تبليغ عملى
رفتار امام سجاد(ع)
تاثير عميق دعوت عملى
دو اثر متعاكس
دعوت عملى على(ع)
پاداش مبلغ
مبلغ حقيقى كيست؟
ستمكارى بنى عباس
دستور امام صادق(ع)
رفتار مسلمانان بر عکس قرآن
اسلام آوردن یک مترجم قرآن
استقامت در تبليغ با رفتار و كردار
فَلِذَالِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ (2)
براى آن دعوت كن و چنان كه فرمان يافتهاى پايدارى ورز
تبليغ عملى
دعوت و تبليغ با رفتار و كردار بسيار مشكلتر از دعوت با زبان و گفتار است. كسى كه سالها مردم را به راستگويى و درست كردارى دعوت كند چندان كار بزرگى انجام نداده است، ولى كسى كه ساليان دراز جز راستى سخنى از او شنيده نشده باشد هر چند براى او زيان داشته و دروغ سودمند بوده است، كسى كه ازآغاز زندگى جز پاكى و درستكارى از او ديده نشده و در تمام عمرش دستازپا خطا نكرده و يك نقطه سياه نداشته است، چنين كسى داراى مقامى ارجمند و منزلتى بلند خواهد بود، چون تمام دشوارىها را براى خاطر حق تحملكرده است.
از همين نظر، دعوت بارفتار موثرتر از دعوت به وسيله گفتار تنهاست و به همين نسبت استقامت و پايدارى در دعوت با رفتار بسيار مشكلتر از استقامت وپايدارى در دعوت به وسيله گفتار است.
تبليغ به وسيله گفتار اگر كردار هم راه نداشته باشد چندان موثر نخواهد بود، در صورتى كه اگر كردار با گفتار همراه باشد، موثرترين وسيله پيشرفت مىباشد و دستگاههاى فساد، سختترين مبارزه را با آن خواهند نمود تا آن را ريشهكن كنند و تبليغ كننده را نابود سازند، زيرا اگر اينگونه تبليغ ادامه يابد، ريشه فساد را قطع خواهد كرد.
رفتار امام سجاد(ع)
شايد يكى از علل آن كه بنىاميه امام سجاد(ع) رامسموم كردند اين بود كه درآن زمان بنىاميه به واسطه قدرت و نفوذى كه داشتند، كسى را ياراى آن نبود كهفساد امويان را به مردم بگويد و ستمگرى آنها را آشكار سازد، ولى امامسجاد(ع) عملا بر ضد تشكيلات فاسد امويان دعوت مىفرمود و با رفتار خود ستمگرى آنها را ثابت مىنمود و نشان مىداد كه اين جنايتكاران، شايستگى زمامدارى را ندارند، هنگامى كه آب وضو براى آن حضرت مىآوردند از تاثرات درونى خويش جلوگيرى نمىكرد و از ديدگان مباركش اشك سرازير مىشد; بهخاطر مىآورد كه امويان پدر بزرگوارش و نور چشم رسول خدا را با لبتشنه سر بريدند و ستمگرى را به نهايت رسانيدند. به دكان قصابى كه مىرسيد گوسفند كشتهاى را كه مىديد مىپرسيد آيا اين حيوان را در موقع كشتن آب داديد يا نه؟ و گريه مىكرد و مردم نيز به گريه آن حضرت مىگريستند، گريستن آن حضرت اثر بزرگى در دلهاى مسلمانان مىگذاشت و ظلم و ستم بنى اميه را كاملا مجسم مىنمود، شايد يكى از علل آن كه گريه بر سيد الشهدا(ع) مستحب است، همين باشد كه پيوسته مسلمانان، ستمگرى و بى رحمى و بى انصافى را درنظر بياورند; مبادا كسى به خيال اين گونه ستمگرىها بيفتد; لذا بارها ستمكاران از عزا دارى سيدالشهدا(ع) جلوگيرى كردهاند، ولى سرانجام شكستخوردند و نابود شدند و عزا دارى سيدالشهدا(ع) باقى است.
تاثير عميق دعوت عملى
تبليغ عملى از دو نظر تاثيرش از تبليغ لفظى عميقتر است: يكى آن كه مىرساند كه تبليغ كننده به مرام و مسلك خود پاىبند و به هدف خويش ايمان دارد و خود اين موضوع كه مردم بدانند كه دعوت كننده به هدف خود معتقد است تاثير بسزايى در پيشرفت مقصد دارد، چون هركس به حسب طبع از دروغگو و رياكار و عوامفريب، متنفر است و از آن طرف، مردم كسى را كه يكدل و يكرو باشد دوست مىدارند و اين صفت در پيشرفت دعوت، كمك مىكند.
برترى ديگرى كه دعوت عملى بر دعوت لفظى دارد آن است كه، چون بيشتر مردم عقلشان به چشمشان است تا چيزى را نبينند كمتر باور مىكنند، اگر در حضور آنها از چيزى بسيار بحثشود اثرى پا برجا در قلب آنها نمىگذارد، ولى همين كه آن را به چشم ديدند فورا تسليم مىشوند، چنانچه مثل: «شنيدن كى بود مانند ديدن» از اين جا برخاسته است. شما بارها بگوييد: خيانتبد است و درستكارى خوب است. صبح بگوييد، عصر بگوييد، شب و روز بگوييد، ولى اثرى كه از ديدن در روح انسان پيدا مىشود به مراتب عميقتر از آن است كه گوش را از شنيدن اينجمله خسته كنيد. آرى: «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» هميشه از فدا كارى در راه دين سخن بگوييد، و يك نيمه فداكارى و ازخود گذشتگى نشان دهيد، چهارصد مرتبه به قول اين شاعر موثرتر خواهد بود.
دو اثر متعاكس
دعوت عملى با دعوت زبانى دو اثر متعاكس دارند; دعوت زبانى بسطش بيشتر، ولى عمق و نفوذش بسيار كمتر است. هر كسى مىتواند به وسيله سخنرانى در مجامع يا راديو يا روزنامه، مقاصد خود را به مردم برساند، دراينحال، هر چند افراد بسيارى از هدف او آگاه خواهند شد، ولى طرفدار باايمان كمتر پيدا خواهد نمود. از آن طرف، دعوت عملى عمق و نفوذش در مغز و روح بيشتر است هر چند كه بسط آن كمتر باشد. بارفتار، عده قليلى را مىتوان هدايت نمود، ولى همه، با ايمان و ثابت قدم خواهند بود.
براى مبارزه بادستگاه فساد و نشان دادن راه حق و حقيقتبايد به دعوت عملى پرداخت; زيرا دعوت لفظى مانند نقاشى بر روى آب است كه خود به خود زايلمىشود، يا آن كه زود مىتوان آن را زايل نمود. دعوت با رفتار، گذشته از آن كه تاثيرش مانند نقش برسنگ است و چون هياهو ندارد دستگاه فساد دير از آن آگاه خواهد شد كه جلوگيرى كند و بر فرض هم كه موفق به جلوگيرى شود آثار آن در مغز و روح دعوت شدگان باقى مىماند و پيوسته جا باز مىكند تا روزى خود آنها از دعوت كنندگان خواهند شد در نتيجه، پس از سال ها دوباره همان فكر پيدا مىشود و مؤثرتر و عميقتر پيشرفت مىكند.
دعوت عملى على(ع)
پس از آن كه سپاهيان اميرمؤمنان على(ع) در جنگ صفين آب را از لشگر معاويه گرفتند فرمود: «از آب بردن لشگريان معاويه مانع نشويد و دشمن را در بردن آب آزاد بگذاريد.» زيرا جنگ على(ع) براى پيروزى برسر حكومت نبود، بلكه جنگ انسانيتبود، چه بهتر كه در همين حال هدف عالى خود را تبليغ كند، هر چند موجب تاخير پيروزى شود. آب دادن به سپاه تشنه دشمن، خود براى على(ع) پيروزى بود، زيرا يكى از اصول اسلام و انسانيت را اجرا كرده و راهحقيقت را به همه نشان داده بود.
پاداش مبلغ
دعوت كننده نبايد براى كوششهايى كه مىكند به جز خدا پاداش ديگرى خواسته باشد. نبايد جاه طلب باشد، نبايد ثروت پيش او ارزشى داشته باشد، بهخوراك و پوشاك اهميت ندهد، تمايلات جنسى، وى را كروكور نكند، از مردم انتظار قدردانى نداشته باشد.
در راهنمايى خلق كوشش كند، هر چند بر سرش تير و سنگ بارند.
دعوت كننده بايد بداند كه در محيطى خفه و نامساعد زندگى مىكند و وظيفهاش آن است كه آن را به محيطى روح افزا و عطرآگين تبديل كند; از محيط مادى به محيط معنوى ببرد; از محيط رذايل به محيط فضايل بكشاند، در راه دعوت به خدا بايد جان دادن و به سلطنت رسيدن نزد او يكى باشد; گرسنگى و سيرى فرقى نداشته باشد، آسايش و ناراحتى بر وى يكسان باشد.
مبلغ حقيقى كيست؟
دعوت كننده حقيقى كسى است كه به آنچه مىگويد و مىنويسند ايمان و اعتقاد قلبى داشته باشد و به آن چه مردم را مىخواند پاى بند باشد، با سخنرانى دعوت كند، با نوشتن دعوت كند، با گفتوگو و سخن در مجالس عادى دعوتكند، با زبان و چشم و گوشش دعوت كند، با قلبش دعوت كند و جز با قلب پاك كه آكنده از خيرخواهى و صميميتباشد به كسى روى نكند، دعوتكننده نويسنده است، سخنران است، قصهگوست، پاك دل است، پيشوايى است كه با كردار نيك و روحيات شريفش در مردم تاثير مىكند، دعوت كننده پزشك اجتماعى است كه بيمارىهاى روانى را درمان مىكند و اوضاع فاسد جامعه را اصلاح مىنمايد; زيرا او زندگانى خود را وقف اصلاح مردم كرده است.
دعوت كننده رفيقى استباوفا، دوستى استباصفا، يارى استيك دل و همگام، در نظر او فقير و غنى، بزرگ و كوچك، يكسان است; با همه برادرى صميمى است و خوشبختى و سعادت همه را خواهان است، از چشمانش مهر و عاطفه مىبارد، از هر قدمى كه بر مىدارد، برابرى و برادرى از آن آشكار است، منت نمىگذارد، تحميل بر كسى نيست.
اين خصايص كه براى دعوت كننده ضرورى است از صفات دل و جان است نه از صفات سخنورى و كمالات زبان; زيرا براى اين گونه كمالات تنها شيرينسخنى و گويندگى به درد نميخورد، بلكه دعوت كننده بايد عظمت روحى و نفوذ معنوى - كه در اثر ارتباط باخداى تعالى و خردمندى كاملى كه در اثر مطالعات علوم واحوال مردم به دست آورده است - داشته باشد.
ستمكارى بنىعباس
ظلم و ستم سلاطين عباسى نسبتبه ائمه اطهار(ع) كه امام صادق(ع) و امامان بعد از آن حضرت را مسموم كردند - براى آن بود كه آن پيشوايان مقدس، در رفتارو كردارشان بزرگترين تبليغ بر ضد دستگاه فساد عباسى بودند، وجودراستگو، دروغگو را مىشناساند، وجود درستكار، خيانت كار را رسوا مىنمايد، زندگانى كردن يك مرد با حقيقت، ماهيت كاذب بىحقيقتان را آشكار مىكند، از اين روست كه بىحقيقتان پيوسته در نابودى مردان با حقيقت مىكوشند، زيرا حيات شرافتمندانه ايشان، مزاحم زندگانى ننگين آنان خواهدبود.
امام صادق(ع) به ابن ابى يعفور فرمود:
«كونوا دعاة للناس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق و الورع.» (3)
مردم را به غير زبان خودتان به راه خير بخوانيد; يعنى سعى و كوشش كنيد راستى و پرهيزكارى را به آن ها نشان دهيد، نبايد گفت: بيا و ببين، اگر آنها راستى و درستى و پاكى ديدند، خودشان خواهند آمد. تبليغ و دعوت باغير زبان در هر حال و هر زمان و هر مكان با همه كس ممكن است. نوكر مىتواند اربابخود را بارفتار پسنديده به حق و حقيقت دعوت كند; سرباز مىتواند افسر خود را با كردار نيك خود راهنمايى نمايد; ملت مىتواند شاه را به شاه راه حق و حقيقت هدايت كند، همچنان كه شاه مىتواند ملت را راهنمايى كند و ارباب نوكررا تربيتكند و افسر سرباز را پرورش دهد; اگر دولت فاسد شد بايد ملت آنرا اصلاح كند و اگر ملت فاسد شد بايد دولت غمخوار ملتباشد و ملت را از حضيض فساد به اوج سعادت برساند.
دستور امام صادق(ع)
امام صادق(ع) فرمود:
«دوستان من! پيروان من! شما بامردم طورى رفتار كنيد كه ديگران بگويند خدا جعفر بن محمد را بيامرزد، چقدر پيروان خود را نيكو تربيت كرد.»
آيا مسلمانان امروز در چنين وضعى هستند كه كسى كه با آنان معاشرت مىكند پى به تربيت عالى پيامبر اسلام مىبرد؟ در جاى ديگر فرمود: «شما مايه زينتما باشيد نه ننگ ما.» (4) آيا اكنون مسلمانان زينت پيشوايان اسلام هستند يا عار و ننگ ايشان؟ جز خيانت، نفاق، دروغگويى، بى دينى، تملق و چاپلوسى، صفات ديگر كم تر در ميان مسلمانان آشكار است.
اگر مسلمانان اين دستورات بزرگ پيشوايانشان را به كار مىبستند، چراغ راهنماى جهان مىشدند. ما مسلمانان بايد همگى به درگاه خداى متعال دست تضرع دراز كنيم، بلكه نظر لطفى از طرف آن وجود مقدس بشود و تحولى در اخلاق مسلمانان پيدا شود كه لا اقل مايه ننگ پيامبر اسلام نباشيم. وظيفه هرمسلمانى آن است كه ديگران را به اسلام دعوت كند، ولى متاسفانه بسيارى از ما مسلمانان اين وظيفه را انجام نمىدهيم، بلكه با رفتار ناپسند خود، آنان را از اسلام دور مىكنيم، اگر مسلمانان پاى بند قوانين اسلام بودند، احتياجى نداشت كه تبليغ اضافى براى اسلام بنمايند; زيرا خود اسلام بهترين تبليغ و مؤثرترين دعوت بود و احتياجى به قدم فراتر نهادن نداشت.
مسلمانان
اكثر مسلمانان، درست عكس دستورات اسلام رفتار مىكنند، هر چه پيشوايان اسلام پايدارى در دين را توصيه كردند، ما مسلمانان غير از دين، براى همه چيز پايدارى مىكنيم. با آن كه بايد همه را فداى دين كنيم، دين را فداى همه مىكنيم، دين را سپر خود قرار مىدهيم، اگر طرفدارى از دين براى ما منفعت داشته باشد مسلمانى متدين متعصب مىشويم و اگر زيان داشته با دين مخالفت مىكنيم; يا دين را تاويل مىكنيم، كتابهاى مقدس ما در گوشهها گرد و خاك گرفته، آگاه نيستيم كه چه جواهرات گرانبهايى در آنها نهفته است.
مترجم قرآن
يك نفر انگليسى قرآن را به انگليسى ترجمه كرد و مسلمان شد; چون قرآن خود بهترين مبلغ است. اگر مسلمانان اينچنين بودند كه با رفتار و كردارشان، مبلغ مسلمانى بودند، اين روزگار سياه و اين بدبختى و اين تيره روزى نصيب آنان نمىشد. فضلا و دانشمندان ما فوق العاده از حقايق اسلام بىخبرند، آيا تاكنون دكترى از اساتيد، قرآن را با تدبير مطالعه كرده است؟ آيا در جستو جوى دستورهاى اجتماعى و اخلاقى اسلام بر آمده؟ در دانشگاه ما از اقتصاد اسكيموها سخن مىگويند، ولى از اقتصاد اسلام دم نمىزنند با آن كه مكتب اقتصادى اسلام ثروتمندترين و غنىترين مكتب اقتصادى است كه انشاءالله در جاى خود گفته خواهد شد.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.شورى (42) آيه 15.
3.بحارالانوار، ج 68، ص7، ح 8.
4.بحارالانوار، ج 68، ص286، ح41.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر