خارهاى راه دانش
دانش براى همه
ابوريحان بيرونى
اشتباه بزرگ
تحريص اسلام در تحصيل علم
خارهاى ديگر
دانشمندان فقير
كودنى
سرگذشت دانشمندی به نام سكاكى
بخل اساتيد
شدت تمايلات جنسى
بزرگ زادگى
افكار سياسى
ورود اساتيد در سياست
تداخل افكار اساتيد
خارهاى راه دانش
درراه تحصيل دانش، خارهاى بسيار و رنجهاى فراوانى است كه كسانى كه دراين راه قدم برمى دارند به ناچار دچار آن خواهند شد و استقامت دراين راه آناست كه، چنين موانعى هر چند كه بزرگ و مؤثر هم باشند نبايد محصل و دانشجو را از هدف خود باز دارند، فقر و بى چارگى، دوستان و آشنايان بسيار، يافت نشدن استاد يا مدرسه درنقطه سكونت و نظاير آن، موانعى هستند كه هرمحصلى در آغاز تحصيل به يكى از آنها برخورد مى كند و عزم اشخاص ضعيفالاراده را متزلزل مى سازد، ولى محصلينى كه عزم آهنين و شوق وافرى به تحصيل دارند در برابر هرگونه مانع استقامت ورزيده و ايستادگى مى كنند، بلكه در تحصيل كوشاتر مى شوند; البته در آغاز عمر از همه دوستان و خويشان دست كشيدن و چشم از آسايش در زندگى پوشيدن، و با فقر و بى چارگى روزگار گذراندن، بيدارى هاى شب و ناگوارى هاى روز را تحمل كردن، براى جوان بسيار مشكل است، ولى گوهر گرانبهاى دانش بيش از اين ارزش دارد; هرخردمندى بهترين ساعت زندگانى خود را آن ساعتى مى داند كه در راه علم و دانش به كار رفته باشد و بدترين اوقات او وقتى است كه به بطالت و تنپرورى و بى عارى گذشته باشد.
دانش براى همه
تحصيل علم و معرفت و دانش و بينش، طبق حكم عقل، بلكه فطرت بشرى، اختصاص به دسته مخصوصى ندارد، بلكه هر فردى درهر حال و در هرمقدار از عمر و از هرطبقه كه باشد، به حكم فطرت لازم است كه جهل و نادانى را از خود بزدايد و بر دانستههاى خود بيفزايد، چرا كه فطرت بشرى، از جهل بىزار است، هركس را بنگريد از كوچك و بزرگ، پير و برنا، زن و مرد از دادن نسبت جهل و نادانى به او آزرده مىشود و از نسبت دانايى خشنود مىگردد. پس چيزى كه بر حسب فطرت، محبوب و مطلوب بشر است علم و دانش مىباشد و رسيدن به آن بر هر كس فرض و لازم است و آن كس كه در اين راه سستى ورزد، به حكم فطرت از بشريت دور مىباشد; زيرا بشريت ملازم با دانشطلبى و بينشخواهى است، فطرت انسانى - كه از ندانستن، گريزان و در پى دانستن، روان و دوان استحكم مىكند كه انسان در هر حال، جوياى دانش بوده باشد هرچند در بستر مرگ غنوده باشد. كسانى كه نداى فطرت را اطاعت كردند، عالىترين مقامات را حايز شدند.
ابوريحان بيرونى
ابوريحان بيرونى، بزرگترين فيلسوف، رياضى دان، و طبيب، منجم، حكيم و مورخ اسلام، در بستر مرگ آرميده بود، يكى از دوستان دانشمندش به عيادتش مى رود، ابوريحان يكى ازمسايل علمى را از او مى پرسد، آن مرد مى گويد: در چنين حالى مى پرسى؟ ابوريحان مى گويد: من از اين جهان بروم واين مسئله را بدانم به از آن است كه بروم و آن را ندانم. آن مرد مسئله را بيانمى كند و از نزد ابوريحان خارج مىشود، هنوز در راه بود كه صداى ضجه از منزل آن حكيم دانشمند بلند مى شود.
اشتباه بزرگ
نزد مسلمانان چنين وانمود شده است كه علم، اختصاص به دسته معينى دارد، لذا تاجر و كاسب، زارع و پيشهور به دنبال آموختن و چيز فهميدن نمى روند، با آن كه دانشمندانى كه درمكتب آلمحمد تربيتشده اند بيشتر بازارى و از طبقه اصناف و زارع بودهاند; فرض مىكنيم اگر كسى مقيد باشد كه در هر روز يك مطلب علمى بياموزد، در هر سال 365 مجهول از مجهولات خود را تبديل به دانايى كرده است. زراعت و كسب و كار نبايد مانع از دانشطلبى زارع و پيشهور و كارگر گردد، بلكه بايد آنها را مؤيد دانشطلبى خود قرار دهد. چهمانعى دارد كه تاجر، استاد در علم اقتصاد و دهقان، استاد دركشاورزى باشد؟ و اگر هركدام تصميم بگيرند كه روزى يك مطلب از مطالب علم اقتصاد و كشاورزى جديد را بياموزند چيزى نمىگذرد كه استاد در آن فنون خواهند شد، بلكه از استادان آن هم برتر مىشوند; زيرا ايشان علم را با عمل توام مىكنند و بالاتر آن كه به سود آنها افزوده مىگردد. چندين برابر سابق از زراعت و كسب خود استفاده خواهند كرد. تنها چيزى كه انسان را از اين مقصود سودمند بازمى دارد همانا سستى و اهمال در اقدام است، گويا به نظر ايشان م شدن و باسوادشدن، كار بسيار دشوارى است، با آن كه اگر - همان طور كه گفته شد بهتدريجبه تحصيل بكوشند، يكى از آسانترين كارهاست.
تحريص اسلام در تحصيل علم
اسلام، فوق العاده در ترغيب و تشويق مسلمانان به تحصيل علم و دانش كوشيده است، چنان چه رسول گرامى اسلام مىفرمايد: «اطلبوا العلم ولو بالصين; (2) بجوييد دانش را هر چند درچين باشد.»
طلب، به طورى كه پدرم در درس گفت: عين اراده نيست، بلكه رفتارى است كه مطابق با اراده است. چين در آن عصر نزد مسلمانان نمونهاى از دورتريننقاط و محل ناخوشترين زندگىها بوده است; يعنى دورى راه و سختى زندگى نبايد دانشجو را از هدف خود بازدارد. دانشجو بايد بكوشد كه درهرنقطهاى، هر چند داراى بدترين آب و هوا باشد، تحصيل كند، مسافرت به نقاط بدآبو هوا، مىرساند كه منظورى به غير از تحصيل نيست; مسافرت به آمريكا يا اروپا، دليل بر دانشطلبى نيست; زيرا به محيطى بهتر و آبادتر و زيباتر از منطقه سكونت مسافرت مىكند; لذاست كه هشتاد درصد از كسانى كه براى تحصيل به فرنگ مىروند، سوغات علمى همراه نمىآورند، بلكه سوغاتىهاى ديگر - كه همه ديدهاندهمراه دارند.
خارهاى ديگر
فقر و بىچارگى نيز يكى از خارهاى راه تحصيل است. بيشتر محصلان كه دست از تحصيل شسته و به سراغ كار ديگرى رفتهاند اغلب در اثر فقر بوده است. تاب آوردن در برابر فقر، بسيار سخت و دشوار است و كمتر كسى مىتواند در آن حال استقامت كند و دست از هدف خود بر ندارد.
دانشمندان فقير
ملاصالح مازندرانى كه يكى از دانشمندان نامى است، به قدرى در فقر و تنگدستى مى زيست كه از برگهاى كاهويى كه به دور ريخته مىشد، سدجوعمىكرد.
يكى ديگر از دانشمندان بنام در اثر فقر، توانايى افروختن چراغ را در شب براى مطالعه نداشت و با چراغ مستراح عمومى مدرسه، درسهاى خود را حاضرمىكرد.
يكى از دانشمندان اروپا در زمان تحصيل، روزنامه فروشى مى كرده تا نانى به كف آورد و به تحصيل ادامه دهد. فقرو بى چارگى به جز سختى و بدگذرانى، موجب افسردگى و سرافكندگى نزد محصلان ديگر نيز مىشود، ولى پس از آن كه گوهر دانش به چنگ آورده شود تمام اين فشارها و سختىها فراموش مىشود، بلكه از افتخارات مرد دانشمند به شمار مىرود و از داستانهاى زندگى او قرار مىگيرد. اشتباه محض است كه محصل بىبضاعت نزد ديگران خود را سرافكنده پندارد، زيرا نزد همسالان واستادان، بلكه همه مردم، محترمتر از ديگران است. محصل بىبضاعتبايد بداند در اين حال موفقيت درتحصيل بيشتر است از موفقيت در حال ثروتمند بودن. آرى، بى رنج گنج ميسر نمىشود. چند سالى تحمل سختى و فشار، موجب شخصيت علمى و بزرگى هميشگى خواهد بود.
كودنى
ديگر از موانع تحصيل در بعضى از محصلان، نبودن هوش كافى و فهم سرشار است، چنان چه چندى به تحصيل پرداختند و دريافتند كه از دانش نصيبى نبردهاند، از تحصيل منصرف مىشوند، بلكه گاهى به كارهاى غير عقلايى نيز دست مىزنند، اگر در امتحان رفوزه شده باشند، انتحار مىكنند، مگر انتحار و خودكشى موجب پذيرفته شدن در امتحان مىشود؟ يا سبب دانشمند شدن انتحاركننده مىگردد؟ كسى كه تحصيل كرده است اگر حقيقتا خود را براى امتحان شايسته مىدانسته و روى غرضورزى مردود شده است، امتحان كه ارزش واقعى ندارد، ارزش واقعى از آن علم است كه به دست آورده استبايدمبارزه كند وغرضورزان را بكوبد و گرنه، انتحار كمكى به غرضورزان است و اگر بهواسطه نداشتن فهم سرشار، از عهده امتحان برنيامده آنهم كار آسانى است. اگر اندكى بر كوشش خود بيفزايد، به نتيجه خواهد رسيد. دانشمندان بزرگ، مقام علمى خود را بيشتر در اثر كوشش به دست آوردهاند. چه بسا كوشش كه موجب پيدايش فهم سرشار خواهد بود، اگر محصل در آغاز تحصيل فهمش بستهباشد، كوشش، آن را باز مىكند، همچون چشمههاى زيرزمينى كه با كاويدن درزمين، آب گواراى آنها بيرون مىآيد.
بسيارى از سياست مداران جهان در كودكى كودن بودهاند و در امتحانات مردود شدهاند، ولى پايدارى و پشتكار، آنان را به مقامات عاليه رسانيده است. چرچيل و استالين هر دو در امتحانات رفوزه شدند، ولى مردود شدن، كوشش آنها را درهم نشكست، بلكه موجب شد كه فعاليتبيشتر و كوشش بيشترى ازخود بروز دهند.
سكاكى
سكاكى (3) كه يكى از دانشمندان بزرگ است در سى سالگى به فكر تحصيل افتاد، اساتيد، او را نوميد كردند; سكاكى اصرار كرد، استاد، نخستين درس را كه يكى از فتاواى شافعى بود بدين عبارت بدو تعليم داد: «شيخ گفته: پوستسگ با دباغى پاك مىشود.» اين جمله را آن روز مكرر بر او خواندند، روز ديگر در امتحان چنين گفت: «سگ گفته: پوستشيخ با دباغى پاك مىشود.» با اين حال دست از تحصيل نكشيد و به كوشش پرداخت; ده سال بر او گذشت و ازدانش چيزى دستگيرش نشد. استاد او را نوميد كرد و از بحثخود راند، او سر به بيابان نهاد، چند روزى دركوهها و ماهورها و بيابانها سرگردان بود تا در غار كوهى چشمش به سنگى افتاد كه در اثر چكيدن قطرات آب سوراخ شده بود، با خود گفت: «دل من كه از سنگ سختترنيست.» بار ديگر با كوشش هر چه تمامتر به تحصيل پرداخت و يكى از بزرگان علم شد .
بخل اساتيد
ديگر از موانع تحصيلى بعضى، ناز كردن و بخل استاد در تعليم است، استاد مىخواهد معلومات خود را با گرانترين قيمت و سنگينترين منتبفروشد يا از تعليم آن به واسطه بخل ذاتى دريغ مىكند و عذرهايى از قبيل: عدم لياقتشاگرد، نگهدارى سر (در زمان قديم معمول بوده) و مانند اين بهانهها كه از بخل سرچشمه مىگيرد، مىتراشد; البته اين گونه مانع براى محصل پاك و بىآلايش بسيار سخت و ناگوار است و شايد اين گونه صفتها در اساتيد، محصل را از تحصيل دانش دلسرد كند، ولى محصل اين نكته را بايد به خاطر بسپارد كه هر استادى داراى صفات پسنديده نيست، چه بسا كسانى كه داراى معلومات كافى هستند، ولى فضيلت روحى ندارند، بلكه داراى عقايد باطل و اخلاق رذيله مىباشند، محصل بايد به همان جهت فاضله استاد - كه معلومات او باشد - چشمبدوزد و هدف او اين باشد كه معلومات استاد را بياموزد و كار به عقايد نادرست وبه صفات رذيله او نداشته باشد; اگر مىخواهد كسب فضيلتبنمايد بايد نزد استاد داراى فضل برود، تمام محاسن را نبايد از يك استاد انتظار داشت، هر كسى را بايد در آن رشتهاى كه در آن تخصص دارد معلم قرارداد.شاگرد نبايد فريب تبليغات سياسى استاد مثلا رياضى را بخورد يا نظريات غيراسلامى استاد ادبيات را بپذيرد، هر كسى را بهر كارى ساختهاند، اگر كسى در رياضى استاد باشد شايد در علوم سياسى ياقتشاگردى هم نداشته باشد و همچنين تخصص كسى در يك رشته موجب آن نيست كه اطلاعات عميق در رشتههاى ديگر داشتهباشد، هرچند خودش چنين ادعايى را بنمايد.
شدت تمايلات جنسى
مانع ديگرى كه در تحصيل براى محصل ممكن است پيش آيد، شهوت و تمايلات جنسى است كه بسيارى از محصلان در اثر آن از تحصيل باز مى مانند، زيرا افراط در شهوترانى، شخص را تهى مغز و از تحصيل باز مى دارد و عوضاين كه اوقاتگرانبهاى خود را درتحصيل دانش صرف كند در شهوترانى و عشق و علاقه مصرف مى نمايد، بهترين ساعات زندگى (جوانى) را بيهوده تلف كردن و در عيش و عشرت گذراندن، فكر عالى را از دست مى دهد، ثروت را نابود مى كند، سلامتى و تندرستى را از كف مى برد، چنين مردمى، جوانى خود را فروخته و در برابر حمالى و بى سوادى و بى عقلى را خريده اند. حمالان در جامعه بر دو دسته اند: دستهاى لباس حمالى بر تن دارند و وظيفه خودرا انجام مى دهند اينها قابل احترام هستند و دستهاى ديگر لباس زيبا و آراسته بر تن دارند و حق ديگران را پايمال مى كنند و سربار بسيار سنگين جامعه هستند.
محصل بايد در برابرتمايلات جنسى و شهوانى خود پايدارى كند و آن چه احساسات و شهوات او مى گويد انجام ندهد، بلكه آن چه كه عقل او مى گويد بپذيرد و با روح شهوترانى مقاومت كرده به تحصيل بپردازد تا سرانجام پشيمانى نداشته و سر افراز باشد.
شدت شهوت در دستهاى از محصلان به حدى است كه مانع از صرف فكر در هر موضوعى است و شايد دربعضى به ديوانگى كشد. استقامت دراين حال، هرچند در آغاز بسيار مشكل به نظر آيد، ولى عاقبت آسان م ىگردد; چنين افرادى اگر بتوانند وسايل دفع شهوت خود را به طور مشروع و محدود فراهم كنند، زهى سعادت آنها و اگر نتوانند فكر خود را از آن ناحيه منصرف كنند و در مباحث علمى صرف نمايند - چون صرف فكر درمسايل علمى و نظرى، شهوت را كم مى كند - روزه بگيرند كه براى اين جهت بسيار سودمند است، مى گويند: يكى از مراجع تقليد ماهها در تابستان عراق براى سركوب كردن شهوت روزه مى گرفت و به تحصيل مى پرداخت.
بزرگ زادگى
ديگر از موانع تحصيل (براى عدهاى) بزرگزادگى و سرمايه دارى است; اين عده هنگامى كه به هوش مىآيند خود را با عزت و شوكت داراى دوستان و آشنايان بسيار مى بينند، لذا دست از مجالس انس و عشرت كشيدن و در گوشهاى به تحصيل پرداختن برايشان مشكل و از آقايى و احترام صرف نظر كردن وجور استاد را بر خود هموار نمودن، بسيار دشوار خواهد بود، اين بىچارگان بر فرض كه خود، هواى تحصيل در سر داشته باشند، رفقا و آشنايان مجالس انس نمىگذارند كه دنبال مقصود خود بروند و به آنها مىگويند: شما با وسايلى كه در اختيار داريد گواهىنامه را به دستخواهيد آورد، پس زحمت تحصيل را نبايد تحمل كرد; لذا اين دسته بيشتر بىسواد و نادان تربيت مىشوند.
پسران وزير ناقص عقل به گدايى به روستا رفتند
اين طبقه اگر داراى تشخيص صحيح باشند بايد دور همه آشنايان و رفقاى دوستنما را خط بكشند و به تحصيل بپردازند، چون از هر جهت وسايل تحصيل براى ايشان فراهم است و فرصت را بايد غنيمتشمرند و اگر چنين كنند، عالىترين مقامات علمى و سياسى نصيب آنها خواهد شد; بسيارى از علماى بزرگ و وزراى درجه اول، از اين دسته بودند. از همين دسته كسانى يافت مىشوند كه بزرگترين مقام عالى را در عصر خويش دارا بودهاند، ولى برادرشان در قهوهخانههاى كثيف و با كسانى مانند خود، به كشيدن ترياك اشتغال داشته و در انتظار ساعت مرگ، روزگار مىگذرانده است.
افكار سياسى
مانع ديگرى كه دراين زمان براى تحصيل محصلان پيدا شده، داشتن فكرسياسى و عقايد حزبى است كه بزرگترين لطمه را به تحصيل وارد مىسازد. جوانى كه در راه تحصيل قدم برمىدارد نبايد وارد سياستشده يا عقيده سياسى اتخاذ كند، چنين عقيدهاى او را از تحصيل بازمىدارد، زيرا هميشه آرزومند است كه نظريه سياسى او پيروز شود و دوستان همفكرش موفقيت پيدا كنند. او در اين راه آن چه بتواند كوشش و وقت صرف مىنمايد، اوقاتى كه بايد صرف تحصيل علم و دانش شود صرف در خواندن و نوشتن و گفتن و شنيدن سخنان بىمعنا و انجام دادن كارهاى بيهوده مىگردد، اما در صورتى كه عقيده سياسىاش شكستخورد افسردگى شديد كه در اثر آن نصيب محصل مىشود - او را از تحصيل باز مىدارد، پس در هر دو صورت پيروزى و شكست محصل به واسطه آن كه اوقات خود را صرف تحصيل نكرده، زيان ديده است و از ترقيات و موفقيتهايى كه ممكن است در آينده در اثر معلومات كافى به دستآورد بازمانده و از هم اكنون شكستهاى آينده خويش را پىريزى مىكند. (4)
گمان مىكنم اين هم يكى از سوغاتىهاى فرنگ باشد كه بدين وسيله محصلان ما را از تحصيل بازدارند و گرنه محصلان خودشان نه در مسكو و نه لندن، در تشكيلات سياسى دخالتى ندارند، كنارهگيرى از سياست مادامى كه محصل است - چون اغلب سياست را دوست مىدارند - بسيار دشوار خواهد بود، استادانى كه محصلان را از اين سو به آن سو مىكشند و آن نو رسان پاك دل را وسيله اجراى مقاصد خود قرار مىدهند، بزرگترين خيانتها را به محصل مىكنند، اينان دشمنان دوستنماى محصل هستند. اگر مانعى در راه تحصيل شاگرد يافتشود، استاد بايد بكوشد آن را برطرف كند، نه آن كه شاگرد را از تحصيل بازدارد. محصل در عقايد سياسى بايد بىطرف باشد و تمام هوش و همتخود را در كسب دانش به كار برد. وارد شدن او در سياست دير نخواهد شد، پس از پايان تحصيل، راه براى او باز است و مىتواند هرگونه عقيده سياسى را اتخاذ كند و هرقدمى را در آزادى كامل و با فكرى آزموده بردارد.
ورود محصل در سياست، از نظر تصميمى كه در روش سياسى خود مىگيرد نيز براى او مضر است; زيرا جوانى، افكار ناپخته، تحصيلات ناقص، غرور و احساسات، شدت تمايلات جنسى، حسنظن و خوشبينى رفيقان ريايى، آلودگى به محيط فاسد، نمىگذارند راه راست و حق را از راه كج و باطل تمييز دهد، شايد روش خطايى را درسياست انتخاب كند كه به زيان خود و كشور و خاندانش باشد و پس از آن كه راه خطا رفت، شايد پشيمانى سودى نداشته باشد ونتواند از آن دستبردارد. اتخاذ عقيده سياسى محصل هنگامى است كه تحصيلات او پايان يافته باشد، در اين وقت است كه با فكرى عميق و مطالعه كافى و خالى از هرگونه پيرايه و احساسات مىتواند عقيده سياسى اتخاذ كرده و يا عقيدهاى ايجاد نمايد كه هم خود از آن سود ببرد و هم ديگران بهرهمند شوند. نظريه سياسى را نبايد با تقليد پذيرفت. هنگام تحصيل، محصل مقلد و تحت تاثير معلم و استاد است و هيچ گونه استقلال فكرى واقعى ندارد، هرچند خودش چنين مىپندارد كه در فكر، مستقل است. پس از آن كه رشد كامل پيدا نمود درمىيابد كه در آن وقت استقلال فكرى نداشته است.
ورود اساتيد در سياست
يكى از بزرگترين نقايصى كه در مؤسسات فرهنگى ما موجود است و كمتر به زيان آن توجه مىشود دخول استادان و معلمان در سياست و احزاب سياسى است. استاد بايد فكر خود را فقط صرف ترقيات عملى و تربيتشاگرد بنمايد و جز اين هدف و مقصودى نداشته باشد. اوقات گرانبهايى كه بايد در كتابخانهها صرف تحقيق و مطالعه شود يا در لابراتوارها به دقيقترين آزمايشهاى علمى پرداخته شود يا در بيمارستانها و مجالس علمى به بحث و گفتوگو بگذرد، در مباحثسياسى صرف مىشود. اگر استاد دوستدار ورود در سياست و كارهاى غير علمى است، بايد از مقام استادى استعفا بدهد، نه آن كه با حفظ آن، داخل سياست و كارهاى ادارى شود و پستهاى متعددى را اشغال كند، استاد اگر وارد سياست گرديد شب و روز فكرش بدان سوى متوجه خواهد بود و از فكر كردن در مباحث علمى باز مىماند و سطح تحصيلى شاگردان پايين مىآيد.
نمىگويم چرا دانشمندان وارد سياست مىشوند، سعادت كشور روزى است كه سياستمدارانش همه دانشمند باشند بلكه مىگويم: استاد و معلم نبايد وارد سياستبشود،اگر مىخواهد وارد سياستشود از مقام استادى كنارهگيرى كند و مانند دانشمندان و دكترها و مهندسانى كه استاد نيستند و داخل كارهاى سياسى و دولتى هستند، دخالت كند. استاد جز استادى، شغل ديگرى نبايد داشته باشد; خواه وكالت مجلس، خواه وزارت، خواه معاونت و خواه مدير كلى باشد. اساتيد دانشگاههاى اروپا و آمريكا به جز شغل استادى و پستهايى كه از لحاظ علمى مربوط به آنهاست، شغل ديگرى ندارند و استادان و دانشمندان مىدانند كه علوم غيرمتناهى است; استاد همان طور كه درس مىدهد بايد مانند يك محصل جدى، كار كند و روز به روز بر معلومات خود بيفزايد و سطح فرهنگ عمومى را بالا برد كه هم خود از آن سود خواهد برد، هم جامعه سودمند خواهدشد; سود جامعه از معلومات و ترقيات علمى او صدها برابر سودى است كه از ورود او در سياست مىبرد. چقدر به جاست كه شوراى عالى دانشگاه تصويب مىكرد كه هيچ استادى - اگرمىخواهد استاد باشد - حق ورود در كارهاى غيرعلمى را نداشته باشد و به محض ورود در كارهاى سياسى و اجتماعى، ازمقام استادى بركنار مىشود و كرسى درسش به ديگرى واگذار مىگردد.
تداخل افكار اساتيد
يكى از علل آن كه اساتيد در ايران به اكتشافات علمى نايل نمىشوند آن است كه افكار خود را به طور كامل در دانش صرف نمىكنند و خيالات ديگرى نيز بهسردارند، چنان چه از علل عدم ترقى و تنزل سطح فرهنگ آن است كه استاد وقت نمره دادن به شاگرد، ارزش معلومات شاگرد را در نظر نمىگيرد، بلكه از آن لحاظ كه براى او در انتخابات فعاليتخواهد كرد يا از عقيده سياسى او پيروى خواهد نمود، نمره مىدهد. به طور كلى در دانشگاه، معلومات ارزش خود را ازدست داده و فعاليتهاى انتخاباتى و همكارىهاى حزبى جاى آن را گرفتهاست.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:.
2.منية المريد، ص103.
3.از ادباى معروف قرن ششم و هفتم هجرى (555 - 626ه.ق) و مؤلف كتاب مفتاح العلوم.
4.درگذشته، يكى از مراكز مهم عوامل نفوذى گرايشهاى الحادى كمونيستى در ممالك اسلامى، مدارس و دانشگاهها بود و مؤلف محترم -قدس سره - به اين نكته توجه مىدهند كه چنان مشى سياسى جز اتلاف وقت و تضييع عمر فايده ديگرى ندارد. (مصحح)
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر