کتاب استقامت – قسمت سیزدهم - استقامت در برابر فقر

فهرست مطالب
پايدارى در برابر فقر
مراحل استقامت در فقر
تنگ‏دستى رسول خدا
جويبر
استقامت در تنگ‏دستى
پيش‏نهاد قريش
نگه‏دارى ايمان در تنگ‏دستى
نبرد با تنگ‏دستى
كوشش در كسب و كار

استقامت در برابر فقر
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ  وَ الصَّابرِِينَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ  وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏(2)
و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مى ‏بندند بدان وفا مى ‏كنند. و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مى‏كنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند

پايدارى در برابر فقر
دومين موردى كه اين آيه شريفه براى استقامت تعيين مى‏ كند پايدارى در برابر فقر است كه جمله شريفه: «والصابرين في الباساء» اشاره به آن است.
خداى تعالى در اين آيه شريفه كسانى را كه در برابر فقر و تنگ‏دستى استقامت‏ مى‏ كنند و پايدارى مى ‏ورزند مى ‏ستايد و آنان را به نيكى ياد مى‏فرمايد. خواجه نصيرالدين طوسى - عليه الرحمه - مى ‏گويد:
«صبر عبارت از نگاه‏دارى خويش است از جزع، هنگامى كه ناملايمى روى آورد، صبر از اضطراب درونى جلوگيرى مى ‏كند و زبان را از شكايت و ساير اعضا را از حركات غير عادى باز مى‏ دارد.» (3)
از اين سخن چنين دانسته مى‏ شود كه صبر و استقامت‏يكى است، زيرا همان‏معنا را كه ما از استقامت مى‏ فهميم، صبر داراست. در آيات قرآنى و روايات اسلامى، صبر به معناى استقامت، بسيار استعمال شده است.

مراحل استقامت در فقر
استقامت در برابر فقر و تنگ‏دستى سه مرحله دارد:
مرحله نخست: تسليم رضاى خدا بودن و ناشكرى نكردن و زبان اعتراض بر حضرت حق نگشودن است. مسلمان با ايمان بايد در برابر خواسته‏هاى خدا تسليم باشد و به هيچ وجه از او نارضايتى آشكار نشود و اين خود يكى از مقامات بزرگى است كه هر مسلمانى مى‏تواند حايز آن مقام بشود و به درجه‏اى برسد كه با آن كه در منتهاى فقر و بدبختى به سر مى‏برد، در همان حال دلش از خداى خود خشنود باشد و بر نعمت‏هاى ديگر حضرت پروردگار سپاس‏گزار و به رحمتش اميدوارباشد.
شايد فقر داراى مصلحتى براى فقير باشد كه خودش نمى‏داند، چه بسا سودهاى بزرگى در پى دارد و از زيان‏هاى بسيارى او را رهايى مى‏بخشد، رضا به داده خدا دادن و گره از پيشانى گشودن و هر چه از حق مى‏رسد نيكو ديدن اگر در مسلمانى يافت‏شود، خير دنيا و آخرت نصيب او خواهد شد.

تنگ‏دستى رسول خدا
معروف است كه گاهى رسول خدا از فشار گرسنگى سنگ بر شكم مبارك‏ خود مى‏ بستند و با اين حال تبسم از لبان مقدسش كه نشانه خشنودى قلبى‏است، قطع نمى‏شد. بسيارى از ياران آن حضرت به قدرى در تنگ‏دستى وفقر زندگى مى ‏كردند كه نظير آن كم‏تر ديده شده است، ولى در همان حال چين، به‏پيشانى نمى ‏افكندند و زبان شكايت‏بر خداى خود نمى‏ گشودند، همواره‏ خشنود و سپاس‏گزار بودند و در جان‏بازى در راه خدا بريك‏ديگر سبقت مى ‏جستند.

جويبر
جويبر يكى از ياران با ايمان و پرهيزگار رسول خدا بود و مردى سياه‏پوست، كوتاه قد و فقير بود و با چند دانه خرمايى كه از جانب رسول خدا به‏او مى‏رسيد سد رمق مى‏كرد، بر تن لباس نداشت و با دو قطعه لنگى كه ازطرف‏رسول خدا به او عنايت‏شده بود خود را مى‏پوشانيد، جايگاه و منزلى‏نداشت، ابتدا شب‏ها را در مسجد مى‏خوابيد. وقتى كه از طرف حضرت‏بارى تعالى نهى رسيد كه غربا در مسجد نخوابند، در سرپوشيده‏اى كه‏ازطرف رسول خدا براى منزل كردن غربا و بى‏چارگان آماده شده بود و آن‏را سقيفه مى‏ناميدند مى‏خوابيد. روزى رسول خدا به او نظر مرحمتى كرد وفرمود:
«جويبر! خوب است زن بگيرى تا بتوانى عفت‏خود را حفظ كنى و آن زن براى تو در دنيا و آخرت كمك و يار باشد.»
جويبر عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت، كدام زنى به من رغبت مى‏كند، نه‏حسبى و شخصيتى دارم; نه نسبى و مالى; نه زيبايى و جمالى دارم، با اين حال چگونه مى‏شود كه زنى مرا به همسرى خود انتخاب كند!؟
رسول خدا فرمود: «اين‏ها افكار جاهليت و نادانى است، خداوند متعال در اسلام همه اين‏ها را بى‏ارج و ارزش كرد، تمام مردم از سياه و سفيد وقريش و عرب و عجم، فرزندان آدم هستند همه يكسان و با يك‏ديگر مساوى‏اند، محبوب‏ترين خلق در روز قيامت كسى است كه فرمان‏هاى خدا را بهتر اطاعت كرده و پرهيزكارتر باشد; من هيچ‏يك از مسلمان‏ها را از تو برتر نمى‏دانم، مگر مسلمانى كه از تو پرهيزكارتر و در اوامر خدا از تو مطيع‏تر باشد، اكنون مى‏روى نزد زياد بن لبيد كه از همه بنى بياضه (4) از هت‏حسب اشرف است و به او مى‏گويى كه من فرستاده رسول خدايم و آن حضرت فرموده است كه ذلفا دختر خود را به جويبر تزويج كن.» هنگامى كه جويبر زياد بن لبيد را ملاقات مى‏كند، عده‏اى از خويشانش در منزل او جمع بودند، پس از رخصت ورود و سلام به او مى‏گويد: من فرستاده رسول خدايم، پيام آن حضرت را در نهان به تو بگويم يا آشكار؟
زياد مى‏گويد: آشكارا بگوى كه براى من شرف و فخر باشد، جويبر پيام را مى‏رساند، زياد مى‏پرسد كه رسول خدا چنين پيامى به توداد؟ مى‏گويد: آرى، من بر رسول خدا دروغ نمى‏بندم زياد مى‏گويد: ما دوشيزگان خود را جز به انصار كه شايستگى همسرى با آن‏ها را دارند، به كس ديگرى نمى‏دهيم اكنون تو برگرد تا من حضور رسول خدا شرفياب شوم و عذر خود را حضورش عرضه بدارم، جويبر بازگشت و با خود مى‏گفت: به خدا سوگند كه اين عذر را نه قرآن آورده و نه رسول خدا بدان خبر داده است.
ذلفا كه از دختران پاك نهاد مسلمان بود، سخن جويبر را شنيد و پدر را نزدخود خواند و جريان را از پدر پرسيد. زياد داستان را براى او گفت. ذلفاگفت: به خدا سوگند كه جويبر بر رسول خدا دروغ نمى‏بندد، كسى را به‏سراغ جويبر بفرست تا باز گردد، زياد كسى را فرستاد و جويبر را باز گردانيد و از او احترام نمود و گفت: در اين‏جا باش تا من باز گردم.
زياد حضور رسول خدا شرفياب شد و عذر خود را حضور آن حضرت عرض كرد; رسول خدا فرمود: «جويبر مؤمن و مسلمان است و مسلمان هم‏سنگ مسلمان است، دختر خود را به او تزويج كن و از او روى برمگردان.»
زياد به منزل خود بازگشت و آن‏چه از رسول خدا شنيده بود به دختر خود باز گفت. ذلفا گفت: اگر از فرمان خدا سرپيچى كنى كافر خواهى شد. زياددست جويبر را گرفت و نزد خويشان خود برد و دختر خود را بدو تزويج كرد و خودش مهر را ضمانت نمود. پس از آن كه دانست جويبر خانه هم ندارد، خودش خانه و اثاث خانه مختصرى براى او فراهم كرد و دختر خود را آرايش كرده بدان‏خانه فرستاد، هنگامى كه جويبر بر عروس وارد شد، خانه‏اى آماده و دخترى معطر و زيبا ديد، به گوشه‏اى از اتاق رفته و به خواندن قرآن و نماز مشغول شد تا موقعى كه اذان صبح را شنيد، عروس و داماد به مسجد رفتند و نماز صبح را با رسول خدا خواندند; شب دوم نيز به همين منوال گذشت، سومين شب نيز گذشت و جويبر به عروس خود دست نزد. پدر عروس حضور پيامبر شرفياب شد و عرض كرد: يارسول الله! فرمان شما را در ازدواج، با آن كه رسم خانوادگى ما نبود پذيرفتيم. رسول خدا فرمود: مگر چه شده است؟ زياد تمام جزئيات را از آغاز ازدواج تا به آخر عرض كرد. رسول خدا سراغ جويبر فرستاد و فرمود: مگر تو به زن كارى ندارى؟ جويبر عرض كرد: خيلى هم اشتياق به زن دارم، ولى شبى كه به حجله قدم گذاردم خانه‏اى و بسترى و اثاثى و دخترى زيبا و معطر ديدم، حالت گذشته خويش به يادم آمد كه فقيرى بودم بى‏چيز با غربا و بى‏نوايان همدم، اكنون كه خدا چنين نعمتى را به من داده است‏خواستم كه شكر خدا را به‏جا آورم، شب‏ها را عبادت كردم و روز را روزه گرفتم، ولى اين سه شبانه روز عبادت و سپاس‏گزارى در برابر فضل خدا چيزى نيست و امشب آن‏ها را برطرف خواهم كرد.
ناشكرى نكردن در موقع تنگ‏دستى و شكر در موقع نعمت جويبر را به بهترين نعمت‏هاى دنيا و آخرت رسانيد. جويبر در يكى از جنگ‏ها در ركاب رسول خدا شهيد شد و جان خود را فداى اسلام كرد.

استقامت در تنگ‏دستى
مرحله دوم: انسان در اثر فقر دست از ايمان و عقيده خود بر ندارد، بلكه‏باهمان تنگ‏دستى زندگى كند و از راه حق منحرف نشود و به سوى باطل نگرايد، هر چند ثروت بسيارى به او ارزانى شود و هزار وعده زندگانى با آسايش به او داده‏شود. مسلمانانى بودند كه با گرسنگى‏ها ساختند و مدت‏ها در فقر و فلاكت‏به سر بردند و از ايمان خود دست‏بر نداشتند، در صورتى كه اگر كوچك‏ترين تمايل و گرايشى به سوى خلاف مى‏نمودند اهل خلاف همه گونه زرو گوهرى بر آنان نثار مى‏كردند و به مقامات عالى و مناصب ارجمندشان مى‏رسانيدند.

پيش‏نهاد قريش
روزى كفار قريش حضور ابوطالب عموى رسول خدا شرفياب شدند وگفتند: ما حاضريم كه برادرزاده‏ات را بر خود شاه كنيم و از اموال خود مقدارى‏برداشته بقيه را به او ارزانى داريم، مشروط بر اين كه از روش خود دست‏بردارد و به بت‏هاى ما دشنام ندهد. اين سخن را كه رسول خدا شنيد به عموى خود فرمود: «به‏خدا سوگند اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من گذارند از آيين خود دست‏برنخواهم داشت.»
آرى، زندگانى با شرافت و پيروى كردن از يك هدف مقدس در حال سختى و تنگ‏دستى ارجمندتر از زندگى با هزاران عيش و نوشى خواهد بود كه به سوى باطل قدم برداشته شود.
بسيارى هستند كه نه حق مى‏شناسند و نه حقيقت، فقط در فكر سير كردن شكم و پركردن جيب يا رسيدن به مقام عالى هستند. عمر را در باطل و دروغ و رياكارى به كار مى‏برند، اينان «ابن الوقت‏» هستند كه از هر طرف باد مى‏آيد بادش مى‏دهند، نه مسلكى دارند و نه مرامى، نه ايمانى دارند و نه عقيده‏اى; ايمان و عقيده آن‏ها فقط پول يا مقام است و در راه رسيدن به آن آماده ارتكاب همه‏گونه جنايتى هستند. اگر امام حسين(ع) و يزيد -لعنه الله را در حال نبرد ببينند باهردوطرف اظهار موافقت مى‏كنند و در صورت فتح يكى، از او طرف‏دارى نموده و آن ديگرى را سرزنش مى‏نمايند. عجب اين‏جاست كه اين روش خود را دليل بر عقل و خردمندى نيز مى‏دانند، در صورتى كه نزد عقل بدترين روش‏هاست و اينان پست‏ترين مردمانند. مرد با ايمان نزد عقل گرامى‏ترين مردم است، هر چند جامه‏اى ژنده بپوشد و داراى مقامى نباشد.

نگه‏دارى ايمان در تنگ‏دستى
فقر و بى‏چارگى نبايد سبب شود تا ايمان مسلمان از دستش برود، كسانى كه با الفاظ شيرين و وعده‏هاى نمكين، مسلمان فقير را از ايمان خود منصرف مى‏سازند، مسموم‏ترين مردم هستند و در عوض ايمانى كه از مسلمان مى‏گيرند جز نويدهاى دور و دراز و انداختن آن بدبخت در گرداب‏هاى مهالك و محروم‏كردن او از سعادت دنيا و آخرت چيز ديگرى به او نمى‏دهند، ولى اگر اين بدبخت درهمان فقر خود به سر برد و دست از ايمان خود برندارد، رحمت الهى نصيب او مى‏شود و اگر در دنيا محروميت‏هايى داشته باشد، پاداش گران‏بها در آخرت، در بهشت‏برين الهى به او عطا خواهد شد. مسلمانان بايد بيدار باشند كه به چند نويد فريب نخورند و ايمان خود را از دست ندهند كه در هر دو جهان روسياه خواهند شد. مسلمان بايد همان‏راه خدا را طى كند و لو برسرش تير بارند و سنگ.
مسلمان نبايد در اثر فقر، اقدام به دزدى كند; زيرا اين كار از چاه درآمدن و به سياه چال افتادن است. زن مسلمان نبايد در اثر فقر، خود را در منجلاب فحشا بيندازد و عفت و عصمت‏خود را بر باد دهد. امام باقر(ع) مى‏فرمايد:
«كسانى كه در برابر فشارها استقامت ورزند، بدون بازخواست داخل بهشت مى‏شوند.»
قرآن مى‏فرمايد:
إِنَّمَا يُوَفىَّ الصَّابرُِونَ أَجْرَهُم بِغَيرِْ حِسَاب‏ (5)
كسانى كه در برابر مشقت‏ها و سختى‏ها پايدارى كنند [و ايمان خود را نگاه‏دارند] پاداش بى حساب [و] تمام به ايشان عطا خواهد شد.»
هر كس در راه حفظ ايمان و دستورات حيات‏بخش اسلام رنج‏برد و سختى كشيد، سعى او بيهوده نخواهد شد. خداوند بهترين پاداش‏ها را به او خواهد داد.

نبرد با تنگ‏دستى
مرحله سوم: نبرد با فقر است كه بايد با كوشش هرچه تمام‏تر، فقر را برطرف ساخت. مسلمان بايد از بى‏كارى و بيهودگى بگريزد و آن‏قدر بكوشد كه خود را از تنگ‏دستى نجات دهد، نه آن كه گوشه‏اى بنشيند و فقر را تحمل كند و بگويد: اختيار دست‏خداست; خداوند چنين كس را دوست ندارد. امام كاظم(ع) مى‏فرمايد: «ان الله ليبغض العبد الفارغ.» (6)
مسلمان بايد كار كند، به تجارت بپردازد، زراعت كند، هنرمند شود، كارگرباشد تا غنى شود و نيازمند اين و آن نباشد. اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «كسب كنيد تا محتاج كسى نشويد.»
رسول خدا سفر تجارت مى‏فرمود: بادست‏خود هسته خرما مى‏كاشت. اميرمؤمنان على(ع) در باغات بنى‏نجار دهقانى مى‏كرد. اسماعيل بن جابر مى‏گويد: «حضور امام صادق(ع) شرفياب شدم، ديدم بيلى در دست دارد و به آبيارى مشغول است.» (7)
شريعت اسلام از بى‏كارى و تنبلى بيزار است. امام صادق(ع) سراغ كسى را مى‏گيرد، مى‏گويند: شبانه روز به عبادت خدا اشتغال دارد. امام(ع) مى‏پرسد: پس از كجا زندگى خود را مى‏گذراند؟
مى‏گويند: فلانى خرج او را مى‏دهد. امام(ع) مى‏فرمايد: عبادت آن كس كه خرج او را مى‏دهد بيش از اوست كه شب و روز عبادت مى‏كند و كسب نمى‏كند (8) .
يكى از ياران امام صادق(ع) حضورش شرفياب مى‏شود و عرض مى‏كند: كار و بارم خوب شده است و در آسايش هستم، مى‏خواهم تجارت را ترك كنم. امام(ع) مى‏فرمايد: «مگر عقلت كم شده است؟» (9)

كوشش در كسب و كار
مسلمان نبايد انتظار داشته باشد كه بدون كار كردن با آسايش زندگى كند، زيرا خلاف تقدير ازلى است. كسانى هستند كه در سختى به سر مى‏برند و پيوسته شكايت مى‏كنند، نمى‏دانند كه بى‏كارى نتيجه‏اش سختى و مشقت است، عجب آن است كه به فكر دنبال كار رفتن هم نمى‏افتند. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «اگر كسى در خانه نشست و در را به روى خود بست و كار نكرد، چيزى از آسمان بر او نازل نخواهد شد.» (10) جالب اين كه: بعضى از بى‏كاران، اخبارى كه در ذم دنيا آمده را براى خود دليل مى‏آورند و حال آن كه آن اخبار، مردم را از دوست داشتن دنيا نهى مى‏كند و ربطى به كوشش در كسب و كار ندارد، ممكن است كسى ثروتمند باشد و به دنيا علاقه نداشته باشد، چنان چه عكس آن هم مى‏شود.
اگر ثروت موجب بى‏دينى شود، فقر بيش‏تر بى‏دينى مى‏آورد خطراتى كه از فقر به مسلمان روى مى‏آورد بيش از خطراتى است كه از ثروتمندى مى‏آيد; پس‏هر مسلمانى بايد بكوشد كه فقر را از زندگى و خاندان خود ريشه كن كند.
خشك مقدسى، روز تابستانى از مدينه بيرون مى‏رود، امام باقر(ع) را مى‏بيند كه از زراعت‏بر مى‏گردد، با خود مى‏گويد: بروم او را موعظه كنم. پس از سلام عرض مى‏كند: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال دنبال دنيا مى‏رود؟ چگونه مى‏باشد حال تو اگر در اين ساعت اجلت‏سر رسد؟
امام(ع) مى‏فرمايد: «اگر در اين ساعت اجل من سر رسد به اطاعت‏خدا مشغولم و كارى مى‏كنم كه خاندان من محتاج به اين مردم نباشند، وقتى مى‏ترسم اجلم رسد، كه به معصيت‏خدا مشغول باشم نه حال كه به طاعت‏خدا مشغولم.»
آن مرد شرمنده مى‏شود، عرض مى‏كند: صحيح مى‏فرماييد من خواستم شما را موعظه كنم شما مرا موعظه نموديد. (11)
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.بقره (2) آيه 177. (ترجمه قبلا گذشت)
3.اوصاف الاشراف، ص‏46.
4.تيره‏اى از خزرج هستند.
5.زمر (39) آيه 10.
6.(خداوند بنده فارغ و بى كار را دوست ندارد.) وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏37.
7.عوالم، ج‏20 (احوال الامام الصادق)، ص‏199.
8.وسائل الشيعة، ج‏17، ص‏25، ح‏3.
9.همان، ص‏15، ح‏7.
10.همان، ص‏24، ح‏1. 11.تهذيب الاحكام، ج‏6، ص‏325، ح‏894.


منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن