هـر انسانى در زندگى در معرض خطا و اشتباه است , لغزشهايى از او صادر و خلافهايى ازاو ظاهر مـى شـود, زيرا كمال مطلق به خداوند و عصمت از خطا به بندگان برگزيده اواختصاص دارد و هـيچ كس در اين اختصاص با آنها مشاركت ندارد و احدى را در اين امرياراى منازعه با آنها نيست .
امـا ديـگر مردم مرتكب گناه و بدى مى شوند و خطا و اشتباه ازآنها سر مى زند, بهترين آنها كسى اسـت كـه لـغـزش او كـمـتر, و خطا و اشتباهش ساده ترباشد, همان كسانى كه اشتباهات خود را مى شمرند و لغزشهاى خود را منحصر ومحدود مى كنند چنان كه شاعر گفته است :
و من ذاالذى ترضى سجاياه كلها ----- كفى المرء نبلا ان تعد معايبه ((341))
هـر گاه لغزشى از دوستت سر زد و يا عمل بدى از او بروز كرد يا عيبى در او مشاهده كردى نبايد در بـار نـخـسـت او را مـورد سـرزنـش و سركوفت قرار دهى بلكه بايد در برابرعمل ناخوشايند او شـكـيـبـايـى ورزى و از لـغـزش او چشم بپوشى و او را ببخشى و به اندازه توان خويش عمل او را پـرده پوشى كنى چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : هر كس در برادر دينى خود چيز بدى را سراغ دارد و آن را پوشيده نگهدارد خداوند در روزقيامت بر اعمال بد او پرده خواهد كشيد.
امـام صـادق (ع ) فرموده است : هرگاه در برادر دينى خود بخل و تنگ نظرى مشاهد كردى آن را مستور بدار. ((342)) گـمان مكن كه در دوست تو انحرافى پديد آمده كه سزاوار است از او دورى , و يا به ميثاق دوستى پـشـت پـا زده شود و بايد از او جدايى جست بلكه بايد دانست كه سنت و روش عموم مردم همين است .
اگر بخواهى پايبند آن باشى كه جز با كسى كه در او عيبى نيست برادرى و دوستى كنى بايد بدانى كـه بـى دوسـت خـواهى ماند, چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : آن كه جز باكسى كه در او عيبى نيست دوستى نمى كند دوستانش اندك خواهند بود. ((343)) شاعر گفته است :
اتطلب صاحبا لاعيب فيه ----- واى الناس ليس له عيوب ((344))
روايـت شـده اسـت گـروهـى نـزد امـام صادق (ع ) حضور داشتند و آن حضرت براى آنان حديث مى فرمود, ناگهان يكى از آنان از مردى سخن به ميان آورد و از او بدگويى وشكايت كرد, امام (ع ) فرمود: تو را با همه برادر دينى خود چه كار, و كدامند مردان مهذب و پاكيزه ((345)) .
آنـچـه در ايـن مـوارد بر تو واجب است اين است كه دوستت را با مدارا و نرمى به راه درست ارشاد كنى , و به طريقى نيكو موارد اشتباه وى را به او گوشزد سازى و به نحوى خوب و پسنديده وى را انـدرز دهى و اين امر نبايد از حد ميان او و تو تجاوز كند زيرا دراين صورت تاثير آن كاملتر و اقدام تو بيشتر سزاوار قدردانى و تحسين خواهد بود.
پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان آيينه برادر مسلمان خويش است , اگر از برادردينى خود لغزشى ديديد با او ضديت نكنيد بلكه خود را به جاى او قرار دهيد و با نرمى و مدارا او را اندرز داده راهنمايى كنيد. ((346)) زيـرا هر گاه چنين نكنى و از اندرز و ارشاد او باز ايستى اسلام تو را به رابطه برادرى خائن و قطع كننده رشته دوستى به شمار مى آورد, چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : كسى كه برادر دينى خود را مشغول به امر ناخوشايندى ببيند و او را از آن باز ندارد به او خيانت كرده است ((347)) .
بـرايـت مـيسر است كه اين گونه موارد خود را به درجات برجسته رشد و كمال برسانى ودر اوج نـمـونـه اى عـالـى از اخـلاق و رفتار قرارگيرى بدين گونه كه در برابر بدى او نيكى ودر مقابل بـدرفـتـارى و جـفاى او وفا كنى تا با اين روش در زمره كسانى در آبى كه خداونددر توصيف آنها فرموده است : ويدرون بالحسنة السيئة ((348)) .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : برادر دينى خود را با احسان به او سرزنش , و شر او را بابخشش به او دفع كن ((349)) .
نـيـز: از بـرادر ديـنـى خـود فـرمانبردارى كن هر چند تو را نافرمانى كند, و به او بپيوند هرچند بدرفتارى كند. ((350)) بايد دانست كه سرزنش زياد سبب ايجاد دشمنى و كينه ورزى مى شود چنان كه اميرمؤمنان (ع ) به فـرزنـدش امـام حسن (ع ) وصيت كرده و فرموده است : برادر دينى خودرا با همه آنچه در اوست تحمل كن چه سرزنش زياد كينه به بار مى آورد و به سوى دشمنى مى كشاند. ((351)) نـيـز: هـر كـس بـرادر ديـنـى خـود را در بـرابـر هـر گـنـاهـى سـرزنـش كـنـد دشـمـنانش زيادمى شود. ((352)) نيز: لغزش دوستت را براى زمان حمله دشمنت تحمل كن ((353)) .
امـام هـادى (ع ) فـرمـوده اسـت : سـرزنـش كـلـيـد دشـمـنـى اسـت , و سـرزنـش بـهـتـر از كينه ورزى است ((354)) .
از ايـن رو پـيامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) پيگيرى لغزشهاى دوستان و بازخواست ازآنان و در نـتيجه به درشتى و عنف با آنها رفتار كردن را از زشت ترين و در نزد خداوندمنفورترين اعمال شمرده اند.
پيامبر خدا(ص ) فرموده است : هر كس لغزشهاى برادر دينى خود را پيگيرى كند خداوندلغزشهاى او را پـيـگـيرى خواهد كرد و كسى كه خداوند لغزشهايش را پيگيرى كند او راخوار و رسوا خواهد كرد هر چند در درون خانه اش غنوده باشد. ((355)) امـام باقر(ع ) فرموده است : بيشترين چيزى كه بنده را به كفر نزديك مى كند آن است كه باكسى برادر دينى باشد ليكن لغزشها و اشتباهات او را ضبط كند تا روزى به وسيله آنها اورا مورد درشتى و بدرفتارى قرار دهد. ((356)) امـام صـادق (ع ) فرموده است : بيشترين چيزى كه بنده را از درگاه خداوند دور مى كند آن است كـه انـسـان بـا كسى دوستى كند و در همين حال لغزشهاى او را ضبط كند تا روزى آنهارا وسيله سرزنش وى قرار دهد. ((357)) كـسـى كـه لـغـزشـهـاى مـردم را پـيـگـيرى كند طبعا دوستى براى او باقى نمى ماند چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : عيبجوى مردم مباش تا بى دوست نمانى ((358)) .
چـشـمـپوشى از گناه و فراموش كردن بديها و به ياد آوردن خوبيها و نيكيها از فضيلتها وصفات پسنديده اى است كه ائمه اهل بيت (ع ) به آنها اشاره كرده اند و آنها را ستوده اند.
امـيرمؤمنان (ع ) فرموده است : بر تو باد به مدارا كردن با مردم , و احترام دانشمندان , وگذشت از لغزشهاى دوستان ((359)) .
امام عسكرى (ع ) فرموده است : بهترين دوستانت كسى است كه گناهت را فراموش كند واحسانى را كه به او كرده اى به ياد آورد. ((360)) احـمـدبـن حـسـيـن كـاتب ابى الفياض روايت كرده كه در مجلس على بن موسى الرضا(ع )حضور داشتيم , مردى از دوستش شكايت كرد, امام رضا(ع ) اين ابيات را قرائت فرمود:
اعذر اءخاك على ذنوبه ----- واستر و غط على عيوبه ((361))
واصبر على بهت السفيه ----- وللزمان على خطوبه ((362))
ودع الجواب تفضلا ----- وكل الظلوم الى حسيبه ((363))
در كـتاب عيون اخبارالرضا(ع ) به طور مسند از آن حضرت روايت شده كه فرموده است :مامون به مـن گـفـت : آيا چيزى از شعر به خاطر دارى ؟
گفتم : خيلى از آن به خاطر دارم ,گفت : آنچه را درباره سكوت در برابر نادان به خاطر دارى برايم بخوان , گفتم :
انى ليهجرني الصديق تجنبا ----- فاريه ان لهجره اسبابا ((364))
واراه ان عاتبته اغريته ----- فارى له ترك العتاب عتابا ((365))
واذا ابتليت بجاهل متحكم ----- يجد المحال من الامور صوابا ((366))
اوليته منى السكوت و ربما ----- كان السكوت عن الجواب جوابا ((367))
مامون گفت : گوينده آنها كيست ؟
پاسخ دادم : يكى از جوانان ما.
گـفـت : بـهـترين اشعارى را كه درباره جلب دشمن تا آنگاه كه دوست شود به خاطر دارى برايم بخوان .
گفتم :
وذي غلة سالمته فقهر ته ----- فاوقرته منى بعفو التحمل ((368))
و من لم يدافع سيئات عدوه ----- باحسانه لم ياخذالقول من عل ((369))
كـسـى كه از لغزشهاى دوستش گذشت نمى كند, و از خطاهاى برادر دينى خود چشم نمى پوشد بـراى او بـرادرى ارزنده و دوستى گرم و صميمى باقى نخواهد ماند, چنان كه بشاربن برد گفته است :
وكنت اذا الصديق اراد غيظى ----- واشرقني على حنق بريقى ((370))
غفرت ذنوبه وصفحت عنه ----- مخافة ان اعيش بلا صديق ((371))
ديگرى گفته است :
اذا كنت في كل الامور معاتبا ----- صديقك لم تلق الذي لاتعاتبه ((372))
فعش واحدا او صل اخاك فا نه ----- مقارف ذنب مرة ومجانبه ((373))
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
341- و كـيـسـت كـه هـمه خويهاى او رضايت بخش باشد, براى بزرگوارى انسان همين بس كه عيبهايش را بشمارد.
342- احياء علوم الدين , 2/138.
343- بحارالانوار, 75/278.
344- آيـا در جـسـتـجوى دوستى هستى كه در او عيبى نباشد و كدام كس است كه در او عيبها نيست .
345- اصول كافى 2/651.
346- بحارالانوار, 10/97.
347- بحارالانوار, 75/65.
348- الرعد /22: با نيكى بدى را دفع مى كنند.
349- الحكم , 2/5.
350- الحكم , 1/132.
351- الحكم , 1/50.
352- بحارالانوار, 71/180.
353- الحكم , 1/50.
354- بحارالانوار, 75/369.
355- بحارالانوار, 74/192.
356- اصول كافى , 2/355.
357- همان ماخذ /355.
358- همان ماخذ /652.
359- بحارالانوار, 75/71.
360- بحارالانوار, 78/379.
361- دوستت را بر گناهانش معذور بدار, و بر عيبهايش پرده بكش .
362- بر بهتان نابخردان شكيبا باش , همچنين در برابر زمانه و حوادث آن .
363- از راه بخشش از دادن پاسخ خوددارى كن , و ستمكار را به كسى كه حسابگر اوست واگذار.
364- من از دوست دورى مى گزينم , و به او نشان مى دهم كه اسبابى موجب دورى گرفتن من از اوست .
365- دربـاره او مـعـتـقدم كه اگر به او گله كنم او را گستاخ كرده ام , و نظرم نسبت به او اين است كه ترك گله گله است .
366- هرگاه به نادانى زورگو دچار شوم , كه كارهاى ممنوع را درست و خوب مى داند.
367- من با خاموشى خود به اوكمك مى كنم و بسا, خاموشى از پاسخ پاسخ باشد.
368- مـن بـا كينه توز مسالمت كرده او را مغلوب مى كنم , و با تحمل عفو بار سنگينى بر دوش او مى نهم .
369- كسى كه بديهاى دشمنش را با احسان دفع نمى كند, از سرچشمه والايى گفتار اخذ نكرده است .
370- و هنگامى كه دوستم بخواهد بر من خشم گيرد و بر اثر كينه توزى آب دهنم را گلوگيرم كند.
371- مـن گـناهانش را مى بخشم و از او در مى گذرم , از بيم آن كه مبادا بدون دوست زندگى كنم .
372- هر گاه تو در همه كارها از دوستت گله كنى , كسى را نخواهى يافت كه از او گله نكنى .
373- پـس تـنـهـا زنـدگى كن و يا به دوستت بپيوند, چه او گاهى گناه و گاهى از آن دورى مى كند.