انواع دعوت
روش پيامبر در تبليغ
استقامت در دعوت
اقسام تبليغ از نظرهاى مختلف
تبليغ از نظر زمان
تبليغات متناسب
نويسندگان ما
موانع تبليغ
رسول خدا
استهزا
تطميع
دعوت با برهان
موعظه حسنه
مجادله احسن
دعوت رسول خدا
استقامت در تبليغ و ارشاد
فَلِذَالِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ (2)
براى آن دعوت كن و چنان كه فرمان يافته اى پايدارى ورز و از پى خواهش هايشان مرو
مورد هفتم از موارد استقامت، استقامت در دعوت و تبليغ است كه از بزرگترين صفات پسنديدهبه شمار مى رود و كسى كه داراى آن باشد، موفقيت قطعى در مقصود خواهد يافت.
انواع دعوت
دعوت و تبليغ گاهى با زبان و قلم انجام مىشود و گاه با رفتار و كردار.
تبليغ به وسيله گفتن و نوشتن، داراى شرايطى هست كه اساسىترين شرط آن، پاكى تبليغ كننده و خوشنامى او نزد مردم است و بايد به آن چه مردم را بدانمىخواند، معتقد باشد و بدان عمل كند، در غير اين صورت تبليغات او مؤثر نخواهد بود و نيز بايد پايدارى خود را در آغاز دعوت بيازمايد كه تا چه حد مىتواند در برابر مخالفان خود پايدارى كند، كه اگر در خود استقامت در تبليغنمىبيند و بيم آن دارد كه در اثر خستگى يا تهديد و تطميع، از مقصد خود دستبردارد، بدين كار خطير دست نزند كه هم خودش نابود خواهد شد و هم مرام و مسلك او از ميان خواهد رفت.
يا آن كه دعوت را به مقدار توانايى خود و با روشى عاقلانه انجام دهد، زيرا اگر دعوت شدت يابد، به طورى كه تمام دستگاههاى فساد بهمخالفت او برانگيخته شود، جز زيان قطعى از دعوت خود نخواهد برد. گاهى مىشود بهواسطه خود خواهى كه در تبليغ كننده موجود استبه دشمن به نظر حقارت مىنگرد و دستگاههاى فساد را چيزى نمىشمرد و بى گدار به آب مىزند; البته جز شكست و نابودى نتيجهاى نخواهد برد.
روش پيامبر در تبليغ
نخستين روزى كه رسول خدا براى دعوت به اسلام و نجات جهان از گمراهى قد برافراشت، يكه و تنها بود، حتى يك تن از خويشان و دوستانش باوى هم صدا نبودند، ولى به واسطه استقامت آهنين خود كه با عقلانهترين روش توام بود، روز به روز بر مسلمانان و ياران آن حضرت افزوده مىشد. دعوت خود را با برنامه منظم و نقشه دقيقى آغاز كرد، قدم به قدم جلو رفت، آن نقشه منظم و دقيق را به قدرى خوب اجرا نمود كه در هيچ موقعى عقب نشينى نفرمود، عجله و شتاب زدگى به خرج نمىداد، ابتدا نزديكترين كسان و خويشان خود را دعوت فرمود، در اين قدم كه موفقيت پيدا كرد عموم خويشان خود را به اسلام دعوت فرمود، سپس پا را فراتر نهاد و اهل مكه را به طور مخفى دعوت كرد، پسازاندى، دعوتش را در مكه آشكار ساخت و در محافل و مجالس قريش آنان را به راه خدا مىخواند، آن گاه پا را بالاتر گذارد و تمام عرب را به راه راست دعوت كرد، در اين مراحل كه موفقيتيافت، همه جهانيان را به راه حق و حقيقت دعوت نمود و آن قدر كوشيد تا توانست عالىترين قوانين اصلاحى و اجتماعى كه آسايش بشر
استقامت در دعوت
پايدارى در دعوت انواع و اقسامى دارد كه يكى از آنها كيفيت دعوت و راهنمايى است; يعنى وظيفه دعوت را در همهجا نبايد يك نواخت انجام داد، بلكه بايد با هر كسى به گونهاى جداگانه سخن گفت و در هر مقامى، مناسب اقتضاى آن مقام بايد گفتو گو كرد، جوان را طورى بايد دعوت نمود، پير را بهطور ديگر، زن به يك طرز ارشاد مىشود، مرد به گونهاى ديگر، سرمايه دار را نبايد همچون بىنوايان به راه حق خواند، حتى ساعات تبليغ هم در طرز سخن تفاوت مىكند. همانطورى كه ملل عالم در اخلاق و عادات با يكديگر مختلف هستند، تبليغات نيز در آنان بايد مختلف باشد و نيز با كسانى كه تحصيل كردهاند و فهم سرشار دارند تبليغ را بايد به لباس علمى و فلسفى درآورد، ولى با بىسوادان بازبان ساده سخن گفت.
اقسام تبليغ از نظرهاى مختلف
تبليغ از نظر تبليغ كننده هم تفاوت مىكند; اگر جوان باشد بايد به طورى تبليغ كند و از بعضى الفاظ خوددارى كند، چون مردم از جوانان كاملا شنوايى ندارند و همچنين موقعيتهاى مختلفى كه تبليغ كنندگان دارند موجب مىشود كه باهم در طرف تبليغات مختلف باشند و همانطورى كه در سفره مهمانى انواع و اقسام غذاها و نوشيدنىها موجود است تا هر غذايى به كام هر كس گوارا آمد از آن تناول كند، تبليغات نيز چنين است، بايد كيفيات مختلفى داشته باشد و اگر همه تبليغ كنندگان با هم يكنواخت دعوت كنند، آن طورى كه با اختلاف طرق تبليغ نتيجه مىگيرند، نتيجه نخواهند گرفت، بلكه در مواردى نتيجه معكوس خواهدداد.
تبليغ از نظر زمان
تبليغ به واسطه زمانهاى مختلف و اختلاف افكار مردم و قدرتهاى مختلفى كه در زمانهاى مختلف حكومت مىكند، تفاوت مىكند; اگر در زمانى، تبليغبه طرزى موثر شدهاست، دليل بر آن نيست كه در هر زمان بايد همانطور تبليغ كرد.
حضرت سيدالشهدا(ع) در يك زمان به واسطه پيمانى كه امام مجتبى(ع) با معاويه بسته بود بر ضد تشكيلات فاسد اموى تبليغات علنى نمىنمود، ولى بهطرز بديع و نوينى مردم را تبليغ مىفرمود و فساد دستگاه حكومت اموى را بهمسلمانان مىرسانيد; روز عرفه بود، مسلمانان از نقاط مختلف براى عبادت حج آمده بودند، سيدالشهدا(ع) در بيابان عرفات ايستاد و رو به سوى آسمان كرد و در حالى كه از شدت تاثر از چشمهاى مقدسش اشك سرازير بود دعاى معروف عرفه را انشا كرد. كسى كه اين دعا را دقيقا مطالعه كرده باشد مىداند كه امامسوم(ع) به چه زبانى و با چه عباراتى عالى و مضامينى دلكش، مردم را بهسوى خدا دعوت نموده و كيفيتخدا پرستى را به مردمى كه از حقايق دورند تعليم فرموده و چشم و گوش مسلمانان را باز نموده و به آنها فهمانيده است كه حكومت اموى، حكومتى نيست كه اسلام آن را آورده باشد، زمامداران اموى جز يكدسته شهوتران طماع خود خواه چيز ديگرى نيستند، ولى همين سيدالشهدا(ع) وقتى كه يزيد براريكه سلطنت نشست و مدت پيمان با معاويه سر آمد، به طور ديگر قدم برداشت، بزرگان عشاير و رؤساى عراق و نقاط ديگر را برضد حكومتيزيد برانگيخت، كسانى را باملاقات و به طور مستقيم تبليغ فرمود، عدهاى را با نامه و فرستادن قاصد ارشاد نمود و خود قد مردانگى بر ضد حكومتيزيد علم كرد، آن قدر استقامت وزريد تاجان خود و بهترين جوانان و عزيزانش را در آن راه گذاشت و به دنيا نشانداد كه نبايد زير بار ظلم و بيداد گرى رفت و مرگ از زندگانى ننگين بالاتر است.
تبليغات متناسب
تبليغ گاهى اقتضا مىكند كه هدف را به طور داستان و قصه براى طرف گفت و او را از راه كجبازداشت و به راه راست راهنمايى كرد و اين گونه تبليغ گاه بهقدرى موثر مىشود كه شخص تبليغ شده اعتقادى راسخ به سخن پيدا نموده و يكى از پشتيبانان آن مقصد و فدا كاران آن راه مىشود، داستان هايى كه خداى تبارك و تعالى در كتاب خود آورده استشايد تمامى از اين قبيل باشند تا مسلمانان از آن سر مشق بگيرند و گرد باطل نگردند.
غربيان همين راه را در فاسد كردن اخلاق مسلمانان به كار بردند، اغلب رمانهايى كه از اروپا به كشورهاى اسلامى آمده است جز فساد اخلاق نتيجهاىندارد، چنان چه يا دزدى و خيانتكارى را به خواننده مىآموزد و يا غريزه جنسى را در جوانان تحريك كرده و كيفيتبه كار بردن آن را به آنها تعليم مىكند.
نويسندگان ما
بدبختانه نويسندگان ما به جاى آن كه داستانهايى كه موجب تهذيب اخلاق شود بنگارند، از غربيان پيروى كرده نظاير همان داستانهاى عشقى و جنايى را نگاشته و مىنگارند و آتش را دامن زده و مىزنند و به يكباره اخلاق دختران و پسرانى كه با اين داستانها آشنا هستند را فاسد كرده و مىكنند و آنها را سرازير سياه چال فحشا و نابودى نموده و مىنمايند. (3)
موانع تبليغ
موانعى كه براى دعوت كننده در هنگام تبليغ يافت مىشود نبايد او را از مقصد خود بازدارد، حتى اگر مرگ را هم در برابر چشم خود مجسم ديد سخن خود را بگويد و از مرگ نهراسد، زيرا تبليغ كننده بايد تمام همش، مرامش باشد نهخودش. پس سزاوار است كه جان خود را در راه هدف خود ببازد و از بزرگترين خطرات و تهديدات بيمى نداشته باشد.
رسول خدا
روزى رسول خدا وارد مسجدالحرام شد، به يك باره كفار قريش گرد آن حضرت را گرفتند و بر دور ايشان حلقه زدند و با شدت پرسيدند: تو هستى كه به بتهاى ما دشنام مىدهى و مذهب ما را باطل مىخوانى؟ با آن كه هنوز آغاز اسلام بود و رسول خدا غريب بود با كمال قدرت فرمود: «آرى من هستم كه اين سخنان را مىگويم.» اين جمله كوتاه و محكم آن حضرت به قدرى در كفار موثر شد كه اگر خيال سويى هم داشتند، متزلزل شدند.
استهزا
مانع بزرگ ديگرى كه براى دعوت كننده پيدا مىشود و بايد در برابر آن استقامت ورزد، استهزا و سخريه است كه در نظر بسيارى، از كشته شدن دشوارتراست. كفار قريش و كودكانشان رسول خدا را استهزا مىنمودند. گاه از دنبال آن حضرت روان شده و كف مىزدند، ولى كوچكترين تاثيرى در اراده آهنين آن حضرت نداشت. روزى رسول خدا در صفا تشريف داشتند، ابوجهل كه از اشراف كفار بود آن حضرت را تنها يافت، بى اندازه ناسزا گفت و تمسخر كرد، رسول خدا در برابر رفتار و كلمات زشت او ابدا سخنى نگفت ولب فرو بست وبا خونسردى و آرامش كامل اين ساعت را گذرانيد، زنى ناظر اين واقعه بود، دلش بر آن حضرت سوخت و داستان را به حمزه عموى حضرت كه هنوز اسلام نياورده بود و در همان وقت از شكار باز مىگشت گفت. حمزه از جوانان رشيد و دلير بنىهاشم بود، روزها به شكار مىرفت، هنگامى كه از شكار باز مىگشتيكسره به مسجدالحرام مىرفت و خانه خدا را طواف مىنمود و به خانه مىرفت. حمزه وارد مسجدالحرام شد، ديد ابوجهل در انجمنى از كفار قريش نشسته است، به سوى آنها رفت و با كمانى كه در دست داشت چنان بر فرق ابوجهل نواخت كه سرش شكافت، آن گاه ابوجهل را كتك فراوانى زد و گفت تو را نرسد كه به برادر زاده من جسارت كنى، جوانان بنى مخزوم (قبيله ابوجهل) به دفاع برخاستند، ابوجهل كه از صلابت و رشادت حمزه و بنى هاشم آگاه بود، آنها را منع كرد و گفت: حمزه(ع) راست مىگويد من به محمد جسارت كردم. اين موقع بود كه حمزه از شدت غضب و تاثر اسلام آورد و يكى از پشتيبانان بزرگ اسلام گرديد.
تطميع
مانع ديگرى كه براى دون همتان در تبليغ يافت مىشود، تطميع است كه مبلغ خود را بايد از اين خطر هم نگاهدارى كند، چون تطميع انواعى دارد و به زبانهاى مختلف و صورتهاى گوناگون در برابر مبلغ جلوه گرى مىكند، او بايد در برابر همه استقامت كرده و دست از هدف خود بر ندارد.
دعوت با برهان
قرآن دعوت را به سه گونه تقسيم كرده است: يكى حكمت و ديگرى موعظه حسنه و سوم، مجادله به طرز احسن; حكما مىگويند: مراد از حكمت، برهان است كه هم اقناعى است و هم الزامى. برهان به كسانى كه داراى مرتبه عالى از تحصيل و فهم و ادراك هستند، اختصاص دارد. هر كسى شايستگى ندارد كه با او با برهان سخن گفته شود.
موعظه حسنه
مراد از موعظه حسنه، خطابهاى است كه براى دعوت طبقات ديگر مردم بهكار برده مىشود، رجال بزرگ دين، اغلب دعوتهاى خود را به طريق خطابه انجام دادهاند، خطابه، اقناعى است و براى كسانى كه داراى ادراك عالى نيستند بهكاربرده مىشود، ولى گاهى مطالب برهانى به صورت خطابه بيان مىشود; اينقسم، عالىترين اقسام دعوت است; قرآن از اينگونه دعوت بسيار دارد، داستان حضرت ابراهيم(ع) كه ستارگان را ديد و پنداشت كه خداست آنگاه كه افولكردند گفت: اينها خدا نيستند و آيه شريفه:
. لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (4)
اگر در زمين و آسمان خدايانى جز اللَّه مىبود، هر دو تباه مىشدند.
از اين قبيل است كه توضيح اين دو برهان موجب تفصيل خواهد بود
مجادله احسن
مراد از مجادله به طرز احسن، جدل است كه فقط الزامى است. جدل براى رفع شبهات معاندان و كسانى كه مىخواهند ايجاد شك و ترديد در مغزهاى مسلمانان بنمايند به كار برده مىشود. جدل به طرز احسن آن است كه مبلغ، انكارحق نكند، هر چند مخالف بخواهد آن را پايه مطلب باطل خود قراردهد، اگر اين دستور را دانشمندان به كار مىبردند، اوضاع مسلمانان به گونه ديگرى بود، هم مسلمانان را تهذيب مىكردند و هم كفار را به دين اسلام مىخواندند. دهانش بشكند آن كه گفت: «حرف حق نزن سرت را مىبرند» و اين فكر را در مسلمانان القا كرد و چون با تنبلى تطبيق مىكرد در ميان ما مسلمانان ريشه دوانيد، ولى حقيقت مطلب چنين نيست، حرف حق را بزنيد.بگذاريد سرتان را ببرند كهدر زير سايه رحمتخداجاى داريد و اگر نبريدند حرف حق گفته شده ووظيفهانجام شده است.
دعوت رسول خدا
تنى چند (5) از سران قبيله شيبان ثعلبه كه در ميان آنها مفروق بن عمر، هائىبن قبيصه، (6) مثنى بن حارثه و نعمان بن شريك بودند به خدمت رسول خدا رسيدند.
مفروق كه در زيبايى و سخنگويى بر همه برترى داشت و دو گيسو از دوسوى او آويخته بود از رسول خدا پرسيد: اى برادر قريش! به چه چيز مردم را مىخوانى؟
رسول خدا فرمود: «گواهى دهند كه جز خداى يگانه خدايى نيست و شريك ندارد و اين كه من پيامبر خدا هستم و مرا پناه دهيد و يارى كنيد، زيرا قريش به دين خدا پشت كردهاند و به دشمنى با آن برخاسته و پيامبر خدا را دروغگو خواندهاند و به باطل گراييده و از حق سرپيچى كردهاند، ولى خداست كه بى نياز و ستوده است.»
مفروق گفت: اى برادر قريش! مردم را به چه دعوت مىكنى؟ رسول خدا اين آيه را تلاوت كرد:
قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشرِْكُواْ بِهِ شَيًْا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَالِكمُْ وَصَّئكُم بِهِ لَعَلَّكمُْ تَعْقِلُون (7)
[اى پيامبر ما] بگو: بياييد تا شما را به آن چه كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است آگاه كنم، براى او شريك قرارندهيد، به پدر و مادر نيكى كنيد، فرزندانتان را از بيم تنگ دستى مكشيد، ما شما و آنها را روزى مىدهيم، به كارهاى زشت چه آشكارا و چه نهان نزديك نشويد، هيچ كس را مگر به حق و عدالت نكشيد، ايناستسفارشى كه خدا به شما مىكند شايد دريابيد و بهكار بنديد.»
مفروق گفت: اين سخن از زمينيان نيست، زيرا اگر از ايشان بود ما مىدانستيم، اى برادر قريش! باز بگوى به چه دعوت مىكنى؟
رسول خدا اين آيه را تلاوت كرد:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبىَ وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون (8)
فرمان الهى است كه با عدالت و نيكى رفتار نماييد خويشان را دستگيرى كنيد، خداشما را از كارهاى زشت و ناپسند و ستم نهى مىكند و اندرز مىدهد، شايد شما بهخود آييد.» (9)
مفروق گفت: به خدا سوگند كه به اخلاق پسنديده و كردارهاى نيك دعوتمىكنى، مردمانى كه تو را دروغگو خواندند و با تو به دشمنى برخاستند، از راه حق منحرف شدند.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.شورى (42) آيه 15.
3.يكى از نعمتهاى بزرگ انقلاب اسلامى، شكستن قلم اين چنين نويسندگان فاسدالاخلاق و غربزده است و ما بايد شكرگزار اين نعمتبزرگ الهى باشيم. (مصحح)
4.انبياء (21) آيه 22.
5.سيرة الحلبيه، ج1، ص 398.
6.هائى به همزه.
7.انعام (6) آيه 151.
8.نحل (16) آيه 90.
9.شيخ عزالدين بن عبدالسلام كه از بزرگان علماى مصر بود گفت: اين آيه مشتمل بر جميع احكام شرعيه است و آن را در همه ابواب فقهى بيان كرده و در اين باب كتابى نوشته و آن را شجره نامگذاشته است. (سيرة الحلبيه)
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر
خدا به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد. و از فحشا و زشتكارى و ستم نهى مىكند. شما را پند مىدهد، باشد كه پذيراى پند شويد.