صفويان از نوادگان شيخ صفىالدين اردبيلى بودند كه از مشاهير تصوف است. فرزند او شيخ جنَيد و نوه او شيخ حيدر پدر شاه اسماعيل صفوى نيز رياست صوفيان شيعه اردبيل و آذربايجان را داشتهاند.
صفويان در مقابل صوفيه اهل سنت، مريدان خود را به عنوان صوفيه شيعه سازمان دادند.
اين گروه به صورت يك جبهه واحد و مجهز سياسى مأمور شدند تا زمام امور را از سلاطين و امراى تركمانانآققويونلو - كه بر فارس، آذربايجان و غرب ايران حكومت مىكردند و همه از اهل سنت بودند - باز پس گيرند. اينان از آنجا كه كلاه سرخ به سر مىنهادند به قزلباش (كلاهقرمز) مشهور شدند.
اين گروه شاه را مرشد كامل مىخواندند و اطاعت او را واجب مىدانستند. اين صوفيان در واقع سپاه صفوى و حامى نظامى آن بودند و در همه جا حضور و نفوذ داشتند. اين حضور از اندرون شاه و نگهبانى او تا تصدى مشاغل حساس را شامل مىشد.
اين صوفيان به علاوه ديگر كسانى كه به تصوف تمايل داشتند و از گرايش صفويه به تصوف بهره مىبردند و بدون مزاحمت به تبليغ و ساختن خانقاه مىپرداختند، مجموع عناصر تصوف را در دوران صفوى تشكيل مىدادند.
نفوذ و قدرت در نتيجه برخى مزاحمتهاى صوفيان قزلباش باعث شد كه شاهان صفوى قدرت سياسى را از آنان بگيرند و تنها برخى مراسم تشريفاتى را به اين گروه بسپارند. در اواخر اين دوران ايشان از همين مراسم نيز محروم شدند.
آنچه را به عنوان نمود عينى تصوف در دوران صفويه مىتوان شناخت عبارت است از:
1) وجود شمارى بسيار از خانقاهها، زاويهها و تكيههاى مخصوص صوفيه (تنها در اصفهان بيش از 20 مورد).
2) گروهى دوره گرد يا اهل سير و گشت كه از صدقه و بخشش مردم، روزگار مىگذراندند.
3) عدم پايبندى بسيارى از اهل تصوف به آداب و شرايع دينى و امور ممنوع در اخلاق و شرع.
1- در نگارش اين بند و بند بعد، از كتابهاى علامه مجلسى، بزرگمرد علم و دين اثر على دوانى و علامه مجلسى نوشته حسن طارمى استفاده بسيار شده است.
4) پوشيدن لباس مخصوص، اختيار شكل و هيئتى خاص و ابداع آيينهايى عبادى يا رفتارهايى اجتماعى كه در شريعت از آن خبرى نيست و برخى از آنها برگرفته از صوفيه اهل سنت، مسيحيان، زرتشتيان و آيينهاى هندى و بودايى است.
5) آراى ناسازگار با تعاليم دينى و اغلب برگرفته از عناصرى خارج از جهان اسلام و آموزههاى تشيع.
6) مخالفت آشكار و پنهان بسيارى از آنان با ظواهر دين، و ارزش ننهادن به مراسم و مناسك شرع و تحقير صريح يا ضمنى برگزار كنندگان آنها و خودبرتربينى بسيارى از صوفيان.
7) بزرگداشت برخى كسانى كه به شهادت تاريخ و روشهاى پژوهشگرانه، نه تنها داراى مرتبتى در دانش و دين و عرفان نيستند بلكه بر اساس موازين علمى و دينى، دعويهاى عارفانه آنان هذيانى بيش نبوده است، ضمن اين كه گاه موارد منسوب به آنان برساخته نسلهاى بعد است.
8) تعلق خاطر آنان به تهذيب نفس، باطنگرايى، شعر، كتب عرفان، ذكر، مردمگريزى و دورى از دنيا در اغلب آنان و در كنار آنها دنياگرايى در برخى ديگر.
9) دعوى وصول به حق و دستيابى به مراتب عالى عرفان و كشف و شهود از سوى برخى از آنان.
اين بود كه عالمان دوران صفوى از دو - سه نسل پيش از مجلسى به مخالفت با صوفيه پرداختند و موارد مخالفت كار آنان را با ظاهر و باطن شرع برشمردند و اشكالهاى اعتقادى و پژوهشى عقايد و اعمال آنان را بيان كردند. البته اين ادامه سنتى بود كه از زمان اميرمؤمنان على (ع) و سپس امامان شيعه در ميان شيعيان و عالمان شيعى پديد آمده بود و به تناسب ظهور و بروز صوفيه در هر زمان و مكان اغلب در قالب نوشتار و بحثهاى علمى، ظهور و بروز مىيافت.
در ميان عالمان، عارفان، فيلسوفان و محدثان صفوى از دو - سه نسل قبل از مجلسى تا زمان او مىتوان نام مشاهيرى را ديد كه در نوشتههايشان صوفيه آن زمان را مورد انتقاد قرار دادند: شيخ بهائى، ملاصدرا، ملا محسن فيض كاشانى و ملا محمدطاهر قمى (استاد مجلسى).
مجلسى در عينالحيات و برخى آثار ديگر خويش به تفصيل عقايد و رفتارهاى صوفيه را مورد نقد قرار داده و ويژگيهاى عرفان اصيل را برشمرده است.
بر اساس آنچه پيش از اين در زندگى ملا محمدتقى مجلسى (پدر مجلسى) و عرفان، رياضت و كشف و شهودهاى او و نيز درباره گرايشهاى مجلسى به عرفان گفتيم، مىتوان انگيزه ديگر مجلسى را در مخالفت با صوفيه جداكردن خود و پدرش از اين گروه دانست به ويژه اينكه اتهام تصوف به پدر مجلسى و گاه خود او به صراحت از سوى برخى معاصران مخالف آنها ابراز شده است. مجلسى نيز گاه به صراحت، ساحت خود و پدرش را از اين تهمت مبرا مىداند و بر شرعى بودن رياضتها و چلهنشينىهاى خود و پدرش تأكيد مىورزد. نيز اظهار مىدارد كه عدم مخالفت صريح پدرش با آنها و احيانا رفتوآمدهايى كه با صوفيه داشت از باب ارشاد و هدايت آنان و به طريق تسامح و تساهل و مدارا بوده است. لحن نگارش مجلسى در مخالفت با صوفيه زمان خود نيز يا گزارشگرانه است، يا منطقى و استدلالى و يا هدايتگرانه، دلسوزانه و مشفقانه. او آنان را تكفير نمىكند. از زمان تصدى منصب شيخالاسلامى توسط مجلسى نيز گزارشى موثق نرسيده است مبنى بر اينكه او خانقاهى را خراب كرده يا صوفيى را آزار رسانده باشد به ويژه اينكه در آن زمان صوفيان صفوى نيز از چشم شاه افتاده بودند.
توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: