سحرگاه شب 19 رمضان حضرت على (ع ) داخل مسجد شدند، قنديل ها خاموش شده بود و مسجد تاريك بود، حضرت چند ركعت نماز ادا كرد، ساعتى مشغول تعقيب بود، سپس برخاست و دو ركعت نماز خواند و بر بام مسجد رفت ، دست هاى مبارك را بر گوش هاى خود گذاشت و اذان گفت . وقتى آن حضرت اذان مى گفت ، هيچ خانه در كوفه نمى ماند مگر آنكه صداى او را مى شنيدند. ابن ملجم ملعون در تمام شب بيدار بود و در آن امر عظيم كه اراده كرده بود تفكر مى كرد، و در ميان شب قطامه به نزد او آمد گفت : كسى كه چنين اراده اى دارد. خواب بر او حرام است ، برخيز و على را به قتل برسان و برگرد و مراد خود را از من حاصل گردان ، آن ملعون گفت : على را مى كشم و مى دانم كه به مراد خود نمى رسم پس در آن وقت صداى اذان حضرت را شنيدند، آن ملعونه گفت : زود برو كه فرصت از دست مى رود.(368)