مقتل امام حسين (علیه السلام) - 39
24 - طبرى با سند خويش از زراره بن جلح نقل مى كند:
سه شب پيش از آنكه حسين عليه السلام به سوى عراق رود، او را ملاقات كرديم و سستى مردم كوفه را باز گفتيم و اينكه دلهاى مردم با اوست ، ولى شمشيرهايشان بر اوست . حضرت با دست خود به آسمان اشاره كرد. درهاى آسمان گشوده شد. تعداد بيشمارى از فرشتگان فرود آمدند. حضرت فرمود: اگر نبود اينكه اشيا به هم نزديك شده و اجل فرا رسيده است ، با اين فرشتگان ، با آنان مى جنگيدم ولى يقين دارم كه قتلگاه من و اصحابم آنجاست و جز فرزندم على كسى از مرگ نمى رهد. (152)
25 - سيد بن طاووس گويد:
روايت شده كه چون آن حضرت تصميم گرفت به سوى عراق رود، به خطبه خوانى ايستاد و فرمود: ستايش خداست . آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نيرويى جز از خداى متعال نيست . درود و سلام الهى بر رسول خدا. بر فرزندان آدم ، مرگ رقم زده شده ، همچون گردن بندى كه آويزه گردن دختران است . چه بسيار مشتاق ديدار گذشتگان خويشم ، مثل شوق يعقوب به يوسف . براى من شهادتگاهى برگزيده شده كه حتما آن را ديدار مى كنم . گويا مى بينم گرگهاى گرسنه دشتهاى نو اويس و كربلا بند بند مرا از هم مى درند و شكمهاى خالى و مشكهاى تهى خويش را از آن انباشته مى كنند. از روزى كه قلم تقدير رقم زده ، گريزى نيست . خشنودى خداوند خشنودى ما خاندان است . بر بلاى او شكيب مى كنيم و او هم پاداش كامل صابران را به ما مى دهد. ذريه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از او جدا نخواهند شد، بلكه همه را درباره آنان وفا مى كند. هر كس خون خويش را در راه ما مى بخشد و خود را براى ديدار خدا آماده كرده است ، با ما بكوچد كه من به خواست خدا صبح فردا رهسپار مى شوم . (153)
26 - سيد بن طاووس با سند خويش نقل مى كند:
شبى كه فردايش امام حسين عليه السلام مى خواست از مكه خارج شود، محمد حنفيه نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت : برادر جان ! كوفيان را مى شناسى كه به پدر و برادرت نيرنگ زدند. بيم دارم با تو نيز چنان كنند. در مكه بمان كه هم عزيزترين افراد حرمى و هم بهتر مى توانى از خود دفاع كنى .
امام فرمود: برادرم ! مى ترسم يزيد بن معاويه مرا در حرم الهى ترور كند و من سبب هتك حرمت اين خانه شوم .
محمد حنفيه گفت : اگر از آن بيم دارى ، پس به يمن يا اطراف برو كه بهتر بتوانى از خود دفاع كنى و كسى بر تو دست نيابد.
فرمود: در گفته ات مى نگرم .
صبح كه شد، حسين عليه السلام كوچ كرد. خبر به محمد حنفيه رسيد. خود را به امام رساند و زمام شتر آن حضرت را كه سوار بود گرفت و گفت : برادر مگر قول ندادى كه درباره سخنم بينديشى ؟
فرمود: چرا. گفت : پس چرا براى رفتن شتاب كردى ؟
فرمود: پس از تو، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خواب پيش من آمد و فرمود: اى حسين ! بيرون شو كه خدا خواسته است تو را كشته ببيند.
محمد حنفيه گفت : انالله و انا اليه راجعون . پس با اين وضع و حال ، اين زنان را چرا با خود مى برى ؟
فرمود: پيامبر به من فرمود كه خداوند خواسته آنان را اسير ببيند. از او خداحافظى كرد و ره سپرد. (154)
27 - طبرى با سند خويش از عبدالله بن عباس روايت مى كند:
حسين بن على عليه السلام را در حالى كه به سوى عراق بيرون مى شد ديدم . به او گفتم : اى پسر پيامبر بيرون مشو. فرمود: اى ابن عباس ! آيا نمى دانى كه مرگ من در آنجاست و شهادتگاه يارانم نيز آنجاست ؟ گفتم : از كجا مى گويى ؟ فرمود: از رازى كه در ميان نهاده اند و علمى كه به من آموخته اند. (155)
152-دلائل الامامه ، ص 182.
153- لهوف ، ص 126.
154- همان ، ص 127.
155- دلائل الامامه ، ص 181.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى