از بـزرگـتـريـن نـشانه هاى وفادارى نسبت به دوست آن است كه انسان در غياب او از شؤون وى پـاسـدارى كـند و از همين طريق است كه دوست راستين از دروغين شناخته مى شود,و حقيقت دوسـتـان مـكشوف مى گردد, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست كسى است كه در غياب دوست صادق باشد. ((573)) چـه بـسـا كـسـى كـه نـسـبـت بـه تـو دوسـتى و محبت بسيار اظهار مى كند به طورى كه تو را وادارمـى سـازد كـه وى را در زمـره دسـتـه نـخست دوستان و برگزيدگان خود به شمار آورى ليكن بزودى با غيبت تو پرده از او برداشته مى شود چه در جهت بدنامى و رسوايى تو اقدام مى كند و خـلاف آنچه را براى تو ظاهر مى كرد نشان مى دهد .
روشن است كه وقتى خبراين اعمال او به تو بـرسـد خوش گمانى و اميدوارى تو نسبت به او به بدگمانى و نوميدى تبديل مى شود و شيرينى محبت او از دلت بيرون مى رود و ممكن است مشاجره وكشمكش زبانى پيش آيد و بسا كار به قطع رابـطـه و جـدايـى بينجامد .
از اين روپيامبرخدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) حفظ شؤون دوست را در غيبت او از بزرگترين حقوق برادرى و مهمترين حدود آن شمرده اند.
پيامبر خدا(ص ) فرموده است : كسى كه برادر (دينى ) خود را در غياب او يارى كندخداوند وى را در دنيا و آخرت يارى خواهد كرد. ((574)) امـيرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست انسان دوست نخواهد بود جز آنگاه كه در سه چيزپاس او را بدارد: در بدبختى او, در غيبت او و در وفات او. ((575)) امـام حـسين (ع ) فرموده است : درباره برادر مؤمن خود به هنگامى كه از تو غايب شودچيزى مگو جز آنچه را كه دوست دارى در صورت غيبت تو از او درباره ات بگويد. ((576)) امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است : برادر دينى خود را هرگاه از تو غايب شود چنان ياد كن كه دوست دارى به هنگامى كه از او غايب مى شوى تو را ياد كند. ((577)) امـام صادق (ع ) فرموده است : برادر دينى خود را هرگاه از شما غايب شود به نيكوترين نحوى ياد كنيد كه دوست داريد در صورت غيبت خود بدان گونه ياد شويد. ((578)) نيز: كسى كه دوستش را پاس مى دارد خداوند او را پاس مى دارد. ((579)) همان گونه كه بر تو لازم است در غياب دوست خود چيزى نگويى كه موجب تحقير وكاستى قدر او شـود هـمچنين بر تو واجب است كه گفتار ديگران را در صورتى كه از اين قبيل باشد رد, و در غياب وى او را يارى كنى .
پـيـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـوده اسـت : كسى كه به برادر (دينى ) خود كمك كند بدين گونه كه درمجلسى بشنود از او بدگويى مى كنند و او آن را رد كند خداوند هزار نوع شر را در دنيا وآخرت از او دور مى سازد, و اگر رد نكند در حالى كه بر آن تواناست گناه كسى را دارد كه هفتاد بار او را غيبت كرده باشد. ((580)) امام صادق (ع ) فرموده است : كسى كه در نزد او برادر مؤمنش غيبت شود و وى او رايارى كند خدا او را در دنـيـا و آخـرت يارى خواهد كرد .
و كسى كه در نزد او برادر مؤمنش غيبت شود و وى او را يارى و از او دفاع نكند خداوند اورا در دنيا و آخرت پست و خوارمى سازد. ((581)) روش ائمـه اهـل بـيـت (ع ) در حـفـظ شـؤون بـرادر (ديـنـى ) چـه در حال زندگى و چه پس از مرگ جالبترين نمونه است چه هر يك از آنها اصحاب خود را پيوسته به نيكى ياد مى كردند واعمال نـيـك و مـفـاخـر و مـزايا و صفات پسنديده و سجاياى كريم آنها را بر مى شمردند و برفقدان آنها افسوس مى خوردند و اشتياق خود را به ديدار آنها اظهار مى كردند.
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) هنگامى كه از يكى از برادران دينى خود كه زندگى را بدرود گفته بود ياد مى كند مى فرمايد: در گذشته مرا برادرى به خاطر خدا بود كه كوچك بودن دنيادر نظرش او را در چـشم من بزرگ مى داشت او از زير سلطه شكمش بيرون رفته بود به طورى كه اگر چيزى نـمـى يـافـت آن را آرزو نـمى كرد, و اگر مى يافت آن را زياد به كارنمى برد, و در بيشتر عمر خود خاموش بود و اگر سخن مى گفت بر گويندگان غلبه مى كردو تشنگى پرسش كنندگان را فرو مـى نـشـانـد, او ضعيف بود و ضعيف پنداشته مى شد ليكن هرگاه زمان كوشش فرا مى رسيد شير خشمگين و مار پر زهر بيابان بود, برهان و دليل نمى آورد مگر زمانى كه نزد قاضى مى آمد و كسى را بـه كـارى كه در مانند آن عذرى مى يافت سرزنش نمى كرد جز آنگاه كه عذر او را مى شنيد, و از دردى شـكـايت نمى كردمگر وقتى كه بهبودى مى يافت , و آنچه را مى گفت انجام مى داد, و آنچه نـمـى كـردنـمـى گـفت , و اگر در سخن بر او غلبه مى كردند در خاموشى بر او غلبه نمى يافتند, درشـنيدن حريصتر بود تا بر گفتن , و اگر ناگهان دو امر به او رو مى آورد مى نگريست كدام يك به خواهش نفس نزديكتر است و با آن مخالفت مى كرد.
بـر شـمـاسـت كه اين صفات را دارا و به آنها رغبت داشته باشيد, و اگر توانايى همه آنها رانداريد بدانيد كه فراگرفتن اندك بهتر او فروگذاشتن بسيار است ((582)) .
روايـت شـده است امام حسن (ع ) روزى در توصيف يكى از ياران خود به اصحاب خويش فرمود: و ميان گفتار آن حضرت و سخنان پدر بزرگوارش كه در فوق ذكر شد مشابهت بسيارى است , من شـمـا را آگاه كنم از دوستى كه در نظر من از بزرگترين افراد اين مردم بود, و آنچه او را در نظر مـن بـزرگ كـرده بود كوچكى دنيا در نظر او بود, وى از زير سلطه شكم بيرون رفته بود از اين رو ميلى به آنچه نمى يافت نداشت , و از آنچه مى يافت زياداستفاده نمى كرد, همچنين او از زير سلطه جـهـل خـارج شـده بود لذا دستش را درازنمى كرد جز در وقت وثوق به اين كه سودى به ديگرى بـرساند و گامى بر نمى داشت جزبراى اين كه كار نيكى انجام دهد, و هرگز خشمگين و رنجيده نـمـى شد, و هرگاه درمحضر دانشمندان حاضر مى شد به شنيدن حريصتر بود تا به گفتن , و هر گـاه در سـخـن بـراو غـلـبـه مـى كردند در خاموشى بر او غلبه نمى يافتند و بيشتر عمرش را به خـامـوشـى گـذرانـيـد و هرگاه سخن مى گفت بر گويندگان فايق مى آمد, هرگز در نزاعى شـركت نمى جست و در جدالى وارد نمى شد, و جز به هنگام مشاهده داور اقامه دليل نمى كرد....تا پايان ((583)) .
آرى دوسـت وفـادار دوسـتـش را در غـياب او به همان گونه بلكه بهتر از آنچه در حضور ازاو نام مى برد ياد مى كند, چنان كه شاعر گفته است :
و اذا الفتى حسنت مودته ----- فى القرب ضاعفها على البعد ((584))
هـمـچـنـيـن شـؤون او را پـس از مـرگـش بـه همان گونه حفظ مى كند كه در زمان حيات او حفظمى كرده است به طورى كه شاعر گفته است :
و انى لاستحييد و الترب بيننا ----- كما كنت استحييد و هويراني ((585))
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
573- بحارالانوار, 77/213 و 74/213.
574- وسائل الشيعه , 12/293.
575- الحكم , 2/235, الغرر/351.
576- بحارالانوار, 75/127 و 72/262.
577- جامع السعادات , 2/190 , بحارالانوار, 75/196.
578- اختصاص شيخ مفيد, 1/231.
579- الكافى , 8/ 162
580- بحارالانوار, 72/226.
581- جامع السعادات , 2/299.
582- بحارالانوار,64/314.
583- بحار, 69/294 و 78/108.
584- و هـرگـاه جـوانـمرد در نزديك دوستش نيكو باشد, به هنگام دورى دوستش را چند برابر مى كند.
585- و من در حالى كه ميان ما فاصله باشد از او حيا مى كنم , همان گونه كه در هنگامى كه مرا مى بيند از او حيامى كنم .