تربيت کودک در جهان امروز – 30
شـايـد تـا نـيـم قرن پيش ، براى زندگى راه هاى مختلف وجودداشت و دشوار بود كه يك متفكر اجـتماعى بتواند براى رسيدن به يك زندگى ايده آل ،شاهراهى انتخاب كند، واگر چنين انتخابى هم امكان داشت ، به صورتى بسيار كلى و عمومى و مجمل بود، مثلا شاعرى مى گفت :
همت بلنددار كه مردان روزگار / از همت بلند به جايى رسيده اند
ولـى در عـصـر مـا ايـن شـاهراه ، با دقتى بيشتر و برنامه اى وسيع تر و بودجه اى افزون تر، انتخاب شده است ونوباوگان هر ملت و مملكتى ناگزيرند از اين راه به مقصد برسند.
آرى مدرسه ، شاهراهى است كه كودكان را از محيط محدود و بسته خانواده وارد اجتماع مى كند و خـانـه اميد همه پدران و مادران و وسيله رشدقواى همه كودكان و سازنده سلول هاى اصلى پيكر يـك اجـتـمـاع سـالـم و بـا نـشـاط و زنـده اسـت ، ولـى كـدام مدرسه ؟! آيا مدارس كنونى جهان توانسته اندآن طور كه خواست همه روشنفكران است ، باشند يا نه ؟ اگر مساله را نه در دايره وسيع جـهـانـى ، بلكه در دايره محدود مملكت خودمان بررسى كنيم ،آيا مدارس ما تاكنون چنين ثمرى داشته اند و آيا توانسته اند خواسته هاى پدران و مادران و به طور كلى ، اجتماع و سرانجام آنهايى كه همه مدارس و تشكيلات مربوط به آن براى آنان به وجود آمده است ، راضى كنند؟ با كمال تاسف ، بايد بگوييم : نه ! و اين مطلبى است كه از بررسى جرايد كشوربه خوبى روشن مى شود. روزنـامـه كيهان در گزارش شماره7529 ، مدرسه را به عنوان خشت كج ! توصيف مى كند، سپس مى نويسد : كمبود معلم و دبير، كهنگى كتاب ها وجزوات درسى ومشكل جا، مسائل اساسى آموزش ابتدايى و متوسطه است . كتاب هاى درسى با اغلاط فاحش و مطالب خرافى ، نمى تواند پاسخگوى نيازهاى حاضر باشد. در تهيه كتب درسى بايد معلمان با سابقه و روان شناسان شركت داشته باشند. در اين جا براى نمونه كتاب فارسى سال اول متوسطه را شاهد مى آوريم .
ايـن كـتـاب صرف نظر از آن كه فوق قوه و استعداد دانش آموز كلاس اول متوسطه [216] است و متون كاملامشكل براى آن انتخاب شده ، داراى پاره اى از داستان هاى خرافى و دور از حقيقت است
مولفان اين كتاب ، دلخوشند كه مطالب آن را از متون قديم انتخاب كرده اند، اعم از اين كه مطلب صحيح باشد ياغلط. راسـتـى جـاى آن است كه بر حسن انتخاب آنان صدها آفرين فرستاده شود! طفلى كه تازه قدم به دبـيـرسـتان مى گذارد و مى خواهد بفهمد كه بر قرآن كريم چه تفسيرهايى نوشته شده است ، براى اولـيـن بـار بـا تـرجمه تفسير طبرى كه مولفين كتاب با تحقيق و كنجكاوى فراوان طبق ذوق و سليقه خودقسمتى از آن را انتخاب كرده اند،آشنا مى شود. گواين كه اين قسمت از منابع بنى اسرائيل به نام تفسير قرآن يادداشت شده باشد و نويسنده تفسير نيز همچون مولفان كتاب قرائت فارسى ، مطلبى رانسنجيده و نفهميده در كتاب خود ضبط كرده باشد. اكنون مطلبى را كه هيچ ارتباطى با قرآن كريم ندارد، به نام تفسير قرآن مطالعه فرماييد تا بدانيد چگونه خانه پرورش و آموزش از پاى بست ويران است و ما همچنان به فكر نقش ايوان آن هستيم ! در آن جـا مـى نويسد : ابليس گرد بهشت مى گرديد و نگاه همى كرد، چون نگه كرد،مارى برون آمد ازبهشت .
و اين مار چهار پاى داشت همچون چهار پاى شتر و ابليس آن مار را گفت كه من آدم را نصيحتى خواهم كرد سخت نيكو و مرا پيش او راه نمى دهند. بايد كه تو مرا پيش آدم برى تا من اين نصيحت را بگويم و او تو را سپاسدارى كند. پـس آن مـار مرابليس را به دهان خويش اندر جاى داد و ابليس اندردهان ماررفت و مار او را پنهان رضوان ، در بهشت برد و آن جا بنشاند و چشم ابليس بر طاووس افتاد. ابـلـيـس از آن طـاووس بـپرسيد كه آن درخت كدام است كه خداى عز وجل ، آدم را گفت از آن مـخـور؟طـاووس آن درخـت گـنـدم او را بـنـمود و گفت : اين است بو ابليس مرايشان را شتاب هـمـى كـرد بـه خـوردن آن و مـى گفت كه زودباشيد و از آن بخوريدبو چون گندم به حلق آدم فـروگذشت و به شكم رسيد، آن حله هاى بهشت از ايشان فرو ريخت بپس از آن درخت هاى بهشت سرفرودآوردند و موى هاى اين چهارتن به شاخ هاى خويش برپيچيدندو هرچهار را ازبهشت بيرون انداختند. مر آدم را به هندوستان انداختند به سركوه سرنديب و مرحوا را به جده انداختند بر لب دريا از مكه بر هفت سنگ و ابليس را به سمنان انداختندبه حدود رى و مار را بر اصفهان انداختند [217]
در چـنـيـن شـرايطى چگونه مى توان منتظربود كه فطرت خداپرستى نوباوگان اجتماع ما زنده بماند و پس از پايان تحصيلات عاليه ، افرادى صالح و باايمان باشند. اصل چهارم از قطعنامه كنفرانس آموزش عالى رامسر مى گويد : اصلاح وضع آموزش عالى و امور دانشگاه ها، رابطه مستقيم و ناگسستنى با وضع آموزش ابتدايى و متوسطه دارد. روزنـامه كيهان در همان شماره مى نويسد : سه مساله اساسى در زمينه آموزش ابتدايى و متوسطه ايران از ديرگاه مطرح است : 1 - مساله كادر آموزشى ،2 - مساله جا، 3 - مساله كتاب و جزوات درسى .
در زمينه اين مسائل ، عوامل فرعى ترى مانند شهريه ، نام نويسى ، عدم تجهيز مدارس ، نقل و انتقال مـعـلـمـان و محصلان و امور ديگرى وجوددارد كه به هرحال چون عوامل اصلى و تعيين كننده اى نيست ، مى تواند در حاشيه اين رپرتاژ باشد [218] .
نقص كار مدارس
در مـدارس و دانـشـگاه ها سعى مى شود كه افراد، همچون انبار فرمول ومحفوظات ديگر، پرورش يابند. گـاهـى هم به قهرمانان ورزش مدال داده ، از آنها تجليل مى كنند، اما هرگز روى عواطف آنها و جنبه هاى غير عقلانى روان كه زره شخصيت رامى سازد [219] دقت نمى كنند.
آن انـدازه كـه بـراى نـمـره ريـاضـيـات و دروس علمى دقت مى شود، براى نمره نظم و انضباط دانش آموز دقت نمى شود. نـاظم هاى دبيرستان ها و دبستان ها، منتظرند كه با فرا رسيدن موسم امتحانات ، سياهه اى در اين مورد تهيه كنند و تحويل دهند، بدون اين كه واقعادرباره نظم و انضباط برنامه اى وجود داشته باشد يا كوششى انجام گيرد، در حالى كه : نظم درونى ، هميشه پاداش خود را مى گيرد.
اين پاداش ، نيروست .
نيرو شادى مى آورد، شادى درونى ، صامت و وصف ناپذير كه نغمه عادى زندگى مى گردد.
اين وضع فيزيولژيكى و روانى هرقدر به نظرمعلمان واجتماع شناسان امروزى ، غريب بيايد، مع هذا ركـن ضـرورى شـخصيت را مى سازد و همچون فرودگاهى است كه روان مى تواند از آن به پرواز درآيد واوج بگيرد [220] . على (ع) به فرزندش امام حسن (ع) فرمود : قلب جوان ، همچون زمينى است كه از زراعت خالى است ومى تواند هرگونه بذرى كه در آن افشانده شود،بپذيرد و بپروراند، از اين رو پيش از آن كه قلب و عقل و استعداد تو قابليت خود را بر اثر چيزهاى ناشايسته از دست بدهند و نتوانند بذر تربيت سالم را بپرورانند، به تربيت تو مبادرت كردم [221] .
چـه خـوب اسـت كادر آموزشى ما بعد از پدران و مادران ، اين گفته را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار دهند و به اين وضع نابسامان خاتمه بخشند!شماسرى به مدارس بزنيد، مى بينيد هر ساعتى دو بار زنگها به صدا در مى آيد. بـا بـه صـدا در آمدن نخستين زنگ ، گروهى طفل بالغ ونابالغ از اتاقهاى غالبا تنگ وتاريكى ـكه كـلاسـش نـام داده اندـهمچون آهوان وحشى ورم خورده ، بيرون مى ريزند و فضاى مدرسه را پر از غلغله مى سازند.
جز هياهو و زد و خورد، چيزى نمى بينيد و نمى شنويد.
دربـان مـدرسـه بـا تـمـام قـوا و نـيـروى خود، براى جلوگيرى دانش آموزان از فرار، مى كوشد و بلندگوى مدرسه مرتبا اعلام مى كند كه از خروج آنهاجلوگيرى شود.
ناظم ها و روسا و مديران با شلاق هاى زمخت خود، در گوشه و كنار، كمين كرده اند تا متخلفان را به سخت ترين كيفر مبتلا سازند و حسابشان را كف دستشان بگذارند! طولى نمى كشد كه با به صدا درآمـدن دومـيـن زنـگ ، دانـش آمـوزان كـه راه فـرار را بـه روى خـود مـسـدود مـى بينند و از طـرفى ممكن است يك غيبت غير مجاز دردفتر برايشان ثبت كنند و احيانامنجر به اخراج آنها شود، به طرف كلاس ها هجوم مى برند. تازه اين كوشش هاى پى گير و در عين حال خسته كننده ، نه براى اين است كه انسان هاى واقعى و شـريـف تـحـويل اجتماع داده شود، بلكه صرفا به منظوراين است كه از نظر نمره هاى درسى عقب نمانند و كارنامه قبولى خود را دريافت دارند.
اما افسوس !فى الحال ما در دنيايى به سرمى بريم كه براى زندگى مساعدنيست . در محيطى كه با احتياجات حقيقى جسم و جان ما تطابق نيافته است . در ديـده مردم امروزى ، راستگويى ، وفادارى به قول و كار شرافتمندانه و خيانت نكردن به ديگران ، مسخره مى آيد.
مـعـلـمـان و استادان توجه نمى كنند كه حس شرافت و حس اخلاق ، خيلى مهم تر از موفقيت در امتحانات و كنكورهاست . شاگردان نيز در اين عدم توجه شريكند.
هركس را كه به وجود خوبى و بدى معتقد باشد، ساده مى دانند و هركس بگويد كه حسد به ديگران عـادت زشـتـى اسـت و آشـفـتـگى خانواده ومدرسه ،نشانه انحطاط است ، همشهرى بدى در نظر مى آيد [222] . در حـال حـاضـر، روزانـه هـزار نـفـر در دنـيـا خـودكـشى مى كنند [223] و غالب آنها جوانان تحصيل كرده و درس خوانده و به خصوص دختران جوان هستند.
گاهى اوقات ملاحظه مى كنيم كه كودكان خردسال به فجيع ترين جنايت ها دست مى زنند.
دخـتـر يـازده سـاله اى كه به جرم خفه كردن دو دختر بچه خردسال ، محكوم به حبس ابد شده بود گفت : من طرز خفه كردن طفل را از تلويزيون آموختم [224] . اين است وضع دستگاه هاى تربيتى ما و وضع نوباوگانى كه توسط اين دستگاه ها تربيت مى شوند. نـه تنها پدر و مادر و معلم ، بلكه راديو و تلويزيون و سينما و روزنامه و مجله وب در اين گناه بزرگ شريك و در پيشگاه خداوند بزرگ مسوولند.
.........................................................................
216- سـفـيـنـ;127;رذچ&الـبـحـار,ج2 ,ص 686:(جـا رجـل الى رسولاللّه فقال يا رسولاللّه : من ابر؟ قال : امك قال :ثممن ؟ قال : امك , قال : ثم من ؟قال امك ,قالثم من ؟ قال : اباك .
217- الـشـافـى , ج2 ,ص 149:جا رجل الى النبير فقال : يا رسولالل ه , ما حق ابنى هذا؟ قال : تحسن اسـمـه وادبـه ووضعه موضعا حسنا, وعنه ريلزم الوالدين م ن العقوق لولدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهما.
218- هرمان هارل هورن , فلسفه تربيت , ترجمه احمد آرام , تهران1347 , ص 136.
219- شماره 67.
220- ابن هشام , السير;127;رذچ& النبوي;127;رذچ&, ج3 , ص 71, چاپ مصر, 1355 ق .
221- الشافى , ج2 ,ص 128:ما من لبن رضع به الصبياعظم برك;127;رذچ& عليه من لبن امه .
222- بقره (2) آيه 233.
223- الشافى , ج2 , ص 148: الرضاع واحد وعشرون شهرا, فما نقص فهو جور على الصبى .
224- سفين;127;رذچ& البحار, ج1 , ص 523: (تخيروا للرضاع كما تتخيرون للنكاح , فان الرضاع
يغيرالطباع ).
منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي