آن كه حق تعالى باقى است و فنا و عدم بر او محال است، و بقاى او غايتى ندارد.
و بيان اين معنى سابقا شد. و كسى توهم نكند كه چون بهشت و جهنم و اهل هر دو هميشه باقى خواهند بود، پس اين صفت به خدا اختصاص ندارد. زيرا كه بقاى الهى به ذات خود است و بقاى ايشان به غير؛ و بقاى الهى بر يك صفت و حالت است، و هيچ تغير در او نيست، و بقاى ديگران به انواع تغيرات و تبدلات است.
چنانچه منقول است كه عبدالله بن ابىيعفور (1417) از حضرت صادق (عليهالسلام) پرسيد از تفسير اين آيه كه: هو الأول و الأخر. (1418) و گفت كه: اول را دانستيم؛ بيان معنى آخر را بفرما. حضرت فرمود كه: هيچ چيز نيست مگر اينكه كهنه مىشود و متغير مىگردد و يك نحو زوالى (1419) در او راه مىيابد و از رنگى به رنگى متغير مىشود و از هيئتى (1420) به هيئتى مىگردد و از صفتى به صفتى انتقال مىنمايد نقصان (1421) و زيادتى بر آن طارى (1422) مىشود، مگر خداوند عالم كه هميشه واحد و يگانه بوده و بر يك حال بوده، و اول است پيش از همه اشيا، و آخر است و هميشه خواهد بود، و صفات و نامهاى مختل بر او وارد نمىشود چنانچه بر ديگران مىشود. مثل آدمى كه يك مرتبه خاك است، و يك مرتبه گوشت و خون است، و يك مرتبه استخوان پوسيده است؛ و مانند خرما كه يك مرتبه غوره (1423) است و يك مرتبه رطب (1424) است و يك مرتبه تمر (1425) است. پس اسما و صفات بر اينها متبدل مىشود (1426) و خدا برخلاف اينهاست.1417) عبدالله بن ابىيعفور: از قاريان قرآن و از اصحاب نزديك و ارجمند امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) و از راويان ثقه و مورد اعتماد حديث.
1418) بخشى از آيه 3 سوره حديد (57): ++او آغاز (اول) و پايان (آخر) است.+++ 1419) زوال: نيستى - نابودى - كاستى.
1420) هيئت: شكل - وضع.
1421) نقصان: كمى - كاهش.
1422) طارى: روى داده - عارض - پديدآمده.
1423) غوره: خرماى نارس.
1424) رطب: خرماى نورس و تازه.
1425) تمر: خرماى كاملا رسيده.
1426) يعنى نامها و ويژگيهاى آنها تغيير مىيابد. هر بار يك ويژگى پيدا مىكنند و با اين تغيير ويژگى، نام آنها نيز تغيير مىيابد