب تشكيل خانواده مىشود. زن من، شوهر من، فرزند من، مادر من، پدر من، خانه من، مال من، كلماتى است كه مانع از شركت ديگران در اين امور اختصاصى است; از اين جهت، دفاع از خانواده يكى از فطريات بشر، بلكه بسيارى از حيوانات است.
عامل اساسى خانواده
عامل اساسى و اصلى تشكيل خانواده، زن است; زيرا مرد هرچند دوستدارتشكيل خانواده باشد نمىتواند رل اساسى را در آن بازى كند ازايننظر، بزرگترين و مهمترين وظيفهاى كه بر دوش زن نهاده شده است و او نيز توانايى انجام آن را دارد، همانا تشكيل خانواده است كه پايه و بنياد تمام تشكيلات اجتماعى است، اگر تشكيلات خانواده منظم و مرتب شد، تشكيلات اجتماعى مرتب خواهد شد; پس گزافه نگفتهايم اگر بگوييم پايه اساسى تمام سازمانهاى اجتماعى بردوش زن نهاده شده است.
زن به واسطه چنين مقام پرارزش و مهمى كه در اجتماع بشر داراست، ناموس ناميده مىشود و دفاع از ناموس، يكى از غرايز فطرى بشر است، بلكه بسيارى از حيوانات نيز داراى اين غريزه مىباشند; فرقى كه هست آن است كه: حيوانات فقط در اثر غريزه فطرى از ناموس خود دفاع مىكنند، ولى دفاع بشر از ناموس خود از دو نظر است: يكى فطرى كه با حيوانات شريك است و ديگرى عقلى; يعنى تشخيص دادن مرد، مقدار احتياج خود را به زن و عدم توان او در زندگى بدون زن، دفاع از ناموس را وظيفه حقيقى وى قرار مىدهد و بر طبق آن چه كه قبلا ذكر شد: دفاع از ناموس، دفاع از خانواده است و دفاع از خانواده، دفاع از خويشتن است، بلكه دفاع از ناموس، پرارزش تر از دفاع از جان خويش مىباشد; زيرا مرگ از زندگى ناراحت و بىاساس، بهتر است و زن، يگانه وسيله آسايش و استراحت زندگى مرد است.
نقطه اتكاى زن
و از نظر آن كه در پيش آمدهاى ناگوار هميشه نقطه اتكاى زن مرد است، مرد كسى است كه بتواند نقطه اتكاى خوبى براى زن باشد و تنها وظيفهاى كه به مرد محول شده همين است كه در هرحال، نقطه اتكا براى زن باشد و مردى كه نتواند يا نخواهد اين وظيفه خود را انجام دهد، نامرد است. مردى كه واقعا مرد باشد، دفاع از ناموس را يكى از افتخارات بزرگ خود مىداند. مردى و مردانگى آناست كه تا حد جان دادن، در راه دفاع از ناموس بكوشد و جان خود را در اين راه ببازد.
روزى، عدهاى از كفار را كه در جنگ به دست مسلمانان اسير شده بودند، بهحضور رسول خدا آوردند. آن حضرت يكى از آنها را بخشيد، علت را پرسيدند. فرمود: «اين مرد چند صفت پسنديده دارد: يكى آن كه بر ناموس خود غيرتمند است.» آن مردكه بر حال خود آگاه بود اسلام آورد و آن قدر در ركاب رسول خدا نبرد كرد تا شهيد شد.
مردى كه غيرت نداشته باشد و از ناموس خود دفاع نكند، نامرد و پست طبيعت و از بشريت دور، بلكه از حيوانات نيز پستتر است. استقامت مرد در حفظ ناموس هرچه بيش تر باشد و در دفاع از آن كوشاتر باشد، به همان اندازه مردى و مردانگى او افزونتر خواهد بود; زيرا دفاع از ناموس، با مردانگى تناسب مستقيم دارد. مرد شرافتمند در سختترين حالات هم كه باشد اگر چه در منتهاى ضعف و ناتوانى هم به سر برد از دفاع از ناموس خود دستبر نمىدارد و در آن حال، به هر وسيلهاى كه ممكن شود توسل مىجويد و ناموس خود را حفظ مىكند.
غيرت سيد الشهدا(ع)
سيد الشهدا(ع) در حالى كه هزاران زخم شمشير و نيزه و تير بر پيكر دارد، برزمين افتاده و آن قدر خون از بدن مباركش رفته است كه توان حركت ندارد، آفتاب گرم كربلا بر تن پاره پارهاش مىتابد سوزش زخمها را چندين برابر مىكند، تشنگى و عطش، جگر او را مىگدازد، رمقى در پيكر ناتوانش نمانده است! از ضعف و ناتوانى نمىتواند چشم باز كند. ناگاه صداى سم ستوران و هلهله دشمن و ضجه نواميس خود را مىشنود، چشم باز مىكند و مىبيند دشمن به خيمههاى او حمله كرده است; تمام كوشش خود را به كار مىبرد كه از جاى برخيزد و از حرم خود دفاع كند، هنوز مقدارى از زمين بلند نشده كه در اثر ضعف بر زمين مىخورد، ديگر قدرت حركت ندارد، در آن حال فرياد مىزند:
«اى فداييان خاندان ابوسفيان! اگر دين و ايمان نداريد اقلا در دنيا آزاده باشيد، منبا شما جنگ دارم و شما با من; زنان چه كردهاند كه بر آنان مىتازيد؟»آن قدر مىكوشد تا آنها را از حمله به خيمهها باز مىدارد و تا هنگامى كه زنده بود، حتىدر چنين حالى نگذاشت احدى از سپاه دشمن به خيمههاى حرمش نزديك شود.
نامرد كسى است كه ناموس خود را در خطر ببيند و از آن دفاع نكند، زن مىگويد: خاك بر سر چنين مرد نامردى كه پستترين موجودات است، زيرا وظيفه اساسى خود را كه هم فطرت و هم عقل به او محول گردانيده انجام نداده است. زن چنين مردى را لايق زندگى نمىداند و او را هم رديف خاك و كثافات مىداند. زن، مرد را دوست دارد، ولى مردى كه مرد باشد، نه مردى كه نامرد باشد. زن بسيارى از مردان را كه در وظيفه دفاع از ناموس خود كوتاهى مىكردهاند تحريك كرده است تا وظيفه خود را به خوبى انجام دادهاند.
غيرت زنان اسلام
تعداد سپاهيان اسلام در جنگ شام اندك بود، ولى سپاه روم بسيار، مسلمانان آهنگ گريز كردند، ولى زنهاى مسلمانان كه در ميدان جنگ نيز دست از وفادارى با مردان خود برنداشتند، آنان را سرزنش كردند و فرياد زدند: خاك بر سر شما اىمردان! خود مىگريزيد و جان سالم بدر مىبريد و ناموس خود را به دشمن مىدهيد؟ آن قدر ملامت كردند، تحريض و ترغيب نمودند، تا رگ مردانگى فراريان را بيدار كردند و كسانى را كه پشتبه دشمن كرده بودند به ميدان بازگرداندند و آن قدر كوشيدند و داد مردى دادند تا فتح و پيروزى را نصيب اسلام كردند. زنده باد چنين زنانى كه وظيفه خود را به خوبى انجام مىدهند و مردان را به وظايف خود آشنا مىكنند. آرى، زن است كه مىگويد:
آزادگى به قبضه شمشير بستهاند مردان هميشه تكيه خود را بدو كنند
جلوگيرى خطر از آغاز
دفاع از حرمت زنان تنها آن نيست كه مرد آرام بنشيند و نزديكى خطر را نظاره كند و اقدامى نكند تا وقتى كه خطر قطعى شد از جاى خيزد و براى دفاع از ناموس خود قدم بردارد، اين خود نوعى نامردى است. مرد نبايد زن را آزاد بگذارد كه مطابق دلخواه خود به راهى برود كه پايان آن شوم باشد، بلكه بايد از همان ابتدا از لغزش او جلوگيرى كند كه به راه خطر نرود و گرنه گاه شود كه موقع خطركارى از دستش ساخته نباشد و پشيمانى سودى ندهد و جز خود، كس ديگر را نبايد سرزنش كند.
سرچشمه شايد گرفتن به بيل چو پرشد نشايد گذشتن به پيل
خردمندان هميشه خطر را در ابتدا پيشبينى كرده و از آن جلوگيرى مىكنند; خطرات آينده را ناديده انگاشتن، بسيار سهلانگارى است، بلكه نسبتبه ناموس، بىغيرتى و نامردىاست. غيرت و مردانگى مىگويد: نبايد زن با مردى بيگانه بگويد و بخندد و يا بيشتر از مقدار احتياج سخن بگويد، موافقت مرد با بيرون رفتن زن، با هفت قلم آرايش، باساق باز و ساعد سيمين و هزاران كرشمه و ناز و خراميدن او در هر كوى و برزن و شركت او در مجالس انس، بزرگترين نامردى و بىغيرتى است.
سخن پيامبر
رسول خدا مىفرمايد:
أَيُّمَا رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امْرَأَتِهِ وَ تَخْرُجَ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَيُّوثٌ وَ لَا يَأْثَمُ مَنْ يُسَمِّيهِ دَيُّوثاً (2)
هر مردى كه همسر او آرايش كرده از خانه بيرون رود بىغيرت است و كسى كه اورا بىغيرت بخواند گناهى نكرده است.»
و نيز مىفرمايد:
وَ الْمَرْأَةُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوْجُ بِذَاكَ رَاضٍ بُنِيَ لِزَوْجِهَا بِكُلِّ قَدَمٍ بَيْتٌ فِي النَّار(3)
زن اگر از خانه بيرون رود، در حالى كه خودش را آرايش نموده و معطر كرده باشد و شوهرش به اين كار راضى باشد، به هر قدمى كه آن زن بر مىدارد براى شوهرش خانهاى در آتش ساخته خواهد شد.»
زنى كه آرايش كرده بيرون رود، آرزو دارد كه ديگران او را نگاه كنند و او را دوستبدارند مرد نبايد از چنين زنى انتظار عفت و پاكدامنى داشته باشد; نزديكشدن به جرم، خود جرم است. آرايش زن براى غير شوهر، نانجيبى است. مرد بايد از آغاز ازدواج با همسر خود طورى رفتار كند كه روز به روز بر عفت و پاكدامنى او افزوده شود; نه آن كه از روى نادانى، آن فرشته پاك را طورى پرورش دهد كه به صورت يك عفريت نانجيبى خودنمايى كند، تمام پيش آمدهاى ناگوارى كه در زندگى زناشويى رخ مىدهد، گناه آن از مرد است، دختران نجيبى را مىشناسم كه در آغاز زناشويى نمونهاى از تقوا و پاكى بودند، ولى پس از ازدواج از بسكه شوهر احمق، آنان را به اين سو و آن سو كشانيد و به دوستان چشمچران خود و دزدان ناموس، معرفى نمود، به شب نشينىهايشان برد، با جوانانى به نام دوست و آشنا به گردشهاى ييلاقى رفتند، به مجالس فاميلى حاضرشان كرد، در مجالس قمار و بادهگسارى آنها را ساقى قرار داد، تسليم افكار زنانه آنان گرديد، سرانجام از آن مرد چشم پوشيدند و با او سر ناسازگارى برداشتند. آرى، بايد همچنين باشد، چون آن چه كشته استبايد بدرود، اينهنگام است كه هزاران كس دلباخته آن زن خواهند شد و دل آن زن در پىهزاران مرد روان مىشود. موافقت مرد با اين گونه آزادى همسر، خود بىغيرتى و نامردى است و زندگى زناشويى آنان را برهم خواهد زد.
شكايتشوهر
اگر مرد از همسر خود شكايت دارد، تقصير خود اوست زيرا يا در انتخاب همسر كوتاهى كرده و تنها به زيبايى او يا ثروت و مقام اجتماعى او نگريسته و پاكدامنى و خانهدارى را كه عامل اساسى زناشويى است در نظر نگرفته است، ياآن كه پس از ازدواج به واسطه رفتار ناهنجار دور از شؤون اخلاقىاش، زن نجيب و عفيف خود را از راه راست منحرف كرده و به سوى سياهچال بدبختى سوق دادهاست. مردى كه ناموس خود را در اثر نفهمى و نادانى به خطا وادارد از جامعه انسانيت و از جرگه بشريت دور است.
رفتار شوهر
امام صادق(ع) فرمود:
«ان المرء يحتاج فى منزله و عياله الى ثلاث خصال و ان لميكن فى طبعه ذلك، معاشرة جميلة و سعة بتقدير و غيرة بتحصين; (4)
مرد براى اداره منزل و خانواده خود احتياج به سه صفت دارد و اگر داراى آنها نباشد بايد آن صفات را به دست آورد ، معاشرت خوش ،گشایش بر همسر ،غیرت مرد )
معاشرت خوش
اولين صفتى كه مرد بايد در منزل مراعات كند، معاشرت نيكوستيعنى با زنخود تندخويى نكند و تعدى بر او روا ندارد، سختگيرى ننمايد، كارى نكند كه در اثر فشار و سختگيرى او، زن از ازدواج پشيمان بشود; زيرا همان طور كه آزاد كردن زن در هر محفل و مجلس و ارتباط او با هر خويش و بيگانه، موجب ازبين رفتن گوهر عفت اوست، همان طور نسبتبه او سختگيرى كردن و او را در خانه زندانى نمودن و از ديدار محارم خود محروم كردن و به او سوء ظن داشتن و مطابق سوء ظن با او رفتار كردن، نيز موجب به تنگ آمدن او و در خطر افتادن گوهر عفت اوست. اين دسته از مردان كه چنين فكر مىكنند نيز مانند دسته سابق باعثبرهمزدن آشيانه خود خواهند شد، يا آن كه موجودى شريف را تا آخر عمر مىسوزانند كه آه نتواند بكشد، اينان مردانى ظالم و ستمكار نيز هستند.
گشايش بر همسر
دومين صفتى كه بايد در مرد باشد آن است كه از لحاظ مخارج برخانواده خود تنگ نگيرد و بسيارى مخارج و هزينه زندگى را به رخ همسر خود نكشد، بلكه تا اندازهاى براى خانواده خود گشايش بخواهد، گشايش در خوراك، پوشاك،خانه و... و تا حدامكان سطح زندگى خانواده را بالا ببرد. تنگ گرفتن بر همسر، موجب برهمزدن آسايش خانواده است، بلكه اساس خانواده را متزلزل مىكند، البته اين نكته نيز معلوم است كه تنگ گرفتن و گشايش در زندگى هركس به حسب حال خود اوست.
غيرت شوهر
سومين صفتى كه به فرمايش امام صادق(ع) بايد در مرد باشد، غيرت و مردانگى است كه مرد بتواند ناموس خود را در دژ عفت و پاكدامنى با بهترين طرز محافظت نمايد و او را طورى نگهدارى كند كه هيچگاه از چهارچوب عفت و نجابتخارج نشود. آن مقدار كه شوهر مسئول نگهدارى عفت و محافظت زن بايد باشد، خود زن و بلكه ساير خويشان او شايد چنين مسئوليتى را نداشته باشند. چون زن در درجه اول، از آن شوهر است وناموس اوست و در درجه دوم از آن پدر و يا برادر اوست و ناموس آنهاست، بلكه اگر بگويم كه زن در درجه اول از آن شوهر است و در درجه دوم از آن خود مىباشد نزد خردمندان و دانشمندان گزافه نگفتهام. آرى، زنهاى پاكدامن عموما شوهر را بيش از خود دوست مىدارند و خود را و همه كس و همه چيز خود را براى شوهر مىخواهند و بس، و جز شوهر در تمام جهان هستى به چيز ديگر چشم ندارند.
----------------------------------------------------
پى نوشتها:
2.بحار الانوار، ج100، ص249، ح38.
3.همان.
4.بحارالانوار، ج 75، ص236، ح 63.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر