مقتل امام حسين (علیه السلام) – 32
17 - ابن حمزه از امام باقر عليه السلام روايت مى كند:
چون حسين عليه السلام تصميم گرفت به سوى عراق رود، ام سلمه كه تربيت كننده حسين بود و محبوبترين افرد نزد امام بود و نسبت به آن حضرت عاطفه شديدى داشت و تربت حسين عليه السلام نزد او بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را به وى سپرده بود، كسى را نزد حسين عليه السلام فرستاد. به آن حضرت گفت : پسرم ! مى خواهى بيرون روى ؟ فرمود: مادر! مى خواهم به عراق بروم . گفت : تو را به خدا مبادا به عراق بروى ؟ فرمود: چرا مادر؟ گفت : از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: پسرم حسين در عراق كشته مى شود پسرم ! تربت تو پيش من است ، در شيشه اى دربسته كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من سپرده است .
فرمود: مادر! به خدا سوگند من كشته خواهم شد. من از تقدير الهى و قضاى حكمتى او و فرمانى كه از سوى خداوند واجب شده است نمى گريزم . گفت : شگفتا! اگر كشته خواهى شد، پس كجا مى روى ؟
فرمود: مادر! اگر امروز نروم فردا مى روم ، اگر فردا نروم پس فردا مى روم . مادر جان ! به خدا چاره اى از مرگ نيست . من ، جا و ساعتى را كه در آن كشته مى شوم و محل دفن خودم را خوب مى شناسم ، همان گونه كه تو را مى شناسم ، و به آن مى نگرم ، آن گونه كه تو را مى نگرم . گفت : آن را ديده اى ؟ فرمود: اگر دوست دارى ، قبر و جايگاه خودم و يارانم را نشانت دهم . گفت : آرى .
حضرت چيزى جز (بسم الله نگفت ، زمين براى او هموار گشت تا آنكه مدفن و جايگاه خود و اصحابش را به او نشان داد و از آن تربت به او داد. او هم آن تربت را با خاكى كه پيش او بود آميخت .
حسين عليه السلام خارج شد، در حالى كه ام سلمه گفت : من روز عاشورا كشته مى شوم . (136)
136- الثاقب فى المناقب ، ص 330.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى