انـسان شيفته نام خويش و نام پدر و فرزندان و خانواده و ديگر امور مخصوص به خويش مى باشد و دوسـت دارد در هـر زمـان آنها را بر زبان آورد و تكرار كند .
چنان كه در آن هنگام كه كسى او را به نـامش صدا مى كند يا از امور مربوط به وى مى پرسد يا در جايى از اوسخن مى گويد سخت شاد و خوشحال مى شود.
ديل كارنگى در كتاب كيف تكسب الاصدماء مى گويد: روشنترين دليل بر اين كه مردم نام خود را دوست دارند آن است كه هنگامى كه مقدرات اجازه نداد بارنم داراى فرزندى شود كه نام خود را بـر او بگذارد وصيت كرد كه بيست و پنج هزار ريال به نوه اش سيلى داده شود تا خود را بارنم سيلى بنامد.
ثروتمندان از دير زمان عادت دارند كه مبالغى به مؤلفان مى پردازند تا در صدر كتاب خود آن را به آنان اهدا كنند.
كـتابخانه ها و موزه ها در هر كشورى از كشورهاى جهان نسبت به ارزشمندترين مجموعه هايى كه در آنـهاست مرهون رجالى است كه خواسته اند با اهداى آنها نام خود راجاودانى كنند .
در كتابخانه عـمـومـى نـيـويـورك دو مـجـمـوعـه آسـتـور و لينكوكس و درموزه متروبوليتان نامهاى بنجامين التمان و ج .
ب مورجان ديده مى شود .
تا آخر....
از ايـن رو براى دوستان ضرورى است كه به منظور تاكيد روابط و تحكيم پيوندهاى ميان خودشان هـمـواره جـويـاى احـوال شـخـصى و امور اختصاصى يكديگر باشند و از اسامى آنها و نام پدران و مـنـسوبين آنها پرسش كنند و آنها را در ذهن خود بسپارند تا هنگامى كه گرد هم مى آيند دوست خـود را بـا نـام او و نـام پـدرش صـدا كـنند و از احوال و كارهاى اوبپرسند چه اين امر گوشها را مـى نوازد و نفوس را شاد مى كند .
پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) از اين امر مهم غفلت نكرده بلكه مردم را به آن ارشاد و نظر آنها را بدان جلب فرموده اند.
پـيـامـبـر اكرم (ص ) فرموده است : هنگامى كه كسى نزد تو آمد از نام و نام پدرش و اين كه ازچه طايفه اى است از او بپرس .
اين امر به دوستى نزديكتر است ((330)) .
نـيز: هرگاه يكى از شما برادر مسلمانش را دوست بدارد از نام و نام پدر و قبيله وعشيره اش از او بـپـرسـد چـه اين امر از حقوق واجب است و صدق برادرى و دوستى اقتضاء مى كند كه آنها را از او بپرسد وگرنه شناخت وى احمقانه است ((331)) .
نـيـز: هـرگـاه يـكـى از شما با كسى پيوند برادرى و دوستى برقرار كرد از نام و نام پدر و قبيله و مـنـزلش بپرسد چه اين امر از حقوق واجب باعث صفاى برادرى است وگرنه دوستى آنها احمقانه است ((332)) .
نيز: هرگاه كسى را دوست بدارى نام و نام پدر و منزلش را از او بپرس , اگر بيمار بود از اوعيادت و اگر به كارى مشغول است او را يارى كن ((333)) .
نيز: ناتوانترين مردم كسى است كه شخصى را ببيند و از او خوشش آيد ليكن از نام ونسب و محل او نپرسد. ((334)) آنچه بر دوستى و محبت مى افزايد آن است كه دوست خود را به نامى كه نزد او محبوبتراست صدا كـنـى تا اين كه در دل او محبوب و در نزد او نزديك و مقرب باشى , از اين روپيامبر خدا(ص ) براى گـراميداشت اصحابش آنان را با كنيه خطاب و با نامى كه نزد آنهامحبوتر بود صدا مى كرد .
همان حضرت فرموده است : سه چيز است كه محبت انسان رانسبت به برادر مسلمانش صفا مى دهد, اين كـه بـا خوشرويى او را ديدار كند, هرگاه نزد اوبنشيند جا برايش باز كند, و او را به نامى كه نزد او محبوبتر است صدا كند. ((335)) ديـل كارنگى گفته است : اگر مى خواهى مردم تو را دوست بدارند قاعده شماره 3 رارعايت كن : به ياد داشته باش كه نام انسان نزد او از هر چيزى زيباتر و محبوبتر است .
10- تصديق دوستان
هـنـگـامى كه دوستت مطلبى را بيان مى كند گفتار او را تصديق كن و با رد و تكذيب با اومقابله مـكن , چه رد و تكذيب از صفات برادران و اخلاق دوستان نيست .
آنگاه براى چه دوستت را تكذيب مـى كنى ؟
مگر آن كه با دروغگويى رفيق و همنشين شده باشى , و ما تورا از عواقب اين كار برحذر داشـتـه و خـطـرات زيـاد و زيانهاى بسيار آن را برايت روشن ساخته ايم .
و هرگاه آن رهنمودها و اندرزهايى را كه از سرچشمه جوشان علوم اهل بيت (ع ) اخذ شده و لبريز از حكمتها و مصلحتهاست به ياد داشته باشى ناگزير ازدوستى و همنشينى با دروغگويان دورى خواهى كرد, و با راستگويان همنشين خواهى شد .
بنابراين تكذيب گفتار دوستان چه موردى خواهد داشت ؟
امام حسن مجتبى (ع ) درباره صفات كسى كه شايسته دوستى است فرموده است : .
واگر سخن بگويى گفتارت را تصديق كند. ((336)) امـام صـادق (ع ) فرموده است : چرا با يكديگر دشمنى مى كنيد, هر گاه چيز ناخوشايندى از برادر دينى شما به يكى از شما برسد او را ديدار كند و از او بپرسد چنانچه بگويد من اين كار را نكرده ام او را تصديق كند, و اگر بگويد: من كرده ام از او بخواهد كه توبه كند. ((337)) نيز فرموده است : هر گاه از برادر دينى شما چيزى به شما برسد, و اگر بگويد: من آن رانگفته ام , از او بپذير, چه اين در حكم تو به اوست ((338)) .
نـيـز: اگـر از بـرادر ديـنـى تـو چـيزى به گوش تو برسد و چهل نفر گواهى دهند كه آن را از اوشنيده اند, و او بگويد من آن را نگفته ام , از او بپذير. ((339)) نيز: گوش و چشم خويش را به خاطر برادر دينى خود تكذيب كن , و اگر پنجاه نفرسوگند خور گـواهـى دهـنـد كـه او آن را گـفـتـه اسـت و او بـگـويد: نگفته ام , او را تصديق و آنان را تكذيب كن ((340)) .
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
330- بحارالانوار,84/166 و 74/166.
331- مصادقة الاخوان /72.
332- كنزالفوائد, 1/98, بحارالانوار, 71/166.
333- بحارالانوار, 74/181.
334- بحارالانوار, 71/166.
335- اصول كافى , 2/643.
336- بحارالانوار, 44/139.
337- مصادقة الاخوان , /82.
338- مصادقة الاخوان , /82.
339- مصادقة الاخوان , /82.
340- بحارالانوار, 72/214.