شاید شما هم افسانه هایی راجع به شجاعت خلیفه دوم شنیده باشید.در زیر بهدو جریان راجع به شجاعت (!!!) عمر اشاره میشود تا روشنگر این واقعیت باشد که او نه تنها شجاعتی در وجودش نبود بلکه برای حفظ جانش،حاضر شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در بین دشمنان تنها بگذارد.
ابن هشام، سیره نویس بزرگ اسلام، چنین مینویسد:
انس ابن نضر عموی انس ابن مالک میگوید: موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت (در جنگ احد) و خبر مرگ پیامبر منتشر شد،(در این جنگ مشرکان کسی را کشتند و فکر کردند که پیامبر را کشته اند، به این دلیل خبر مرگ پیامبر منتشر شد."نویسنده مطلب") بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند و هرکس به گوشه ای پناه برد. وی میگوید: دیدم که دسته ای از مهاجر و انصار که در بین آنان عمر بن خطاب و طلحه و عبید الله بودند، در گوشه ای نشسته اند و در فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آمیزی به آنان گفتم: چرا اینجا نشسته اید؟
در جواب گفتند: پیامبر کشته شده است و دیگر نبرد فایده ندارد.
من به آنان گفتم: اگر پیامبر کشته شده، دیگر زندگی سودی ندارد، برخیزید و در آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید و اگر محمد کشته شد، خدای او زنده است. وی می افزاید که: من دیدم سخنانم در آنها تاثیری ندارد. خود دست به سلاح بردم و مشغول نبرد شدم.
ابن هشام میگوید:انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت.
و نیز ابن ابی الحدید (از دانشمندان اهل سنت) مینویسد: شخصی در سال 608 هجری قمری کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی درس میگرفت و من هم یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم. هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بن مسلمه صریحا نقل میکند که در روز احد با چشم های خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا میرفتند و پیامبر آنان را به نامهایشان صدا میزد و میفرمود:" الی یا فلان" (به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمیداد، استاد به من گفت: منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام و منصب به دست آوردند و راوی از ترس از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است و صریحا نخواسته است اسم آنان رابیاورد.
منبع: کتاب "فروغ ولایت" نوشته آیت الله سبحانی