کتاب استقامت – قسمت دهم - استقامت در جهاد (3)

استقامت در جهاد (3)
فهرست مطالب
جنگ‏هاى رسول خدا (ص)
فتح مكه
غزوه حنين
اصل غافل‏گيرى
خيانت قريش
فرياد عباس عموى پيامبر
بازگشت از فرار
حالت كنونى مسلمانان

ثمُ‏َّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلىَ‏ رَسُولِهِ وَ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ  وَ ذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِين‏(2)
آن گاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكريانى كه آنها را نمى‏ديديد فرو فرستاد و كافران را عذاب كرد، و اين است كيفر كافران.

جنگ‏هاى رسول خدا (ص)
در جنگ‏هايى كه مسلمانان در زمان رسول خدا مى‏نمودند خواه جنگ‏هايى كه خود آن وجود مقدس در جبهه جنگ تشريف داشتند كه آن‏ها را «غزوه‏» نامند و خواه جنگ‏هايى كه مسلمانان را مى‏فرستاد كه آن‏ها را «سريه‏» نامند; هميشه عدد مسلمانان اندك و نيروى دشمن بسيار بوده است; در نبرد اتكاى مسلمانان به استقامت‏خود و نيروى ايمان بود و اتكاى دشمن به كثرت عدد، از اين جهت، بيش‏تر در جنگ‏ها مسلمانان پيروز مى‏شدند; قرآن كريم مى‏فرمايد: «لقد نصركم الله في مواطن كثيرة; (3) خدا شما را در موارد بسيارى يارى‏كرده‏» يارى‏كردن خداى تعالى از دسته‏اى شايد همان استقامت‏بخشيدن و تقويت نيروى ايمان و پايدارى آن‏ها باشد.

فتح مكه
شهر مكه به دست‏سپاهيان اسلام فتح شد. قريش با آن‏همه دشمنى و كينه‏توزى و تكبر و نخوت، در برابر رسول خدا به زانو در آمد. فتح مكه آثار بزرگ و شگفتى در روح مسلمانان و نيز در دل دشمنان اسلام گذاشت، كوچك‏ترين اثرش آن بود كه فتح تمام شبه جزيره عربستان را براى مسلمانان، درنظر دوست و دشمن، قطعى نمود; زيرا مكه مركز عربستان و ساكنان آن از محترم‏ترين افراد و از شجاعان و دليران عرب بودند، آن‏جا كه سر تسليم فرودآورد، روحيه كفار عرب در نقاط ديگر نيز در برابر نيروى اسلام ضعيف شد. از اين پس دسته‏هاى عرب از هر نقطه‏اى مى‏آمدند و شرفياب حضور حضرت ختمى مرتبت مى‏شدند و اسلام آورده به ديار خود باز مى‏گشتند.
اثر ديگرى كه فتح مكه داشت اين بود كه مشركان عرب تا اين موقع فتوحات پيامبر اسلام را ناچيز مى‏شمردند و با خود مى‏گفتند: قريش بالاخره ريشه اسلام را خواهد كند، فتح مكه آنان را به خود آورد كه اسلام آن‏طور كه مى‏پنداشتند بى‏پايه نيست، بلكه اسلام بت پرستان قريش را ريشه‏كن نمود. كافران عرب در فكر چاره شدند. با عشاير و قبايلى كه هنوز در كفر به سر مى‏بردند ائتلاف نمودند و براى نابود كردن اسلام متحد شدند. عشيره‏هاى هوازن و ايلات ديگر عرب نيز دست اتحاد به يكديگر دادند و مالك بن عوف را امير خود كردند و جبهه واحد و نيرومندى از ايلات مختلف عرب در برابر اسلام تشكيل شد.

غزوه حنين
اين خبر به رسول خدا رسيد، آن حضرت هم آماده نبرد با قواى متحد عرب شد و باسپاهيان خود به سوى حنين كه دره‏اى ميان مكه وطايف بود وعشايرمتحد، آن‏جا را مركز خود كرده بودند، رهسپار شد. نبرد حنين از چند جهت تازگى داشت:
يكى آن كه: فتوحات گذشته به ويژه فتح مكه، مسلمانان را سرمست كرده‏بود، به طورى كه نيروى دشمن را با بى‏اعتنايى نظر مى‏كردند و به چيزى نمى‏انگاشتند.
نكته ديگرى كه در اين نبرد از هر جهت تازگى داشت آن بود كه براى نخستين‏بار سپاهيان اسلام داراى چنين شماره عظيمى (دوازده هزار نفر) شده‏بودند; زيرا - همان طور كه تذكر داده شد - در جنگ‏هاى گذشته نيروهاى اسلام نسبت‏به دشمن بسيار اندك بودند.
مسلمانان در اين موقع، نيروى خود را بسيار ديدند و پيروزى را قطعى خود مى‏پنداشتند، چنان‏چه يكى از آن‏ها گفت: ما در اين جنگ شكست نخواهيم خورد، با چنين طرز فكر كه بر خلاف طرز فكر مسلمانان در نبردهاى گذشته بود، سپاه اسلام به سوى جبهه حركت كرد. مسلمانان در جنگ‏هاى پيشين اعتمادشان به نيروى استقامت و ايمان بود، ولى در اين جنگ به كثرت عدد. خداى متعال مى‏فرمايد: « وَ يَوْمَ حُنَينْ‏ٍ  إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثرَْتُكُمْ ‏» (4)( و نيز در روز حنين، آن گاه كه انبوهى لشكرتان شما را به شگفت آورده بود) عشاير متحد جاهاى حساس دره حنين را اشغال و كمين گاه‏هاى خوبى براى خود تعبيه كرده بودند و كاملا آماده نبرد و وارد كردن ضربت قطعى به اسلام بودند و مجهز به تجهيزات كامل به انتظار مسلمانان دقيقه شمارى مى‏كردند.
سپاه اسلام با آسودگى خاطر وارد دره حنين شد و در فكر اطراق بود تا پس از رفع خستگى، سلاح خود را از بار شتران برداشته و آماده نبرد شود، شايد هم درخاطر بعضى از آن‏ها مى‏گذشت كه احتياج ندارد لباس جنگ بپوشند، بلكه اگر قسمتى از آن‏ها هم به جنگ بپردازند براى شكست كفار كفايت مى‏كند غافل از آن كه چرخ عيار چه در زير سر دارد.

اصل غافل‏گيرى
هنوز همگى سپاه وارد دره نشده بود كه دشمن از اصل غافل‏گيرى استفاده كرد و ناگهان شديدترين حمله خود را آغاز نمود كفار، مانند: مور و ملخ از هر سو به مسلمانان غافل بى‏سلاح حمله مى‏كردند; چيزى كه بيش‏تر به شكست ابتدايى مسلمانان كمك كرد اين بود كه پيش‏قراولان اسلام از طايفه بنى سليم تشكيل شده بود و آنها همگى تازه مسلمان بودند و هنوز ايمان كامل در دل آن‏ها راه نيافته بود; لذا استقامت نكردند و به يك باره همگى پاى به گريز نهادند، فرار شديد بنى سليم و حمله سهمگين دشمن سبب شد كه شتران و چارپايان مسلمانان همگى رم كرده و شكست را تسريع كنند.

خيانت قريش
دوهزار نفر از قريش نيز كه پس از فتح مكه به صورت ظاهر اسلام آورده بودند، وقت را براى نابودى اسلام مغتنم شمرده آن ها هم پا به فرار گذاشتند. فرار اين دودسته دنيا را بر مسلمانان تنگ كرد و همگى گريختند; در ميدان جنگ جز رسول خدا و چندتن از بنى هاشم و ايمن فرزند ام ايمن خدمت كار رسول خدا كسى به جاى نماند; ايمن نيز در اين گير و دار كشته شد. اميرمؤمنان(ع) كه رايت‏بزرگ رسول خدا به دستش بود و فرماندهى كل قواى اسلام از طرف رسول خدا به كف با كفايتش سپرده شده بود، در آخر سپاهيان‏اسلام حركت مى‏كرد، همين كه حمله كفار آغاز شد خود را به معركه رسانيد و به جنگ مشغول شد. عباس عموى پيامبر و چند تن از عموزادگان آن حضرت كه از ده تن تجاوز نمى‏كردند به حفاظت رسول خدا اشتغال داشتند. على(ع) يك‏تنه جنگ‏مى‏كرد و مى‏كوشيد كه از تعقيب دشمن از فراريان اسلام جلوگيرى كند. قرآن مى‏فرمايد:
« فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيًْا وَ ضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ (5)
بسيارى جمعيت‏به درد مسلمانان نخورد، بلكه سبب بدبختى شما شد و زمين به اين پهناورى بر شما تنگ شد.»
يعنى پناهگاهى نمى‏يافتيد كه در موقع گريختن بدان پناه بريد.

فرياد عباس عموى پيامبر
در همين گير و دار رسول خدا به عباس فرمود: مسلمانان را بخوان و بگو كجا مى‏رويد؟ چرا مى‏گريزيد؟ عباس كه صدايى توانا و رسا داشت‏بانگ برآورد: اى كسانى كه عهد كرديد در راه خدا جان ببازيد! كجا مى‏رويد؟ اى اصحاب پيامبر! چرا مى‏گريزيد؟ عباس فرياد مى‏زد و گريختگان را مى‏خواند، پيام رسول خدا كه به وسيله عباس به گوش مسلمانان فرارى رسيد، نيروى تازه‏اى در دل آن‏ها ايجاد كرد، تك‏تك دست از فرار بر مى‏داشتند و به ميدان جنگ بازمى‏گشتند، ولى بيش‏تر آن‏ها در اين موقع بى‏سلاح بودند; زيرا سلاح آن‏ها بارشتران بود و شتران همگى رميده بودند، با كوشش فوق‏العاده سلاح به دست مى‏آوردند و به جنگ مى‏پرداختند. اميرمؤمنان(ع) در تمام اين احوال به جنگ مشغول بود. پرچمدار سپاه دشمن را - كه به قدرى توانا بود كه با سرنيزه، مسلمانان را از جلو بلند مى‏كرد و به پشت مى‏انداخت - به جهنم فرستاد و علم‏كفار سرنگون شد. قرآن مى‏فرمايد:
«ثم انزل الله سكينته على رسوله وعلى المؤمنين وانزل جنودا لم تروها; (6)
خداوند استقامت و آرامش خود را بر رسول خود و بر مسلمانان با ايمان نازل كرد وسپاهيانى به كمك شما (مسلمانان) فرستاد كه آن‏ها را نمى‏ديديد.»
بعيد نيست كه سپاهيانى كه ديده نمى‏شد همان نيروى استقامت و پايدارى باشد.

بازگشت از فرار
مسلمانان دسته دسته از فرار باز مى‏گشتند و با شدتى هر چه تمام‏تر به جنگ مى‏پرداختند تا بلكه فرار خود را جبران كرده و نزد خدا و رسول خدا رو سفيد شوند. كفار هم حد اعلاى كوشش را به خرج مى‏دادند; زيرا نمى‏خواستند پيروزى خود را به اين زودى از دست‏بدهند; شديدترين جنگى كه كم‏تر ديده شده بود در گرفت، جز صداى تير و چكاچك شمشير و بانگ سپاهيان و ناله زخميان چيزى شنيده نمى‏شد، رسول خدا نظرى به ميدان جنگ انداخته و آن هنگامه خونين را نگريست و فرمود: «الان حمى الوطيس; (7) اكنون تنور گرم شده است.»
بازگشت مسلمانان از فرار و سرنگون شدن پرچم كفار به دست اميرمؤمنان على(ع) كم‏كم بيم و هراسى در دل كفار انداخت و تزلزلى در روحيه آنان ايجاد كرد، وضعيت جنگ برخلاف اول شد; زيرا در ابتداى جنگ، كفار به همت و پايدارى خود متكى بودند و مسلمانان به كثرت عدد خويش، ولى مسلمانان پس از بازگشت، از طرف حضرت حق به نيروى استقامت متكى شدند و ايمان از دست رفته ايشان باز آمد و كفار به فتح ابتدايى خود اميد داشتند; لذا در سپاه آن‏ها تزلزل و بيم راه يافت و اميد به پيروزى مبدل به ياس گرديد; فكر فرار در مغز آن‏ها جانشين پايدارى و استقامت‏شد، آثار فتح و ظفر در نيروى اسلام آشكار گشت، كفار از زير ضربات مسلمانان راه فرار مى‏جستند. قرآن مى‏فرمايد: «وعذب الذين كفروا ذلك جزاء الكافرين.» (8)
عذاب كفار در دنيا شايد بيم وحشت آن‏ها از مسلمانان باشد كه منجر به قتل واسارت آن‏ها شده سرانجام، سپاه اسلام مظفر و منصور گشت.

حالت كنونى مسلمانان
وضعيت مسلمانان امروز نظير مسلمانان در آغاز جنگ حنين است كه همگى از كفار شكست‏خورده‏اند و در دست آنان اسيرند، هر چند ميان مسلمانان امروز با مسلمانان ديروز اندك فرقى است، آن‏ها را فتوحات پى در پى سرمست كرده بود، لذا دست از استقامت كشيدند، ولى ما را شكست‏هاى بى‏شمار ترسو و نوميد كرده و دست از پايدارى كشيده‏ايم، مسلمانان ديروز، مردمانى قوى بودند و ايمان داشتند كه اگر ساعتى به نبرد بپردازند، جلو شكست قطعى گرفته مى‏شود و گريختگان باز مى‏گردند، ولى ما مسلمانان امروز آن چندتن را هم نداريم، آن‏ها به نيروى كفر به نظر بى ارزشى و بى اعتنايى مى‏نگريستند، از اين لحاظ بى‏استقامت‏شدند، ما به نيروى كفر به نظر عظمت مى‏نگريم، از اين جهت‏بى‏استقامت‏شده‏ايم، چرا خداى تعالى به ما نظر رحمت نمى‏اندازد و ما را به تاييدات خود مؤيد نمى‏گرداند؟ همين آيه شريفه اين پرسش را پاسخ مى‏دهد كه: خداوند آرامش خود را بر مردم با ايمان فرستاد، ما ايمان نداريم. اگر در ما ايمان يافت‏شود خداوند نيز ما را تاييد خواهد نمود، ما و كفار در بى ايمانى يكسانيم، فرق آن است كه كفار برمبدا باطل خود پايدارى مى‏كنند، ولى ما بر مبدا حق خود استقامت نمى‏ورزيم، روح تنبلى و تن پرورى سر تا پاى ما را فرا گرفته، تزلزل و دورويى در همه اعصاب ما نفوذ كرده است، از استقامت و فداكارى و ايمان و ديانت جز الفاظى به يادگار نمانده است، همگى ره‏سپار راه نابودى هستيم، بيمارى روحى ما به قدرى است كه تشخيص نداده‏ايم كه بيماريم تا در فكر درمان بشويم و در چاره درد خود بينديشيم.
شاعرى مى‏گويد: «بى‏چاره آن كسى است كه در فكر چاره نيست.»
ابدا در ياد خدا نيستيم، شايد طورى مورد سخط خداوند تعالى قرار گرفته‏ايم كه خودش نام خود را از خاطر ما محو كرده است، خدا نكند كه چنين باشد; زيرا اگر چنين باشد هم بر مرده و هم بر زنده بايد گريست، مردگان ما به آتش عذاب الهى در جهنم مى‏سوزند و زندگان ما در دنيا در آتش مذلت و فقر و مسكنت و بى‏چارگى مى‏گدازند.
----------------------------------------------------
پى‏نوشتها:
2.توبه (9) آيه 26.
3.توبه (9) آيه 25.
4.توبه (9) آيه 25.
5و6. توبه (9) آيه 25.
7.مجمع البيان، ج‏5، ص‏18 - 19.
8.توبه (9) آيه 26.

منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن