کتاب استقامت – قسمت دوازدهم - استقامت در عهد و پيمان

فهرست مطالب
وفاى به عهد
كوشش در انجام وعده
فرق ميان وعده و عهد
اسلام و پايدارى در عهد
انس بن نضر
دقت رسول خدا در وفاى به عهد
حمزه و على(ع)
پيش‏بينى رسول خدا

استقامت در عهد و پيمان
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ  وَ الصَّابرِِينَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ  وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏(2)
و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مى‏بندند بدان وفا مى‏كنند. و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مى‏كنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند

ذات اقدس حق در اين آيه شريفه، چهار مورد از مواردى كه «استقامت و پايدارى‏» در آن‏ها نيكو و پسنديده است‏بر مى ‏شمارد و دارندگان اين صفات پسنديده را مى‏ ستايد.

وفاى به عهد
نخستين مورد، وفادارى به عهد و پايدارى و استقامت در رفتار مطابق با پيمان است، خواه آن عهد با خداى تعالى بسته شده باشد، خواه با خلق خدا. كسانى كه پاى بند به عهد خود باشند و پيمان شكنى را از خود دور كنند، ستوده حضرت حق هستند.
اگر از اول قرآن تا آخر آن را بنگريم، بسيارى از آيات را مى‏بينيم كه خداوند، پايدارى در عهد را تمجيد فرموده و مؤمنان را بدان ترغيب نموده و مسلمانان را از بى توجهى به پيمان و شكستن آن بر حذر داشته است.
وفاى به عهد، نزد همه خردمندان و عقلا، از صفات پسنديده است و پيمان‏شكنى مذموم و ناپسند است. هر ملتى از ملل جهان نزد خود افسانه ‏ها و داستان‏هايى دارند كه در آن‏ها پاى بندان به عهد را ستوده و پيمان شكن‏ها را نكوهش نموده است و منظور از گفتن و نوشتن اين داستان‏ها و نقل اين افسانه‏ها آن است كه فرزندان و نوباوگان، خود را بدين صفت نيكو بيارايند. شعرا در اشعار خود بسيار از پيمان شكستن و پيمان شكن، بدگويى نموده‏اند.
شايد پسنديده بودن وفادارى به عهد و قبيح بودن عهد شكنى، از فطرت بشر باشد; يعنى فطرت انسانى، قطع نظر از ادراك عقلى به حسن آن وقبح اين حكم‏مى‏كند، چنان‏چه اگر پدرى به فرزند خود وعده‏اى بدهد، سپس به وعده خود وفا نكند، آن فرزند هر چند خردسال باشد پدر را شايسته اعتراض و انتقاد دانسته و او را زير سؤال مى‏برد.
اسماعيل پيامبر(ع) خداوند تعالى در قرآن مجيد هنگامى كه مى‏خواهد يكى از پيامبران خود را بستايد، او را «صادق الوعد» لقب مى‏دهد; يعنى كسى كه وعده دروغ نمى‏دهد و هميشه به وعده‏هاى خود وفا مى‏كند. هر كس وعده‏اى بدهد و به آن وفا نكند، آن وعده دروغ خواهد بود. اسماعيل پيامبر(ع) كه از اين جهت مورد ستايش قرآن قرار گرفته است همه وعده‏هاى خود را انجام مى‏داد و در وعده، راست‏گو بود; ديده نشد كه به زبان وعده كند، ولى در مقام عمل، از انجام آن خوددارى كند، آن‏گاه گرفتارى يا فراموشكارى را عذر بياورد كسى كه احتمال مى‏دهد كه گرفتارى يافراموشكارى او مانع از انجام وعده بشود حق ندارد وعده بدهد و خلف وعده كند، چنين كسى درهمان حالى كه وعده مى‏دهد دروغ‏گو است.

كوشش در انجام وعده
اسماعيل پيامبر(ع) روزى در خارج از مكه وعده‏اى كرد و قرار بر اين شد كه اسماعيل در آن‏جا بماند و آن كس برود و باز گردد; اتفاقا آن‏شخص فراموش كرد; آن‏حضرت روزها در انتظار او در همان‏جا نشست و به مكه نيامد، ياران اسماعيل متوجه شدند كه چندى است آن حضرت در ميان آن‏ها نيست، به جست‏و جو پرداختند تا آن حضرت را در بيابانى نزديك مكه يافتند; سبب توقف پرسيدند، فرمود: من با فلان شخص در اين جا وعده كرده‏ام و تا باز نگردد به شهر نخواهم آمد، به سراغ او رفتند معلوم شد كه فراموش كرده و حضور آن‏حضرت شرفياب شد و معذرت خواست. بعضى گويند مدت انتظار اسماعيل در آن‏جا تا هنگامى كه آن شخص شرفياب شد و معذرت خواست، يك سال طول كشيد لذا قرآن او را صادق الوعد ناميده است.
در ستايشى كه قرآن از اسماعيل مى‏نمايد اهميت وفادارى به عهد آشكار مى‏شود; زيرا خداى تعالى در بزرگ‏ترين و بهترين كتاب آسمانى خود وقتى مى‏خواهد يكى از فرستادگان خود را بستايد به چنين صفتى مى‏ستايد كه نزد خدا و خلق و عقل وفطرت، پسنديده است.

فرق ميان وعده و عهد
فرق ميان وعده و عهد آن است كه وعده بايد به كسى داده شود و وجود شخص ديگر در آن مدخليت دارد، ولى عهد باخود به تنهايى مى‏شود كه تصميم بگيرد كارى نكند و يا موضوعى را انجام دهد. احتمال دوم آن كه وعده يك طرفى است، ولى عهد، دو وعده است از دو نفر در برابر هم. كسى كه پاى بند به وعده كه يك طرفى است‏باشد قطعا وعده‏اى را كه در برابر وعده ديگرى باشد كه آن را عهد و پيمان نامند پايدارى و پاى بندى‏اش بيش‏تر خواهد شد.

اسلام و پايدارى در عهد
در دين مقدس اسلام تعبيراتى حساس راجع به پاى‏بندى به عهد رسيده است، در يك‏جا حقيقت دين را باعهد توام قرار داده، رسول خدا فرمود: «لا دين لمن لاعهد له; (3) كسى كه به عهد خود وفادار نيست، دين ندارد.» زيرا دين پيمانى است ميان حضرت پروردگار و بندگانش، و مسلمانى كه به عهد خود وفا نكند، پيمان خدا را شكسته و حقيقت مسلمانى را نداشته و جز صورتى از اسلام كه همان لقلقه زبان باشد حقيقت دين را دارا نشده است.
هنگامى كه اسلام در مكه غريب بود، عده‏اى از اهل مدينه حضور رسول خدا شرفياب شدند و پيمان بستند كه از ايشان با جان و دل دفاع كنند. رسول خدا به مدينه نزول اجلال فرمود آنان به عهد خود وفا كردند و از هيچ‏گونه فداكارى درباره آن حضرت دريغ نكردند و در هر دو جهان سربلند گرديدند; زيرا راست پيمان بودند.
خداى متعال در كتاب خود، آن‏جا كه نيكان را مى‏ستايد مى‏فرمايد: « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ  ; (4)
از مؤمنان مردانى‏اند كه در پيمان خود باخدا راست گفتند.»
راست‏گويى در عهد و پيمان، رفتار بر طبق آن است و دروغ در پيمان شكستن آن و مخالفت‏با آن است.

انس بن نضر
انس بن نضر در جنگ بدر به كمك پيامبر مى‏شتابد و به رزمگاه كه مى‏رسد جنگ پايان يافته بود، انس باخدا عهد مى‏كند كه اگر جنگى براى اسلام پيش آيد، در راه خدا تاپاى جان بكوشد; جنگ احد رخ مى‏دهد، انس به نبرد مى‏پردازد، هنگامى كه خبر كشته شدن رسول خدا در ميان مسلمانان منتشر مى‏شود، آن‏ها پاى به گريز مى‏گذارند، انس به سوى خدا روى كرده مى‏گويد: بارپروردگار من! از تو به جهت فرار مسلمانان معذرت مى‏خواهم و از كرده مشركان كه مى‏خواهند دين تو را از ميان ببرند، دورى مى‏جويم; در اين وقت مى‏بيند كه عمر و چند تن ديگر از جنگ رو گردانيده‏اند، انس مى‏گويد چه چيزشما را از جنگ باز داشته است؟ مى‏گويند: محمد كشته شده، انس مى‏گويد زندگى پس از محمد ارزش ندارد، در همان راهى كه محمد جان‏داد شما نيز جان بدهيد، سپس شمشير از نيام بيرون مى‏آورد و با اسب به سوى دشمن مى‏تازد، جنگ نمايانى مى‏كند و آن قدر مى‏كشد تا كشته مى‏شود; هنگامى كه پيكر بى‏جان او را پيدا مى‏كنند بيش از هشتاد زخم بر پيكرش بود.
قرآن در دو سوره، پايدارى در عهد را صفت مؤمنان قرار داده است، چنان‏چه مى‏فرمايد: « وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتهِِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون‏; (5)
مؤمنان كسانى هستند كه امانت و عهد را مراعات مى‏كنند.»
از سخنان معروف است كه: «مرد است و قولش‏» يعنى مردانگى، پيمان‏دارى است، مردى كه به عهد خود وفانكند، مرد نيست و نام مرد بر او گذاردن، غلط‏است، چه خوش گفته است آن كه گفت:
مرد تمام آن كه نگفت و بكرد و آنكه بگويد بكند نيم مرد و انكه نگويد نكند زن بود نيم زن است آن كه بگفت و نكرد
هر چند اين شاعر در تعبير مبالغه كرده است; زيرا من كسى را كه بگويد و بكند مرد مى‏دانم و شايد اين شاعر از نظر ادبى چنين تعبير كرده است، ولى در مصراع چهارم كه كسى را كه وعده بدهد و انجام ندهد كم‏تر از زن قرار داده سخن بسيار صحيحى است فقط عيبى كه دارد آن است كه بسيارى از مردان مسلمان امروز به موجب حكم اين شاعر از زن هم پست‏تر خواهند شد.
پيشوايان دين چه در گفتار و چه در رفتار خود، پيوسته وفاى به عهد را به مسلمانان گوشزد كرده‏اند، ولى مسلمانان بدان توجهى نكرده و به كار نبسته‏اند.

دقت رسول خدا در وفاى به عهد
رسول خدا روزى در كنار كوهى نشسته بودند، آفتاب سوزان حجاز بر رخسار مباركشان مى‏تابيد و حضرت بر نمى‏خاست، زيرا آن بزرگوار در آن‏جا باكسى وعده فرموده و در انتظار او بود. ياران آن حضرت عرض كردند كه خوب است در سايه بنشينيد. فرمود: من در اين‏جا وعده كرده‏ام. اين روش، بزرگ‏ترين دستور واداشتن مسلمانان به پاى بندى به عهد است، زيرا اگر پيامبر چند قدمى از آفتاب دور شده و به سايه مى‏رفت‏شايد خلف وعده نمى‏شد، ولى مقصود اين بود كه اين جزئيات را هم كه حريم وفاى به عهد ست‏بايد منظور داشت، زيرا اگر از اين جزئيات چشم پوشى شود، كم‏كم سرايت‏به اصل وفا به عهد خواهد كرد. ما مسلمانان گاه در اثر بى اعتنايى و سهل انگارى در امور جزئى اصول ايمان را نيز از دست داده‏ايم.

حمزه و على(ع)
حمزه عموى رسول خدا و اميرمؤمنان على(ع) با خداى خود عهد كردند كه تا جان دارند در راه خدا قدم بردارند وجان خود را در آن راه فدا سازند; حمزه(ع) در جنگ احد شهيدشد، اميرمؤمنان(ع) تا آخرين نفس كوشيد و با آن كه بيش‏تر ياران رسول خدا بلكه همه آن‏ها فرار كردند على(ع) چون كوه برجاماند و هميشه آماده جان‏بازى بود و منتظر بود كه به عهد خود وفا كند. خداى‏تبارك و تعالى درستايش آن‏ها مى‏فرمايد:
« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ  فَمِنْهُم مَّن قَضىَ‏ نحَْبَهُ وَ مِنهُْم مَّن يَنتَظِرُ  وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلا(6)
از مسلمانان با ايمان مردانى هستند كه در آن چه باخدا پيمان بستند راست گفتند، بعضى از آن‏ها جان خود را فدا كردند (حمزه سيدالشهداء(ع)) و بعضى ديگر از آنان منتظر فدا كردن جان خويش مى‏باشند و هيچ‏گونه تغييرى در عهد و پيمان خود با خداوند ندادند.»
شايد بيش از پنجاه روايت از پيشوايان دين اسلام رسيده باشد كه به عبارات مختلف مسلمانان را وادار به پايدارى در عهد و پيمان مى‏نمايد و از عهدشكنى برحذر مى‏دارد و از گفتارى كه از پى آن كردار نباشد مى‏هراساند. رسول خدا فرمود:
«من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد; (7)
كسى كه به خدا و معاد ايمان دارد، بايد به وعده خود وفا كند.»
پس ايمان به مبدا و معاد باوفاى به عهد هم‏راه است. نتيجه با قياس خطابى چنين است: كسى كه وفادارى به عهد ندارد، ايمان به مبدا و معاد ندارد و اگر گفتيم پيمان شكستن روش هميشگى بعضى از مسلمانان است، طبق فرمايش رسول خدا آن‏ها ايمان به مبدا و معاد ندارند. آرى، بى ايمانى سرچشمه همه‏رذايل و بدبختى‏هاست، با آن كه خلف وعده ناپسنداست و ذات اقدس حق‏تعالى از آن منزه است: (إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَاد) (8)( به يقين كه خدا از وعده تخلّف نكند.) ولى در ميان ما مسلمانان نشانه هوش و فرزانگى شده است! كسى كه وعده بدهد و پايدارى نكند، ما او را عاقل و خردمند مى‏خوانيم، ولى كسى كه پاى بند به سخن خود باشد، او را نادانش مى‏پنداريم و به باد استهزا مى‏گيريم، سياستمدار در ميان ما كسى است كه برادران هم‏كيش خود و بندگان خدا را فريب‏دهد و آن‏چه كه مى‏گويد، انجام‏ندهد و اين روش را بهترين شاهكار سياسى خود بداند.
اين طرز تفكر اكنون در تمام طبقات مسلمانان رسوخ كرده و سرچشمه اين مغزهاى پوسيده و فكرهاى فاسد غربيان از قبيل ماكياول و شاگردان مكتب اوست. بدبختانه زمام داران جهان همه در اين مكتب پرورش يافته‏اند. اين است كه بويى از حق و حقيقت، صفا و دوستى و راستى و درستى در مغزهاى الكليسم آن‏ها نيست.

پيش‏بينى رسول خدا
پيامبر اسلام با دور انديشى خود همين روش را پيش بينى فرموده است:
«روزگارى بيايد كه صفات نيك و پسنديده را ناپسند خوانند و صفات رذيله و پست را پسنديده شمارند.»
اگر وفادارى به عهد درميان مسلمانان رواج يابد به يقين از اين بى‏چارگى و بى‏آسايشى نجات خواهند يافت; زيرا در اثر پيمان شكستن و گفتن و نكردن، روح اطمينان عمومى كه اساس سعادت و آسايش بشر است از ميان رفته و ديگر، كسى به ديگرى اعتماد ندارد و در اثر آن، اشتراك مساعى كه اساس و پايه حيات انسان است، متزلزل شده همكارى و تعاون رخت‏برمى‏بندد، فشارهاى طاقت‏فرسا بر هر كسى به طور مستقيم رو آورده و همه افراد را فلج مى‏نمايد، به‏طورى كه افراد به مقصد نمى‏رسند و زير بار هزاران خروار مشقت و سختى جان‏مى‏دهند; درصورتى كه اگر پيمان دارى عادت شود، اطمينان عمومى و اشتراك مساعى بر قرار خواهد شد، فشارها و سختى‏ها تجزيه و تقسيم مى‏شوند و قابل تحمل بلكه قابل دفع خواهند بود، آن وقت است كه آسايش همگانى جامعه مسلمانان را فراخواهد گرفت، بسيار بجاست هر مسلمانى در هر شغلى كه هست‏باخود قرار بگذارد كه وفادارى به عهد را پيشه خود سازد و نگويد: به‏يك گل بهارنمى‏شود و من يك نفر چه تاثيرى در جامعه به اين بزرگى دارم; زيرا كه جامعه از تك تك افراد تشكيل مى‏شود. اگر تك‏تك افراد جامعه با خودچنين قرارى بگذارند، جامعه خوب خواهد شد و ممكن است روش يك نفر در هر مقامى كه باشد موجب سر مشق ديگران شود و عده‏اى از او پيروى كنند، كم‏كم از اين يك نفرها بسيار مى‏شود و همه مسلمانان از اين صفت نيك برخوردار خواهندشد.
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.بقره (2) آيه 177.
3.بحارالانوار، ج‏69، ص‏198، ط بيروت.
4.احزاب (33) آيه 23.
5.معارج (70) آيه 32.
6.احزاب (33) آيه 23.
7.بحارالانوار، ج‏77، ص‏149، ح‏77.
8.آل عمران (3) آيه 9.

منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن