کتاب استقامت – قسمت بیستم - استقامت در تهذيب خويش

فهرست مطالب
بزرگ‏ترين قدم اصلاح
اصلاح فرد
قدم نخست
دشوارى تهذيب
خودپسندى
ديده محبت
محبوب‏ترين محبوب‏ها
از علل بدبختى مسلمانان

استقامت در تهذيب خويش
استقامت در تهذيب (پاك كردن خود از بيمارى‏هاى روحى) يكى از برجسته‏ ترين صفات است. هر كسى به حسب محبت فطرى كه به خود دارد خواهان آن است كه مهذب، يعنى پيراسته از صفات رذيله و آراسته به صفات حسنه باشد، ولى در اين فكر، استقامت ندارد; به اين معنا كه هيچ وقت اين فكر را به مرحله عمل نمى ‏آورد، يا اگر آن را به عمل نزديك نمود، به كوچك‏ترين مانع كه برخورد كند، از آن دست‏برداشته و به همان حالت اوليه يا دو قدم عقب‏تر برمى‏ گردد. فقط اشخاص معدودى هستند كه مى‏ توانند زنجيرهاى موانع را بشكنند و خود را مهذب كنند.

بزرگ‏ترين قدم اصلاح
تهذيب، بزرگ‏ترين قدم اصلاحى است; زيرا اصلاح فرد، مقدمه اصلاح جامعه خواهد بود; چون جامعه از افراد تشكيل مى‏ شود، فرد كه مهذب و پيراسته از هر عيب و نقصى شد، جامعه نيز مهذب مى‏ گردد. افراد هر جامعه قبل از همه چيز بايد بكوشند كه خود را اصلاح و تهذيب كنند كه هر كس بايد بار خود را خود به دوش بكشد و به منزل برساند. هيچ كس نبايد اصلاح خود را به گردن ديگرى بيندازد; زارع بايد خودش را اصلاح كند، ارباب بايد خودش را تهذيب نمايد، طبيب بايد خودش را پاك كند و هم چنين آخوند و مامور دولت و ساير قشرهاى مردم هريك فرد فرد بايد بكوشند تا خود را از نقايص پيراسته و به كمالات آراسته بنمايند، آن وقت جامعه‏ اى آراسته و صالح پيدا خواهد شد، چون جامعه صالح آن است كه طبيبش وظيفه خود را به خوبى انجام دهد، كشاورز و پيشه ورش درست‏كار باشند، اربابش ستم‏كار نباشد و با رعايا به عدالت رفتار كند، آخوندش ريا كار نباشد، ماموران دولتش رشوه‏گير نباشند و هم‏چنين ساير دسته‏هاى آن هر يك در رشته خود خيانت نورزند. آن گاه است كه تمام افراد جامعه، همه شيرين كام و خوش‏بخت‏ خواهند بود و يك تن ناراضى و تلخ‏كام در آنان يافت نخواهد شد.

اصلاح فرد
گاهى اصلاح يك فرد موجب اصلاح جامعه مى‏شود، همان طورى كه گاهى فساد فردى موجب فساد و بدبختى جامعه مى‏ شود، حكومت افاضل كه افلاطون آن را فرض كرده و اسلام پايه تشكيلات خود را بر آن قرار داده آن است كه پاك‏ترين و درست‏كارترين و با فضيلت‏ترين افراد هرجامعه زمام‏داران آن باشند; اگر زمام‏دار توانست‏خود را از حسد، تكبر و رياكارى بشويد، مى ‏تواند جامعه را نيز پاك و پاكيزه گرداند. تا روح فداكارى و از خودگذشتگى در او نباشد نخواهد توانست روح فداكارى و از خودگذشتگى را در ديگران ايجاد نمايد.

قدم نخست
قدم نخستين در اصلاح جامعه‏هاى فاسد كنونى آن است كه هريك از افراد فهميده و آگاه آن - يا لااقل زمام‏داران آن - بكوشند تا خود را مهذب كنند، زيرا اگر زمام‏داران هرجامعه غيرمهذب باشند، آن جامعه را به نابودى خواهند كشانيد. هنوز تاريخ، جنايات «نرون‏» (2) امپراطور احمق و ستم‏كار روم را فراموش نكرده است، نرون در مدت زمام‏دارى خود از هيچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نكرد و آن قدر بيداد كرد تا ملت روم‏را به خاك سياه نشانيد، شكست‏هاى بزرگى كه نصيب ملل بزرگ عالم شده در اثر خيانت و شهوت‏رانى زمام‏داران آن‏ها بوده است. گاه مى‏شود كه خيانت زمام‏داران، سال‏ها پس از مرگ آن‏ها موجب بدبختى آن جامعه مى‏گردد، آن‏ها مى‏روند، ولى ساليان دراز، ملتى در آن آتشى كه آنان روشن كرده‏اند مى‏سوزد. آرى آنان كه پايه حكومت‏خود را بر ظلم و تعدى و خودخواهى نهاده‏اند پس از مرگ آن‏ها نيز حكومت‏بر همان پايه‏قرار دارد، بلكه فشار بيش‏تر و سنگين‏تر خواهد شد.
خشت اول چون نهد معمار كج
تا ثريا مى‏رود ديوار كج
مدت‏ها بايد بگذرد تا قدرت ديگرى يافت‏ شود و آن بنا را از اساس ويران كند و اساس ديگرى برپا دارد و شايد همين اساس دوم نيز بر ظلم و تعدى نهاده شود، زيرا اگر دستگاه سابق، اخلاق اجتماعى را فاسد كرد و ايمان و پاكى و درستى، از قلب‏افراد رخت‏بربست، هربنايى را كه بنا كنند جز ستم و تعدى ثمرى نخواهد داد، مگر آن كه پاى‏بند خانه را كه ايمان و درستى است، محكم كنند. به عبارت ديگر: هريك از افراد بكوشد كه خود را تهذيب نمايد و بيمارى‏هاى روحى خود را درمان كند، زنگ‏هايى كه بر قلب او نشسته بزدايد. در اين وقت است كه هربنايى را كه بنا كنند و هر نهالى كه بنشانند، آسايش و راحتى، عدالت و انصاف، عمران و آبادى، صحت و تندرستى، ترقى و تعالى و خوشى و خرمى، ثمر خواهد داد.

دشوارى تهذيب
استقامت درتهذيب و پايدارى در پيراستن دل از بيمارى‏هاى روحى، كارى بس دشوار است، مشكلى است كه كم‏تر كسى قادر بر حل آن است مگر كسانى كه داراى اراده‏اى قوى و عزمى ثابت و تصميمى خلل‏ناپذير باشند. كسانى هستند كه مى‏پندارند خود را پيراسته و پاكيزه كرده‏اند و دل را از هرآلودگى شسته‏اند، ولى چون نيك بنگرند خواهند دريافت كه پندارشان از خودخواهى سرچشمه گرفته و از آن چه ادعاى گريختن مى‏كنند به همان دچارند.
فرض مى‏كنيم كسى را لخت و عريان در محوطه‏اى قرار دهيم كه در آن جا چندين قسم حيوان درنده و گرسنه يافت‏شوند كه از هرسو بر او بتازند و او بدون سلاح بخواهد دست‏به دفاع زند و خود را نجات دهد; چنين دفاعى بسيار سخت و ناگوار خواهد بود، بلكه جان به در بردن از چنين مهلكه‏اى دشوار به نظر مى‏رسد، پايدارى در برابر امراض روحى نيز، مانند آن بسيار سخت است، زيرا كسى كه به بيمارى‏هاى روحى گرفتار است درندگى و گزندگى، سر تا سر وجود او را فراگرفته نخوت و تكبر و غرور شير، طمع گرگ، حيله‏گرى و نفاق روباه، گزندگى مار و عقرب، هارى سگ، و دزدى شغال، به طورى عميق بر او مستولى است كه روح او جايگاه درندگان و گزندگان مى‏باشد. بايد اين درندگان خون‏خوار بلكه اين دشمنان خطرناك داخلى را سركوب كرده از درون خويش براند.

خودپسندى
خودخواهى و خودپسندى در بعضى‏به اندازه‏اى نيرومند است كه نمى‏گذارد به خيانت و پليدى نفس خود آگاه شوند، زيرا اين گونه افراد اغلب خود را طيب و طاهر و پاكيزه و مبراى از هر گونه عيب و نقصى مى‏دانند.
خودخواهى در هر كس به گونه‏اى جلوه‏گر است، نقاب‏ها و ماسك‏هاى متعددى دارد، چه بسا در كسانى به صورت تهذيب و تزكيه جلوه مى‏كند و اينان ديگران را نيز به زبان يا قلم، دعوت به پاكى و درستى مى‏كنند، بايد از چنين كسان آن چه مربوط به اصل تهذيب و پاكى است پذيرفت، ولى آن چه راجع به پاكى وتعريف و توصيف از خودشان باشد، به دور انداخت.
قدم اول در استقامت در تهذيب، بيدارى از خواب نادانى و آگاه شدن بر عيوب خويشتن است. اگر اين گونه بيدارى و آگاهى در كسى يافت‏شود همانا درهاى سعادت و نيك‏بختى بر او گشوده خواهد شد و رسيدن به مقام قدس ربوبى در انتظار اوست، ولى بسيار بعيد است كه كسى به خودى‏خود بر نقايص اخلاقى خويش آگاه شود، زيرا خودخواهى هر صفت زشتى را كه انسان اراست‏خوب جلوه مى‏دهد و آن را از محاسن اخلاقى‏مى‏شمارد، چنان چه كم‏تر كسى است كه خود را مقصر و گناه‏كار بداند; هر تقصير و گناهى از او سرزند ابدا آن را گناه و جرمى نمى‏شمارد، بلكه آن را فضيلت‏مى‏خواند; اگر خودپسندى‏اش كم‏تر باشد، گناه را تشخيص داده و به جرم اعتراف مى‏كند، ولى در مقابل، دفاع بسيار وسيعى از آن در مغز خويش ترتيب مى‏دهد و خود را قانع مى‏كند كه حق داشته جرمى را مرتكب شود، گاهى آن دفاع را انتقام شخصى يا اجتماعى مى‏نامد، گاه دفاع از مظلوم نام‏گذارى مى‏كند. به هر حال، به هر يك از اين نام‏هاى فريبنده، خود را دل‏خوش مى‏كند. ديل كارنگى مى‏گويد:
«خطرناك‏ترين جنايت‏كاران، هنگام كيفرخود را بى‏تقصير مى‏دانست و با خون خود نوشت: مردم من‏بى‏گناهم.» (3)
اگر براى مجرمى، جرمش را ثابت كنيد دلايلى مى‏آورد تا جرم خود را عدل جلوه دهد، يا آن كه مى‏گويد: مجبور بودم و از ترس بدين كار مبادرت ورزيدم «المامور معذور» را به رخ مى‏كشد، يا مى‏گويد: من در هنگام جنايت، مراعات رحم و انصاف را نمودم و اگر ديگرى بود اين گونه مراعات انصاف نمى‏كرد درنتيجه، تقاضاى جايزه و تقدير هم مى‏نمايد، نظير اين سخنان را هركس بارها در روز مى‏شنود، به‏طورى كه عادى به نظرمى‏آيد و شايد اين دفاع‏ها درنظربعضى از ساده‏لوحان، پسنديده آيد.

ديده محبت
شاعر عرب مى‏گويد:
«وعين الرضا عن كل عيب كليلة;
چشمى كه با محبت‏به كسى بنگرد، پوشش تمام عيب‏ها است.»
چنان چه هرعاشقى معشوق خود را نمونه زيبايى و بى‏عيبى مى‏داند، همه زشتى‏هاى او را زيبايى مى‏پندارد واگر به عيبى در معشوق آگاه شود مى‏گويد: آنان‏كه نظر بدبينى دارند اين را عيب مى‏پندارند وگرنه هيچ گونه عيبى درمعشوق من راه نيافته است. يا مى‏گويد: اين گفته‏ها جعل و افتراست و مى‏خواهند او را لكه‏دار كنند و گرنه، معشوق من - خواه معشوق سياسى، خواه معشوق علمى، خواه معشوق جنسى باشد هيچ گونه عيبى ندارد.
به مجنون گفت روزى عيب‏جويى كه پيدا كن به از ليلى نكويى كه گر ليلى به چشمان تو حورى است به هر عضوى ز اعضايش قصوريست زحرف عيب‏جو مجنون بر آشفت در آن آشفتگى خندان شد و گفت كه گر بر ديده مجنون نشينى به جز از خوبى ليلى نبينى تو مو مى‏بينى و من پيچش مو تو ابرو، من اشارت‏هاى ابرو تو قد مى‏بينى و من جلوه ناز تو چشم و من نگاه ناوك انداز

محبوب‏ترين محبوب‏ها
محبوب ترين موجودات نزد هركس خود اوست، چنان چه اگر انسان كسى را دوست‏بدارد، يا چيزى بخواهد، براى خود مى‏خواهد; پس همان‏طور كه در معشوق خارجى خود نمى‏تواند عيبى را ببيند درمعشوق داخلى كه صدها مرتبه عشقش به او از معشوق خارجى قوى‏تر است، نقصى را نمى‏تواند ببيند. پس اگر در حقيقت‏بخواهد در اين راه قدم بردارد و از عيب‏هاى پنهانى خود آگاه شود جز به درگاه خدا رفتن و در پيشگاه مقدسش تضرع و زارى نمودن، راه ديگرى ندارد تا از طرف آن ذات مقدس راهنمايى شود و توانايى به‏او عنايت‏شود تا بتواند حقيقتا چشم خود را باز كرده و عيب‏هاى نهانى خود را از صميم قلب باور كند، سپس در مقام شمارش آن ها برآيد و وسايلى براى دفاع آماده كند و اين دشمنان داخلى را كه صميمانه‏ترين دوستان مى‏پنداشته است از ريشه بركند، بهترين وسايل و موثرترين درمان‏ها، تضرع و التماس به درگاه خداوند متعال و جلب نظر رافت و رحمت آن وجود مقدس است كه نيروى عزم و استقامت را تقويت كند، تا انسان بتواند بر اين مشكلات چيره شود و بايد هر قدمى كه جلو مى‏رود به خدا بيش‏تر متوجه شود و از خودخواهى بيش‏تر دست كشد و گرنه، بالا رفتن زياد، خطر سرنگونى‏اش بسيار است، چه بسا كسانى كه در اين راه قدم نهادند ولى نتوانستند به آخر برسانند، همان كه چند پله از نردبان ترقى بالارفتند ناگهان سرنگون شدند، زيرا هنوز از خودخواهى دست نكشيده بودند، ولى در برابر، كسانى دست از غيرخدا شستند و به جايى رسيدند كه فكر بشر هنوز اقتضاى درك آن مقام را ندارد.
آرى، بايد از همه چيز دست‏شست و غيرخدا را به دور ريخت تا به مقصد رسيد، همه كس توانايى چشم پوشيدن از همه چيز را ندارد و نقطه ضعفى، در پايدارى و استقامت دارد، يكى نمى‏تواند از مال صرف نظر كند، يكى در برابر تمايلات جنسى خود ناتوان است، سومى از فرزندان خود نمى‏تواند دست‏بكشد، ديگرى جان خود را خيلى دوست‏مى‏دارد، يكى دست از آسايش خود نمى‏تواند بكشد، ولى اگر كسى بتواند از همه اين‏ها حتى از عنوان و خوش‏نامى يا به عبارت ديگر :جاه‏طلبى چشم بپوشد، خوش‏بختى و سعادت در انتظار اوست، بار خدايا تو را به مقربان درگاهت، به اولياى گرامى‏ات سوگند كه ما را موفق بدار تابتوانيم در تهذيب خود بكوشيم و از اين آلودگى‏هاى روحى، خود را پاك كنيم واز خودپرستى كه چشم ما را كور كرده است، بلكه بر همه حواس ما حكومت‏مى‏كند، نجات يابيم.

از علل بدبختى مسلمانان
يكى از علل بدبختى مسلمانان در اين زمان، انحطاط اخلاقى است (پاكيزه‏نبودن از امراض روحى) نفاق، تكبر، عجب، خودخواهى، تظاهر، عوام‏فريبى، رياكارى، رشك و حسد درما مسلمانان رسوخ كرده است. در كم‏تر كسى روح فداكارى و از خودگذشتگى يافت مى‏شود و اگر ديگران از ما مسلمانان پيشى گرفته‏اند فقط براى آن است كه آلودگى‏هاى آن‏ها به امراض روحى نسبت‏به‏ما كم‏تر است، فداكارى و از خودگذشتگى آن‏ها در برابر منافع عمومى بسيار است، خودخواهى آن‏ها بدين مقدار نيست كه حاضر شوند براى آن كه خود سود ببرند برادرانشان و كشورشان را نابود كنند، روح تملق و چاپلوسى درميان آن‏ها كم است، حس بدبينى به يك ديگر كه از حسد و خودخواهى سرچشمه مى‏گيرد در آن‏ها كم‏تر يافت مى‏شود، اگر ببينند كه ديگرى در راه مصلحت كشور قدمى برمى‏دارد با او به مخالفت‏برنمى‏خيزند و خار راهش نمى‏شوند و خراب‏كارى آغاز نمى‏كنند، بلكه از او پشتيبانى كرده و يارى‏اش مى‏نمايند.
عجب اين جاست كه خودپرستى درما مسلمانان اثر معكوس كرده است; يعنى خود را در برابر خارجى‏ها ناچيز مى‏شماريم و آنان را همه چيز مى‏دانيم، آن‏چه در كشور روى دهد تحريك آن‏ها مى‏پنداريم و اگر كسى بخواهد قدم اصلاحى بردارد خردمندان ما مى‏گويند: فايده ندارد، چون خارجى‏ها نمى‏گذارند، گويى بيگا‏نگان را رب‏النوع خود مى‏دانيم، با آن كه آنان هم مثل ما هستند فقط قدرى برترى اخلاقى دارند. در راه حفظ مصالح عمومى تحمل شدايد مى‏كنند و از خودگذشتگى نشان مى‏دهند. در پايان باز تكرارمى‏كنم كه بايد از خداى متعال بخواهيم كه به ما استقامت درتهذيب عنايت فرمايد كه خود را پاك و پاكيزه نماييم تا بر همه مشكلات فردى و اجتماعى پيروز شويم و سرافراز هر دو جهان گرديم.
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.كلاديوس سزار، آگوستوس ژرمانيكوس، امپراتور روم در سال 37 ميلادى متولد شد و در سال‏54 ميلادى به امپراتورى روم رسيد، مردى ديوانه خو و سركش بود، مادر خود را بكشت و در سال 64 شهر روم را به آتش كشيده سرانجام بر اثر شورش مردم در سال 68 مجبور به خودكشى شد.
3.آلكسيس كارل، آيين دوست‏يابى.

منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن