تربيت کودک در جهان امروز - 22
عاطفه چيست ؟
پرده هاى ابهام و تاريكى ، يكى پس از ديگرى بالا مى روند.
چـهره دلرباى حقيقت ، با همه نازها و كرشمه هاى خود، گاه و بى گاه در برابر چشمان كنجكاو و متجسس آدمى ، نمودار مى شود.
راسـتـى اگـر بـه دنـبال كاوش ها، جستجوها و تحقيقات عميق و طولانى ، چهره حقيقت نمودار نمى گشت ، براى كاوشگران و جويندگان اسرار حقايق ،چقدر گران تمام مى شد و چگونه عفريت يـاس و نـومـيـدى ، سـايه شوم خود را بر دل هاى پرتاب و توان آنان مى افكند و از كوشش و تلاش بازشان مى داشت .
انـسـان در راه جـسـتجوى اسرار و كشف رازها و گشودن گره ها، در همه سو گام زده است و تا آن جا كه امكانات به او اجازه داده ، پيشروى نموده است ،اگرچه هنوز با همه عشق ها و شيفتگى ها، هـفـت شـهـر حـقـيقت را نگشته و حتى از خم يك كوچه آن هم نگذشته است ! گروهى از علما و دانـشـمـنـدان ،كار شناخت اسرار و دقايق عالم بيرون را به ديگران واگذاشتند و خود به مطالعه عميق در درون انسان پرداختند، شايد از اين جرم صغير ـكه همچون مشتى از خروار است و جهان بزرگ ، در آن نهفته است !ـطرفى ببندند و حقايقى از وجود آدمى كشف كنند.
متاسفانه با همه پيشرفت هايى كه در اين راه شده ، هنوز دانش يقينى در بسيارى از مسائل به دست نيامده است و اطلاعات و معلومات روانى ،نتوانسته اند يك سلسله قوانين كلى و عمومى كه در تمام شـرايـط زمـانـى و مـكـانى صادق باشند، در دسترس انسان قراردهند، با اين همه نبايد نوميدشد، بـه خـصـوص كه با پيدايش برخى از قوانين در روان شناسى ، نظير قانون وبرـفخنر [162] چيزى نـمـانـده است كه اين كودك نوزادهم مراحل رشدو تكامل خود را بپيمايد و روزى بتواند كاملا در صف علوم قرار گيرد.
بنابراين ، نبايد انتظار داشت كه كار روان شناسان در شناخت دقيق عواطف و تشخيص كامل آنها از يكديگر، به طور كامل اطمينان بخش باشد.
روان شناسان اعتراف دارند كه عواطف در وجود انسان ، مقامى والا و شامخ دارند.
شـعـرا و نـويـسـنـدگان درباره عواطف و نقش حساس آنها، كتاب ها نوشته ، حكايتها پرداخته و ديوان ها سروده اند.
پـيشوايان عالى قدر مذهبى به عواطف ، توجهى سرشار داشته و عظمت مقام آن را در وجود انسان ستوده اند.
شـايـد بـراى ما لازم نباشد كه به تعريف عواطف پردازيم و مفهوم آن را براى خوانندگان محترم شـرح دهيم ، خود روان شناسان هم كمتر به فكر آن افتاده اند، اگر كسى هم احيانا در صدد تعريف آن برآمده است ، از كار خود راضى نيست .
دكـتـر جـلالى مى گويد : عاطفه واژه اى است كه براى ذرخژتت ب ذكر كرده اند، هيجان نيز واژه ديگرى است كه براى همين معنا به كاررفته است .
ريشه لغت ، لاتينى و از ژسس رذب است و معناى آن برهم خوردگى است .
نگارنده آن را يك حالت برهم خوردگى كه موجب حركت و فعاليت مى شود، تعريف كرده است ، اما اين تعريف هم زياد دلچسب نيست [163] .
بـرخـى هـم مى گويند : خشم و غم و شادى ، مبين يا معرف حالات و تجربياتى است كه در خود و ديگران ملاحظه مى كنيم و از اين لحاظ، احتياجى به تعريف اين حالات نداريم [164] .
آنـچـه بـراى ما ضرورت دارد واز نظر هدف اين سلسله مقالات در خور توجه و تامل است ، درك و مـعرفت عميق عواطف است ، اگر چه چنين معرفتى زياد هم آسان نيست ، زيرا روان شناسى هنوز بـه چـنـيـن مـقـامى نايل نشده است ، با اين همه تا آن جا كه امكانات علمى اجازه مى دهد، در اين راه كوشش خواهيم كرد.
عواطف مطبوع و نامطبوع
از آن لحظه اى كه انسان چشم براين جهان پهناور مى گشايد تا آن لحظه اى كه براى هميشه ديده از جهان مى بندد و به سراى جاودانى مى شتابد، ازنخستين روزهاى زندگى تا آخرين دقايق آن ، با دوحالت خوشى و ناخوشى ، مطبوع و نامطبوع ، لذت بخش و كسل كننده ، دست به گريبان است .
بـه دنـبال هرخنده اى گريه و از پس هر غمى شادى و نشاط فرا مى رسد و هيچ يك از اينها ثابت و يكنواخت نيستند.
كودك شيرخوار، هنگام سيرى و بى دردى لبخند مى زند.
پـاهـا را مـى گشايد و وضع چهره و قيافه او از يك آرامش درونى حكايت مى كند، در حالى كه در مـوقـع گـرسنگى ، ترس و درد، پاها را حركت مى دهد يابه بستر مى زند، گريه مى كند و قيافه او نـشـان مـى دهـد كه آرامش درونى را از دست داده و دستخوش عاطفه اى نامطبوع گشته است ، الـبـتـه تـشـخـيص اين عواطف در آغاز مشكل است ، يعنى نمى توان فهميد كه كودك عصبانى و گريان ، آيا گرسنه است ، مى ترسد، دردمى كشد ياب ، ولى به تدريج هربيننده اى مى تواند پاره اى از عواطف را با علايمى كه در چهره اشخاص نمايان مى شود، از يكديگر جداسازد.
شايد هم آفريدگار بشر، اين طور صلاح ديده است كه بهترين و كامل ترين مخلوق خود را اين طور بيافريند و غم و شادى را در خمير مايه و سرشت او در هم آميزد.
دو كـودك در اولـيـن بـرخـورد بـه گـرمـى دسـت دوسـتـى و محبت يكديگر را مى فشارند و با اسـبـاب بازى ها با كمال لذت ، بازى مى كنند، ناگهان ديده شده است كه صلح و آشتى و دوستى و صميميت آنها جاى خود را به قهر و نزاع و اختلاف و كشمكش مى دهد.
آن حـالـت خوشى و آرامشى كه ساعت ها آنها را سرگرم و دلخوش مى ساخت ، آن جذبه و كششى كـه هـمـچون دو قطب مخالف دو قطعه مغناطيس آنها را به يكديگر جذب مى كرد و آنها را به هم مـى آمـيـخـت ، و سـرانـجـام مـحـبـت و دوسـتـى و صـمـيـميتى كه آنها را به بازى و همكارى ومعاشرت كشانيده بود، ناگهان مسير خود راتغيير مى دهد، صحنه به كلى دگرگون و آتش خشم و انتقام و جنگ و دعوا شعله ورمى شود.
اغلب پدران و مادران ندانسته و نسنجيده ، خود، اين آتش را دامن مى زنند.
موضوع را گاهى به قدرى جدى تلقى مى كنند كه خود نيز به پشتيبانى از كودكان ، به جان يكديگر مـى افـتند! با كمال تاسف بايد گفت ، چنين پدران ومادرانى در سنين پيرى و پس از ساليان دراز كـه از عـمـرشـان سـپـرى شـده است ، كودكى بيش نيستند، بلكه از كودك هم كودك ترند! ولى پـدران ومـادران عاقل و روشنفكر، آنها كه تجارب زندگى ، آنها را براى مواجهه با هر نوع حادثه و رويدادى ، مهيا ساخته است ، با حوصله و صبر، اين گونه پيش آمدها را تحمل و از دخالت در صحنه خوددارى مى كنند و جنگ اعصاب به راه نمى اندازند.
بـديهى است كه طولى نخواهدكشيد كه آرامش و صفا و صميميت به خودى خود به سراغ كودكان مى آيد و بار ديگر بازى و رفاقت ، آغازمى شود.
به عقيده برخى از روان شناسان ، حتى بهتر است زندگى زناشويى هم يكنواخت نباشد و اگر گاه و بى گاه ، مختصر اختلافى در زندگى زن و شوهرپيداشود، ممكن است به نفع آنها تمام شود، زيرا ايـن اخـتـلاف مـوقـت سـبـب مـى شـود كـه طرفين بهتر به وظايف خويش توجه كنند و اسباب رضـايـت يـكديگر را بهتر فراهم سازند، در نتيجه ، تفاهم و سازگارى بيشترى ميان آنها حكمفرما خواهدشد.
عـلـى (ع ) ـ كـه بـهـتـر از هر روان شناس و روان كاوى از پيچ و خم روان بشر،آگاهى داشته است ـمـى فرمايد : ان هذهالقلوب تمل كما تمل الا بدان فابتغوالها طرائف الحكم [165] ، اين دل ها نيز هـمـانند بدن ها گاهى خسته و ملول مى شوند، بنابراين آنها را با لطيفه هاى حكمت آميز، خشنود كنيد و خستگى و ملال آنها را برطرف سازيد.
شاعر مى گويد :
زمانى درس علم و بحث قرآن / كه باشد روح انسان را كمالى
زمانى شعر و تفريح و حكايت / كه باشد روح را دفع ملالى
اگر هميشه انسان از عواطف مطبوع برخوردار بود، زندگى يكنواخت مى شد.
شايد زندگى كنونى بشر، با زندگى انسان هاى عصر حجر، هيچ تفاوتى نداشت .
بـسـيـارى از نـهـضـت هـا، انقلاب ها وترقياتى كه نصيب افراد و اجتماعات شده و مى شود نتيجه ايـن اسـت كـه گـاهـى دستخوش عواطف نامطبوع مى شوندو براثر آن ، براى چاره جويى به تكاپو مى افتند و سرانجام كمبودهايى را كه سبب ظهور عاطفه نامطبوع شده است ، از بين مى برند.
بدون ترديد در زندگى بشر امروزى ، ترس و وحشت ، آن تاثيرى را كه در بشر ماقبل تاريخ و حتى مابعد تاريخ براى احتراز از خطر نابودى داشت ،از دست داده است .
.........................................................................
162- مجادله (58) آيه 11.
163- الشافى ,ص 137.
164- عـلـى اكبر سياسى , روان شناسى پرورشى , موسسه مطبوعاتى اميركبير, تهران1334 , چاپ دهم , ص 206.
165- روان شناسى كودك , ص 288 ك 290.
منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي