اسلام با دارابودن دو ويژگى انعطاف و شناخت كامل وجامع، ميان ناپايدارى شرايط و نا ايستايى از سويى، و پايدارى آموزه ها، وگزاره هايش از سوى ديگر اين امكان را براى بشر فراهم آورده است تا بتواند، در شرايط ناپايدار و نا ايستا با قوانين، آموزه ها وگزاره هاى پايدار او را به سوى مقصود و هدف نهايى اش رهنمون سازد; به اين معنا كه اسلام به عنوان يك مكتب كه براى راهنمايى و رساندن انسان به كمال و پاسخگويى به همه ى نيازهاى او داراىچنان توانايى و كشش مى باشد كه بتواند به اين نيازها پاسخهاىمناسب و راستين ارايه دهد; و مناسبات زمانى، مكانى و بالندگى جامعه و انسان را در نظر بگيرد و گرفتار بندهاى ايستايى نگرددو پويايى و پايدارى را در همان حال در خود گردآورد. اين پويايى و پايدارى درون مايه اى مى تواند بر زمان و مكان، ناپايدارى ها ونا ايستايى هاى هر زمان و مكان چيره گردد و هرگز در پاسخ دهى وانماند و همه ى شرايط را برتابد.
جاودانگى اسلام به عنوان يك مكتب فرا بشرى كه آموزه ها وگزاره هايش تا قيامت پايدار و دستوركار بشر براى رسيدن به خوشبختى دو جهانى است، تنها ازاين رو است كه پويايى و پايدارى را در خود آميخته دارد و در ادامه مساله ى وصايت و امامت تاپايان هستى اين جهان نيز تنها از همين جا توجيه پذير خواهد بود.
از ديدگاه شيعه، پايدارى هميشگى امامت همچون ديگر آموزه ها وگزاره هاى پايدار و فرازمانى و مكانى اش از اين رو بوده و هست تاپويايى و پايدارى، ناايستايى با جاودانگى و پايندگى ميان خواسته ها و شرايط جمع گردد و تعارض و تناقض از ميان برداشته شود. اين امامت و پيشوايى هميشگى و پايدار به آدمى يارى مى رساند تا بهترين پاسخها را براى نيازهايش برگزيند. ازاين نگرش مى توان به تفاوتها و حتى تناقض نماها در رفتارها، كنشها،واكنشها، رويكردها، راهكارها و راهبردهاى پيشوايان دينى نگريست و آنها را توجيه كرد و تفسير و توضيح داد. شهيد مطهرى در اينباره مى فرمايند: ائمه اطهار عليهم السلام در هرزمانى مصلحت اسلام و مسلمين را در نظر مى گرفتند و چون دوره ها و زمانها و مقتضيات زمان و مكان تغيير مى كرد، خواه و ناخواه همان طور رفتارمى كردند كه مصالح اسلامى اقتضا مى كرد و در هر زمان جبهه اى مخصوص و شكلى نو از جهاد به وجود مى آمد و آنها با بصيرت كامل آن جبهه ها را تشخيص مى دادند.
اين تعارضها، نه تنها تعارض واقعى نيست بلكه بهترين درس آموزنده استبراى كسانى كه روح و عقل و فكر مستقيمى داشته باشند. جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضيات هر عصر و زمانى رادرك كنند كه چگونه مصالح اسلامى اقتضا مى كنند. (بيست گفتار،شهيد مرتضى مطهرى، ص159)
اين تعارضها و تناقض نماها برخاسته از پويايى و انعطاف پذيرى اسلام و هماهنگى و همسازى با شرايط زمانى و مكانى در جهت پاسخگويى به نيازهاى ناپايدار و نا ايستاى انسان و جامعه است.
مجموعه اين، آموزه ها، گزاره ها، راهكارها و رهيافت ها و نيزرويكردهاى امامان و پيشوايان دينى اين امكان را به بشر مىدهدتا بتواند براى هر زمان و مكانى با توجه به شرايط پاسخهاىمناسب را بيابند و در زندگى فردى و اجتماعى خويش از آن بهره گيرند.
تنوع و اختلاف برخوردها، رويكردها و راهبردهاى آنان كه در طول بيش از دو سده در شرايط بسيار مختلف در صحنه هاى اجتماعى و فكرىآن اندازه زياد است كه هريك نيازى از نيازهاى آدمى را پاسخ مىدهد و اين افزون بر مجموعه ى كامل آموزهها وگزارههاى است كه در قرآن در شرايط بسيار متفاوت و در جوامع مختلف از جهت روحيات، انديشه و بينش درباره پيامبران بيان شده است كه هريكاز آنان مى تواند پاسخى درست و راستين براى بكارگيرى در زندگى فردى و اجتماعى آدمى تا پايان و فرجام تاريخ و جهان بشرى باشد.
رويكرد فكرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع)
از اين نگاه مىتوان به رويكرد فكرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع) پرداخت و دانست كه چرا ايشان در دوران بحران سياسى واجتماعى كه جامعه آن روز اسلام و جهان اسلام را فرا گرفته بود وحكومتها دست به دست مىشد به جنبش و قيام مسلحانه دست نيازيد وخلافت و حكومت اسلامى را كه حق ايشان بود در دست نگرفت و حتى درپاسخ به پاره اى از دعوتها براى در دست گرفتن پيشوايى و رهبرى قيام بر ضد حكومت درحال فروپاشى امويان اقدامى نكرد بلكه حتى نامه ى پيشنهادى را پيش روى فرستاده ابوسلمه معروف به وزيرآل البيت عليهم السلام را سوزاند. پرسش اين است كه چرا دو گونه رفتار از دو امام به يقين صورت مى پذيرد و يكى قيام مىكند وديگرى نامه را مى سوزاند؟ تعارض از كجا ناشى شده است؟
چرا در روش و رويكردهاى پيشوايان دينى به اين امور متعارض ومتناقض نما برخورد مىكنيم؟ آيا اين تعارضها و تناقضها همانندتعارضها و تناقض هايى است كه در مسايل فقه و احكام وجود دارد؟
مشكل اينجاست كه همان گونه كه اگر در اخبار متعارض و متناقضىكه در فقه و احكام نقل شده، تعارضها حل نگردد و هركس به خبر وحديثى تمسك جويد، موجب مىشود كه هرج و مرج در فقه پديد آيد،اگر در اين رويكردها و راهبردهاى مختلف پيشوايان از آن جمله امام حسين و امام حسن عليهم السلام و ديگر امامان و پيشوايان که درود خداوند برايشان باد. تعارض ها و تناقض ها برطرف نگردد،موجب آن خواهد شد كه هرج ومرج اخلاقى و اجتماعى و سياسى پديدآيد و هركس به هوا و هوس خود راهى را پيش بگيرد و بعد آن را باعملى كه در يك مورد معين و يك زمان معين از يكى از امامان وپيشوايان نقل شده توجيه و تفسير كند و فرد ديگرى نيز بر پايه هوس خود راهى ديگر كه ضد آن است را پيش بگيرد و او نيز آن رابه يكى از امامان و رفتارها، گفتارهاى گزينشى از آنان استنادداده و آن را اصل بگيرد; و اين چنين است كه برخى، باتوجه به اين تفاوتها، تعارضها و تناقضها بگويند كه اسلام دين آخرت است وآن ديگرى بگويد دين حكومت و دنيا است نه دين آخرت. يكى حركت امام حسين(ع) را حركت دنيوى در جهت رسيدن به خلافت و حكومت توجيه كند و آن ديگرى صلح امام حسن(ع)، كنارگيرى امام زين العابدين(ع) و سوزاندن نامه رهبر قيام و جنبشهاى دوره پايانى حكومت اموى توسط امام صادق(ع) را نشان از آخروى بودن اسلام وغير دنیوی بودن آن تفسير نمايد.
آن كس كه سرى پرشور دارد و طبع و مزاجش با آرامش سرسازش نداردو خاموشى را نپسندد براى توجيه رويكرد و رفتارهايش به شيوه پيامبر(ص) در صدر اسلام و جنبش و قيامهاى شيعيان و به ويژه جنبش و نهضت حسينى استناد میكند و آن ديگرى كه مزاجى عافيت طلب وگوشه گير دارد موضع تقيه و راه و روش امام صادق(ع) يا ديگر پيشوايانكه چنين روشى را برگزيده اند استناد نمايد و به اين صورت رويكردها و رفتارها و كنشها و واكنشهاى متفاوت اين پيشوايان تنها ابزارى براى توجيه رويكردها خواهد شد و كسى به سخن كسى گوش فرا نخواهد داد و جامعه و مكتب دچار هرج و مرج و اضطراب مىگردد.
با نگاهى دوباره به آن چه در آغاز گفتار گذشت رمز اين تعارضهاو تناقض نماها دانسته خواهد شد و پرده از راز فرو خواهد افتاد.چون پويايى درعين حال پايدارى آموزهها و گزارهها و روح زنده وسيال و پوياى تعليمات اسلامى چنين تعارض و تناقض نماهايى راايجاب مى كند. اين تعارضها و تناقضها در واقع آموزش بهره گيرى وبه كارگيرى از شرايط و امكانات زمان و بهترين شيوه پاسخگويى به نيازهاى هر زمان است كه مى توان از آنها در راستاى تكامل انسان و جامعه انسانى بهره گرفت و از آن سود برد. شهيد مطهرى درباره رويكردهای متفاوت دو امام صادق و امام حسين عليهم السلام مىفرمايند: امام حسين(ع) بدون پروا، با آن كه قراين و نشانه هاحتى گفته هاى خود آن حضرت حكايت مى كرد كه شهيد خواهد شد، قيامكرد ولى امام صادق(ع) با آن كه به سراغش رفتند، اعتنا ننمود وقيام نكرد، ترجيح داد كه در خانه بنشيند و به كار تعليم وارشاد بپردازد.
به ظاهر تعارض و تناقض به نظر مىرسد كه اگر در مقابل ظلم بايدقيام كرد و از هيچ خطر پروا نكرد، پس چرا امام صادق(ع) قيام نكرد، بلكه در زندگى مطلقا راه تقيه پيش گرفت و اگر بايد تقيه كرد و وظيفه ى امام اين است كه به تعليم و ارشاد و هدايت مردم بپردازد، پس چرا امام حسين(ع) اين كار را نكرد؟ (همان، ص153)شهيد مطهرى با توجه به اوضاع سياسى عهد امام به اين پرسش پاسخ مىدهند و بيان مى دارند كه اين رويكرد به ظاهر متناقض و متعارض تنها به جهت شرايط ومقتضيات زمان و مكان بود كه درسى آموزنده براى رهروان راه پيشوايان راستين است تا بدانند كه در شرايط مختلف مى توانند رويكردهاى متفاوتى داشته باشند. امام صادق(ع)مى دانست كه بنى العباس مانع آن خواهند شد كه حكومت به اهل بيت پيامبر(ص) منتقل شود و در صورت پذيرفتن پيشنهاد بدون هيچ تاثيرگذارى مثبت آن حضرت را شهيد خواهند كرد. ايشان مى فرمايند: امام(ع) اگر مى دانست كه شهادت آن حضرت براى اسلام ومسلمين اثر بهترى دارد، شهادت را انتخاب مى كر د. همان طورى كه امام حسين(ع) به همين دليل شهادت را انتخاب كرد. در آن عصر كه به خصوصيات آن اشاره خواهيم كرد، آن چيزى كه بهتر و مفيدتر بودرهبرى يك نهضت علمى و فكرى و تربيتى بود كه اثر آن تا امروزهست. همان طورى كه در عصر امام حسين(ع) آن نهضت ضرورت داشت وآن نيز آن طور به جا و مناسب بودكه اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همين جا است كه در همه ى اين كارها، از قيام و جهاد وامر به معروف و نهى از منكرها و از سكوت ها و تقيه ها بايد به اثر و نتيجه آنها در آن موقع توجه كرد. اينها امورى نيست كه به شكل يك امر تعبدى از قبيل وضو، غسل، نماز و روزه صورت بگيرد.
اثر اين كارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرايط مختلف فرق مى كند. گاهى اثر قيام و جهاد براى اسلام نافع تر است وگاهى اثر سكوت و تقيه، گاهى شكل و صورت قيام فرق مىكند. همه اينها بستگى دارد به خصوصيت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز ويك تشخيص عميق در اين مورد ضرورت دارد، اشتباه تشخيص دادن،زيانها به اسلام مىرساند. (همان، ص 155)
اوضاع سياسى و اجتماعى عصر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در عصر و زمانى واقع شد كه افزون بر حوادث ورخدادهاى سياسى يك سلسله حوادث اجتماعى و پيچيدگى ها و ابهام هاى فكرى و روحى پس از ورود فرهنگها و آيينهاى فلسفى و انديشه اى ازشاهنشاهى هاى ايران و روم، پيدا شده بود. در اين زمان پاسدارى از سنگرهاى اعتقادى مهمترين امر به شمار مى آمد. مقتضيات زمان امام صادق(ع) كه در نيمه نخست سده دوم هجرى مى زيست با زمان سيدالشهداء(ع) كه در حدود نيمه نخست سده يكم بود، بسيار متفاوتب ود.
در حدود نيمه سده نخست در درون كشورهاى اسلامى براى كسانى كه مىخواستند به اسلام خدمت نمايند تنها مبارزه با دستگاه خلافت بودو ساير جبهه ها هنوز پديد نيامده بود و اگر هم وجود داشت هنوزآن چنان اهميتى نيافته بود. حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافت بود و مردم در سادگى سده نخست مى زيستند. اما بعدهااين جبهه ها متعدد شد كه مهمترين آنها جبهه هاى علمى، فكرى واعتقادى بود. يك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظيم در ميان مسلمانان آغاز شد. مذهبها و مكتبهايى در اصول دين و فروع دين پيدا شد. در اين شرايط امام صادق(ع) پرچم فرهنگى و علمى اسلام به ويژه شيعيان را برافراشت و در همه صحنه ها پيشگام و پيشروگرديد. زمان امام(ع) زمانى بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقايد شروع شده بود و ضرورت ايجاب مىكرد كه امام كوشش خود رادر اين جبهه قرار دهند و اين گونه شد كه شيعه به عنوان يك مكتب فكرى، علمى و فقهى و اعتقادى درجهان اسلام جا افتاد به نحوى كه ديگر نمى توان اتهامات سياسى به آن بست. اين آثار مولود ايمان وعقيده است و سياست نمى تواند چنين فقه، اخلاق، فلسفه، عرفان،تفسير و ديگر علوم و فنون را پديد آورد. پيشگامى امامان باقر وصادق عليهماالسلام موجب شد تا اسلام راستين پايدار بماند و براى هر زمانى و مكانى و در شرايط پويا و ناايستاى انسان و جامعه برنامه ها، آموزهها و گزارههايى داشته باشد.
نویسنده : خليل منصورى