مقتل امام حسين (علیه السلام) - 95
107 - دينورى نقل مى كند:
چون عمر سعد نماز صبح را خواند، سربازانش را آماده ساخت . عمرو بن حجاج را بر جناح راست و شمر را بر جناح چپ فرماندهى داد؛ عزره بن قيس را فرمانده سواره ها و شبث بن ربعى را فرمانده پياده ها قرار داد.پرچم را هم به دست غلامش زيد سپرد. به زيد دستور داد كه پرچم را جلو ببرد. آن را جلو برد و جنگ آغاز شد. (246)
108 - نيز گويد:
امام حسين عليه السلام ياران خود را كه 34 سواره و 40 پياده بودند، آراست . زهير بن قين را بر ميمنه و حبيب بن مظاهر را بر ميسره گماشت . پرچم را به برادرش عباس سپرد، سپس خود ايستاد و آنان هم همراه او در مقابل خيمه ها ايستادند. (247)
امام حسين عليه السلام ياران خود را كه 34 سواره و 40 پياده بودند، آراست . زهير بن قين را بر ميمنه و حبيب بن مظاهر را بر ميسره گماشت . پرچم را به برادرش عباس سپرد، سپس خود ايستاد و آنان هم همراه او در مقابل خيمه ها ايستادند. (248)
109 - بلاذرى گويد:
امام حسين عليه السلام دستور دادنى و هيزم در گودرى پيشت خيمه ها ريختند كه مثل يك نهر بودند و شبانه آن را حفر كرده بودند و مثل خندق شده بود. در آن نيها و هيزمها ريختند و گفتند: صبح كه شود با ما جنگ آغاز كنند، در آنها آتش مى افكنيم تا از پشت سر به ما حمله نكنند و چنان كردند.(249)
110 - صدوق با اسناد خود از امام صادق عليه السلام چنين روايت مى كند:
امام آنان را براى جنگ آرايش داد و دستور داد در گودال پشت لشكرگاه خود آتش افروختند تا از يك سو با آنان بجنگد. سواره اى از سپاه عمر سعد به نام ابن ابى جويريه چون نگاهش به آتشهاى برافروخته افتاد، دست و كف زد و ندا داد: اى حسين و ياران حسين ! بشارتتان باد به آتش ؛ در دنيا به سوى آتش شتاب كرديد. امام پرسيد: اين مرد كيست ؟ گفتند: ابن ابى جويريه .
امام نفرين كرد: خدايا در دنيا عذاب آتش به او بچشان . اسب او رميد و او را در آن آتش افكند و سوخت . مرد ديگرى از سپاه عمر سعد بيرون آمد، به نام حصين بن تميم (250) و صدا زد: اى حسين و اى ياران حسين ! اين آب فرات را نمى بينيد كه همچون شكم ماهى مى درخشد؟ به خدا يك قطره از آن نخواهيد نوشيد تا از تشنگى بميريد. امام پرسيد: او كيست ؟ گفتند: حصين بن تميم .
امام فرمود: او و پدرش اهل دوزخند. خدايا! او را امروز از تشنگى بميران . گويد: تشنگى نفس او را بريد، از اسبش بر زمين افتاد و زير سم اسب ماند و مرد. مرد ديگرى از سپاه عمر سعد به نام محمد بن اشعث بيرون آمد و گفت : اى حسين پسر فاطمه ! تو نسبت به پيامبر خدا چه حرمتى دارى كه ديگران ندارند؟ امام فرمود:
اين آيه (ان الله اصطفى آدم ... (251) سپس فرمود: به خدا قسم محمد از آل ابراهيم است و عترت پيامبر هم از آل محمد است . اين مرد كيست ؟ گفتند: محمد اشعث . امام دست به آسمان برد و فرمود: خدايا! امروز، ذلت و خوارى را به محمد بن اشعث نشان بده ، ذلتى كه پس از امروز هرگز روى عزت نبيند.
نياز به قضاى حاجت پيدا كرد، از لشكرگاه بيرون آمد، عقربى او را گزيد، در حالى كه عورت او آشكار بود از دنيا رفت .
246- الاخبار الطوال ، ص 256.
247- همان .
248- همان .
249- انساب الاشراف ، ج 3، ص 187.
250- در برخى منابع حصين بن نمير است و آن درست تر است .
251- سوره آل عمران ، آيه 33. 252- امالى ، ص 134.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى