وفاى به عهد
كوشش در انجام وعده
فرق ميان وعده و عهد
اسلام و پايدارى در عهد
انس بن نضر
دقت رسول خدا در وفاى به عهد
حمزه و على(ع)
پيشبينى رسول خدا
استقامت در عهد و پيمان
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِينَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُون(2)
و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مىبندند بدان وفا مىكنند. و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مىكنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند
ذات اقدس حق در اين آيه شريفه، چهار مورد از مواردى كه «استقامت و پايدارى» در آنها نيكو و پسنديده استبر مى شمارد و دارندگان اين صفات پسنديده را مى ستايد.
وفاى به عهد
نخستين مورد، وفادارى به عهد و پايدارى و استقامت در رفتار مطابق با پيمان است، خواه آن عهد با خداى تعالى بسته شده باشد، خواه با خلق خدا. كسانى كه پاى بند به عهد خود باشند و پيمان شكنى را از خود دور كنند، ستوده حضرت حق هستند.
اگر از اول قرآن تا آخر آن را بنگريم، بسيارى از آيات را مىبينيم كه خداوند، پايدارى در عهد را تمجيد فرموده و مؤمنان را بدان ترغيب نموده و مسلمانان را از بى توجهى به پيمان و شكستن آن بر حذر داشته است.
وفاى به عهد، نزد همه خردمندان و عقلا، از صفات پسنديده است و پيمانشكنى مذموم و ناپسند است. هر ملتى از ملل جهان نزد خود افسانه ها و داستانهايى دارند كه در آنها پاى بندان به عهد را ستوده و پيمان شكنها را نكوهش نموده است و منظور از گفتن و نوشتن اين داستانها و نقل اين افسانهها آن است كه فرزندان و نوباوگان، خود را بدين صفت نيكو بيارايند. شعرا در اشعار خود بسيار از پيمان شكستن و پيمان شكن، بدگويى نمودهاند.
شايد پسنديده بودن وفادارى به عهد و قبيح بودن عهد شكنى، از فطرت بشر باشد; يعنى فطرت انسانى، قطع نظر از ادراك عقلى به حسن آن وقبح اين حكممىكند، چنانچه اگر پدرى به فرزند خود وعدهاى بدهد، سپس به وعده خود وفا نكند، آن فرزند هر چند خردسال باشد پدر را شايسته اعتراض و انتقاد دانسته و او را زير سؤال مىبرد.
اسماعيل پيامبر(ع) خداوند تعالى در قرآن مجيد هنگامى كه مىخواهد يكى از پيامبران خود را بستايد، او را «صادق الوعد» لقب مىدهد; يعنى كسى كه وعده دروغ نمىدهد و هميشه به وعدههاى خود وفا مىكند. هر كس وعدهاى بدهد و به آن وفا نكند، آن وعده دروغ خواهد بود. اسماعيل پيامبر(ع) كه از اين جهت مورد ستايش قرآن قرار گرفته است همه وعدههاى خود را انجام مىداد و در وعده، راستگو بود; ديده نشد كه به زبان وعده كند، ولى در مقام عمل، از انجام آن خوددارى كند، آنگاه گرفتارى يا فراموشكارى را عذر بياورد كسى كه احتمال مىدهد كه گرفتارى يافراموشكارى او مانع از انجام وعده بشود حق ندارد وعده بدهد و خلف وعده كند، چنين كسى درهمان حالى كه وعده مىدهد دروغگو است.
كوشش در انجام وعده
اسماعيل پيامبر(ع) روزى در خارج از مكه وعدهاى كرد و قرار بر اين شد كه اسماعيل در آنجا بماند و آن كس برود و باز گردد; اتفاقا آنشخص فراموش كرد; آنحضرت روزها در انتظار او در همانجا نشست و به مكه نيامد، ياران اسماعيل متوجه شدند كه چندى است آن حضرت در ميان آنها نيست، به جستو جو پرداختند تا آن حضرت را در بيابانى نزديك مكه يافتند; سبب توقف پرسيدند، فرمود: من با فلان شخص در اين جا وعده كردهام و تا باز نگردد به شهر نخواهم آمد، به سراغ او رفتند معلوم شد كه فراموش كرده و حضور آنحضرت شرفياب شد و معذرت خواست. بعضى گويند مدت انتظار اسماعيل در آنجا تا هنگامى كه آن شخص شرفياب شد و معذرت خواست، يك سال طول كشيد لذا قرآن او را صادق الوعد ناميده است.
در ستايشى كه قرآن از اسماعيل مىنمايد اهميت وفادارى به عهد آشكار مىشود; زيرا خداى تعالى در بزرگترين و بهترين كتاب آسمانى خود وقتى مىخواهد يكى از فرستادگان خود را بستايد به چنين صفتى مىستايد كه نزد خدا و خلق و عقل وفطرت، پسنديده است.
فرق ميان وعده و عهد
فرق ميان وعده و عهد آن است كه وعده بايد به كسى داده شود و وجود شخص ديگر در آن مدخليت دارد، ولى عهد باخود به تنهايى مىشود كه تصميم بگيرد كارى نكند و يا موضوعى را انجام دهد. احتمال دوم آن كه وعده يك طرفى است، ولى عهد، دو وعده است از دو نفر در برابر هم. كسى كه پاى بند به وعده كه يك طرفى استباشد قطعا وعدهاى را كه در برابر وعده ديگرى باشد كه آن را عهد و پيمان نامند پايدارى و پاى بندىاش بيشتر خواهد شد.
اسلام و پايدارى در عهد
در دين مقدس اسلام تعبيراتى حساس راجع به پاىبندى به عهد رسيده است، در يكجا حقيقت دين را باعهد توام قرار داده، رسول خدا فرمود: «لا دين لمن لاعهد له; (3) كسى كه به عهد خود وفادار نيست، دين ندارد.» زيرا دين پيمانى است ميان حضرت پروردگار و بندگانش، و مسلمانى كه به عهد خود وفا نكند، پيمان خدا را شكسته و حقيقت مسلمانى را نداشته و جز صورتى از اسلام كه همان لقلقه زبان باشد حقيقت دين را دارا نشده است.
هنگامى كه اسلام در مكه غريب بود، عدهاى از اهل مدينه حضور رسول خدا شرفياب شدند و پيمان بستند كه از ايشان با جان و دل دفاع كنند. رسول خدا به مدينه نزول اجلال فرمود آنان به عهد خود وفا كردند و از هيچگونه فداكارى درباره آن حضرت دريغ نكردند و در هر دو جهان سربلند گرديدند; زيرا راست پيمان بودند.
خداى متعال در كتاب خود، آنجا كه نيكان را مىستايد مىفرمايد: « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ ; (4)
از مؤمنان مردانىاند كه در پيمان خود باخدا راست گفتند.»
راستگويى در عهد و پيمان، رفتار بر طبق آن است و دروغ در پيمان شكستن آن و مخالفتبا آن است.
انس بن نضر
انس بن نضر در جنگ بدر به كمك پيامبر مىشتابد و به رزمگاه كه مىرسد جنگ پايان يافته بود، انس باخدا عهد مىكند كه اگر جنگى براى اسلام پيش آيد، در راه خدا تاپاى جان بكوشد; جنگ احد رخ مىدهد، انس به نبرد مىپردازد، هنگامى كه خبر كشته شدن رسول خدا در ميان مسلمانان منتشر مىشود، آنها پاى به گريز مىگذارند، انس به سوى خدا روى كرده مىگويد: بارپروردگار من! از تو به جهت فرار مسلمانان معذرت مىخواهم و از كرده مشركان كه مىخواهند دين تو را از ميان ببرند، دورى مىجويم; در اين وقت مىبيند كه عمر و چند تن ديگر از جنگ رو گردانيدهاند، انس مىگويد چه چيزشما را از جنگ باز داشته است؟ مىگويند: محمد كشته شده، انس مىگويد زندگى پس از محمد ارزش ندارد، در همان راهى كه محمد جانداد شما نيز جان بدهيد، سپس شمشير از نيام بيرون مىآورد و با اسب به سوى دشمن مىتازد، جنگ نمايانى مىكند و آن قدر مىكشد تا كشته مىشود; هنگامى كه پيكر بىجان او را پيدا مىكنند بيش از هشتاد زخم بر پيكرش بود.
قرآن در دو سوره، پايدارى در عهد را صفت مؤمنان قرار داده است، چنانچه مىفرمايد: « وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتهِِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون; (5)
مؤمنان كسانى هستند كه امانت و عهد را مراعات مىكنند.»
از سخنان معروف است كه: «مرد است و قولش» يعنى مردانگى، پيماندارى است، مردى كه به عهد خود وفانكند، مرد نيست و نام مرد بر او گذاردن، غلطاست، چه خوش گفته است آن كه گفت:
مرد تمام آن كه نگفت و بكرد و آنكه بگويد بكند نيم مرد و انكه نگويد نكند زن بود نيم زن است آن كه بگفت و نكرد
هر چند اين شاعر در تعبير مبالغه كرده است; زيرا من كسى را كه بگويد و بكند مرد مىدانم و شايد اين شاعر از نظر ادبى چنين تعبير كرده است، ولى در مصراع چهارم كه كسى را كه وعده بدهد و انجام ندهد كمتر از زن قرار داده سخن بسيار صحيحى است فقط عيبى كه دارد آن است كه بسيارى از مردان مسلمان امروز به موجب حكم اين شاعر از زن هم پستتر خواهند شد.
پيشوايان دين چه در گفتار و چه در رفتار خود، پيوسته وفاى به عهد را به مسلمانان گوشزد كردهاند، ولى مسلمانان بدان توجهى نكرده و به كار نبستهاند.
دقت رسول خدا در وفاى به عهد
رسول خدا روزى در كنار كوهى نشسته بودند، آفتاب سوزان حجاز بر رخسار مباركشان مىتابيد و حضرت بر نمىخاست، زيرا آن بزرگوار در آنجا باكسى وعده فرموده و در انتظار او بود. ياران آن حضرت عرض كردند كه خوب است در سايه بنشينيد. فرمود: من در اينجا وعده كردهام. اين روش، بزرگترين دستور واداشتن مسلمانان به پاى بندى به عهد است، زيرا اگر پيامبر چند قدمى از آفتاب دور شده و به سايه مىرفتشايد خلف وعده نمىشد، ولى مقصود اين بود كه اين جزئيات را هم كه حريم وفاى به عهد ستبايد منظور داشت، زيرا اگر از اين جزئيات چشم پوشى شود، كمكم سرايتبه اصل وفا به عهد خواهد كرد. ما مسلمانان گاه در اثر بى اعتنايى و سهل انگارى در امور جزئى اصول ايمان را نيز از دست دادهايم.
حمزه و على(ع)
حمزه عموى رسول خدا و اميرمؤمنان على(ع) با خداى خود عهد كردند كه تا جان دارند در راه خدا قدم بردارند وجان خود را در آن راه فدا سازند; حمزه(ع) در جنگ احد شهيدشد، اميرمؤمنان(ع) تا آخرين نفس كوشيد و با آن كه بيشتر ياران رسول خدا بلكه همه آنها فرار كردند على(ع) چون كوه برجاماند و هميشه آماده جانبازى بود و منتظر بود كه به عهد خود وفا كند. خداىتبارك و تعالى درستايش آنها مىفرمايد:
« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضىَ نحَْبَهُ وَ مِنهُْم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلا(6)
از مسلمانان با ايمان مردانى هستند كه در آن چه باخدا پيمان بستند راست گفتند، بعضى از آنها جان خود را فدا كردند (حمزه سيدالشهداء(ع)) و بعضى ديگر از آنان منتظر فدا كردن جان خويش مىباشند و هيچگونه تغييرى در عهد و پيمان خود با خداوند ندادند.»
شايد بيش از پنجاه روايت از پيشوايان دين اسلام رسيده باشد كه به عبارات مختلف مسلمانان را وادار به پايدارى در عهد و پيمان مىنمايد و از عهدشكنى برحذر مىدارد و از گفتارى كه از پى آن كردار نباشد مىهراساند. رسول خدا فرمود:
«من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد; (7)
كسى كه به خدا و معاد ايمان دارد، بايد به وعده خود وفا كند.»
پس ايمان به مبدا و معاد باوفاى به عهد همراه است. نتيجه با قياس خطابى چنين است: كسى كه وفادارى به عهد ندارد، ايمان به مبدا و معاد ندارد و اگر گفتيم پيمان شكستن روش هميشگى بعضى از مسلمانان است، طبق فرمايش رسول خدا آنها ايمان به مبدا و معاد ندارند. آرى، بى ايمانى سرچشمه همهرذايل و بدبختىهاست، با آن كه خلف وعده ناپسنداست و ذات اقدس حقتعالى از آن منزه است: (إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَاد) (8)( به يقين كه خدا از وعده تخلّف نكند.) ولى در ميان ما مسلمانان نشانه هوش و فرزانگى شده است! كسى كه وعده بدهد و پايدارى نكند، ما او را عاقل و خردمند مىخوانيم، ولى كسى كه پاى بند به سخن خود باشد، او را نادانش مىپنداريم و به باد استهزا مىگيريم، سياستمدار در ميان ما كسى است كه برادران همكيش خود و بندگان خدا را فريبدهد و آنچه كه مىگويد، انجامندهد و اين روش را بهترين شاهكار سياسى خود بداند.
اين طرز تفكر اكنون در تمام طبقات مسلمانان رسوخ كرده و سرچشمه اين مغزهاى پوسيده و فكرهاى فاسد غربيان از قبيل ماكياول و شاگردان مكتب اوست. بدبختانه زمام داران جهان همه در اين مكتب پرورش يافتهاند. اين است كه بويى از حق و حقيقت، صفا و دوستى و راستى و درستى در مغزهاى الكليسم آنها نيست.
پيشبينى رسول خدا
پيامبر اسلام با دور انديشى خود همين روش را پيش بينى فرموده است:
«روزگارى بيايد كه صفات نيك و پسنديده را ناپسند خوانند و صفات رذيله و پست را پسنديده شمارند.»
اگر وفادارى به عهد درميان مسلمانان رواج يابد به يقين از اين بىچارگى و بىآسايشى نجات خواهند يافت; زيرا در اثر پيمان شكستن و گفتن و نكردن، روح اطمينان عمومى كه اساس سعادت و آسايش بشر است از ميان رفته و ديگر، كسى به ديگرى اعتماد ندارد و در اثر آن، اشتراك مساعى كه اساس و پايه حيات انسان است، متزلزل شده همكارى و تعاون رختبرمىبندد، فشارهاى طاقتفرسا بر هر كسى به طور مستقيم رو آورده و همه افراد را فلج مىنمايد، بهطورى كه افراد به مقصد نمىرسند و زير بار هزاران خروار مشقت و سختى جانمىدهند; درصورتى كه اگر پيمان دارى عادت شود، اطمينان عمومى و اشتراك مساعى بر قرار خواهد شد، فشارها و سختىها تجزيه و تقسيم مىشوند و قابل تحمل بلكه قابل دفع خواهند بود، آن وقت است كه آسايش همگانى جامعه مسلمانان را فراخواهد گرفت، بسيار بجاست هر مسلمانى در هر شغلى كه هستباخود قرار بگذارد كه وفادارى به عهد را پيشه خود سازد و نگويد: بهيك گل بهارنمىشود و من يك نفر چه تاثيرى در جامعه به اين بزرگى دارم; زيرا كه جامعه از تك تك افراد تشكيل مىشود. اگر تكتك افراد جامعه با خودچنين قرارى بگذارند، جامعه خوب خواهد شد و ممكن است روش يك نفر در هر مقامى كه باشد موجب سر مشق ديگران شود و عدهاى از او پيروى كنند، كمكم از اين يك نفرها بسيار مىشود و همه مسلمانان از اين صفت نيك برخوردار خواهندشد.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.بقره (2) آيه 177.
3.بحارالانوار، ج69، ص198، ط بيروت.
4.احزاب (33) آيه 23.
5.معارج (70) آيه 32.
6.احزاب (33) آيه 23.
7.بحارالانوار، ج77، ص149، ح77.
8.آل عمران (3) آيه 9.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر