پايدارى در برابر فقر
مراحل استقامت در فقر
تنگدستى رسول خدا
جويبر
استقامت در تنگدستى
پيشنهاد قريش
نگهدارى ايمان در تنگدستى
نبرد با تنگدستى
كوشش در كسب و كار
استقامت در برابر فقر
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِينَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُون(2)
و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مى بندند بدان وفا مى كنند. و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مىكنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند
پايدارى در برابر فقر
دومين موردى كه اين آيه شريفه براى استقامت تعيين مى كند پايدارى در برابر فقر است كه جمله شريفه: «والصابرين في الباساء» اشاره به آن است.
خداى تعالى در اين آيه شريفه كسانى را كه در برابر فقر و تنگدستى استقامت مى كنند و پايدارى مى ورزند مى ستايد و آنان را به نيكى ياد مىفرمايد. خواجه نصيرالدين طوسى - عليه الرحمه - مى گويد:
«صبر عبارت از نگاهدارى خويش است از جزع، هنگامى كه ناملايمى روى آورد، صبر از اضطراب درونى جلوگيرى مى كند و زبان را از شكايت و ساير اعضا را از حركات غير عادى باز مى دارد.» (3)
از اين سخن چنين دانسته مى شود كه صبر و استقامتيكى است، زيرا همانمعنا را كه ما از استقامت مى فهميم، صبر داراست. در آيات قرآنى و روايات اسلامى، صبر به معناى استقامت، بسيار استعمال شده است.
مراحل استقامت در فقر
استقامت در برابر فقر و تنگدستى سه مرحله دارد:
مرحله نخست: تسليم رضاى خدا بودن و ناشكرى نكردن و زبان اعتراض بر حضرت حق نگشودن است. مسلمان با ايمان بايد در برابر خواستههاى خدا تسليم باشد و به هيچ وجه از او نارضايتى آشكار نشود و اين خود يكى از مقامات بزرگى است كه هر مسلمانى مىتواند حايز آن مقام بشود و به درجهاى برسد كه با آن كه در منتهاى فقر و بدبختى به سر مىبرد، در همان حال دلش از خداى خود خشنود باشد و بر نعمتهاى ديگر حضرت پروردگار سپاسگزار و به رحمتش اميدوارباشد.
شايد فقر داراى مصلحتى براى فقير باشد كه خودش نمىداند، چه بسا سودهاى بزرگى در پى دارد و از زيانهاى بسيارى او را رهايى مىبخشد، رضا به داده خدا دادن و گره از پيشانى گشودن و هر چه از حق مىرسد نيكو ديدن اگر در مسلمانى يافتشود، خير دنيا و آخرت نصيب او خواهد شد.
تنگدستى رسول خدا
معروف است كه گاهى رسول خدا از فشار گرسنگى سنگ بر شكم مبارك خود مى بستند و با اين حال تبسم از لبان مقدسش كه نشانه خشنودى قلبىاست، قطع نمىشد. بسيارى از ياران آن حضرت به قدرى در تنگدستى وفقر زندگى مى كردند كه نظير آن كمتر ديده شده است، ولى در همان حال چين، بهپيشانى نمى افكندند و زبان شكايتبر خداى خود نمى گشودند، همواره خشنود و سپاسگزار بودند و در جانبازى در راه خدا بريكديگر سبقت مى جستند.
جويبر
جويبر يكى از ياران با ايمان و پرهيزگار رسول خدا بود و مردى سياهپوست، كوتاه قد و فقير بود و با چند دانه خرمايى كه از جانب رسول خدا بهاو مىرسيد سد رمق مىكرد، بر تن لباس نداشت و با دو قطعه لنگى كه ازطرفرسول خدا به او عنايتشده بود خود را مىپوشانيد، جايگاه و منزلىنداشت، ابتدا شبها را در مسجد مىخوابيد. وقتى كه از طرف حضرتبارى تعالى نهى رسيد كه غربا در مسجد نخوابند، در سرپوشيدهاى كهازطرف رسول خدا براى منزل كردن غربا و بىچارگان آماده شده بود و آنرا سقيفه مىناميدند مىخوابيد. روزى رسول خدا به او نظر مرحمتى كرد وفرمود:
«جويبر! خوب است زن بگيرى تا بتوانى عفتخود را حفظ كنى و آن زن براى تو در دنيا و آخرت كمك و يار باشد.»
جويبر عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت، كدام زنى به من رغبت مىكند، نهحسبى و شخصيتى دارم; نه نسبى و مالى; نه زيبايى و جمالى دارم، با اين حال چگونه مىشود كه زنى مرا به همسرى خود انتخاب كند!؟
رسول خدا فرمود: «اينها افكار جاهليت و نادانى است، خداوند متعال در اسلام همه اينها را بىارج و ارزش كرد، تمام مردم از سياه و سفيد وقريش و عرب و عجم، فرزندان آدم هستند همه يكسان و با يكديگر مساوىاند، محبوبترين خلق در روز قيامت كسى است كه فرمانهاى خدا را بهتر اطاعت كرده و پرهيزكارتر باشد; من هيچيك از مسلمانها را از تو برتر نمىدانم، مگر مسلمانى كه از تو پرهيزكارتر و در اوامر خدا از تو مطيعتر باشد، اكنون مىروى نزد زياد بن لبيد كه از همه بنى بياضه (4) از هتحسب اشرف است و به او مىگويى كه من فرستاده رسول خدايم و آن حضرت فرموده است كه ذلفا دختر خود را به جويبر تزويج كن.» هنگامى كه جويبر زياد بن لبيد را ملاقات مىكند، عدهاى از خويشانش در منزل او جمع بودند، پس از رخصت ورود و سلام به او مىگويد: من فرستاده رسول خدايم، پيام آن حضرت را در نهان به تو بگويم يا آشكار؟
زياد مىگويد: آشكارا بگوى كه براى من شرف و فخر باشد، جويبر پيام را مىرساند، زياد مىپرسد كه رسول خدا چنين پيامى به توداد؟ مىگويد: آرى، من بر رسول خدا دروغ نمىبندم زياد مىگويد: ما دوشيزگان خود را جز به انصار كه شايستگى همسرى با آنها را دارند، به كس ديگرى نمىدهيم اكنون تو برگرد تا من حضور رسول خدا شرفياب شوم و عذر خود را حضورش عرضه بدارم، جويبر بازگشت و با خود مىگفت: به خدا سوگند كه اين عذر را نه قرآن آورده و نه رسول خدا بدان خبر داده است.
ذلفا كه از دختران پاك نهاد مسلمان بود، سخن جويبر را شنيد و پدر را نزدخود خواند و جريان را از پدر پرسيد. زياد داستان را براى او گفت. ذلفاگفت: به خدا سوگند كه جويبر بر رسول خدا دروغ نمىبندد، كسى را بهسراغ جويبر بفرست تا باز گردد، زياد كسى را فرستاد و جويبر را باز گردانيد و از او احترام نمود و گفت: در اينجا باش تا من باز گردم.
زياد حضور رسول خدا شرفياب شد و عذر خود را حضور آن حضرت عرض كرد; رسول خدا فرمود: «جويبر مؤمن و مسلمان است و مسلمان همسنگ مسلمان است، دختر خود را به او تزويج كن و از او روى برمگردان.»
زياد به منزل خود بازگشت و آنچه از رسول خدا شنيده بود به دختر خود باز گفت. ذلفا گفت: اگر از فرمان خدا سرپيچى كنى كافر خواهى شد. زياددست جويبر را گرفت و نزد خويشان خود برد و دختر خود را بدو تزويج كرد و خودش مهر را ضمانت نمود. پس از آن كه دانست جويبر خانه هم ندارد، خودش خانه و اثاث خانه مختصرى براى او فراهم كرد و دختر خود را آرايش كرده بدانخانه فرستاد، هنگامى كه جويبر بر عروس وارد شد، خانهاى آماده و دخترى معطر و زيبا ديد، به گوشهاى از اتاق رفته و به خواندن قرآن و نماز مشغول شد تا موقعى كه اذان صبح را شنيد، عروس و داماد به مسجد رفتند و نماز صبح را با رسول خدا خواندند; شب دوم نيز به همين منوال گذشت، سومين شب نيز گذشت و جويبر به عروس خود دست نزد. پدر عروس حضور پيامبر شرفياب شد و عرض كرد: يارسول الله! فرمان شما را در ازدواج، با آن كه رسم خانوادگى ما نبود پذيرفتيم. رسول خدا فرمود: مگر چه شده است؟ زياد تمام جزئيات را از آغاز ازدواج تا به آخر عرض كرد. رسول خدا سراغ جويبر فرستاد و فرمود: مگر تو به زن كارى ندارى؟ جويبر عرض كرد: خيلى هم اشتياق به زن دارم، ولى شبى كه به حجله قدم گذاردم خانهاى و بسترى و اثاثى و دخترى زيبا و معطر ديدم، حالت گذشته خويش به يادم آمد كه فقيرى بودم بىچيز با غربا و بىنوايان همدم، اكنون كه خدا چنين نعمتى را به من داده استخواستم كه شكر خدا را بهجا آورم، شبها را عبادت كردم و روز را روزه گرفتم، ولى اين سه شبانه روز عبادت و سپاسگزارى در برابر فضل خدا چيزى نيست و امشب آنها را برطرف خواهم كرد.
ناشكرى نكردن در موقع تنگدستى و شكر در موقع نعمت جويبر را به بهترين نعمتهاى دنيا و آخرت رسانيد. جويبر در يكى از جنگها در ركاب رسول خدا شهيد شد و جان خود را فداى اسلام كرد.
استقامت در تنگدستى
مرحله دوم: انسان در اثر فقر دست از ايمان و عقيده خود بر ندارد، بلكهباهمان تنگدستى زندگى كند و از راه حق منحرف نشود و به سوى باطل نگرايد، هر چند ثروت بسيارى به او ارزانى شود و هزار وعده زندگانى با آسايش به او دادهشود. مسلمانانى بودند كه با گرسنگىها ساختند و مدتها در فقر و فلاكتبه سر بردند و از ايمان خود دستبر نداشتند، در صورتى كه اگر كوچكترين تمايل و گرايشى به سوى خلاف مىنمودند اهل خلاف همه گونه زرو گوهرى بر آنان نثار مىكردند و به مقامات عالى و مناصب ارجمندشان مىرسانيدند.
پيشنهاد قريش
روزى كفار قريش حضور ابوطالب عموى رسول خدا شرفياب شدند وگفتند: ما حاضريم كه برادرزادهات را بر خود شاه كنيم و از اموال خود مقدارىبرداشته بقيه را به او ارزانى داريم، مشروط بر اين كه از روش خود دستبردارد و به بتهاى ما دشنام ندهد. اين سخن را كه رسول خدا شنيد به عموى خود فرمود: «بهخدا سوگند اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من گذارند از آيين خود دستبرنخواهم داشت.»
آرى، زندگانى با شرافت و پيروى كردن از يك هدف مقدس در حال سختى و تنگدستى ارجمندتر از زندگى با هزاران عيش و نوشى خواهد بود كه به سوى باطل قدم برداشته شود.
بسيارى هستند كه نه حق مىشناسند و نه حقيقت، فقط در فكر سير كردن شكم و پركردن جيب يا رسيدن به مقام عالى هستند. عمر را در باطل و دروغ و رياكارى به كار مىبرند، اينان «ابن الوقت» هستند كه از هر طرف باد مىآيد بادش مىدهند، نه مسلكى دارند و نه مرامى، نه ايمانى دارند و نه عقيدهاى; ايمان و عقيده آنها فقط پول يا مقام است و در راه رسيدن به آن آماده ارتكاب همهگونه جنايتى هستند. اگر امام حسين(ع) و يزيد -لعنه الله را در حال نبرد ببينند باهردوطرف اظهار موافقت مىكنند و در صورت فتح يكى، از او طرفدارى نموده و آن ديگرى را سرزنش مىنمايند. عجب اينجاست كه اين روش خود را دليل بر عقل و خردمندى نيز مىدانند، در صورتى كه نزد عقل بدترين روشهاست و اينان پستترين مردمانند. مرد با ايمان نزد عقل گرامىترين مردم است، هر چند جامهاى ژنده بپوشد و داراى مقامى نباشد.
نگهدارى ايمان در تنگدستى
فقر و بىچارگى نبايد سبب شود تا ايمان مسلمان از دستش برود، كسانى كه با الفاظ شيرين و وعدههاى نمكين، مسلمان فقير را از ايمان خود منصرف مىسازند، مسمومترين مردم هستند و در عوض ايمانى كه از مسلمان مىگيرند جز نويدهاى دور و دراز و انداختن آن بدبخت در گردابهاى مهالك و محرومكردن او از سعادت دنيا و آخرت چيز ديگرى به او نمىدهند، ولى اگر اين بدبخت درهمان فقر خود به سر برد و دست از ايمان خود برندارد، رحمت الهى نصيب او مىشود و اگر در دنيا محروميتهايى داشته باشد، پاداش گرانبها در آخرت، در بهشتبرين الهى به او عطا خواهد شد. مسلمانان بايد بيدار باشند كه به چند نويد فريب نخورند و ايمان خود را از دست ندهند كه در هر دو جهان روسياه خواهند شد. مسلمان بايد همانراه خدا را طى كند و لو برسرش تير بارند و سنگ.
مسلمان نبايد در اثر فقر، اقدام به دزدى كند; زيرا اين كار از چاه درآمدن و به سياه چال افتادن است. زن مسلمان نبايد در اثر فقر، خود را در منجلاب فحشا بيندازد و عفت و عصمتخود را بر باد دهد. امام باقر(ع) مىفرمايد:
«كسانى كه در برابر فشارها استقامت ورزند، بدون بازخواست داخل بهشت مىشوند.»
قرآن مىفرمايد:
إِنَّمَا يُوَفىَّ الصَّابرُِونَ أَجْرَهُم بِغَيرِْ حِسَاب (5)
كسانى كه در برابر مشقتها و سختىها پايدارى كنند [و ايمان خود را نگاهدارند] پاداش بى حساب [و] تمام به ايشان عطا خواهد شد.»
هر كس در راه حفظ ايمان و دستورات حياتبخش اسلام رنجبرد و سختى كشيد، سعى او بيهوده نخواهد شد. خداوند بهترين پاداشها را به او خواهد داد.
نبرد با تنگدستى
مرحله سوم: نبرد با فقر است كه بايد با كوشش هرچه تمامتر، فقر را برطرف ساخت. مسلمان بايد از بىكارى و بيهودگى بگريزد و آنقدر بكوشد كه خود را از تنگدستى نجات دهد، نه آن كه گوشهاى بنشيند و فقر را تحمل كند و بگويد: اختيار دستخداست; خداوند چنين كس را دوست ندارد. امام كاظم(ع) مىفرمايد: «ان الله ليبغض العبد الفارغ.» (6)
مسلمان بايد كار كند، به تجارت بپردازد، زراعت كند، هنرمند شود، كارگرباشد تا غنى شود و نيازمند اين و آن نباشد. اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «كسب كنيد تا محتاج كسى نشويد.»
رسول خدا سفر تجارت مىفرمود: بادستخود هسته خرما مىكاشت. اميرمؤمنان على(ع) در باغات بنىنجار دهقانى مىكرد. اسماعيل بن جابر مىگويد: «حضور امام صادق(ع) شرفياب شدم، ديدم بيلى در دست دارد و به آبيارى مشغول است.» (7)
شريعت اسلام از بىكارى و تنبلى بيزار است. امام صادق(ع) سراغ كسى را مىگيرد، مىگويند: شبانه روز به عبادت خدا اشتغال دارد. امام(ع) مىپرسد: پس از كجا زندگى خود را مىگذراند؟
مىگويند: فلانى خرج او را مىدهد. امام(ع) مىفرمايد: عبادت آن كس كه خرج او را مىدهد بيش از اوست كه شب و روز عبادت مىكند و كسب نمىكند (8) .
يكى از ياران امام صادق(ع) حضورش شرفياب مىشود و عرض مىكند: كار و بارم خوب شده است و در آسايش هستم، مىخواهم تجارت را ترك كنم. امام(ع) مىفرمايد: «مگر عقلت كم شده است؟» (9)
كوشش در كسب و كار
مسلمان نبايد انتظار داشته باشد كه بدون كار كردن با آسايش زندگى كند، زيرا خلاف تقدير ازلى است. كسانى هستند كه در سختى به سر مىبرند و پيوسته شكايت مىكنند، نمىدانند كه بىكارى نتيجهاش سختى و مشقت است، عجب آن است كه به فكر دنبال كار رفتن هم نمىافتند. امام صادق(ع) مىفرمايد: «اگر كسى در خانه نشست و در را به روى خود بست و كار نكرد، چيزى از آسمان بر او نازل نخواهد شد.» (10) جالب اين كه: بعضى از بىكاران، اخبارى كه در ذم دنيا آمده را براى خود دليل مىآورند و حال آن كه آن اخبار، مردم را از دوست داشتن دنيا نهى مىكند و ربطى به كوشش در كسب و كار ندارد، ممكن است كسى ثروتمند باشد و به دنيا علاقه نداشته باشد، چنان چه عكس آن هم مىشود.
اگر ثروت موجب بىدينى شود، فقر بيشتر بىدينى مىآورد خطراتى كه از فقر به مسلمان روى مىآورد بيش از خطراتى است كه از ثروتمندى مىآيد; پسهر مسلمانى بايد بكوشد كه فقر را از زندگى و خاندان خود ريشه كن كند.
خشك مقدسى، روز تابستانى از مدينه بيرون مىرود، امام باقر(ع) را مىبيند كه از زراعتبر مىگردد، با خود مىگويد: بروم او را موعظه كنم. پس از سلام عرض مىكند: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال دنبال دنيا مىرود؟ چگونه مىباشد حال تو اگر در اين ساعت اجلتسر رسد؟
امام(ع) مىفرمايد: «اگر در اين ساعت اجل من سر رسد به اطاعتخدا مشغولم و كارى مىكنم كه خاندان من محتاج به اين مردم نباشند، وقتى مىترسم اجلم رسد، كه به معصيتخدا مشغول باشم نه حال كه به طاعتخدا مشغولم.»
آن مرد شرمنده مىشود، عرض مىكند: صحيح مىفرماييد من خواستم شما را موعظه كنم شما مرا موعظه نموديد. (11)
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.بقره (2) آيه 177. (ترجمه قبلا گذشت)
3.اوصاف الاشراف، ص46.
4.تيرهاى از خزرج هستند.
5.زمر (39) آيه 10.
6.(خداوند بنده فارغ و بى كار را دوست ندارد.) وسائل الشيعه، ج12، ص37.
7.عوالم، ج20 (احوال الامام الصادق)، ص199.
8.وسائل الشيعة، ج17، ص25، ح3.
9.همان، ص15، ح7.
10.همان، ص24، ح1. 11.تهذيب الاحكام، ج6، ص325، ح894.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر