کتاب استقامت – قسمت پانزدهم - استقامت در مصايب – قسمت اول

فهرست مطالب
معناى مصيبت و اقسام آن
نتيجه مصيبت
حضرت يوسف(ع)
حضرت ايوب(ع)
حضرت يعقوب(ع)
نتيجه معنوى
شكايت
استقامت‏بوذرجمهر

استقامت در مصايب
«وبشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انالله وانا اليه راجعون.» (2)
پنجمين مورد استقامت، پايدارى در برابر مصيبت و پيش آمدهاى نا گوار است.
معناى مصيبت و اقسام آن
مصيبت، يعنى رويداد سخت كه روح را افسرده و دل را بسوزاند; مصيبت گاه مرگ عزيزى است، گاه از دست رفتن ثروت و افتادن در پريشانى و فقر و گرسنگى است، گاه از كف دادن جاه و مقام و فرو رفتن در سياه چال مذلت و بدبختى است، گاه گم كردن تندرستى و صحت و گرفتارى به بيمارى‏هاى گوناگون و امراض مختلف مى‏باشد و گاه اضطراب درونى است، گاه بيم از آينده تاريك ياهراس از ستمكاران است.
استقامت در برابر مصايب نيز دو مرحله دارد:
يكى لب به شكايت‏باز نكردن و خود را در برابر آن ناتوان و ضعيف نديدن و باروى گشاده و لب خندان تحمل پيش آمدهاى سخت را نمودن و چون كوه دربرابر همه آن‏ها ايستادن و از خداى متعال نيروى پايدارى طلب نمودن و شكيبايى را پيشه خود ساختن و پيوسته اين جمله شريفه: «انا لله وانا اليه راجعون » را گفتن و عميقا در معناى آن انديشيدن است كه آدمى بنده خداست، هر چه خداى مهربان بخواهد - و جز نيكى و سود چيزى ديگر نمى‏خواهد - بنده صالح بايد تسليم حق باشد و اطمينان داشته باشد كه اين پيش آمد به سود اوست.

نتيجه مصيبت
اگر مصيبت، ستمى باشد كه ستمگرى بر او روا داشته است مطمئن باشد كه خداى توانا انتقام او را خواهد گرفت. و اگر مصيبتى است كه از طرف حضرت بارى‏تعالى رسيده باشد يقين بداند كه تحمل آن به سود او خواهد بود و هم از نظر مادى از آن بهره‏مند خواهد شد، هم از نظر معنوى.
بهره‏مادى آن بسياراست: يكى آن كه روح در اثر پايدارى و استقامت در برابر شدايد، قوى و توانا مى‏شود و هنگامى كه نيروى روحى تقويت‏شد، رسيدن به مقامات عالى آسان خواهد بود و اگر به چنان مقامى نايل شد بر حفظ آن مقام توانا و قادر خواهد بود و كس ديگرى نخواهد توانست كه آن مقام را از او بستاند; زيرا او در اثر پايدارى و استقامت، راه مبارزه با هرگونه فشار را آموخته و در چنين نبردى آزموده شده است و شايستگى نگاه‏دارى آن را دارد. بسيار كسانى بودند و هستند كه به مقاماتى رسيدند، ولى در اثر بى لياقتى نتوانستند آن را نگه‏دارى كنند، زيرا به تنبلى و آسايش خو گرفته بودند; ولى كسانى كه در آغاز زندگى باسختى‏ها روبرو شده و در نبرد با ناملايمات بزرگ شده‏اند، كاملا بر حفظ مقام خود مسلط خواهند بود. چيزى را كه به دست آورند، به زودى از كف نخواهند داد.
فايده ديگر آن كه، تحمل فشار مصايب، راه رسيدن به مقاصد و آرزوهاست. آرى: «بى رنج گنج ميسر نمى‏شود.» تن پرورى و آسايش دوستى، جز زيان و نابودى بار نمى‏آورد «مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد» خداوند تبارك و تعالى نعم خود را بر كسى كه در مصايب صبر كند، ارزانى خواهد فرمود.

حضرت يوسف(ع)
يوسف صديق(ع) در چاه افتادن را تحمل كرد، زر خريد شدن را تحمل كرد، سال‏ها زندان كشيدن را تحمل نمود تا در نهايت زمام دارى مصر را به دست آورد.

حضرت ايوب(ع)
ايوب(ع) در افول نور چشمانش استقامت كرد، در فقر و مسكنت استقامت كرد تا خداوند رحمت‏بى‏حسابش را بر او ارزانى فرمود و فرزندانش را به او باز گردانيد.

حضرت يعقوب(ع)
يعقوب پيامبر(ع) سال‏ها در فراق فرزند خود سوخت و گداخت و استقامت كرد، خداوند بار ديگر چشمش را به جمال فرزند ارجمندش روشن فرمود، بسيارى از زمام‏داران ديروز و امروز جهان هستند كه سال‏ها رنج‏برده و مصيبت كشيدند و پايدارى كردند تا به مقامى كه مقصودشان بود رسيدند.

نتيجه معنوى
بهره معنوى صبر در مصايب آن است كه: خداوند متعالى بهترين پاداش‏هاى نيكو را عنايت‏خواهد فرمود، چنان‏چه قرآن خطاب به مسلمانان مى‏فرمايد: ماشما را به مقدارى از مصايب مى‏آزماييم، سپس به كسانى كه در برابر مصايب صبر و پايدارى كنند مژده مى‏دهد كه بهشت‏برين و جنات عدن الهى در انتظار آن‏هاست، زيرا آن‏ها كسانى بودند كه رضاى حق را بر رضاى خود مقدم داشتند و روترش نكردند و چين به ابرو نفكندند و تسليم خواسته‏هاى حق شدند، پاداشى كه خداى تعالى عنايت فرمايد، پاداش خدايى است كه نظير و مانند ندارد وفوق‏آن، تصور نمى‏شود، براى وصول به چنين پاداشى سزاوار است كه آدمى هرگونه مصيبت و رنجى را تحمل كند تا بدان گنج‏خداداد برسد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
«لا تعدن مصيبة اعطيت عليها الصبر و استوجبت عليها من الله ثوابا مصيبة انما المصيبة ان يحرم صاحبها اجرها و ثوابها اذا لم يصبر عند نزولها; (3)
مصيبت را كه در برابر آن استقامت ورزيديد و از خدا پاداش گرفتيد مصيبتش نخوانيد، بلكه مصيبت آنگاه است كه در برابر آن صبر نكنيد و از پاداش خدايى محروم شويد.»
آرى، سخن حق همين است كه امام صادق(ع) فرمود، زيرا جزع و شكايت جز پشيمانى سودى ندارد; هم نزد خدا ناپسند است وهم مردم شكايت كننده را دوست ندارند.

شكايت
اگر شكايت‏براى تشفى قلب و آسايش درون باشد كه به تذكر مصيبت، پريشانى خاطر و سوزش دل افزون‏تر مى‏شود و سرانجام تلخى خواهد داشت، چون شكايت كردن عادت خواهد شد، در هر مصيبتى - هر چند بسيار كوچك باشد - اگر لب به شكايت‏باز شود عاقبت، نيروى مقاومت و پايدارى در برابر حوادث درهم شكسته‏شده و جز آدمى ضعيف و ناتوان كه از هر بادى بلرزد، ثمرى نخواهد داشت، مرگ اجتماعى و تدريجى كم كم گريبان او را خواهد گرفت تا به مرگ حقيقى پايان يابد; اگر غرض از شكايت كردن آن باشد كه ديگران براى شكايت كننده افسرده شوند، افسردگى آن‏ها چه سودى دارد، نه كمكى از آنان ساخته است و نه بارى از دوش مصيبت زده خواهند برداشت. بسيارى از مصايب هستند كه كمك كردنى نيستند و شنونده جز آن كه از شنيدن به تنگ آيد و از مجالست و مصاحبت‏بگريزد، سودى نخواهد داشت; شكايت را فقط بايد نزد خدا نمود كه چاره ساز بى‏چارگان است.
جزع در مصايب عاقبتى شوم، ولى پايدارى و استقامت در برابر مصيبت، سرانجامى ميمون دارد، زيرا همه چيز اين جهان پايان يافتنى است، خواه لذايذ و خوشى‏ها و خواه مصايب و ناگوارى‏هاى آن. بنابراين، پس از پايان هر مصيبت، سود و بهره را كسى مى‏برد كه استقامت و پايدارى در برابر آن كرده باشد، درصورتى كه آن كه پيوسته جزع و شكايت مى‏كرد و براى خويش - چه در قلب و چه در زبان - روضه خوانى مى‏كرد جز ناتوانى و ناراحتى و خوارى نزد همگنان، سودى نبرده است. دسته‏اى از مردم كسانى هستند كه شكايت كردن را موجب عزت و محبوبيت‏خود مى‏پندارند و وسايلى بر مى‏انگيزند از قبيل: قند سياه كردن يا نوحه گرى نمودن كه ديگران را افسرده كرده و بگريانند، غافل از آن كه اين كار جز آزردن مردم اثر ديگرى ندارد، اين فكر صد در صد اشتباه و كاملا خطاست. شاعر چه نيكو سروده است:
در بلايا جزع مكن كه در آن دوزيان است گوش كن از من اولا دوستان شوندملول ثانيا شادمان شود دشمن
دسته ديگر مردمانى هستند كه باشكايت و جزع خو گرفته‏اند به طورى كه اگر مخاطبى يافت نشود خود براى خود شكوه مى‏كنند و پيوسته آلام و كاستى‏هاى خود را به ياد مى‏آورند، حتى اگر مصيبتى هم براى آنان رخ نداده باشد با اندوه و غم‏هاى خيالى، خود را سرگرم مى‏دارند و شب را تا صبح به بيدارى مى‏گذرانند و براى خود ناراحتى هميشگى ايجاد مى‏كنند، گويى اينان از تذكر غم و اندوه لذت مى‏برند.

استقامت‏بوذرجمهر
گويا در شاهنامه فردوسى باشد كه وقتى خسرو انوشيروان بر بزرگمهر وزير باتدبير خويش خشم نمود و بر او تنگ گرفت و به زندانى تاريك افكند، دستورداد كه جامه زبر و خشن بروى بپوشانند و با غل و زنجير مقيدش سازند و جز روزى دوقرص نان جوين و يك جام آب كمى و نمك ناسوده چيزى به وى ندهند و به جاسوسان سپرد كه هر چه بر زبان حكيم گذرد، شاه را آگاه سازند. حكيم مدتى بر اين حال ماند وابدا سخنى بر زبان نياورد ولب به شكايت و جزع باز نكرد و به‏هيچ وجه از كسى همراهى و استعانت نطلبيد. انوشيروان جمعى را فرستاد كه باحكيم گفت‏وگو كنند و از احوالش جويا شوند و آن‏چه كه بشنوند بى‏كم‏وكاست‏به شاه برسانند. ايشان نزد حكيم رفته و گفتند چندى است كه در محنت و غم روزگار مى‏گذرانى، چون است كه رنگ چهره‏ات مانند روز نخست‏بر قرار است و عقلت هم‏چنان بر جاى و استوار; هيچ‏گونه ضعف و ناتوانى در تو آشكار نگرديده و روح توهم‏چنان به قوت خود باقى است، بفرماى كه در اين چه حكمت است و چه تدبيرى به كار رفته است؟
حكيم گفت: به واسطه گوارشى است كه تربيت نموده‏ام و بدان مداومت مى‏نمايم و در اثر آن مانند روز نخست هستم.
پرسيدند: كه اجزاى آن چيست و ساختن آن چگونه است؟
حكيم گفت: نخستين جزء; اعتماد بر كرم خداوند جهان; دوم رضا به قضاى يزدان; سوم استقامت و پايدارى; چهارم اميد خلاصى از سختى و فشار.
فرستادگان سخنان حكيم را به شاه رسانيدند شاه چون اين‏سخنان شنيد امركرد حكيم را از زندان بيرون آورند و بر جاه و مقامش بيفزود و منزلتى بالاتر از روز نخست‏به وى ارزانى داشت.
فرستاده زان جاى باز آمدند
برشاه گردون فراز آمدند
شنيده بگفتند با شهريار
بترسيد شاه از بد روزگار
به ايوان بخواندش از آن تنگ جاى
‏ كه دستور بودش مر آن پاكراى
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.بقره (2) آيه 155 و156.
3.بحارالانوار، ج 75، ص‏261، ح 157.

منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن