کتاب استقامت – قسمت نوزدهم - استقامت در تبليغ با رفتار و كردار

فهرست مطالب
تبليغ عملى
رفتار امام سجاد(ع)
تاثير عميق دعوت عملى
دو اثر متعاكس
دعوت عملى على(ع)
پاداش مبلغ
مبلغ حقيقى كيست؟
ستمكارى بنى ‏عباس
دستور امام صادق(ع)
رفتار مسلمانان بر عکس قرآن
اسلام آوردن یک مترجم قرآن


استقامت در تبليغ با رفتار و كردار
فَلِذَالِكَ فَادْعُ  وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ  (2)
براى آن دعوت كن و چنان كه فرمان يافته‏اى پايدارى ورز

تبليغ عملى
دعوت و تبليغ با رفتار و كردار بسيار مشكل‏تر از دعوت با زبان و گفتار است. كسى كه سال‏ها مردم را به راست‏گويى و درست كردارى دعوت كند چندان كار بزرگى انجام نداده است، ولى كسى كه ساليان دراز جز راستى سخنى از او شنيده نشده باشد هر چند براى او زيان داشته و دروغ سودمند بوده است، كسى كه ازآغاز زندگى جز پاكى و درست‏كارى از او ديده نشده و در تمام عمرش دست‏ازپا خطا نكرده و يك نقطه سياه نداشته است، چنين كسى داراى مقامى ارجمند و منزلتى بلند خواهد بود، چون تمام دشوارى‏ها را براى خاطر حق تحمل‏كرده است.
از همين نظر، دعوت بارفتار موثرتر از دعوت به وسيله گفتار تنهاست و به همين نسبت استقامت و پايدارى در دعوت با رفتار بسيار مشكل‏تر از استقامت وپايدارى در دعوت به وسيله گفتار است.
تبليغ به وسيله گفتار اگر كردار هم راه نداشته باشد چندان موثر نخواهد بود، در صورتى كه اگر كردار با گفتار هم‏راه باشد، موثرترين وسيله پيش‏رفت مى‏باشد و دستگاه‏هاى فساد، سخت‏ترين مبارزه را با آن خواهند نمود تا آن را ريشه‏كن كنند و تبليغ كننده را نابود سازند، زيرا اگر اين‏گونه تبليغ ادامه يابد، ريشه فساد را قطع خواهد كرد.

رفتار امام سجاد(ع)
شايد يكى از علل آن كه بنى‏اميه امام سجاد(ع) رامسموم كردند اين بود كه درآن زمان بنى‏اميه به واسطه قدرت و نفوذى كه داشتند، كسى را ياراى آن نبود كه‏فساد امويان را به مردم بگويد و ستم‏گرى آن‏ها را آشكار سازد، ولى امام‏سجاد(ع) عملا بر ضد تشكيلات فاسد امويان دعوت مى‏فرمود و با رفتار خود ستم‏گرى آن‏ها را ثابت مى‏نمود و نشان مى‏داد كه اين جنايت‏كاران، شايستگى زمام‏دارى را ندارند، هنگامى كه آب وضو براى آن حضرت مى‏آوردند از تاثرات درونى خويش جلوگيرى نمى‏كرد و از ديدگان مباركش اشك سرازير مى‏شد; به‏خاطر مى‏آورد كه امويان پدر بزرگوارش و نور چشم رسول خدا را با لب‏تشنه سر بريدند و ستم‏گرى را به نهايت رسانيدند. به دكان قصابى كه مى‏رسيد گوسفند كشته‏اى را كه مى‏ديد مى‏پرسيد آيا اين حيوان را در موقع كشتن آب داديد يا نه؟ و گريه مى‏كرد و مردم نيز به گريه آن حضرت مى‏گريستند، گريستن آن حضرت اثر بزرگى در دل‏هاى مسلمانان مى‏گذاشت و ظلم و ستم بنى اميه را كاملا مجسم مى‏نمود، شايد يكى از علل آن كه گريه بر سيد الشهدا(ع) مستحب است، همين باشد كه پيوسته مسلمانان، ستم‏گرى و بى رحمى و بى انصافى را درنظر بياورند; مبادا كسى به خيال اين گونه ستم‏گرى‏ها بيفتد; لذا بارها ستم‏كاران از عزا دارى سيدالشهدا(ع) جلوگيرى كرده‏اند، ولى سرانجام شكست‏خوردند و نابود شدند و عزا دارى سيدالشهدا(ع) باقى است.

تاثير عميق دعوت عملى
تبليغ عملى از دو نظر تاثيرش از تبليغ لفظى عميق‏تر است: يكى آن كه مى‏رساند كه تبليغ كننده به مرام و مسلك خود پاى‏بند و به هدف خويش ايمان دارد و خود اين موضوع كه مردم بدانند كه دعوت كننده به هدف خود معتقد است تاثير بسزايى در پيش‏رفت مقصد دارد، چون هركس به حسب طبع از دروغگو و رياكار و عوام‏فريب، متنفر است و از آن طرف، مردم كسى را كه يك‏دل و يك‏رو باشد دوست مى‏دارند و اين صفت در پيش‏رفت دعوت، كمك مى‏كند.
برترى ديگرى كه دعوت عملى بر دعوت لفظى دارد آن است كه، چون بيش‏تر مردم عقلشان به چشمشان است تا چيزى را نبينند كم‏تر باور مى‏كنند، اگر در حضور آن‏ها از چيزى بسيار بحث‏شود اثرى پا برجا در قلب آن‏ها نمى‏گذارد، ولى همين كه آن را به چشم ديدند فورا تسليم مى‏شوند، چنان‏چه مثل: «شنيدن كى بود مانند ديدن‏» از اين جا برخاسته است. شما بارها بگوييد: خيانت‏بد است و درست‏كارى خوب است. صبح بگوييد، عصر بگوييد، شب و روز بگوييد، ولى اثرى كه از ديدن در روح انسان پيدا مى‏شود به مراتب عميق‏تر از آن است كه گوش را از شنيدن اين‏جمله خسته كنيد. آرى: «دو صد گفته چون نيم كردار نيست‏» هميشه از فدا كارى در راه دين سخن بگوييد، و يك نيمه فداكارى و ازخود گذشتگى نشان دهيد، چهارصد مرتبه به قول اين شاعر موثرتر خواهد بود.

دو اثر متعاكس
دعوت عملى با دعوت زبانى دو اثر متعاكس دارند; دعوت زبانى بسطش بيش‏تر، ولى عمق و نفوذش بسيار كم‏تر است. هر كسى مى‏تواند به وسيله سخن‏رانى در مجامع يا راديو يا روزنامه، مقاصد خود را به مردم برساند، دراين‏حال، هر چند افراد بسيارى از هدف او آگاه خواهند شد، ولى طرفدار باايمان كم‏تر پيدا خواهد نمود. از آن طرف، دعوت عملى عمق و نفوذش در مغز و روح بيش‏تر است هر چند كه بسط آن كم‏تر باشد. بارفتار، عده قليلى را مى‏توان هدايت نمود، ولى همه، با ايمان و ثابت قدم خواهند بود.
براى مبارزه بادستگاه فساد و نشان دادن راه حق و حقيقت‏بايد به دعوت عملى پرداخت; زيرا دعوت لفظى مانند نقاشى بر روى آب است كه خود به خود زايل‏مى‏شود، يا آن كه زود مى‏توان آن را زايل نمود. دعوت با رفتار، گذشته از آن كه تاثيرش مانند نقش برسنگ است و چون هياهو ندارد دستگاه فساد دير از آن آگاه خواهد شد كه جلوگيرى كند و بر فرض هم كه موفق به جلوگيرى شود آثار آن در مغز و روح دعوت شدگان باقى مى‏ماند و پيوسته جا باز مى‏كند تا روزى خود آن‏ها از دعوت كنندگان خواهند شد در نتيجه، پس از سال ها دوباره همان فكر پيدا مى‏شود و مؤثرتر و عميق‏تر پيش‏رفت مى‏كند.

دعوت عملى على(ع)
پس از آن كه سپاهيان اميرمؤمنان على(ع) در جنگ صفين آب را از لشگر معاويه گرفتند فرمود: «از آب بردن لشگريان معاويه مانع نشويد و دشمن را در بردن آب آزاد بگذاريد.» زيرا جنگ على(ع) براى پيروزى برسر حكومت نبود، بلكه جنگ انسانيت‏بود، چه بهتر كه در همين حال هدف عالى خود را تبليغ كند، هر چند موجب تاخير پيروزى شود. آب دادن به سپاه تشنه دشمن، خود براى على(ع) پيروزى بود، زيرا يكى از اصول اسلام و انسانيت را اجرا كرده و راه‏حقيقت را به همه نشان داده بود.

پاداش مبلغ
دعوت كننده نبايد براى كوشش‏هايى كه مى‏كند به جز خدا پاداش ديگرى خواسته باشد. نبايد جاه طلب باشد، نبايد ثروت پيش او ارزشى داشته باشد، به‏خوراك و پوشاك اهميت ندهد، تمايلات جنسى، وى را كروكور نكند، از مردم انتظار قدردانى نداشته باشد.
در راهنمايى خلق كوشش كند، هر چند بر سرش تير و سنگ بارند.
دعوت كننده بايد بداند كه در محيطى خفه و نامساعد زندگى مى‏كند و وظيفه‏اش آن است كه آن را به محيطى روح افزا و عطرآگين تبديل كند; از محيط مادى به محيط معنوى ببرد; از محيط رذايل به محيط فضايل بكشاند، در راه دعوت به خدا بايد جان دادن و به سلطنت رسيدن نزد او يكى باشد; گرسنگى و سيرى فرقى نداشته باشد، آسايش و ناراحتى بر وى يك‏سان باشد.

مبلغ حقيقى كيست؟
دعوت كننده حقيقى كسى است كه به آن‏چه مى‏گويد و مى‏نويسند ايمان و اعتقاد قلبى داشته باشد و به آن چه مردم را مى‏خواند پاى بند باشد، با سخن‏رانى دعوت كند، با نوشتن دعوت كند، با گفت‏وگو و سخن در مجالس عادى دعوت‏كند، با زبان و چشم و گوشش دعوت كند، با قلبش دعوت كند و جز با قلب پاك كه آكنده از خيرخواهى و صميميت‏باشد به كسى روى نكند، دعوت‏كننده نويسنده است، سخن‏ران است، قصه‏گوست، پاك دل است، پيشوايى است كه با كردار نيك و روحيات شريفش در مردم تاثير مى‏كند، دعوت كننده پزشك اجتماعى است كه بيمارى‏هاى روانى را درمان مى‏كند و اوضاع فاسد جامعه را اصلاح مى‏نمايد; زيرا او زندگانى خود را وقف اصلاح مردم كرده است.
دعوت كننده رفيقى است‏باوفا، دوستى است‏باصفا، يارى است‏يك دل و همگام، در نظر او فقير و غنى، بزرگ و كوچك، يك‏سان است; با همه برادرى صميمى است و خوش‏بختى و سعادت همه را خواهان است، از چشمانش مهر و عاطفه مى‏بارد، از هر قدمى كه بر مى‏دارد، برابرى و برادرى از آن آشكار است، منت نمى‏گذارد، تحميل بر كسى نيست.
اين خصايص كه براى دعوت كننده ضرورى است از صفات دل و جان است نه از صفات سخن‏ورى و كمالات زبان; زيرا براى اين گونه كمالات تنها شيرين‏سخنى و گويندگى به درد نميخورد، بلكه دعوت كننده بايد عظمت روحى و نفوذ معنوى - كه در اثر ارتباط باخداى تعالى و خردمندى كاملى كه در اثر مطالعات علوم واحوال مردم به دست آورده است - داشته باشد.

ستمكارى بنى‏عباس
ظلم و ستم سلاطين عباسى نسبت‏به ائمه اطهار(ع) كه امام صادق(ع) و امامان بعد از آن حضرت را مسموم كردند - براى آن بود كه آن پيشوايان مقدس، در رفتارو كردارشان بزرگ‏ترين تبليغ بر ضد دستگاه فساد عباسى بودند، وجودراست‏گو، دروغ‏گو را مى‏شناساند، وجود درست‏كار، خيانت كار را رسوا مى‏نمايد، زندگانى كردن يك مرد با حقيقت، ماهيت كاذب بى‏حقيقتان را آشكار مى‏كند، از اين روست كه بى‏حقيقتان پيوسته در نابودى مردان با حقيقت مى‏كوشند، زيرا حيات شرافتمندانه ايشان، مزاحم زندگانى ننگين آنان خواهدبود.
امام صادق(ع) به ابن ابى يعفور فرمود:
«كونوا دعاة للناس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق و الورع.» (3)
مردم را به غير زبان خودتان به راه خير بخوانيد; يعنى سعى و كوشش كنيد راستى و پرهيزكارى را به آن ها نشان دهيد، نبايد گفت: بيا و ببين، اگر آن‏ها راستى و درستى و پاكى ديدند، خودشان خواهند آمد. تبليغ و دعوت باغير زبان در هر حال و هر زمان و هر مكان با همه كس ممكن است. نوكر مى‏تواند ارباب‏خود را بارفتار پسنديده به حق و حقيقت دعوت كند; سرباز مى‏تواند افسر خود را با كردار نيك خود راهنمايى نمايد; ملت مى‏تواند شاه را به شاه راه حق و حقيقت هدايت كند، هم‏چنان كه شاه مى‏تواند ملت را راهنمايى كند و ارباب نوكررا تربيت‏كند و افسر سرباز را پرورش دهد; اگر دولت فاسد شد بايد ملت آن‏را اصلاح كند و اگر ملت فاسد شد بايد دولت غم‏خوار ملت‏باشد و ملت را از حضيض فساد به اوج سعادت برساند.

دستور امام صادق(ع)
امام صادق(ع) فرمود:
«دوستان من! پيروان من! شما بامردم طورى رفتار كنيد كه ديگران بگويند خدا جعفر بن محمد را بيامرزد، چقدر پيروان خود را نيكو تربيت كرد.»
آيا مسلمانان امروز در چنين وضعى هستند كه كسى كه با آنان معاشرت مى‏كند پى به تربيت عالى پيامبر اسلام مى‏برد؟ در جاى ديگر فرمود: «شما مايه زينت‏ما باشيد نه ننگ ما.» (4) آيا اكنون مسلمانان زينت پيشوايان اسلام هستند يا عار و ننگ ايشان؟ جز خيانت، نفاق، دروغ‏گويى، بى دينى، تملق و چاپلوسى، صفات ديگر كم تر در ميان مسلمانان آشكار است.
اگر مسلمانان اين دستورات بزرگ پيشوايانشان را به كار مى‏بستند، چراغ راهنماى جهان مى‏شدند. ما مسلمانان بايد همگى به درگاه خداى متعال دست تضرع دراز كنيم، بلكه نظر لطفى از طرف آن وجود مقدس بشود و تحولى در اخلاق مسلمانان پيدا شود كه لا اقل مايه ننگ پيامبر اسلام نباشيم. وظيفه هرمسلمانى آن است كه ديگران را به اسلام دعوت كند، ولى متاسفانه بسيارى از ما مسلمانان اين وظيفه را انجام نمى‏دهيم، بلكه با رفتار ناپسند خود، آنان را از اسلام دور مى‏كنيم، اگر مسلمانان پاى بند قوانين اسلام بودند، احتياجى نداشت كه تبليغ اضافى براى اسلام بنمايند; زيرا خود اسلام بهترين تبليغ و مؤثرترين دعوت بود و احتياجى به قدم فراتر نهادن نداشت.

مسلمانان
اكثر مسلمانان، درست عكس دستورات اسلام رفتار مى‏كنند، هر چه پيشوايان اسلام پايدارى در دين را توصيه كردند، ما مسلمانان غير از دين، براى همه چيز پايدارى مى‏كنيم. با آن كه بايد همه را فداى دين كنيم، دين را فداى همه مى‏كنيم، دين را سپر خود قرار مى‏دهيم، اگر طرفدارى از دين براى ما منفعت داشته باشد مسلمانى متدين متعصب مى‏شويم و اگر زيان داشته با دين مخالفت مى‏كنيم; يا دين را تاويل مى‏كنيم، كتاب‏هاى مقدس ما در گوشه‏ها گرد و خاك گرفته، آگاه نيستيم كه چه جواهرات گران‏بهايى در آن‏ها نهفته است.

مترجم قرآن
يك نفر انگليسى قرآن را به انگليسى ترجمه كرد و مسلمان شد; چون قرآن خود بهترين مبلغ است. اگر مسلمانان اين‏چنين بودند كه با رفتار و كردارشان، مبلغ مسلمانى بودند، اين روزگار سياه و اين بدبختى و اين تيره روزى نصيب آنان نمى‏شد. فضلا و دانشمندان ما فوق العاده از حقايق اسلام بى‏خبرند، آيا تاكنون دكترى از اساتيد، قرآن را با تدبير مطالعه كرده است؟ آيا در جست‏و جوى دستورهاى اجتماعى و اخلاقى اسلام بر آمده؟ در دانشگاه ما از اقتصاد اسكيموها سخن مى‏گويند، ولى از اقتصاد اسلام دم نمى‏زنند با آن كه مكتب اقتصادى اسلام ثروتمندترين و غنى‏ترين مكتب اقتصادى است كه ان‏شاءالله در جاى خود گفته خواهد شد.
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.شورى (42) آيه 15.
3.بحارالانوار، ج 68، ص‏7، ح 8.
4.بحارالانوار، ج 68، ص‏286، ح‏41.


منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن