کتاب استقامت – قسمت شانزدهم - استقامت در مصايب-قسمت دوم

فهرست مطالب
خود را نباختن
مهمانان سفيد پوست
بزرگوارى پيامبر
بزرگوارى امام على(ع)
خون‏سردى
امام حسين(ع)
حضرت زينب
خطبه زينب

خود را نباختن
مرحله دوم از استقامت در برابر مصايب آن است كه: نبايد در اثر فشار و شدت مصايب، خون‏سردى از دست‏برود و از مقصود ست‏برداشته و از كار كناره گيرى شود و كنج عزلت اختيار و در خانه به روى خود بسته شود، بلكه مسلمان شايسته، هر چه مصايبش بيش‏تر شود، بايد در تعقيب هدف خود راسخ‏تر و محكم‏تر گردد; اگر هدف مسلمان جلوگيرى از ظلم و به كيفر رسانيدن ظالم باشد نبايد در انتقام زياده روى كند و بيش از آن‏مقدارى كه بر او ظلم شده انتقام كشد مسلمان بايد طورى قدم بردارد و با ستمكار تلافى كند تا خود آن ظالم را از عوامل هدف مقدس خود قرار دهد، نه آن كه آن‏قدر بر ظالم ستم كند كه ظالم خود را در ظلم كردن بر مسلمان، محق بداند.

مهمانان سفيد پوست
در آغاز كشف امريكا گاهى سياه‏پوستان دست‏بردى به مهمانان سفيد پوست‏خود مى‏زدند، مهمانان سفيد پوست در عوض آن كه با حسن سلوك، سياهان را متمدن كنند به قدرى وحشى‏گرى مى‏كردند كه آن بى‏چاره‏ها هزاران فرسنگ از جاده تمدن منحرف مى‏شدند، هنگامى كه سفيد پوستان يكى از سران سياه پوستان را با شكنجه مى‏كشتند كشيش به او گفت: حال كه كشته مى‏شوى به‏دين مسيح درآى تا بهشت جاى تو باشد، سياه پوست پرسيد: اين مسيحيان همه در بهشت مى‏روند؟ كشيش گفت: البته، آن مرد گفت‏بهشتى كه مسيحى در آن باشد جاى آسايش نيست.
بزرگوارى پيامبر
كفار قريش حد اعلاى آزار و ستم‏گرى را به رسول خدا روا مى‏داشتند، هنگامى كه اسلام مى‏آوردند، آن حضرت با آن‏ها كمال خوش رفتارى را مى‏نمود. ابوسفيان سرسخت‏ترين و معاندترين دشمنان رسول خدا بود، هنگامى كه اسلام آورد رسول خدا از غنايم جنگ حنين به او صد شتر عنايت‏فرمود.
هنگامى كه آن حضرت از مكه هجرت فرمود، امانت‏هاى بسيارى از كفار نزد آن حضرت بود، رسول خدا على را بر جاى خويش گذارد تا همه امانت‏هاى كفار را رد كند. اميرمؤمنان(ع) فرمان رسول خدا را انجام داد با آن كه كفار قريش كافر حربى و بت رست‏بودند، خون و مال ايشان در اسلام قيمت نداشت، ولى چون هدف پيامبر ترويج درستى و مبارزه با فساد بود به دشمنانش هم خيانت روا نداشت.

بزرگوارى امام على(ع)
اميرمؤمنان على(ع) با آن كه خود را خليفه رسول خدا مى‏دانست و ديگران را نسبت‏به خود ستم‏كار و غاصب مى‏ديد، ولى هيچ گاه بر خلاف آن‏ها اقدامى ننمود و در مقام سرنگون كردن ايشان بر نيامد. با آن كه مصايبى بسيار و ظلم‏هايى بى‏شمار بر آن حضرت و همسر مقدسش دخت رسول خدا فاطمه زهرا رفته بود على(ع) چيزى نگفت، چون انتقام را براى مقصود مقدس خود كه تحكيم اساس اسلام و نشر مذهب حق بود، مضر مى‏ديد، زيرا پس از رحلت پيامبر اگر در ميان مسلمانان اختلاف روى مى‏داد بنيان اسلام از ميان مى‏رفت. ابوسفيان خواست كه چنين كارى بكند، ولى على(ع) جلوگيرى كرد و حتى به اين هم اكتفا نكرد و در تمام مشكلات به آن‏ها كمك مى‏نمود و آن‏ها را راهنمايى مى‏فرمود.

خون‏سردى
رجال بزرگ عالم، كسانى هستند كه به هنگام بروز مصايب خون‏سردى خودرا حفظ كنند و جزع و فزع ننمايند. در خيلى از جنگ‏هاى تاريخ، نورديدگان‏و جگرگوشه‏هاى قائدان بزرگ، نقش زمين مى‏شدند ولى خود آنان‏خم به ابرو نياورده و به فرماندهى خويش ادامه مى‏دادند تا وقتى كه فتح و ظفررا در آغوش مى‏كشيدند و يا خود آن‏ها در راه مقصود و هدف خويش جان مى‏دادند.

امام حسين(ع)
امام حسين(ع) پس از آن كه تمام يارانش كشته شدند; خويشاوندانش در برابر ديدگانش چون برگ درختان برزمين ريختند; برادران رشيد و فرزندان دليرش در حضورش جان دادند، خاندان عصمت را تقويت روحى نموده و آنان را براى اسيرى آماده فرمود، آن‏گاه قدم به ميدان جنگ گذاشته و مانند شير غران بر سپاه دشمن مى‏تازد و چنان به جنگ مى‏پردازد كه گويى ابدا مصيبتى نكشيده، داغى نديده است و تشنگى در آن حضرت يافت نمى‏شود، باصداى بلند فرياد مى‏زند: «الموت اولى من ركوب العار; مرگ از زندگى با ننگ بهتر است.» (2)

حضرت زينب
زينب كبرى از محترم‏ترين و بزرگ‏ترين زنان اسلام است دختر اميرمؤمنان على و فاطمه زهرا(ع) است; خواهر امام مجتبى و سيدالشهدا و عروس جعفر طيار است، بالاتر از همه آن كه سبط رسول خدا -صلوات الله عليهم است گذشته از تمام اين‏ها، داراى فضايل و كمالات بى‏شمار مى‏باشد. اين بانوى بزرگ اسلام به قدرى در مصايب استقامت و پايدارى نمود كه تا كنون كم‏تر از كسى ديده شده است. روز عاشورا همه عزيزانش از: برادران و برادر زادگان و فرزندان، در برابر چشمانش به خون آغشته شدند و همگى شهيد شدند، به طورى كه يك‏مرد سالم در خاندان رسول خدا باقى نماند، سرپرستى آن‏خاندان جليل از زنان و كودكان بنى هاشم و ياران برادرش به عهده زينب بود، هنگامى كه ايشان را با حالت اسارت از كربلا مى‏بردند، ضربات تازيانه از طرف دشمنان خدا بر زينب‏كبرى وارد مى‏آمد، كودكان از شتران بر زمين مى‏افتادند، زينب از شترپايين آمده و آن‏ها را سوار مى‏كرد، سربريده برادرش را در جلو چشمانش بر سرنيزه حركت مى‏دادند هنگامى كه به مجلس ابن زياد رسيد، زخم زبان‏هاى آن پليد نانجيب بر زخم‏هاى زينب نمك مى‏پاشيد. شهادت عزيزان از يك سو، تازيانه‏خوردن اسرا از يك سو، خار خليدن از يك سو و مصايب از هر طرفى بر زينب روى آورده بود، زينب همه را تحمل مى‏كرد ولب به شكايت نمى‏گشود و هر جا كه موقعيت مناسبى يافت مى‏شد - چه در كوفه و چه در شام - فجايع بنى‏اميه و ظلم و ستم آن‏ها را بيان مى‏نمود و خيانت كوفيان را آشكار مى‏ساخت.
اين فتح در نظر يزيد بسيار بزرگ جلوه كرده بود، چون نخستين فتح دوره سلطنت او بود. غرور، سر تاپاى او را فرا گرفته بود، از باده فتح و فيروزى سرمست‏شده، جوانى شعورش را برده، سلطنت عقلش را ربوده و شراب ناب هم ادراكى براى او باقى نگذاشته بود. اسيران را براى خود نمايى، در مجلس خود حاضر كرد، مشغول به شماتت گرديد، دين و ايمان را به بازى شمرد، پست‏فطرتى خويش را هنگامى آشكار ساخت كه با چوب خيزران بر لبان مقدس امام(ع) كه در حضورش گذاشته بودند نواختن آغاز كرد، در اين هنگام زينب خواست فجايع بنى اميه را بر مجلسيان و همه جهانيان روشن كند، بزرگى و طهارت خاندان رسول خدا را ابلاغ كند و مظلوميت دودمان پيامبر را بشناساند، بدون آن كه اين همه مصايب، ايشان را از كار انداخته و يا فكر او را فلج‏نموده باشد، از جاى برخاست و خطابه مفصلى ايراد نمود; اينك چند جمله از خطابه‏هاى زينب - سلام الله عليها - را به يزيد -لعنة الله عليه بزرگ‏ترين طاغوت عصر خود نقل مى‏كنيم و اين نكته را نيز خاطر نشان كه اين سخنان را بانويى اسير و به ظاهر شكست‏خورده كه همه مردانش شهيد شده‏اند و هستى او به‏يغما رفته است‏خطاب به پادشاهى نيرومند و به ظاهر پيروز و دشمنى خونى و مست و لايعقل و جوانى بى‏مغز كه رحم و مهربانى ابدا در قلب او يافت نمى‏شود، مى‏گويد، تا كاملا بزرگى روح زينب دختر على(ع) آشكار شود.

خطبه زينب
حضرت زينب پس از حمد و ثناى الهى و درود بر محمد و آل‏محمد اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
«ثم كان عاقبة الذين اساؤا السواى ان كذبوا ب‏آيات الله وكانوا بها يستهزئون; (3)
سرانجام كسانى كه به كارهاى زشت پرداختند، آن است كه آيات خدا را دروغ شمرده و مسخره كنند. (4) »آن گاه يزيد را مخاطب قرارداده چنين فرمود:
«اكنون كه زمين و آسمان را بر ما تنگ كردى و هم‏چون اسيران ما را از اين سو به‏آن‏سو كشاندى به گمانت‏براى ما نزد خدا، پستى است و براى تو شرف؟ آيافراموش كرده‏اى كه خدا در كتاب خود مى‏فرمايد:
«ولا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما ولهم عذاب مهين; (5)
كسانى كه كافر هستند مپندارند كه مهلت دادن ما به ايشان به سود آن‏ها است; مافقط براى اين آن‏ها را مهلت مى‏دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آن‏ها عذابى خوار كننده خواهد بود.»
اى‏زاده بردگان! آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را در پس پرده بنشانى و دختران رسول خدا را به اسيرى بكشانى و آنان را گشاده روى از اين شهر به آن شهر بگردانى تا هر پست و شريفى و هر دور و نزديكى بر ايشان بنگرد، درحالى كه مردانشان را كشته باشى و سر پرستانشان را نا بود كرده باشى؟
چگونه مى‏توان به كسى چون تو اميدوار بود، در صورتى كه از دهانت جگرهاى پاكان بيرون مى‏ريزد (6) و گوشتت از خون شهيدان روييده شده است؟»آن‏گاه زينب اشاره به چوب زدن يزيد بر دندان مقدس سيدالشهدا(ع) وخواندن اشعار كفر آميز او كرده و چنين فرمود:
«بار خدايا! از كسى كه برما ستم روا داشته انتقام بكش و حق ما را بگير و بر كسى كه خون‏هاى ما را ريخته و حاميان ما را كشته، غضب خود را روا بدار.
اى يزيد! با چه چشمى در روز رستاخيز بر رسول خدا مى‏نگرى؟ در حالى كه خون جگر گوشه‏هايش را ريخته‏اى، دخترانش را اسير كرده‏اى; البته در آن روز، خداداد آن‏ها را از تو خواهد ستاند:
«ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون; (7)
گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده‏اند، بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى دارند.»
اى يزيد! براى توهمين بس كه تو را به داد گاهى مى‏برند كه دادگر كل (خداوند عالم) قاضى آن داد گاه است و رسول خدا از تو شكايت نمايد و داد خواهى كند. اى يزيد! اگر چه پيش آمدهاى سهمگين و مصايب روز گار مرا ناچار كرده كه با تو سخن بگويم، ولى بدان كه قدر و منزلت تو نزد من بسيار حقير و كوچك است و كرده تو بزرگ; اينك تو را بسيار سرزنش مى‏كنم در حالى كه چشمان ما دودمان رسول خدا اشك ريز است و سينه‏هاى ما آتش خيز.
عجب است كه تو مى‏خواهى با كشتن حزب خدا، از كشته‏هاى حزب شيطان خون‏خواهى كنى. (8)
اى يزيد! هر چند اكنون ما را غنيمت‏خود مى‏دانى، ولى به همين زودى بايد غرامت‏بپردازى، روزى كه هر چه كشته‏اى بايد بدروى. »
زينب سخن خود را بدين جمله پايان داده و فرمود:
«اى يزيد! پس هر حيله دارى به كار بر و آن چه مى‏توانى بكوش; به خدا سوگند كه نيكنامى ما از ميان نمى‏رود و اين لكه ننگ از دامان توشسته نخواهد شد.»
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.محمد صادق نجمى، سخنان حسين بن على(ع) از مدينه تا شهادت، ط دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، ص‏328.
3.روم (30) آيه 10.
4.چون يزيد در شعر خود دعوت اسلام را بازيچه شمرده و گفته بود:
«لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل;
بنى هاشم (كنايه از رسول خدا) با حكومت‏بازى كردند و الا، نه وحيى نازل شده و نه خبرى آمده‏است.»
5.آل عمران (3) آيه 178.
6.اشاره به داستان هند، مادر معاويه و مادر بزرگ يزيد است كه پس ازجنگ احد بر سر كشته حمزه عموى رسول خدا آمد و پهلوى حمزه را دريد و جگر آن حضرت را بيرون آورد وجويد.
7.آل عمران (3) آيه 169.
8.چون يزيد در اشعار خود اشاره به انتقام خود از رسول خدا نموده بود; زيرا خويشان بدكيش يزيد به دست‏ياران رسول خدا كشته شدند. شعر اين است: لست من خندف ان لم‏انتقم من بنى احمد ماكان فعل

منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن