فهرست مطالب
جنگهاى رسول خدا (ص)
فتح مكه
غزوه حنين
اصل غافلگيرى
خيانت قريش
فرياد عباس عموى پيامبر
بازگشت از فرار
حالت كنونى مسلمانان
ثمَُّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلىَ رَسُولِهِ وَ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ ذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِين(2)
آن گاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكريانى كه آنها را نمىديديد فرو فرستاد و كافران را عذاب كرد، و اين است كيفر كافران.
جنگهاى رسول خدا (ص)
در جنگهايى كه مسلمانان در زمان رسول خدا مىنمودند خواه جنگهايى كه خود آن وجود مقدس در جبهه جنگ تشريف داشتند كه آنها را «غزوه» نامند و خواه جنگهايى كه مسلمانان را مىفرستاد كه آنها را «سريه» نامند; هميشه عدد مسلمانان اندك و نيروى دشمن بسيار بوده است; در نبرد اتكاى مسلمانان به استقامتخود و نيروى ايمان بود و اتكاى دشمن به كثرت عدد، از اين جهت، بيشتر در جنگها مسلمانان پيروز مىشدند; قرآن كريم مىفرمايد: «لقد نصركم الله في مواطن كثيرة; (3) خدا شما را در موارد بسيارى يارىكرده» يارىكردن خداى تعالى از دستهاى شايد همان استقامتبخشيدن و تقويت نيروى ايمان و پايدارى آنها باشد.
فتح مكه
شهر مكه به دستسپاهيان اسلام فتح شد. قريش با آنهمه دشمنى و كينهتوزى و تكبر و نخوت، در برابر رسول خدا به زانو در آمد. فتح مكه آثار بزرگ و شگفتى در روح مسلمانان و نيز در دل دشمنان اسلام گذاشت، كوچكترين اثرش آن بود كه فتح تمام شبه جزيره عربستان را براى مسلمانان، درنظر دوست و دشمن، قطعى نمود; زيرا مكه مركز عربستان و ساكنان آن از محترمترين افراد و از شجاعان و دليران عرب بودند، آنجا كه سر تسليم فرودآورد، روحيه كفار عرب در نقاط ديگر نيز در برابر نيروى اسلام ضعيف شد. از اين پس دستههاى عرب از هر نقطهاى مىآمدند و شرفياب حضور حضرت ختمى مرتبت مىشدند و اسلام آورده به ديار خود باز مىگشتند.
اثر ديگرى كه فتح مكه داشت اين بود كه مشركان عرب تا اين موقع فتوحات پيامبر اسلام را ناچيز مىشمردند و با خود مىگفتند: قريش بالاخره ريشه اسلام را خواهد كند، فتح مكه آنان را به خود آورد كه اسلام آنطور كه مىپنداشتند بىپايه نيست، بلكه اسلام بت پرستان قريش را ريشهكن نمود. كافران عرب در فكر چاره شدند. با عشاير و قبايلى كه هنوز در كفر به سر مىبردند ائتلاف نمودند و براى نابود كردن اسلام متحد شدند. عشيرههاى هوازن و ايلات ديگر عرب نيز دست اتحاد به يكديگر دادند و مالك بن عوف را امير خود كردند و جبهه واحد و نيرومندى از ايلات مختلف عرب در برابر اسلام تشكيل شد.
غزوه حنين
اين خبر به رسول خدا رسيد، آن حضرت هم آماده نبرد با قواى متحد عرب شد و باسپاهيان خود به سوى حنين كه درهاى ميان مكه وطايف بود وعشايرمتحد، آنجا را مركز خود كرده بودند، رهسپار شد. نبرد حنين از چند جهت تازگى داشت:
يكى آن كه: فتوحات گذشته به ويژه فتح مكه، مسلمانان را سرمست كردهبود، به طورى كه نيروى دشمن را با بىاعتنايى نظر مىكردند و به چيزى نمىانگاشتند.
نكته ديگرى كه در اين نبرد از هر جهت تازگى داشت آن بود كه براى نخستينبار سپاهيان اسلام داراى چنين شماره عظيمى (دوازده هزار نفر) شدهبودند; زيرا - همان طور كه تذكر داده شد - در جنگهاى گذشته نيروهاى اسلام نسبتبه دشمن بسيار اندك بودند.
مسلمانان در اين موقع، نيروى خود را بسيار ديدند و پيروزى را قطعى خود مىپنداشتند، چنانچه يكى از آنها گفت: ما در اين جنگ شكست نخواهيم خورد، با چنين طرز فكر كه بر خلاف طرز فكر مسلمانان در نبردهاى گذشته بود، سپاه اسلام به سوى جبهه حركت كرد. مسلمانان در جنگهاى پيشين اعتمادشان به نيروى استقامت و ايمان بود، ولى در اين جنگ به كثرت عدد. خداى متعال مىفرمايد: « وَ يَوْمَ حُنَينٍْ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثرَْتُكُمْ » (4)( و نيز در روز حنين، آن گاه كه انبوهى لشكرتان شما را به شگفت آورده بود) عشاير متحد جاهاى حساس دره حنين را اشغال و كمين گاههاى خوبى براى خود تعبيه كرده بودند و كاملا آماده نبرد و وارد كردن ضربت قطعى به اسلام بودند و مجهز به تجهيزات كامل به انتظار مسلمانان دقيقه شمارى مىكردند.
سپاه اسلام با آسودگى خاطر وارد دره حنين شد و در فكر اطراق بود تا پس از رفع خستگى، سلاح خود را از بار شتران برداشته و آماده نبرد شود، شايد هم درخاطر بعضى از آنها مىگذشت كه احتياج ندارد لباس جنگ بپوشند، بلكه اگر قسمتى از آنها هم به جنگ بپردازند براى شكست كفار كفايت مىكند غافل از آن كه چرخ عيار چه در زير سر دارد.
اصل غافلگيرى
هنوز همگى سپاه وارد دره نشده بود كه دشمن از اصل غافلگيرى استفاده كرد و ناگهان شديدترين حمله خود را آغاز نمود كفار، مانند: مور و ملخ از هر سو به مسلمانان غافل بىسلاح حمله مىكردند; چيزى كه بيشتر به شكست ابتدايى مسلمانان كمك كرد اين بود كه پيشقراولان اسلام از طايفه بنى سليم تشكيل شده بود و آنها همگى تازه مسلمان بودند و هنوز ايمان كامل در دل آنها راه نيافته بود; لذا استقامت نكردند و به يك باره همگى پاى به گريز نهادند، فرار شديد بنى سليم و حمله سهمگين دشمن سبب شد كه شتران و چارپايان مسلمانان همگى رم كرده و شكست را تسريع كنند.
خيانت قريش
دوهزار نفر از قريش نيز كه پس از فتح مكه به صورت ظاهر اسلام آورده بودند، وقت را براى نابودى اسلام مغتنم شمرده آن ها هم پا به فرار گذاشتند. فرار اين دودسته دنيا را بر مسلمانان تنگ كرد و همگى گريختند; در ميدان جنگ جز رسول خدا و چندتن از بنى هاشم و ايمن فرزند ام ايمن خدمت كار رسول خدا كسى به جاى نماند; ايمن نيز در اين گير و دار كشته شد. اميرمؤمنان(ع) كه رايتبزرگ رسول خدا به دستش بود و فرماندهى كل قواى اسلام از طرف رسول خدا به كف با كفايتش سپرده شده بود، در آخر سپاهياناسلام حركت مىكرد، همين كه حمله كفار آغاز شد خود را به معركه رسانيد و به جنگ مشغول شد. عباس عموى پيامبر و چند تن از عموزادگان آن حضرت كه از ده تن تجاوز نمىكردند به حفاظت رسول خدا اشتغال داشتند. على(ع) يكتنه جنگمىكرد و مىكوشيد كه از تعقيب دشمن از فراريان اسلام جلوگيرى كند. قرآن مىفرمايد:
« فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيًْا وَ ضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ (5)
بسيارى جمعيتبه درد مسلمانان نخورد، بلكه سبب بدبختى شما شد و زمين به اين پهناورى بر شما تنگ شد.»
يعنى پناهگاهى نمىيافتيد كه در موقع گريختن بدان پناه بريد.
فرياد عباس عموى پيامبر
در همين گير و دار رسول خدا به عباس فرمود: مسلمانان را بخوان و بگو كجا مىرويد؟ چرا مىگريزيد؟ عباس كه صدايى توانا و رسا داشتبانگ برآورد: اى كسانى كه عهد كرديد در راه خدا جان ببازيد! كجا مىرويد؟ اى اصحاب پيامبر! چرا مىگريزيد؟ عباس فرياد مىزد و گريختگان را مىخواند، پيام رسول خدا كه به وسيله عباس به گوش مسلمانان فرارى رسيد، نيروى تازهاى در دل آنها ايجاد كرد، تكتك دست از فرار بر مىداشتند و به ميدان جنگ بازمىگشتند، ولى بيشتر آنها در اين موقع بىسلاح بودند; زيرا سلاح آنها بارشتران بود و شتران همگى رميده بودند، با كوشش فوقالعاده سلاح به دست مىآوردند و به جنگ مىپرداختند. اميرمؤمنان(ع) در تمام اين احوال به جنگ مشغول بود. پرچمدار سپاه دشمن را - كه به قدرى توانا بود كه با سرنيزه، مسلمانان را از جلو بلند مىكرد و به پشت مىانداخت - به جهنم فرستاد و علمكفار سرنگون شد. قرآن مىفرمايد:
«ثم انزل الله سكينته على رسوله وعلى المؤمنين وانزل جنودا لم تروها; (6)
خداوند استقامت و آرامش خود را بر رسول خود و بر مسلمانان با ايمان نازل كرد وسپاهيانى به كمك شما (مسلمانان) فرستاد كه آنها را نمىديديد.»
بعيد نيست كه سپاهيانى كه ديده نمىشد همان نيروى استقامت و پايدارى باشد.
بازگشت از فرار
مسلمانان دسته دسته از فرار باز مىگشتند و با شدتى هر چه تمامتر به جنگ مىپرداختند تا بلكه فرار خود را جبران كرده و نزد خدا و رسول خدا رو سفيد شوند. كفار هم حد اعلاى كوشش را به خرج مىدادند; زيرا نمىخواستند پيروزى خود را به اين زودى از دستبدهند; شديدترين جنگى كه كمتر ديده شده بود در گرفت، جز صداى تير و چكاچك شمشير و بانگ سپاهيان و ناله زخميان چيزى شنيده نمىشد، رسول خدا نظرى به ميدان جنگ انداخته و آن هنگامه خونين را نگريست و فرمود: «الان حمى الوطيس; (7) اكنون تنور گرم شده است.»
بازگشت مسلمانان از فرار و سرنگون شدن پرچم كفار به دست اميرمؤمنان على(ع) كمكم بيم و هراسى در دل كفار انداخت و تزلزلى در روحيه آنان ايجاد كرد، وضعيت جنگ برخلاف اول شد; زيرا در ابتداى جنگ، كفار به همت و پايدارى خود متكى بودند و مسلمانان به كثرت عدد خويش، ولى مسلمانان پس از بازگشت، از طرف حضرت حق به نيروى استقامت متكى شدند و ايمان از دست رفته ايشان باز آمد و كفار به فتح ابتدايى خود اميد داشتند; لذا در سپاه آنها تزلزل و بيم راه يافت و اميد به پيروزى مبدل به ياس گرديد; فكر فرار در مغز آنها جانشين پايدارى و استقامتشد، آثار فتح و ظفر در نيروى اسلام آشكار گشت، كفار از زير ضربات مسلمانان راه فرار مىجستند. قرآن مىفرمايد: «وعذب الذين كفروا ذلك جزاء الكافرين.» (8)
عذاب كفار در دنيا شايد بيم وحشت آنها از مسلمانان باشد كه منجر به قتل واسارت آنها شده سرانجام، سپاه اسلام مظفر و منصور گشت.
حالت كنونى مسلمانان
وضعيت مسلمانان امروز نظير مسلمانان در آغاز جنگ حنين است كه همگى از كفار شكستخوردهاند و در دست آنان اسيرند، هر چند ميان مسلمانان امروز با مسلمانان ديروز اندك فرقى است، آنها را فتوحات پى در پى سرمست كرده بود، لذا دست از استقامت كشيدند، ولى ما را شكستهاى بىشمار ترسو و نوميد كرده و دست از پايدارى كشيدهايم، مسلمانان ديروز، مردمانى قوى بودند و ايمان داشتند كه اگر ساعتى به نبرد بپردازند، جلو شكست قطعى گرفته مىشود و گريختگان باز مىگردند، ولى ما مسلمانان امروز آن چندتن را هم نداريم، آنها به نيروى كفر به نظر بى ارزشى و بى اعتنايى مىنگريستند، از اين لحاظ بىاستقامتشدند، ما به نيروى كفر به نظر عظمت مىنگريم، از اين جهتبىاستقامتشدهايم، چرا خداى تعالى به ما نظر رحمت نمىاندازد و ما را به تاييدات خود مؤيد نمىگرداند؟ همين آيه شريفه اين پرسش را پاسخ مىدهد كه: خداوند آرامش خود را بر مردم با ايمان فرستاد، ما ايمان نداريم. اگر در ما ايمان يافتشود خداوند نيز ما را تاييد خواهد نمود، ما و كفار در بى ايمانى يكسانيم، فرق آن است كه كفار برمبدا باطل خود پايدارى مىكنند، ولى ما بر مبدا حق خود استقامت نمىورزيم، روح تنبلى و تن پرورى سر تا پاى ما را فرا گرفته، تزلزل و دورويى در همه اعصاب ما نفوذ كرده است، از استقامت و فداكارى و ايمان و ديانت جز الفاظى به يادگار نمانده است، همگى رهسپار راه نابودى هستيم، بيمارى روحى ما به قدرى است كه تشخيص ندادهايم كه بيماريم تا در فكر درمان بشويم و در چاره درد خود بينديشيم.
شاعرى مىگويد: «بىچاره آن كسى است كه در فكر چاره نيست.»
ابدا در ياد خدا نيستيم، شايد طورى مورد سخط خداوند تعالى قرار گرفتهايم كه خودش نام خود را از خاطر ما محو كرده است، خدا نكند كه چنين باشد; زيرا اگر چنين باشد هم بر مرده و هم بر زنده بايد گريست، مردگان ما به آتش عذاب الهى در جهنم مىسوزند و زندگان ما در دنيا در آتش مذلت و فقر و مسكنت و بىچارگى مىگدازند.
----------------------------------------------------
پىنوشتها:
2.توبه (9) آيه 26.
3.توبه (9) آيه 25.
4.توبه (9) آيه 25.
5و6. توبه (9) آيه 25.
7.مجمع البيان، ج5، ص18 - 19.
8.توبه (9) آيه 26.
منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر