كارخانه هاى غم انگيز ديپلمه سازى

كارخانه هاى غم انگيز ديپلمه سازى
تربيت کودک در جهان امروز - 29

انـسـان متمدن كنونى با چراغ دانش ، توانسته است تا حدى ، زواياى تاريك جهان را بنگرد و به حل بسيارى از معماها موفق شود. اعماق درياها را زير پاگذاشته و برفراز آسمان ها بال گشوده است .
تـسـخـير فضا از برنامه هايى است كه دير يا زود به مرحله اجرا در مى آيد، مع الوصف ، زياد هم
نبايد مغرور شود. مجهولات ما به مراتب بيش از معلومات است . منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان راه شيرى است . قطر اين كهكشان ها يك صدهزارسال نورى طول دارد و منظومه شمسى ما به فاصله سى هزار سال نورى از مركز آن ، قرارگرفته است . وسعت جهان به حدى است كه دانشمندان با دوربين هاى عظيم خويش ، تا فاصله سى ميليارد سال نورى را مشاهده كرده اند.
به طور قطع در وراى اين فاصله نيز تشكيلاتى است كه ما ازآن بى خبريم . همين كهكشان راه شيرى خودمان در هر250ميليون سال يك بار برگرد مركز خود مى چرخد. اگر بخواهيم حركت وضعى آن را به حركت وضعى زمين ـكه به وجودآورنده شب وروز و مدت آن 24ساعت است ـتشبيه كنيم ، بايد بگوييم هرشبانه روز كهكشان مذكور250ميليون سال است . زمين ما، جزئى بسيار كوچك از منظومه عظيمى است كه خود جز بسيار كوچكى از كهكشان است . مـا بـه نـوبه خود، جزئى ناچيز از اين زمين خشخاش ماننديم ، تو خود بنگر از اين خشخاش چندى ! دكـتـر الـكـسـيـس كارل در كتاب انسان موجودناشناخته مينويسد : كسانى كه كيفيات حيات را مـطـالـعـه مى كنند گويى در ميان جنگل سحرانگيزى كه درختان بى شمار آن دايما تغيير شكل وجـامـى دهـنـد، سـرگـردانـنـد و در بـرابر انبوه مطالبى كه تفسيرآنها ممكن است ، ولى تعميم فرمول هاى رياضى درباره آنها ميسر نيست ، خود را خسته وعاجز مى بينند. از اشياى دنياى مادى هرچه باشند، ستاره يا اتم ، فولاد يا آب ، كوه يا ابر، مى توان بعضى از خصايص ، مانند وزن و ابعاد فضايى را انتزاع كرد.
اين مفاهيم انتزاعى كه عوامل بحث علمى را مى سازد ـ نه كيفيات محسوس مشاهده اشيا ـچيزى جـز مـرحله مقدماتى علم ، يعنى شكل توصيفى آن نيست و تنها طبقه بندى كيفيات يا فنومن ها را در بـرمـى گـيـرد، ولـى قـوانـيـن طـبيعى ، يعنى نسبت هاى ثابت ، وقتى كه علم انتزاعى تر شد، نمودارمى شود [206] .
تـازه اگـر هـم فـرض كنيم كه از نظر جهان شناسى به پيشرفت هاى شگفت انگيز نايل آمده ايم و از زمـيـن هم پرواز كرده ، به اعماق آسمان ها نفوذ كرده ايم ،در صورتى كه از نظر اخلاق فقير باشيم ، براى ما افتخارى نيست . دانشمند مذكورمى نويسد : علم بدون وجدان ، چيزى جز ويرانى روح نيست [207] . ما نه تنها جهان بزرگ هستى را نشناخته ايم ، بلكه خود را هم نشناخته ايم . بديهى است كه شناخت خويشتن ، براى ما ضرورت دارد. در حال حاضر نتوانسته ايم به كشف نواحى مجهول روان خود توفيق يابيم . حتى هنوز معماى روح ، براى انسان حل نشده است . از يك سو ملاحظه مى كنيم كه اگر مغز ما از كار بيفتد، ديگر قدرت تفكر و ادراك و تخيل و حتى عـواطـف ، از مـا رخـت بـرمى بندد، و از سوى ديگر،قاطبه خداپرستان ، برخلاف ماديون ، انسان را داراى روحـى مجرد ومنهاى بدن ـ كه منبع عقل و عاطفه است ـمى دانند و معتقدند كه بامرگ و فناى بدن ، روح باقى مى ماند. كدام يك صحيح است ؟ فعلابحث آن از حوصله اين فصل بيرون است .
مـنـش و شـخـصيت ها، معجون بسيار غريبى هستند كه عناصر اوليه آن را توارث و محيط تشكيل داده است . تـار و پـودهـايى كه در وجود ما تنيده شده است ، به قدرى دراز و سردرگم است كه گاهى حتى نـمـى تـوانيم به درستى تشخيص دهيم كه از وراثت است يا محيط و اگر بدانيم از كدام يك است ، نمى توانيم منشا آن را بيابيم . ما داراى يك سلسله احتياجات طبيعى هستيم كه از طبيعت ما سرچشمه مى گيرد، و يك سلسله احـتـيـاجـات مصنوعى نيز براى خود ايجاد كرده ايم كه از عادات ما سرچشمه مى گيرد و طورى اسـت كـه در بـقـا و سـعـادت ما تاثيرى ندارد و بنابراين ، ساخته خودماست و نبايد از ابتدا آنها را پايه گذارى كرده باشيم .
غالب افراد از تشخيص احتياجات طبيعى و مصنوعى خود عاجزند.
دخـانـيـات و مشروبات را همچون موادغذايى ، براى زندگى لازم مى دانند و موسيقى را همچون خـداپـرسـتـى و نيايش و دانش و حكمت ، غذاى روح مى پندارند!بسيارند كسانى كه خود را به يك مـوضـوع ، بـه قدرى نيازمند مى بينند كه با فقدان آن ، دست به خودكشى مى زنند، شكست در يك امـتحان ،يا يك عشق يا يك مبارزه سياسى بر سرجاه و مقام ، آنها را به خودكشى وامى دارد و احيانا دچـار جـنـون يـا سـكـتـه قلبى مى شوند، در عين حال نشان مى دهند كه داراى بدن و روح سالم نيستند، زيرا فردى كه بدن و روح سالم دارد، خواهان زندگى است [208] . خـطر اين نادانى ها نه تنها خودكشى و مرگ هاى آنى است ، بلكه يكى از خطرهاى عظيم آن مرگ تدريجى است .
بـيـچـاره مردمى كه در اين مرگ تدريجى جان مى كنند و عمر حسابش مى كنند! به گفته دكتر الـكـسـيس كارل : عاداتى به وجودآورده اند كه زندگى را غيرممكن مى سازد، مثلاتراكم توده هاى
مـردم در شـهـرهـاى صـنـعتى ، وحذف شرايط طبيعى زندگى و رواج الكليسم ، و پايمال كردن اصول اخلاقى [209] .
سن روانى .
بـديـهـى اسـت كـه ايـن جـهل و عدم اطلاع از راه ورسم صحيح زندگى و احتياجات طبيعى و مـصـنوعى ، در مساله آموزش و پرورش ، انسان را به بلاهت مى كشاند و خانواده و مدرسه نمى تواند ـن طـوركـه بـايـد و شـايـد ـاز عـهـده وظـيـفه خود برآيد، در نتيجه ، مدارس و دانشگاه هاى ما بـه صـورت كـارخانه هاى غم انگيز ديپلم و ليسانس سازى درآمده است ! نسل جوان از نظر فكرى و عـواطـف انـسـانى ، فقيراست ، در حالى كه كودكان انسانى بر وفق قوانين طبيعى ، به خوشى بزرگ مـى شوند و گاهى قبل از آن كه به وسيله خانواده و مدرسه تغييرشكل دهند،شور و شوقى دارند و مستعددوست داشتن و فداكارى در راه يك ايده و هدفند، شجاعت در آنان طبيعى است . به آسانى عادت تازه رافرامى گيرند و از راستگويى ترسى ندارند، بدين جهت تصميم به تغيير وضع طبقه جوان يك كشور، از نظر مسائل اصلى انسانى ، امرى موهوم نيست [210] .
گردانندگان امور كشورهاى جهان ، فارغ التحصيل هاى مدارس و دانشگاه ها هستند.
فـرمـانـدهـان ارتـش هـاى خـونـخـوار، دانـشـنـامه و گواهينامه خود را از دست معلم و استاد دريافت كرده اند. زورگويان و استعمارگران و متخلفين از اصول انسانى ، محصول كار طراحان برنامه هاى آموزشى و پرورشى هستند. حوادث زيادى در عصر ما روى داده است كه عدم رشد صحيح طبقه جوان را اثبات مى كند. تـنها دلخوشى ما به اين است كه عصر ما، عصر توسعه علم و ادبيات و هنر و فلسفه است ، ولى اگر ايـنـهـا به قيمت نابودى ما تمام شود، چه سودى دارد؟!طبق آزمايشى كه هركس [211] در سال 1917مـيـلادى ، روى سربازان و افسران آمريكايى به عمل آورد، معلوم شد كه سن روانى 46درصد آنها،كمتر از سيزده سال است امروز هم به طور قطع اين نقيصه اصلاح نشده است و شايد بدتر از سابق شده باشد، در اين صورت ، بايد به حال مردم بى پناه ويتنام تاسف خورد.
اگر نظير همين آزمايش در ساير كشورهاى جهان انجام گيرد، نتيجه اى بس ناگوار خواهدداد.
سـن روانـى بسيارى از مردم ، كمتر از ده سال است و سن روانى بسيارى ديگر از دوازده يا سيزده سال تجاوز نمى كند. اينها بازماندگان الكلى ها و بيمارى هاى آميزشى و كم خردان و منحرفهاى اخلاقى هستند. بـه طور قطع اين عدم رشد صحيح و صغر فكرى و اخلاقى امروز، ناشى از تعليم و تربيت نادرست است . درمـى آيـد و تـمام كارها مختل مى شود، يعنى درحقيقت ، انسان هايى كه بتوانند شهرى عظيم را اداره كنند، عده اى انگشت شمارهستند و ساير مردم چنين رشد و استعدادى ندارند. در مورد ساير شهرها و كشورها نيز همين قاعده جارى است .
در حقيقت دنياى ما دچار كمبود آدم است ! اين كمبود، ناشى از نبودن اسلوب هاى كامل آموزشى و پـرورشـى اسـت ، غـفـلت هاى بى جا و بى مورد ازطرف خانواده ها و اجتماع و دستگاه هاى تعليم و تربيت ،مشكل قحطالرجال را به وجود آورده است . بـسـيـارنـد كسانى كه دوران نخستين كودكى رابراى تربيت و تعليم ، شايسته نمى دانند و گمان مـى كـنـند كه تنها دوره كودكستان و دبستان و بهتر از همه ،دوره دبيرستان و دانشگاه براى اين منظور شايستگى دارد، ولى روان شناسان معتقدند كه نخستين روز تولد كودك ، روز يادگيرى و پرورش اوست وجالب اين است كه گفته اند : يك روز، در يك سالگى خيلى بيشتر از يك روز در سى سالگى است !.
يكى از گويندگان ما نيز چنين فكركرده و گفته است :
هركه كمتر شنيد پند پدر / روزگارش زياده پند دهد
هركه را روزگار پندنداد / تير زهر آب داده ، پنددهد
راسـتـى اگـر طـفـلى را به حال خود گذاريم و به عدم رشد صحيح او در خانواده اهميت ندهيم بـه امـيد اين كه روزگار او را پنددهد و اگر روزگارش پندنداد! بگذاريم تير زهر آب داده ، پندش دهـد، چـه سـرنـوشـتـى خـواهـدداشـت ؟ جـامـعه از وجود ننگين و نكبت زاى او، چه ضررهايى خـواهدكرد؟چرا از قوانين صحيح زندگى اطاعت نمى كنيم ؟ چرا ظلمات بدبختى ، زندگى ما را غـيـر قـابـل تـحمل كرده است و از نور سعادت محروم گشته ايم ؟به طور قطع اينها اثر عدم توجه به خداوندى است كه قرآن درباره اش مى گويد : .
اللّه ولـيـالـذيـن آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم منالنور اليالظلمات ، [212] خداوند، دوست مردمى است كه ايمان آورده اند.
آنـهـا را از ظلمات به سوى نور خارج مى سازد، و كسانى كه كافرشدند، يارانشان سركشانى هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمات خارج مى سازند. در ايـن جا براى توجه خوانندگان محترم به وظيفه اساسى و مهم پدران و مادران در مورد تربيت فـرزنـدان ، لازم اسـت كـه بـه ايـن آيـه شـريـفـه تـوجه شود : ياايهاالذين آمنوا قوا انفسكم واهليكم نارا، [213] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده هاى خود را از آتش نگه داريد.
در روايـات ، تـاكـيد شده است كه انسان بايد خانواده خود را به راه راست واداركند و از آنها به طور كامل مراقبت نمايد.

در تـفـسـيـر كنز الدقائق ، ذيل همين آيه ، نقل شده است كه مرد مسلمانى پس از نزول آيه فوق در حـضور پيامبر اسلام گريه مى كرد و مى گفت : من ازحفظ خودم عاجزم ،چگونه مى توانم از عهده خانواده ام برآيم ! فرمود : حسبك ان تامرهم بما تامر به انفسك و تنهاهم عما تنهى عنه نفسك ،براى تـوكـافـى اسـت كه آنها را به آنچه خود را امر مى كنى ، امر كنى و از آنچه خود را نهى مى كنى ، نهى كنى [214] . ابوبصير مى گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : خودم را حفظ مى كنم ، خانواده ام را چگونه حفظ كنم ؟ فرمود : تامرهم بما امرهم اللّه وتنهاهم عمانهاهم اللّه عنه ، فان اطاعوك كنت قد وقيتهم وان عـصـوك فـكـنـت قـد قضيت ما عليك ، آنها را به آنچه خداوند امر كرده ، امر و از آنچه نهى كرده ، نهى مى كنى . اگـر تـو را اطـاعـت كـنـنـد، آنـهـا را حفظ كرده اى و اگر نافرمانى كنند، وظيفه خود را انجام داده اى [215] .

.........................................................................
206- سفين;127;رذچ& البحار, ج1 ,ص 411.
207- لغتنامه دهخدا, ج3 , ص 681, مدخل ابو على مسكويه .
208- نهج البلاغه , شرح و ترجمه فيض الاسلام , حكمت 37, ص 1104.
209- پرورش ذهن , ص 235.
210- حجرات (49) آيه 13.
211- سفين;127;رذچ&البحار, ج1 ,ص 432, ش ژخسخژچدحث.
212- روزنامه اطلاعات (چهارشنبه 17. 2. 1348), زيـرعـنـوان زنـان آمـريـكايى بى وفا شده اند مى نويسد:يك جامعه شناس امريكايى در يك گـزارش تحقيقى نشان داده است كه خيانت زنان امريكانسبت به شوهران خويش كبه خصوص در ميان زنان جوان كروزافزون شده است .
دليل عمده اين افزايش بى وفايى زنان , به نظر جامعه شناس مزبور, استقلال مالى زنان است .
اما يك دليل ديگر, تغيير در گرايش زنان به مساله جنسى است كه آن را بيشتر تفريح مى شمارند تا جزو وظايف زناشويى
تـحـقـيـق مـزبـور نـشـان داده است كه روحانيان و اخلاقيون نيز بيش از پيش از بى وفايى زنان چـشـم پـوشـى مـى كـنـنـد و ديگر در دادگاه ها, خيانت دليل عمده تقاضاى طلاق نيست , بلكه بدرفتارى علت آن است .
گزارش مزبور در انجمن روان پزشكان امريكا قرائت شده است .
2- 1348)مى نويسد:مونته پولچانو كپليس ايتاليا در اين شهر سـه هـنرپيشه زن و سه نفر هنر پيشه مرد ايتاليايى را يك جا توقيف كرد و به زندان فرستاد, زيرا آنها درنمايش خود در تئاتر بوليابو جلو چشم تماشاگران , تقليد همخوابگى را در مى آوردند.
پليس آنها را به اعمال منافى عفت در انظار عام متهم كرده است .
پـلـيـس عـقـيـده دارد كـه هنرپيشگان , صحنه هاى عمل جنسى را بسيار نزديك به واقعيت اجرا كرده اند.
214- زنـى بـه نـام سـيـده هـمسر فخرالدوله ,كه چون شوهرش وفات يافت و پسرش مجدالدوله كـوچـك بـود,خـود بـه نام پسرش زمامدارى كرد وهنگامى كه سلطان محمود غزنوى براى توسعه قـلمرو خود, او را دعوت به جنگ يا تسليم شدن كرد, در جواب نوشت :من با تو جنگ مى كنم , اگر مـراشـكـست دهى كارى نكرده اى , مى گويند زنى را شكست داده است و اگر تو را شكست دهم درهمه جا شهرت مى يابم كه پادشاه مقتدرى چون تو راشكست داده ام -ر.
ك : تاريخ گزيده , ص 390 ك 393 و426 ك 427.
215- اسرا (17)آيه 23:(وقضى ربك ااياه وبالوالدين احسانا اما يبلغن عندكالكبر احدهما او كلاهما
فلا تقل لهما اف ولا تنهرهماوقل لهماقولاكريما).

منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن