باب اول: در ثواب موعظه و نصيحت پذيرى

قـال النـبـى صلى الله عليه و آله : ما اهدى المسلم لاخيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى او ترده عن ردى .
پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هديه و پيشكش نبرد مـسـلمـانـى براى برادر مؤ منش كه بهتر باشد از كلام حكمت آمـيـز كـه سبب شود هدايت او زياد گردد يا او را از كار بدى باز دارد.
و قـال صـلى الله عليه و آله : نعم العطية و نعم الهديه المـوعـظـة و اوحـى الله الى مـوسى تعلم الخير و علمه من لا يـعـلمـه فـاءنى منور لمعلمى الخير و متعلميه قبورهم حتى لا يستوحش بمكانهم .

پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: موعظه نيكو عطا و بـخـشـشـى اسـت و نـيـكـو هـديـه و پـيـشـكـشـى اسـت . خـداى متعال جلت عظمته به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : خير و خوبى را ياد گير و آن را به كسى كه نمى داند ياد بـده ، پـس به درستى كه من نورانى مى كنم قبر آن كس را كه خير را ياد دهد و آن كس را كه ياد بگيرد تا اين كه در آن مكان يعنى قبر وحشت و ترسى براى آنها نباشد.
و روى انـه ذكـر عند النبى صلى الله عليه و آله رجلان كـان احـدهما يصلى المكتوبة و يجلس فيعلم الناس الخير و كـان الآخـر يـصـوم النـهـار و يـقـوم الليـل فـقـال صـلى الله عـليـه و آله : فضل الاول على الثانى كفضلى على الانام .
روايـت شـده كـه در نـزد پـيغمبر صلى الله عليه و آله ذكر شـد كـه دو مـرد هستند كه يكى از آن دو نماز واجب خود را به جـا مـى آورد و مـى نشيند و آنچه خير مردم در آن است به آنها ياد مى دهد از قبيل مسائل فقهى يا اخلاقى يا اعتقادى يا آداب معاشرت و حقوق و امثال اينها، و آن ديگرى روزها روزه است و شـبـهـا بـه عـبـادت قـيـام مـى كـنـد و بـه ايـن حـال اوقـات ايـن دو نـفـر طـى مـى گـردد آيـا كـدام يـك افـضـل اسـت ؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن اول كـه بـه واجـبـاب اكـتـفـا مـى كـنـد و مـشـغـول تعليم مردم است فضيلتش بر دوم مانند فضيلت من است بر مردم ديگر.
و قـد اثـنـى الله عـلى اسـمـاعـيل بقوله : انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا و كان ياءمر اهله بالصلوة والزكوة و كان عند ربه مرضيا.
بـه تـحقيق خداوند حضرت اسماعيل صادق الوعد را در قرآن كـريـم مـدح كـرده كـه : او صـادق الوعـد بـود و رسـول و نبى بود و اهل و عشيره اش را امر به نماز و زكات مـى نـمـود و در نـزد خـداى خـود مرضى بود، يعنى خدا از او راضى بود.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ما تصدق مؤ من بصدقه احـب الى الله مـن مـوعـظة يعظ بها قوما يتفرقون و قد نفعهم الله بها و هى افضل من عبادة سنة .
پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: مؤ منى در راه رضاى خـدا هـيـچ صـدقـه اى نـداد كـه دوست داشتنى تر باشد به سـوى خـدا از موعظه اى كه با آن افراد پراكنده و متفرق را نفع رساند و از پراكندگى به اجتماع برگردند و موعظه در ايـن مـورد فـضـيـلت و ثـواب آن از يـك سال عبادت بيشتر است .
فاستمع ايها العاقل الى الموعظه و لا تضرب عن الذكر صـفـحـا و غـالب هـواك و جـاهـد نـفـسـك و فـرغ قـلبك فانما جـعـل لك السـمـع لتـعـى بـه الحـكـمـه و البـصر لتعتبر مـاتـرى مـن خـلق السـمـوات و الارض و مـا بينهما من الخلق و اللسـان لتـشـكـر بـه نـعم الله و قديم ذكره به و حمده و تـلاوه كـتـابـه و القـلب لتـفـكـر بـه فـاجـعـل شـغلك فى آخرتك و ما تصير اليه و اصرف همتك فان نصيبك من الدنيا ياتى من غير فكر و حركه .
پـس اى عـاقل بشنو موعظه را و از موعظه رو بر نگردان . و بر هواى نفس ‍ خود غلبه كن و با نفس خود جهاد كن ، و آن را از كـارهـاى خـلاف بـازدار. و قـلب خـود را از افـكـار بـاطـل فـارغ سـاز؛ بـراى اين كه اعضاء و جوارح ظاهرى و بـاطـنـى تو هر كدام براى منظور صحيح خلق شده . گوش تـو بـايـد ظـرفيت داشته باشد براى شنيدن حكمت . و چشم تـو بـراى عـبـرت گـرفـتـن اسـت از آن چه مى بيند از خلقت آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچه بين آنهاست . و زبان براى شكر نعمتهاى الهى است . و ذكر و حمد و ثناى خدا گفتن و تلاوت قـرآن كـريم نمودن . و قلب براى فكر در عظمت خدا و مزيد مـعـرفت است . پس شغل خود را در امورى قرار ده كه مربوط به آخرت است و آنچه كه بازگشت تو به سوى آن است . و هـمـت خـود را صرف عمران آخرت بنما، به درستى كه آنچه نـصـيب و بهره تو از دنياست به تو خواهد رسيد بدون اين كـه در اطـراف او فـكـر كـنـى يـا بـراى بـه دسـت آوردن آن حركتى انجام دهى .
فـقد قال اميرالمؤ منين عليه السلام : و قد سبق الى جنات عدن اقوام كانوا اكثر الناس صلوة و صياما فاذا وصلوا الى الباب ردوهم عن الدخول فقيل بماذا ردوا الم يكونوا فى دار الدنـيـا صـلوا و صـامـوا و حـجـوا فـاذا بـالنـداء مـن قـبـل المـلك الاعـلى جـل و عـلا بـلى قـد كـانوا ليس لاحد اكثر صـيـامـا و لا صلوة و لا حجا و لا اعتمادا و لكنهم غفلوا عن الله مواعظه .
بـه تـحـقـيـق اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در قيامت به سوى بهشت عدن كسانى سبقت گيرند كه از همه مردم نماز و روزه آنـهـا بـيـشـتـر بـود چـون به در بهشت برسند آنها را بـرگردانند و مانع از دخول آنها شوند. گفته شود به چه جهت رد مى شوند آيا در دنيا نماز و روزه و حج انجام ندادند؟ پـس در ايـن هـنـگـام جـواب از جـانـب خـداى عـالم جل و علا آيد بلى چنين است كه آنها نماز و روزه و حج و اعتماد بـه خـدا از هـمـه بـيـشـتـر داشـتـند و ليكن از موعظه هاى خدا غافل بودند.
و عن سالم عن ابيه قال ، قال رسـول الله صـلى الله عـليه و آله : احب المؤ منين الى الله تـعـالى مـن نـصـب نـفـسـه فى طاعة الله و نصح لامة نبيه و تـفـكـر فـى عـيـوبـه و اصـلحـهـا و عـلم فعمل و علم .
سـالم از پـدرش نـقل كرد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فـرمـود: آن كـس از مـؤ منين بيشتر از همه مورد محبت و دوستى خـدا واقـع اسـت كـه در اطـاعـت و بـنـدگـى خـدا جـديـت كامل داشته باشد، و امت پيغمبرش را نصيحت كند، و در عيوب و زشـتـيهاى اعمال خود فكر كند و آن را اصلاح كند، علم دين را فـرا گـيـرد و بـه آن عـمـل كـنـد و بـه ديـگران ياد دهد و بياموزد.
و عن انس قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الا اخـبـركـم بـاءجـود الاجـواد قـالوا بـلى يـا رسـول الله . فـقـال اجـود الا جواد الله و انا اجود بنى آدم و اجودهم بعدى رجل علم علما فنشره و يبعث يوم القيمة امة واحدة و رجـل جـاد بـنـفـسـه فـى سـبـيـل الله حـتـى قتل .
از انـس نـقـل شـده كـه گـفـت پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فـرمـود: آيا خبر ندهم به بخشنده ترين بخشنده ها؟ گفتند: بـلى يـا رسول الله . پس فرمود بخشنده ترين بخشنده ها خداى متعال جلت عظمته مى باشد. و من بخشنده ترين اولاد آدم هـسـتم و بخشنده ترين اولاد آدم بعد از من مردى است كه علمى را بياموزد پس آن را منتشر كند و چنين كس در روز قيامت مبعوث شـود در حـالى كـه امـت واحده است ، يعنى كسى است كه جامع خيرات است و به او اقتدا مى شود. و نيز بخشنده ترين مردم بـعـد از مـن مـردى اسـت كه جان خود را راه خدا بخشش كند تا كشته شود.
و عـنـه عـليـه السـلام : مـن عـلم عـلمـا فـله اجـر مـن عمل به الى يوم القيمة .
كـسـى كـه عـلمى را به ديگرى بياموزد براى اوست اجر هر كس به آن علم عمل كنند تا روز قيامت .
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : اذا مـات الرجـل انـقـطـع عـمله الا من ثلاثه صدقه جاريه و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له :
پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: گاهى كه شخص از ايـن عـالم رحـلت كـنـد كارهاى او كه در اين دنيا انجام مى داده همه قطع و بريده مى شود مگر سه چيز كه بعد از فوت او از آن بـهـره مـى بـرد و بـر حـسـنـاتـش افـزوده مـى گـردد: اول صـدقـه جـاريـه ، يـعـنـى آن كـارهـايـى كه انجام داده و آثـارش بـاقى است و مردم از آن بهره مند مى گردند، مانند: مـسـجـد و ساير بناهاى خير يا حفر قنوات و غرس اشجار يا احـداث طـريـق و راه بـراى عـبـور مـردم و امثال اينها كه مادام كه آثارش باقى است و مردم از آن بهره مـنـد مـى شـونـد ثواب در نامه عمل آن كس ثبت مى گردد. دوم عـلمـى كـه از او بـاقى بماند كه تا وقتى هست و اهلش از آن فـايـده مـى برند براى او ثواب مى نويسند. سوم فرزند صـالحـى كـه دعاى خير براى پدر و مادر خود نمايد يا كه والديـن از صـلاحـيـت آن فـرزند و دعاى خير او مادام كه وجود دارد بهره مند مى گردند. گر چه خود آنها نيستند كه در دار عمل كار كنند ولى چون اينها از آثار آنهاست از آنها بهره مند مى گردند.
قـال عـيـسـى بـن مـريـم عـليـه السـلام : مـن عـلم و عمل عد فى الملكوت عظيما.
آن كـس كـه بـداند و عمل كند در عالم ملكوت و در بين ملائكه باعظمت و بزرگوارى ياد شود.
و روى انـه يـؤ تـى بـالرجـل فيوضع عمله فى الميزان ثـم بـشـى ء مـثـل الغـمـام فـيـوضـع فـيـه ثـم يـقـال اتـدرى مـا هـذا فـيـقـول لا فـيقال هذا العلم الذى علمته الناس فعملوا به من بعدك .
در قـيـامـت مـردى را بـه پـاى مـيـزان سـنـجـش اعـمـال آوردنـد. پـس اعمال او را در ميزان گذارند. بعد از آن چـيـزى مـانـنـد ابـر بـيـاورنـد و بـه اعـمال او اضافه كنند كه باعث رجحان حسنات او گردد. به او گـفـتـه شـود آيـا مى دانى كه اين چيست ؟ مى گويد: نه . گفته مى شود اين آن علمى است كه در دنيا به مردم آموختى و آنها بعد از تو به آن عمل كردند.
قال النبى صلى الله عليه و آله : الدنيا ملعونه و ملعون من فيها الا عالما او متعلما او ذاكرا لله تعالى .
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: دنيا معلون است و آن كس كه در آن است نيز چنين است مگر سه طايفه : يكى عالم و ديـگر كسى كه طالب علم است و سوم آن كس كه به ياد خدا باشد و در هر حال و در هر جا خدا را فراموش نكند.
و روى فـى قـوله تـعالى : ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين ،(109) انه كان يعلم الخير.
چنين نقل شده در تفسير اين آيه كريمه كه معنى آن اين است : به درستى كه ابراهيم فرد جامعى بود كه خدا را عبادت مى كرد و راه راست و مستقيم مى پيمود و او مشرك نبود، منظور از ايـنـكـه حـضـرت ابـراهـيـم بـه ايـن خـصـال نـيكو ستوده شده اين است كه او امور خير را به مردم مى آموخت لذا شايسته اين اوصاف گرديد.
و قـيـل : المـوعـظـة حـرز مـن الخـطـا و امـان مـن الاذى و جلاء للقلوب من الصدى .
چـنـيـن گـفـته شد كه : موعظه سه اثر نيكو در اوست : يكى ايـنـكه : امان از خطا است ، يعنى سبب مى شود كه اشخاصى كـه آن را مـى شـنوند از خطاها خود را نگهدارى كنند، پس در نتيجه آنها از عذابى كه براى خطاكاران مى باشد در امانند و ديـگـر ايـن كـه ؛ مانع اذيت است ، يعنى به سبب موعظه از آنـهـا جـلوگـيـرى كرده است . و سوم اين كه : موعظه قلب را روشن و نورانى مى كند و چرك و كثافت قلب را برطرف مى كند.
و قـال امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام : الزاهدون فى الدنيا قـوم وعـظـوا فـاتـعظوا و خوفوا فحذروا و علموا فعملوا ان اصـابـهـم يـسر شكروا و ان اصابهم عسر صبروا قالوا يا وصـى رسـول الله لا نـاءمـر بـالمـعـروف حـتـى نـعـمـل بـه كـله و لا نـنـهـى عـن المـنـكـر حـتـى ننتهى عنه كله فـقـال لا بل آمروا بالمعروف و ان لم تعملوا به كله و انهوا عن المنكر و ان لم تنتهوا عنه كله .
حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: افراد زاهد را در دنـيـا بـه ايـن عـلامات بشناسيد آنها كسانى هستند كه وقتى مـوعـظـه شـود پـنـد مـى گـيـرنـد. و هنگامى كه از عذاب خدا تـرسـانـده شـوند مى ترسند. از آنچه سبب عذاب مى گردد دورى مـى كـنـنـد. و هـرگـاه عـلم را آمـوخـتـه بـه آن عـمل مى كنند. اگر آسانى و گشايشى به آنها برسد شكر مى كنند و اگر سختى به آنها برسد صبر مى كنند. عرض كـردنـد اى وصـى پيغمبر آخر زمان آيا امر به معروف نكنيم مگر اين كه خود به همه آنها عمل كنيم ؟ و نهى از منكر نكنيم مـگـر وقـتى كه همه منكرات را ترك كنيم ؟ حضرت در جواب آنـهـا فـرمـود: نه چنين نباشيد بلكه امر به معروف بكنيد و گـرچه به همه كارهاى خوب عمل نكنيد و نهى از منكر بكنيد گرچه همه منكرات را ترك نكنيد.
و قـال : اشـد النـاس عـذابـا يـوم القـيـمة من علم علما فلم ينتفع به .
در قـيـامـت عـذاب كـسـى از هـمـه بـيـشتر است كه علمى را به ديگران بياموزد و خود عمل نكند و از آن بهره نبرد.
و قال عليه السلام : تعلموا ما شئتم ان تعلموا فانكم لن تـنـفـعـوا حـتـى تـعـمـلوا به و ان العلماء همتهم الرعاية و ان السفهاء همتهم الرواية .
فـرمود: آنچه را مى خواهيد ياد بگيريد به تحقيق شما نفع نـخـواهـيـد بـرد تـا آنـچـه مـى دانـيـد بـه آن عـمـل كـنـيـد. و به درستى كه علما كسانى هستند كه تمام همت آنـهـا مـراعات و عمل نمودن به علم كسانى هستند كه تمام همت آنـهـا مـراعـات و عمل نمودن به علم خودشان مى باشد، ليكن سـفـهـاء و نـادانـان هـمـه كـوشـش آنـهـا نقل روايات است و از عمل در آنها اثرى نيست .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ان الله اوحى الى بعض انـبـيـائه فـى بـعض ‍ وحيه قل للذين يتفقهون لغير الدين و يـتـعـلمـون لغـيـرالعـمـل و يـطـلبـون الدنـيـا بـعـمل الاخرة يلبسون للناس جلد الضاءن و قلوبهم قلوب الذئاب و السـنـتـهـم احـلى مـن العسل و اعمالهم امر من الصبر اياى يخادعون و بى يغترون و بدينى يستهزئون .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه خداى مـتـعـال بسوى بعضى از پيغمبرانش وحى فرمود كه : بگو بـه كـسانى كه فقه مى خوانند و فقيه و دانشمند مى شوند بـراى غـيـر ديـن ، و عـالم مـى شـونـد بـراى غـيـر عـمـل ، و دنـيـا را طـلب مـى كـنـنـد بـه عـمل آخرت ، پوست گوسفند مى پوشند و قلبهاى آنها قلب گـرگ اسـت ، و زبـان آنـهـا شـيـريـن تـر از عـسـل است و اعمال آنها تلخ ‌تر از صبر است ، به آنها بگو بـا مـن مكر و خدعه مى كنيد و به من مغرور شده ايد و دين مرا مسخره و استهزاء كرده ايد.
قـال عـليـه السـلام : مـثـل مـن يـعـلم و لا يـعـمـل كـمثل السراج يضيى ء لغيره و يحرق نفسه و العالم هـوالهـارب مـن الدنـيـا لا الراغـب فـيـهـا لاءن عـلمـه دل عـلى انه سم قاتل فحمله عن الهرب من الهلكة فاذا التقم السـم عـرف النـاس انـه كـاذب فـيـمـا يقول .
فـرمـود: مـثـل آن كـس كـه يـاد مـى دهـد و خـود عـمـل نـمـى كـند مثل چراغى است كه به ديگران نور مى دهد و خـود را مـى سـوزاند. و عالم آن كس است كه از دنيا فرار مى كـنـد نه اينكه رغبت و ميل به آن داشته باشد؛ براى اين كه عـلم او دلالت دارد كـه دنـيـا سـم اسـت و اسـتـعـمـال سـم سبب هلاكت او مى گردد. پس علم او او را وادار بـه فـرار مـى كـنـد از هـلاك شـدن . و اگـر مـيل به دنيا كرد چنان است كه سم را خورده باشد و مردم مى فـهـمـنـد كـه او دروغ مـى گـفـتـه و آنـچـه بـراى مـردم نقل مى كرده خود عقيده به آنان نداشته است .
و قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله : ان لله خواصا من خـلقـه ليـسـكـنـهـم الرفـيـع الاءعـلى مـن جـنـانه لانهم كانوا اعـقـل اهـل الدنـيـا قـيـل يـا رسـول الله كـيـف يـكـونـوا اعـقـل اهـل الدنـيـا قـال كـانـت هـمتهم المسارعة الى ربهم فيما يـرضـيـه فـهـانـت الدنـيا عليهم و لم يرغبوا فى فضولها صبروا قليلا فاسترا حوا طويلا.

پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به تحقيق كه براى خـداى مـتـعـال خـاصـانـى است از خلق او كه آنها را در درجات اعلى و مقامات بالاى بهشت ساكن مى فرمايد به جهت اين كه آنـهـا عـاقـل تـريـن اهـل دنـيـا بـودنـد. عـرض كـردنـد: يـا رسـول الله چـگـونـه آنـهـا عـاقـل تـريـن اهـل دنيا بودند؟ فرمود: آنها تمام همت خود را مصروف داشته بـراى سـرعـت بـه سـوى خـداى خـود در انـجـام اعـمـالى كه رضـايت او در اوست . پس دنيا در نظر آنها خار و پست آمده و رغـبـت و ميل در زيادى آن نمودند. مدت كمى صبر كردند و در پى آن به راحت طولانى رسيدند.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : لكل شى ء معدن و معدن التقوى قلوب العارفين .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر چيز را معدنى است و مـعـدن تـقـوى قلوب عارفين (خدا شناسان ) است نتيجه اين كـه هـر چـه مـعـرفـت بـيـشـتر باشد تقوى خواهد بود و آيه كريمه شاهد آن است :
انما يخشى الله من عباده العلماء(110)
ايـن است و جز اين نيست كه از ميان بندگان خدا، علماء از خدا مـى تـرسـنـد. چـون خشيت و خوف را فرع علم دانسته و بيان فـرموده ، چنانچه در فرمايش پيغمبر تقوى را فرع معرفت شمرده .
و قـال لا تـزل قـدم عـبـد يـوم القـيـمـة حـتـى يـسـئل عـن خـمـس خـصال عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابـلاه و عـن مـاله مـن ايـن اكـتـسـبـه و فـيما انفقه و عن عمله ماذا عمل فيما علم .
در روز قـيـامـت بـرداشـتـه نمى شود قدم بنده تا اين كه از پـنـج چـيـز از او سـؤ ال شـود: 1ـ سـؤ ال مى شود عمر و زندگى خود را در چه چيز فانى و نابود كـردى 2ـ سـؤ ال مـى شـود ايـام جـوانـى را در چه چيز كهنه كـردى 3ـ سـؤ ال مـى شـود مـال از كـجـا آوردى 4ـ سـؤ ال مـى شـود مـال را در چـه راه مـصـرف و خرج كردى 5ـ سؤ ال مـى شـود عـلمـى كـه به تو داده شد تا چه اندازه به آن عمل كردى .
و قـال امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام : انما زهد الناس فى طـلب العـلم لمـا يـرون مـن قـله انـتـفـاع مـن عـلم بـلا عمل .
حضرت اميرالمؤ منين - عليه السلام فرمود: علت اين كه مردم رغـبـت در طـلب عـلم ندارند اين است كه مى بينند علماى بدون عمل از علم خود نفع و بهره نمى برند.
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : علم لا ينتفع به ككنز لا ينفق به .
پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: علمى كه صاحب آن به آن منتفع نشود همچون گنج است كه از آن چيزى برداشته نشود و در احتياجات خرج نكند.
و قـال عـليـه السـلام : العـلم عـلمـان عـلم بـاللسان و هو الحـجـة عـلى صـاحـبـه و عـلم بـالقـلب و هـو النـافـع لمـن عمل به و ليس الايمان بالتمنى و لكنه ما ثبت فى القلب و عملت به الجوارح .
و كـان نـقـش خـاتـم الحـسـيـن بـن على عليهما السلام علمت فاعمل .
فـرمـود: عـلم دو علم است : يكى به زبان است پس آن فايده ندارد جز اين كه سبب اتمام حجت است و گفته مى شود تو كه مـى دانستى چرا عمل نكردى . و ديگرى علمى است كه در قلب اسـت و آن سـبـب نـفـع است براى صاحبش در وقتى كه به آن عـمـل كند. و ايمان به آرزو نيست كه كسى بگويد كاش من مؤ مـن بـودم و ليكن ايمان چيزى است كه در قلب ثابت باشد و اعضاء و جوارح به آن عمل كند.
نـقـش خـاتـم امـام حـسـيـن عـليـه السلام چنين بود: دانستم پس عمل مى كنم .
و قـال بـعـضـهـم : اول العـلم الانـصـات ثـم الاستماع ثم الحفظ ثم العمل ثم النشر.
بـعـضـى از عـلمـاء فـرمـوده است : اول علم سكوت است ، پس گـوش دادن ، پـس حـفـظ كـردن ، پـس عمل كردن ، پس رساندن به ديگران و پخش نمودن است .
و قـيـل فى قوله تعالى : فنبذوه وراء ظهورهم ،(111) قال تركوا العمل به والنشرله .
در تفسير اين آيه كريمه كه مى فرمايد: پس انداختند آن را بـه پـشـت سـر خـود، فـرمـود: مـراد ايـن اسـت كـه عمل به آن و نشر و پخش آن را ترك كردند.
قـال صـلى الله عـليـه و آله : مـثـل مـا بـعـثـت مـن الهـدى و الرحـمـة بـه كـمـثـل غيث اصاب الارض فمنها ما انبت العشب و الكلاء و كانت مـنـهـا اخـاديد حقنت الماء فانتفع به الناس فشربوا و سقوا زروعهم و ارض اخرى سبخة لم تمسك الماء و لم تنبت الزرع كذلك قلوب العالمين العالمين و قلوب العالمين التاركين .
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : لا يـكـون الرجـل مـسـلما حتى يسلم الناس من يده و لسانه و لا يكون مؤ مـنـا حـتـى يـاءمن اخوه بوائقه و جاره بوادره و لا يكون عالما حـتى يكون عاملا بما علم و لا يكون عابدا حتى يكون و رعا و لا يكون و رعا حتى يكون زاهدا فيما فى ايدى الناس .

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: آنچه را كه من به آن مـبعوث شده ام ، يعنى احكام اسلام مانند بارانى است كه به زمـيـن مـى رسد. پس از بعضى زمينها در اثر باريدن باران بـر آن گـيـاه و عـلف مـى رويـد. و بـعـضـى ديـگر از زمينها گـودال اسـت كـه آب باران را در خود نگاه مى دارد و مردم از آن نفع مى برند به اينكه از آن مى آشامند و زراعت هاى خود را بـا آن آبـيـارى مـى نـمايند. و بعضى ديگر زمين شوره و نمكزار است كه نه آب را در خود نگاه مى دارد و نه گياه در آن مـى رود هـمـچـنـيـن است قلوب مردم عالم كه علم دين در آنها قـرار مـى گيرد. بعضى عمل مى كنند و آثارش در آنها ظاهر اسـت و ديـگران از وجود آنها بهره مند مى گردند. و بعضى قـلبـهـا ظـرف آن عـلوم هـسـتـند كه با آن تشنگى روح خود و ديـگـران را بـر طـرف و جـان خـود و ديـگران را سيراب مى كـنند. و بعضى ديگر هستند قلبهاى آنها به شوره زار ماند كه آن آب علم دين در آنها اثرى نمى بخشد نه نور علمى در آن ايـجـاد مـى شـود و نـه ظـرفى است كه آن علوم را در خود نگاه دارد تا ديگران بيايند و از آن بهره مند شوند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مسلمانى هر مسلمان مـحـقق نخواهد شد تا وقتى كه مردم مسلمان از دست و زبان او سـالم بـمـانـنـد. و ايـمـان هـر مـؤ مـن بـه كـمـال نـرسـد تـا اين كه برادران ايمانى او از شرش ايمن بـاشـنـد و هـمـسـايـگـانـش از شدت غضب و ناراحتيهاى او امان داشـتـه بـاشند. و اطلاق عالم بر او نمى شود تا وقتى كه به آنچه مى داند عمل كند. و او را عابد نتوان گفت تا وقتى كه به مقام ورع و اجتناب از گناهان برسد. و ورع براى او حـاصـل نـشـود تـا وقـتـى كـه از آنـچه در دست مردم است زهد ورزد، يعنى چشم طمع از اموال مردم بردارد.
قـال المـصـنـف : يـا اخـى اطـل الصـمـت و اكـثـر الفـكـر و اعـمـل بـالمـوعـظـه و اقل الضحك و اندم على خطيئتك تكن عند الله وجيها مقبولا.
صاحب كتاب گويد: اى برادر من سكوت و خاموشى طولانى داشـتـه باش ! و فكر زياد و انديشه بسيار در آثار قدرت حـق تـعـالى و آيـات الهـى و فـنـا و زوال و تغييرات دنيا و اعمال گذشته خود بنما به مواعظ و نـصـايـح قـرآنـى و كـلمـات پـيـغـمـبـر و اهـل بـيـت طـاهـريـنش و ساير بزرگان دين از علماء و حكما و دانـشـمـنـدان عـمـل كـن ! و خنده مخصوصا با صدا و قهقهه كم داشته باش ! و ندامت و پشيمانى از گناهان و خطاهاى خود را شيوه خود قرار بده ! هرگاه اين اوصاف با اين بيان در تو يـافـت شـد در نـزد خـدا آبـرومـنـد و مـورد قبول خواهى بود.
و قال صلى الله عليه و آله : راءيت ليلة اسرى بى الى السـمـاء قـومـا يقرض ‍ شفاههم بالمقاريض من نارثم يرمى فـقـلت يـا جـبـرئيل من هولاء فقال خطباء امتك ياءمرون الناس بالبر و ينسون انفسهم و هم يتلون الكتاب افلا يعقلون .
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: شبى كه مرا به مـعـراج بـردنـد و در آسـمـانـها سير دادند عده اى را ديدم كه لبهاى آنها را با مقراض آتشين مى چيدند و مى ريختند، پس گفتم اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت : اينها خطيبانى از امت تو هـسـتـنـد كـه مـردم را بـه كارهاى نيك امر مى كردند و خود را فـراموش مى كردند، و حال آن كه آنها قرآن كريم را قرائت مـى كـردنـد. آيـا خـداونـد نـعـمـت عـقـل بـه آنها نداده بود تا تـعـقـل كـنـنـد و بـه گـفـتـه هـاى خـود عـمـل كـنـنـد اكـنون سزاى آنها اين است كه به اين عذاب مبتلا گردند.
و قـال بعضهم : العالم طبيب الامة و الدنيا الداء فاذا رايت الطـبـيـب يـجـرالداء الى نـفـسه فاتهمة فى علمه و اعلم انه الذى لا يوثق به فيما يقول .
بعضى از علماء فرموده اند: عالم طبيب امت است و دنيا درد است . هـرگـاه ديـدى طـبـيـب درد را بـه سـوى خود مى كشد، يعنى طـالب دنـيـا اسـت پـس او را در ادعـا و روش و سـيره اش متهم كنيد، و به علم او اهميت ندهيد. و بدانيد كه او عالمى است كه اعـتماد و وثوق به گفتار او نيست و آنچه مى گويد اعتبارى بـه آن نـيست ، چون خود به گفته خود ايمان ندارد و الا بر خلاف آن عمل نمى كرد.
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : لا تـطلبوا العـلم لتـبـاهـوا بـه العـلمـاء و لا لتماروا به السفهاء و لا لتراؤ ا به فى المجالس و لا لتصرفوا به وجه الناس ‍ اليكم للتراؤ س فمن فعل ذلك كان فى النار و كان علمه حجة عليه يوم القيمة و لكن تعلموه و علموه .
رسـول خـدا صلى الله عليه و آله فرمود: طلب نكنيد علم را براى مباهات و فخر بر علماء و نه براى مجادله و مراء با نادانان ، و نه براى اين كه به مردم نشان دهيد و ريا كنيد و در مـجالس ، و نه براى اين كه توجه مردم را به خود جلب كـنيد و كسب شرافت و مقام در ميان آنها بنماييد پس كسى كه بخواهد به خاطر اين مقاصد موهومه كثيف علم به دست بياورد آتش ‍ جهنم را براى خود تهيه ديده است ، و همان علم حجت بر اوست ، يعنى دليل محكوميت او در روز قيامت مى گردد. و ليكن عـلم را يـاد بـگيريد و عمل كنيد و به ديگران ياد دهيد و سبب نجات خود و ديگران گرديد.

 

____________________________________________

پی نوشت:

110- سوره فاطر، آيه 28.
111- سوره آل عمران ، آيه 187

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: