آيا باز هم مى توان گفت عمر نمى دانست كه رسول خدا صلى الله عليه وآله كارى انجام داد و مخالفت او را به بى اطلاعى او نسبت داد؟ قطعا بايد گفت: عمر با علم به اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله كنيه مغيره را ابو عيسى نهاد، آن را برگرداند. آيا اين عمل را جز اين مىتوان بيان كرد كه عمر صريحا با رسول خدا صلى الله عليه وآله مخالفت كرده است؟ مگر ابو عيسى چه عيبى داشت كه آن را عوض كرد و پسرش را -بى آنكه گناهى مرتكب شده باشد- كتك زد؟ آيا اين هم -به قول ابن حجر- از فقه او بوده است؟
خوانندگان محترم خود تصور كنند كه اگر بخواهيم با اين ديد به كارهاى رسول خدا صلى الله عليه وآله بنگريم به كجا خواهيم رفت. آيا جز اين است كه آخر كار ما به انكار رسالت و يا لااقل به معصوم نبودن آن بزرگوار ختم مىشود؟
می گویند علت مخالفت عمر با کنیه ابو عیسی این بود که می گفت: مگر عیسی(ع) پدر داشت ؟
پي نوشت:
(1) كلمه اى كه عمر به كار برد اين است: «وأنا في جلجتنا» و در پاورقى آمده است: يعنى مثل مسلمانان مىباشيم، نمىدانيم بر سر ما چه خواهد آمد.
(2) سنن أبي داود، ج 4، ص 291، كتاب الادب، باب فيمن يتكنّى بابى عيسى، ح 4963.