تشويق و پاداش

تشويق و پاداش
تربيت کودک در جهان امروز - 14

دو سلاح موثر براى تقويت نيروى مربى
بـراى تـربـيـت و اصـلاح كودك ، مربى از دو سلاح موثر مى تواند استفاده كند : يكى سلاح تنبيه و ديگرى سلاح تشويق و پاداش .
ما در گذشته ، درباره تنبيه و آثار مثبت و منفى آن گفت وگو كرديم .
در اين گفتار، هدف ما ارزيابى آثار نيك و بد تشويق و پاداش و حدود استفاده هايى است كه مربى مى تواند از اين دو سلاح بكند.
تـرديـدى نيست كه تنبيه و خشونت ، باعث تاثر روحى كودك مى شود و اين تاثر روحى ، اگر از راه صـحـيـح و بـه انـدازه لازم برانگيخته شده باشد، سبب عبرت طفل مى شود و با احساس پشيمانى ، به طور جدى تصميم مى گيرد كه كارى نكند كه احيانا تنبيه و خشونت و سرزنش به دنبال داشته باشد.
همچنين تشويق و پاداش باعث نشاط و شادى كودك مى شود و در صورتى كه اين نشاط و شادى از راه صـحيح و به اندازه لازم ايجاد شده باشد،كودك با اشتياق تمام مى كوشد كه همواره كارهايى را كـه از طـرف مـربـى ، او را مـورد تـشـويـق و پـاداش قـرار مـى دهـد، انـجـام دهـد و در آسمان زندگى بدرخشد.
مـربى لازم است توجه داشته باشد كه از يك سو بايد عقل كودك را احيا كند و قوه تميز و تشخيص او را بـه كار اندازد، تا بتواند نيك و بد را با عقل خود، از هم جدا سازد و مقلد فاقد تشخيص مربى و بـزرگ تـرها نباشد و از سوى ديگر، براى اين كه او را به نيكى عادت دهد و از بدى دور گرداند،به عواطف او متوسل شود و با تحريك هاى عاطفى ، به مقاصد خويش جامه عمل بپوشاند.
تـحـريـك هـاى عـاطـفى از راه تنبيه و خشونت و سرزنش و تشويق و پاداش صورت مى گيرد : با كـجـروى كودك مى توان با يك اخم ، يك خشونت ، يك قهر زودگذر و يا در صورت لزوم ، يك قهر ديـر گـذر، تـهـديد، ملامت و سرانجام تنبيه بدنى ، او را از عواقب وخيم كجروى آگاه كرد، ولى نـبـايدخونسردى ومتانت را از دست داد، چه در اين صورت ، كار مربى به افراط كشانيده مى شود و صـرف نـظر از اين كه خشم و غضب از عواطف مزاحمى است كه براى انسان صدمه هاى جسمى و روحـى شـديـد دارد، كـودك را نيز دچار ناراحتى مى سازد وازشكوفا شدن غنچه هاى استعدادش جلوگيرى مى كند.
پـيشواى عالى قدر اسلام پانزده قرن پيش ، در زمينه تربيت كودكان مساله اى را مطرح مى كند كه شـايسته است به عنوان ارزنده ترين برنامه تربيتى موردتوجه و استفاده قرارگيرد : الولد سيد سبع سنين ، وعبد سبع سنين ووزير سبع سنين ، فان رضيت خلائقه لاحدى وعشرين والا فاضرب على جـنـبه فقد اعذرت الى اللّه [112] منظور پيامبر ما اين است كه كودك در هفت سال اول زندگى سـرور پـدر و مـادر است و آنها ناگزيرند خواسته هاى او راصميمانه اجرا كنند، در هفت سال دوم زنـدگـى ، هـمچون بنده اى بايد مجرى اوامر باشد و از خود هيچ گونه مخالفتى ابراز ندارد و اين خودمستلزم داشتن برنامه هاى صحيح تربيتى است ، در هفت سال سوم ، نه سرور است و نه بنده .
او ديـگـر بـه مـرحـلـه تكامل رسيده و از نظر عقل و احساسات ، در آستانه استقلال زندگى قرار گـرفته است ، از اين رو بايد در خانواده همچون وزيرمشاور باشد و در حكومت خانواده در مسائل خـانـوادگـى و اجـتـمـاعى و فردى ، از فكر و نظر او مدد بگيرد، از آراى صائب او استفاده كند و اشتباهات و خطاهاى او را دوستانه گوشزد نمايد.
هنگامى كه به سن بيست ويك سالگى مى رسد، در صورتى كه اخلاق او درست و مقبول باشد، مربى به هدف مقدس خود نايل آمده است و لذتى كه از اين راه مى برد، برايش بزرگ ترين پاداش محسوب مى شود.
جوانى كه در چنين سنى واجد صلاحيت اخلاقى و اجتماعى باشد، شايسته تشويق است .
رضـايـت خـاطـرمـربى از رفتار پسنديده جوان ، ارزنده ترين تشويق و پاداشى است كه به او تقديم مى شود، در عين حال ، او پاداش خوش خويى خودرا در زندگى ، از محيط و اجتماع خواهد گرفت .
اگـر اخلاق وى در آستانه جوانى و كسب استقلال مورد قبول نباشد، مى توان دست به دامن تنبيه زد و در صـورت لـزوم ، شديدترين نوع تنبيه ـكه همان تنبيه بدنى است ـ درباره او به كار بست ، اين جاست كه مربى در پيشگاه خداوند نيز معذور است .
بـاز هـم توصيه مى كنيم كه در عين حال نبايد مربى بگذارد عفريت خشم و افراط، اورا تحت تاثير قرار دهد و بالنتيجه از جاده احتياط خارج شود.
عـلى (ع ) فرمود : رب ملوم لاذنب له ، گاهى اشخاصى كه مورد سرزنش قرار مى گيرند، گناهى ندارند [113] .
روسـو در كـتاب اميل مى گويد : در بچه ، ابتدا حالت خوشى و لذتى ايجاد كنيد و سپس او را از آن لذت محروم كنيد تا بدين وسيله به ارزش آنهاآگاه شود.
مربى با توجه به ارزش لذت ها مى تواند بهترين سلاح موثر و برنده تربيتى را به دست آورد.
او متوجه مى شود كه چگونه محروم كردن طفل از بازى ، تفريح ، كار، همسالان و همبازى ها، توجه و محبت معلم ، پدر، مادر، شنيدن يك داستان شيرين وب بهترين تنبيه اخلاقى براى طفل است .

ريشه روانى ميل به تشويق و پاداش
همه در انتظار ترديد ديگران هستند.
در حقيقت همه افراد از خود و ديگران انتظار دارند كه بر اعمالشان صحه بگذارند.
ميل به تشويق و پاداش ـبه قول روان شناسان ـاز همين منشا روانى سرچشمه مى گيرد و بر سطح پهناور شخصيت انسان ، جريان پيدا مى كنند.
اگـرچـه انـتـظـار تاييد، در اعماق روان انسان ريشه دوانيده است ، با وجود اين مى توان با تقويت شخصيت ، خود را از تاييد و تشويق ديگران بى نيازساخت .
مـردم كامل عيار ـكه وظيفه و هدف خود را عاقلانه يافته اندـ نه از تشويق و تاييد ديگران خرسند مى شوند ونه از مذمت و بى توجهى آنان غمناك .
اين عالى ترين مرحله تكامل شخصيت انسان است .
بـدنـيـسـت بـدانـيـم كه پيشوايان بزرگ اسلام ، خود چنين بوده اند و براى پرورش پيروان خود، دستورهايى در همين زمينه صادر كرده اند.
امـام صادق (ع ) فرموده است : لا يصيرالعبد عبدا خالصا للّه ـعزوجل ـ حتى يصير المدح والذم عنده بمنزلة سوا، لانالممدوح عنداللّه ـ عزوجل ـ لايصيرمذموما بذمهم و كذلك المذم وم .
فـلا ـعـزوجـل تـفـرح بـمـدح احد فانه لا يزيد فى منزلتك عنداللّه ـولا يغنيك عن المحكوم لك والـمقدور عليك ، انسان هنگامى بنده خالص خداوندمى شود كه ستايش و مذمت ديگران پيش او مـساوى باشد، زيرا كسى كه پيش خداوند مورد ستايش باشد، از مذمت ديگران مذموم نمى شود و كسى كه پيش خداوند مذموم باشد از ستايش ديگران ممدوح نمى شود.
پـس از سـتـايش ديگران شاد مباش ، زيرا بر منزلت تو در پيشگاه خداوند نمى افزايد و تو را از آنچه درباره ات حكم و بر تو مقدر شده است ، بى نيازنمى سازد [114] .
بهتراست مربى نيز در صدد كامل ساختن شخصيت طفل برآيد و او را از چنين آزادگى برخوردار گرداند.
بديهى است كه وجود چنين افرادى براى اجتماع نيز بسيار مغتنم است .
اما صرف نظر از اين مطالب ، آيا بهتر است افراد در برابرانجام هر خدمت و وظيفه اى انتظار پاداش و تشويق داشته باشند و احيانا با پشت هم اندازى ،خود را در معرض تشويق و پاداش قرار دهند، يا هر كـسـى بـه شـايـسـتـگـى ـبدون هيچ گونه چشم داشتى ـانجام وظيفه كند و با احساس رضايت خاطرى كه از انجام وظيفه براى او دست مى دهد، خود، بهترين پاداش دهنده و مشوق خود باشد؟ الـبـتـه در عـين حال نمى توان از تاثير و اهميت تشويق وپاداش چشم پوشى كرد، ولى بازهم نوع تشويق و پاداش ، در تربيت فرق مى كند.
شما اگر براى اين كه كودكتان را به كارى واداريد با تشويق و پاداش پولى ، او را به كار مورد نظرتان بـگـماريد، ممكن است طفل را به حقه بازى وپشت هم اندازى بكشانيد، در حالى كه اگر از راه هاى ديگرى او را مورد تشويق قرار دهيد و پاداش محبت و سرور به او بدهيد، چنين خطرى او راتهديد نمى كند.
آرى اگـر نوازش و سرپرستى گل هاى باغچه را به كودك واگذاركنيد و در برابر اين كار، به جاى تـشـويق و پاداش پولى ، از طراوت و منظره دل انگيز وزيباى گل ها سخن به ميان آوريد و اين كار شايسته او را مورد ستايش قرار دهيد، يقينا اثر تربيتى بيشترى دارد تا تشويق و پاداش پولى .
عـلـى (ع ) مـى فرمايد : الناس ابنا ما يحسنون وقدر كل امرئ ما يحسن ، مردم فرزند خصال و رفتار نيكوى خود هستند و ارزش هر كسى به خوبى كردار اوست [115] .
اگـر كـودكان را عادت نداديم كه در برابر هر كارى انتظار تشويق و پاداش داشته باشند، طبعا از برخى پيش آمدهاى ناگوار نيز جلوگيرى به عمل آورده ايم .
روان شناسى جديد خاطر نشان مى كند كه : در مدارس ، جايزه و مدال و امتيازات مختلف نيز براى شـاگـردان مـمـتـاز وجود دارد، ولى در اين مورد، ودر مورد جايزه و پاداش در خانه ، بايد نهايت مراقبت به عمل آيد و بر حسب عقل سليم صورت گيرد [116] .
نظر به اين كه تشويق و پاداش در جامعه ما به نحو صحيح و به جا و به اندازه انجام نشده است ، بيشتر افـراد به طرز قضاوت ديگران درباره خوداهميت مى دهند و در اين راه ماسك هاى عوام فريبانه بر چهره مى زنند و با تظاهر و رياكارى ، مردم را اغفال مى كنند.
هـركس مى كوشد كه از رهگذر نيرنگ و تدليس ، خود را خدمتگزار اجتماع جلوه دهد و از مزاياى آن برخوردار شود.

تامين روحى
اكـنـون بـا تـوجـه بـه كليه مطالبى كه گذشت ، باز هم خاطرنشان مى كنيم كه تشويق و پاداش ، بـه خـصـوص از طـرف كسانى كه مورد احترام كودك هستند، به كودك رضايت خاطر مى دهد، در نـتيجه در او انرژى بيشترى به وجود مى آيد و براى كار و كوشش و پيشرفت ، تحريك مى شود و در او مـيـل بـه ادامه كوشش و استقامت به وجودمى آيد، اگرچه ـهمان طورى كه گفتيم ـبهتراست كـودك را وادار كـنـيـم كـه همواره خودش به خود، پاداش درونى بدهد وكمتر از ديگران انتظار تشويق و پاداش داشته باشد.
چنين حالتى مخصوصا براى سلامت روان انسان بسيار لازم است .
بـه عقيده روان شناسان علت بيمارى بسيارى از بيماران روحى و عصبى اين است كه غريزه تامين روحـى [117] آنـان ارضـا نـشـده اسـت ، آنـان احـسـاس تنهايى مى كنند،چون مى بينند جامعه بـه زنـدگـى و افـكـار و عـلاقه هاى آنان توجهى ندارد،در نتيجه نظم روحى و عصبى آنان در هم مـى ريـزد،درصـورتى كه اگر غريزه تامين روحى آنان ارضا مى شد، يعنى جامعه به افكار و رفتار و علايق آنان توجه و در صورت لزوم ، تشويق و احترام مى كرد، كار آنهابه اين جانمى كشيد.
شـكـى نـيـست كه ارضاى غرايز در حدود مقررات و امكانات و تجويز عقل و عرف و آداب و رسوم اجـتـمـاعى و از همه مهم تر احكام دينى ، بسيارلازم است و سلامت انسان با رعايت همه جوانب ، با ارضـاى غـرايـز تـامـيـن مـى شـود، ولـى مـربـى نبايد هدف خود را پرورش انسانى قرار دهد كه باسرخوردگى يكى از غرايز، دچار صدها عقده روانى شود و فرويدمابانه در سلول انفرادى و تاريك و خـفـقان آور غرايز ـبه ويژه غريزه جنسى ـمحبوس و اسير باشد! حكومت عقل در كشور تن ، باعث تـعـديـل غرايز مى شود و كليه غرايز مى توانند به طور عادلانه ارضا شوند و درعين حال انسان را از قيود غرايز آزاد مى سازد و از پيدايش عقده هاى روانى و بيمارى هاى عصبى جلوگيرى مى كند.
رعايت اعتدال ، مهم ترين وظيفه مربى است .
هـرگـاه قبول كنيم كه تاييدطلبى و تامين روحى در صف غرايز انسان قرار دارد، وظيفه مربى و اجـتـمـاع را بـه اين صورت تعيين مى كنيم : در درجه اول بايد طفل را طورى بارآورد كه خودش داراى شخصيتى كامل باشد، به طورى كه بتواند از تاييد و تامين درونى برخوردار باشد و نيازى به تاييد وتوجه ديگران نداشته باشد.
ديـديـم كـه روايـات اسلامى نيز ناظر به همين جهت است و پايه گذاران اسلام با بيانات گهربار خويش ، پرورش انسان كامل را وجهه نظر تيزبين وموشكاف خويش قرار داده اند.
آنـچـه رهـبـران اسلام مى گويند و توجه علماى آموزش و پرورش و روان شناسان را به خود جلب كرده ، همين است ، ولى اين مساله اى است مربوط به خود كودك و افرادى كه مى خواهند عمرى را در اجتماعى بگذرانند.
آنـان بـراى ايـن كه دچار شكست روحى نشوند و اعصابشان در زير بار سنگين تنهايى و عدم تاييد درهم شكسته نشود، بايد آن چنان استغناى طبع داشته باشند كه با انجام وظايف ، خود را نيازمند به مـدح و سـتـايـش و بـه اصـطلاح تشويق و پاداش ديگران نبينند و با الهام از تعاليم اسلامى : بنده خالص خدا باشند و مدح و ذم ديگران در نظرشان مساوى باشد.
درسـت اسـت كـه بـايـد افـراد جـامعه به گونه اى تربيت شوند كه در راه اداى وظيفه ، ستايش و سـرزنش ديگران در نظرشان يكسان باشد، آيا اجتماع وظيفه اى ندارد؟ آيا اگرصرفا به افراد چنين روحـيـه اى بـبـخـشـيـم كه اعتنايى به مدح و ذم ديگران نداشته باشند و خود با انجام وظايف ، به خـودشـان خـرسندى و نشاط بخشند، كافى است ؟ آيا اجتماع بايد طورى باشد كه به قول معروف : پـشـك و مـشـك را يـكـسان ببيند؟! آيا بهتر اين نيست كه جامعه بهترين كيفر دهنده بدكاران و بزرگ ترين مشوق و پاداش دهنده نيكوكاران باشد؟ پس در درجه دوم ، وظيفه مربى و به طور كلى وظيفه همه افراداجتماع است كه از راه تشويق و پاداش ، نيروى فوق العاده اى به كودكان و جوانان و خـلاصـه هـمـه خـدمـتگزاران اجتماع بدهند، تا آنها با نشاط و پايدارى به كار خود ادامه دهند و همچنين ، با آنانى كه كجروى و خيانت مى كنند، با اظهار تنفر و هرگونه روشى كه موثرو به جا و عاقلانه تشخيص داده شود، به مبارزه پردازند.
خوشبختانه دستورات اسلام در اين زمينه ، چون ديگر زمينه ها غنى است .
عـلى (ع ) در فرمان تاريخى خود به مالك اشتر مى فرمايد : ولا يكونن المحسن والمسئ بمنزلة سوا فـان فى ذلك تزهيدا لاهلالاحسان فى الاحسان ،وتدريبا لاهل الاسائة على الاسائة والزم كد منهم مـاالـزم نـفسه ، بايد نيكوكار و بدكار، در نظر تو يكسان نباشند، چنين روشى نيكوكاران را از نيكى بـازمـى دارد و بـدكـاران را بـه بـدى تـشـويق مى كند و هر يك از ايشان را به آنچه خود براى خود برگزيده است ، پاداش و كيفر ده [118] .
ايـن دسـتور در هر دوره و هرجايى ، براى كليه مردم قابل اجراست ، ولى نبايد فراموش كرد كه در اين راه دو چيز، هم مضر و هم گناه است : يكى افراط و ديگرى تفريط.
نـه افـراط و زيـاده روى در تـشـويـق و پـاداش رواسـت و نه افراط و زياده روى در تنبيه و توبيخ ، همچنان كه در هر دو مورد، تفريط نيز بخشودنى نيست .
عـلى (ع ) فرمود : الثنا باكثر منالاستحقاق ملق ، والتقصير عن الاستحقاق عئ او حسد، ستايشى كه بـالاتـر از حـد اسـتحقاق افراد باشد، چاپلوسى وستايشى كه كمتر از ميزان استحقاق باشد عجز يا حسداست [119] .
اكنون لازم است كه حس حق شناسى وسپاسگزارى را در دل افراد احيا كنيم و همچنين لازم است كه حس تنفر و انزجار از خاينان و كجروان رادر جامعه بيدار گردانيم ، تا قدر و منزلت افراد خادم و خاين در اجتماع مشخص شود و افراد شياد نتوانند جايگاه هاى حساس مديريتى را اشغال كنندو آنهايى را كه گوياتر از بلبل و پاك تر از فرشته اند، خاموش سازند و به كنج انزوا فرستند.
بـا تـوجـه بـه ايـن كـه سـپـاسـگـزارى خداوند، يكى از وظايف انسان و مورد تاييد قرآن و احاديث اسـلامـى اسـت ، بـا وجـود ايـن در يـكـى از روايـات آمـده اسـت كـه : اشكركم للّه اشكركم للناس ، سـپـاسگزارترين شما در برابر خداوند، كسى است كه بهتر از عهده سپاسگزارى افراد برآيد و حس حق شناسى وسپاسگزارى در دل او زنده و ثابت باشد [120] .
اين موضوع ، در مورد كودكان كه هدف اين مقالات پرورش آنهاست ، نيز كاملا صدق مى كند، ولى بازهم آگاهى و احتياط مربى بسيار لازم است ، چه حالات و روحيات اطفال به طور كامل با يكديگر فرق مى كند.
شواهد تجربى حاكى است كه ستايش براى كودكان عادى و كند ذهن ، اثرى بيشتر و براى كودكان درخـشـان اثـرى كمتر دارد، اما سرزنش در كودكان درخشان اثرى بيشتر داردو دختران بيش از پسران در مقابل ستايش حساسيت دارند، ولى پاره اى مطالعات ديگر، حاكى است كه صرف نظر از هـمـه تـفاوت هاى فردى ،سنى و هوشى ، ستايش كارگرترين مشوق است و سرزنش وانتقاد، اثرى كمتردارند [121] .
.........................................................................
112- جـان ديـوئى , مـقـدمـه اى بـر فـلـسـفه آموزش و پرورش , ترجمه اكح كآريانپور, انتشارات كتابفروشى تهران , تهران1341 , ص 13.
113- روان شناسى عمومى , نشريه موسسه ملى روان شناسى , جزوه شماره 8.
114- جان ديوئى , مقدمه اى بر فلسفه آموزش و پرورشص 52.
115- همان , ص 51.
116- همان , ص 74.
117- عيسى صديق , تاريخ فرهنگ اروپا چاپ پنجم , تهران 1351, ص 6.
118- روم (30) آيه 12.
119- سوره فاطر (35) آيه 28.
120- عيسى صديق , تاريخ فرهنگ اروپا, ص 115ذرژزحذب ك.
121- امير هوشمند, مقدمه اى بر فلسفه آموزش و پرورشص 55.

منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن