دنياى كودك

دنياى كودك
تربيت کودک در جهان امروز - 20

موجود ناشناخته
آهسته آهسته قدم مى زد.
در درون خود غرق شده بود.
فكر مى كرد و سوال رديف مى نمود.
سـوال هـاى به ظاهر ناچيز، اما در واقع خيلى دقيق پرمغز! چرا فكر مى كنيم ؟!چرا اين زحمت ها را به خود هموار سازيم
مـا حتى معناى فكر را نفهميده ايم ، دستگاهى را كه در نهاد ما انديشه مى سازد و گاهى ميليونها انسان را به خود جلب مى كند و همه را بهره مندمى نمايد و دست رد به سينه هيچ كس نمى گذارد، نـشـنـاخـتـه ايـم ! جـهـانـى كـوچـك در جـهـانـى بـزرگ ! لااقـل از آن جـهان بزرگ چيزهايى فـهميده ايم ،روزنه هايى پيش چشمان ما گشوده شده است ، توانسته ايم به نفع خود كارهايى انجام دهيم ، تغييراتى به وجود آوريم ، تسخير كنيم و بهره بردارى نماييم .
انصافا تاكنون از اين رهگذر استفاده هايى سرشار برده ايم و هنوز هم اين استفاده ها در حال فزونى است .
چـه امـيـدها و آرزوهايى كه در اين راه در دل داريم ! طبعا هرگونه موفقيت و پيروزى ، نخست با اميد و آرزو شروع مى شود.
پـيروزى ها، غنچه هاى با طراوت و شكوفه هاى اميدها و آرزوهايى هستند كه قرن ها پيش همچون روياهايى دل انگيز و شيرين ، اسباب سرگرمى ودلخوشى نياكان ما بوده اند، لذا اميد و آرزو نه تنها عيب نيست ، بلكه نقطه مقابل آن ، ياس و نااميدى بزرگ ترين عيب است .
قرآن كريم دستور مى دهد كه هرگاه از تمام اسباب مادى مايوس شديد و روزنه هاى اميد به روى شما بسته شد، به خدا اميدوار باشيد [151] .
ولـى از ايـن جهان كوچك ، يعنى از اين وجود خودمان چه شناخته ايم ؟ چه استفاده هايى برده ايم ؟ چه تغييرات مفيدى در خود ايجاد كرده ايم ؟نخواسته ايم بفهميم يا نتوانسته ايم ؟! راستى آيا حق با خواجه حافظ شيرازى است كه مى گويد
وجود ما معمايى ست حافظ ــــــ كه تحقيقش فسون است و فسانه .
يـا حق با دكتر آلكسيس كارل است كه در كتاب انسان موجود ناشناخته مى گويد : جهل ما از خود زيـاداسـت و نـواحى وسيعى از دنياى درونى ما هنوزناشناخته مانده است و بيشتر پرسش هايى كه محققان و مطالعه كنندگان زندگى انسان طرح مى كنند، بدون پاسخ مانده است ، يا اين كه حق با حـكـيـم يونانى ، سقراط است كه مى گفت : خود را بشناس ؟! همان طورى كه روان شناسان ، براى شـنـاخت انسان همواره در كوشش و تلاش هستند ومى گويند : اولين هدف روان شناسى علمى ، برقرار ساختن اصول و كشف حقايقى است كه سبب مى شود رفتار و سلوك را بهتر بفهميم .
عـلـم بـه رفتار كه در اثر مشاهده و تجربه حاصل مى شود، به ما كمك مى كند كه خود و ديگران را بهتر بشناسيم و در نتيجه بهتر بتوانيم رفتار خود وديگران را كنترل كنيم [152] .
مـغـز مـا و سـلسله اعصاب ما چيزهايى هستند كه كار تفكر، تخيل ، حفظ، احساس و تحريك را بر حسب ظاهر برعهده دارند.
آيـا اينها خود به طور خودكار، اين كار را مى كنند يا اين كه نيروى ديگرى بر اينها حكومت مى كند؟ گروهى اين ، گروهى آن پسندند.
در خـود عمل سلول هاى عصبى ـكه دانشمندان فيزيولوژى و روان شناسى توانسته اند از طرز كار آنـهـا پـرده بـردارند ـهنوز نقاط مبهمى وجوددارد،سلول عصبى كه آن را نورون مى نامند از يك طـرف داراى رشـته اى طولانى است كه آن را اكسن [153] مى نامند و از طرف ديگر داراى چند رشته كوتاه است كه آنها را دندريت [154] مى گويند.
وظـيفه آكسن ، گرفتن تحريكات و تاثيرات عضوهاى حسى است كه به صورت موجى ازالكتريسته به نورون ديگر منتقل مى شود.
نـقـطـه اى كـه درآن جـا دنـدريـت يـك نـورون بـا آكـسـن نـورون ديـگر، بستگى پيدامى كند، سيناپس [155] مى گويند.
نـقطه ابهام اين جاست كه موج مزبور به وسيله يكى از رشته هاى دندريت عبور مى كند و به آكسن مـى رسـد و بـا رشـته هاى ديگر دندريت سروكارى ندارد، ولى هميشه از يك رشته عبور نمى كند، شايد تفاوت هايى كه در حواس ما هست ، ناشى از همين عبور موج از يكى ازرشته هاى دندريت باشد.
ما گاهى از بوى عطر لذت مى بريم و گاهى متنفر مى شويم .
طعم يك غذا هميشه براى ما يكسان نيست .
شنيدن يك سخنرانى يا يك حكايت ، هميشه براى ما مطبوع و دلچسب نيست .
علت چيست ؟ آيا اينها نقش همان رشته هاى دندريت است يا چيز ديگر؟! [156] ناشناخته تر.
از اين جهان كوچك ، جهانى كوچك تر ولى ناشناخته تر واسرارآميزتر نيز وجود دارد.
آن جا كه نه چشم كار مى كند، نه گوش آهنگى مى شنود ونه براى حدس و گمان راهى است .
آن جـا كه بر خلاف تصور ظاهر بينان و كوته نظران ، دنيايى است اسرارآميز، پيچيده و بغرنج ، يعنى دنياى كودك .
مـا دسـت كم ، با بزرگ ها تماس مى گيريم ، صحبت مى كنيم ، آثارى در چهره آنها و وضع ظاهرى آنـهـا مى نگريم كه از درون آنها، از دنياى اسرارآميز آنهاتا حدى پرده بر مى دارد و مى توانيم ازاين رهگذر با آنها روابطى داشته باشيم .
آنـان آثـارى از قبيل رنج و لذت ـكه روان شناسان آنها را انفعالات مى نامند ـو خشم ، حسد، كينه ، تـرس ، غـم ، شـادى ، نـفـرت ، رقـت ، عـشق ، محبت ،شرم و حيا وبـكه روان شناسان آنها را عواطف مى نامندـاز خود نشان مى دهند.
حـتـى اشـخـاصـى به كمك هوش و فراست و تجارب شخصى ، مثل يك روان شناس با مردم رفتار مـى كـنـنـد، محبوب مى شوند، سخنان و مقالاتشان درمردم اثر مى گذارد، در دل هاى مردم جا مـى گـيـرنـد و بـر دل هـايشان حكومت مى كنند و چه استفاده هاى تربيتى كه اينها مى توانند از موقعيت خودبنمايند! مى توانند سرمشقى خوب باشند و جامعه را به سوى كمال و سعادت رهنمون گـردنـد! ولـى از كـودك چه مى فهميم ؟ او هنوز نه تنهابى تجربه است و رابطه و تماسى با كسى نـدارد، بـلـكه سلسله اعصاب او نيز ـچنان چه بايد و شايد ـرشد نكرده و عمل دستگاه ها از يكديگر مجزانشده اند.
آكسن ها مثل سيم هاى تلفن ، نزديك يكديگر قرار گرفته اند و تشكيل يك كابل مى دهند.
بديهى است كه سيم هاى تلفن ـكه در درون يك كابل جاگرفته اندـهركدام حامل خبر مخصوصى هستند و براى اين كه با يكديگر اتصال پيدا نكنند، باپوششى از سيم هاى ديگر جداشده اند.
اكثر آكسن ها نيز پس از رشد كامل ، به وسيله پوششى از يكديگر جدا مى شوند.
بااين كه پوشيده شدن آكسن ها از پيش از تولد شروع مى شود، تا مدت ها بعد از تولد ادامه دارد.
در انـسان بيش از نصف آكسن ها بعد از تولد داراى روپوش مى شوند، ولى در حيوانات ـتقريبا ـاين عـمل تا هنگام تولد انجام يافته است ،از اين روبرخى از حيوانات مثل جوجه مرغ و موش صحرايى و مـى توانند تمام اعمال جوجه و موش وب بالغ را انجام دهند، اما بچه انسان چطور؟ تيلنى وكازاماژر ثـابت كرده اند كه حتى اعصاب بچه گربه نيزتا داراى روپوش نشوند،نمى توانند برخى از اعمال را انجام دهند [157] .
انفعالات و عواطف
بنابراين ، دنياى كودك خيلى مرموز و پيچيده و بغرنج است .
به عقيده برخى از روان شناسان كودك فقط ميان رنج و بى تفاوتى نوسان مى كند.
هـنـگـام گـرسنگى ، گرمى ، سردى ، و ترى بستر، آزار مى بيند و رنج بروى چيره مى شود و هنگام تـعـادل حرارت ، خشكى و راحتى بستر، سيرى شكم و نداشتن درد، ديگر هيچ گونه احساسى به او دست نمى دهد و در حال بى تفاوتى و بى خبرى ، در دنياى پيرامون خود غرق مى شود و وجود خود رااحساس نمى كند [158] .
چـنانكه گذشت ، در انسان بالغ همه انفعالات و عواطف ، مراتب رشد و تكامل خود را پيموده و در مـوقـعـيـت هـاى مختلف ، عواطف و انفعالات گوناگونى از خود نشان مى دهد و به طور كلى هر احـسـاسـى بـا يـك حـالـت انـفـعـالـى يـا عـاطـفـى همراه است ، حتى احساساتى كه ما در برابر آنـهـاـظاهراـبى تفاوت هستيم ، در نهايت با يكى از حالات عاطفى يا انفعالى همراه است ولو اين كه خيلى خفيف و ناچيز باشد.
در حالى كه كودك چنين نيست و اگر عقيده مذكور صحيح باشد، در حال آسايش ، او هيچ گونه احساسى ـحتى احساس وجود خود ـندارد.
در كـتـاب روان شناسى رشد و پرورش كودك آمده است : هنگام تولد، كودك براى ابراز پاسخ ‌هاى عاطفى آمادگى بالقوه دارد.
در آغـاز، جز انفعالات مبهم چيزى از رفتار عاطفى كودك مفهوم نمى شود، ولى به تدريج واكنش هـاى عاطفى وى شكل و الگوى مشخص به خودمى گيرد، به طورى كه مى توان تشخيص داد كه آيـا كـودك دچـار تـرس ، خـشم يا عاطفه ديگر است ؟ به احتمال قوى نوزاد و كودك خردسال جز دوحـالـت نسبى خوشى و آشفتگى ـكه با احتياجات طبيعى جسم او ارتباط دارد ـچيزى احساس نمى كند.
اكـنـون ما در صدد اين هستيم كه آمادگى بالقوه طفل را براى پاسخ ‌هاى عاطفى ـ آن طورى كه بايد و شايد ـ به مرحله فعليت رسانيم و راه صحيح ومستقيم آن را پيدا كنيم .
به خواست خداوند متعال تحت عنوان پرورش عواطف اين هدف را دنبال خواهيم كرد.
.........................................................................
151- ومـن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليهها وجعل بينكم مود;127;رذچ& و رحم ;127;رذچ& روم (30) آيه 21.
152- عيون اخبارالرضا, ج2 , باب 30, حديث 105.
153- همين كتاب , ص 136.
154- نگاهى به تاريخ جهان , ص 787.
155- مجله خواندنيها,سال 27, شماره 76.
156- لذات فلسفه , ص 197.
157- همان , ص 199, حخ ‌ذچد حژذچپ.
158- شـيـخ مـصـلح الدين سعدى شيرازى , كليات سعدى ,تصحيح محمد على فروغى , ققنوس , تهران1376 , ص 24.

منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن