شهداى اهل بيت عليهم السلام - عباس بن على (عليه السلام )

شهداى اهل بيت عليهم السلام - عباس بن على (عليه السلام )
مقتل امام حسين (علیه السلام) - 139

190 - ابوالفرج گفته است :
عباس بن على بن ابى طالب كه كينه اش ابوالفضل است و مادر ام البنين و بزرگترين فرزندم ام البنين است و آخرين كسى است از برادرانش كه از اين پدر و مادر به شهادت رسيد چون فرزند داشت ولى آن برادران فرزند نداشتند، از اين رو آنان را جلوتر فرستاد و همه به شهادت رسيدند.
شاعر درباره عباس بن على (عليه السلام ) گفته است :
شايسته ترين مردم به اينكه براى او بگريند، جوانمردى است كه در كربلا حسين (عليه السلام ) را گرياند، برادرش و پسر پدرش على ، ابوالفضل آغشته به خون ، و كسى كه خود را فداى برادر كرد و هيچ چيز او را باز نگرداند و با آنكه تشنه بود، به ياد برادر آب ننوشيد.
كميت بن زياد نيز درباره او گفته است :
و ابوالفضل كه ياد شيرين آنان داروى جانها از بيماريهاست .
مرگ بر آن ناپاك زادگان كه او را به شهادت رساندند! او بهترين نوشندگان باران ابرها بود.
عباس ، مردى خوش سيما و زيبا بود. بر اسب بلند سوار مى شد و پاهايش ‍ به زمين مى رسيد و به او ماه بنى هاشم مى گفتند. روزى كه شهيد شد پرچم حسين (عليه السلام ) با او بود.
احمد بن سعيد مرا روايت كرده كه يحيى بن حسن گفته است بكر بن عبدالوهاب ، از ابن ابى اويس از پدرش از جعفر بن محمد نقل كرده كه گفته است : حسين بن على (عليه السلام ) ياران خويش را سازماندهى كرد و پرچم خود را به برادرش عباس بن على داد.
احمد بن عيسى ، از حسين بن نصر، پدرش ، از عمرو بن شمر، از جابر، از ابى جعفر روايت كرده كه زيد بن رقاد جنبى و حكيم بن طفيل طائى ، عباس ‍ بن على (عليه السلام ) را به شهادت رساندند.
191 - شيخ مفيد گفته است :
آن گروه بر حسين بن على (عليه السلام ) حمله آوردند و بر سپاه او چيره گشتند. تشنگى بر آن حضرت غلبه كرد. سوار بر اسب شد و آهنگ فرات كرد، در حالى كه برادرش عباس هم پيش روى او بود.
سپاه ابن سعد ملعون راه بر او بستند. مردى از بنى دارم ميان آنان بود، به سپاه گفت : واى بر شما! بين او و فرات فاصله بيندازيد و نگذاريد به آب دست يابد.
حسين (عليه السلام ) فرمود: خدايا او را تشنه بگردان ! آن مرد دارمى خشمگين شد و تيرى به سوى حضرت افكند. تير به چانه حضرت فرود آمد.
حسين (عليه السلام ) تير را بيرون كشيد و دست زير چانه خود گرفت ؛ مشتهاى حضرت پر از خون شد؛ آن را افشاند، سپس فرمود: خدايا! از آنچه با پسر دختر پيامبرت مى كنند، به تو شكايت مى آوردم . سپس به جايگاه خود برگشت ، در حالى كه بشدت تشنه بود. آن گروه ، عباس را احاطه كردند و بين او و امام فاصله انداختند. عباس به تنهايى با آنان مى جنگيد تا آنكه شيد شد.
رحمت خدا بر او باد! زيد بن ورقاء حنفى و حكيم بن طفيل سنبسى ، پس ‍ از آنكه آن حضرت مجروح شده و قادر به حركت نبود، وى را به شهادت رساندند.
192 - ابن شهر آشوب گفته است :
عباس سقا، قمر بنى هاشم و علمدار حسين (عليه السلام ) و بزرگترين برادارنش بود. در پى آب بيرون آمد. بر او حمله كردند. او هم بر آنان تاخت ، در حالى كه مى گفت :
هرگز از مرگ نمى ترسم ، آنگاه كه مرگ فراز آيد،
جانم به فداى جان مصطفاى پاك باد! من عباسم كه ساقى ام و هنگام نبرد، هراسى از شر ندارم ،
و آنان را پراكنده ساخت . زيد بن ورقاء جهنى پشت نخل كمين كرد. حكيم بن طفيل سنبسى نيز كمكش كرد. ضربتى بر دست راست او زد. شمير را به دست چپ گرفت و رجز خوانان بر آنان حمله آورد:
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع كرديد، پيوسته از دينم حمايت مى كنم ،
و از پيشوايى كه يقين او راست است حمايت مى كنم كه او فرزند پيامبر پاك و امين است .
جنگيد تا آنكه ناتوان شد. حكيم بن طفيل طايى در پشت نخلى كمين كرد و ضربتى بر دست چپ او زد. آنگاه عباس گفت :
اى نفس ! از كافران مترس ! مژده باد تو را به رحمت خداى جبار!
همراه با پيامبر، آن سرور برگزيده ! با ستم خويش دست چپم را جدا كردند.
خدايا! حرارت دوزخ را بر آنان بچشان .
آن ملعون با عمودى آهنين او را كشت . چون حسين (عليه السلام ) او را كنار شط فرات كشته يافت ، گريست و چنين خواند:
اى بدترين گروه ! با كار خود تعدى و ستم كرديد و با گفته محمد پيامبر مخالفت ورزيديد.
مگر بهترين رسولان سفارش ما را به شما نكرده بودند؟ مگر نه اينكه ما از نسل پيامبر تاييد شده ايم ؟
مگر نه آنكه فاطمه زهرا مادر من است نه شما؟ مگر او زاده احمد، بهترين آفريده ها نبود؟
لعنت شديد و با جنايتى كه كرديد خوار گشتيد. حرارت آتش افروخته و شعله ور را خواهيد چشيد.
193 - خوارزمى گفته است :
سپس عباس بن على - كه مادرش ام البنين است و سقاى سپاه بود - بيرون آمد و حمله كرد، در حالى كه مى گفت :
به خداى عزيز و بزرگترين سوگند خورده ام و به حجون و زمزم و حطيم و مسجد الحرام ، صادقانه قسم خورده ام به خون خويش را رنگين شوم ، در راه حسين (عليه السلام ) كه صاحب افتخارات
ديرين و پيشواى اهل فضيلت و كرامت است .
پيوسته مى جنگيد تا آنكه گروهى از آنان را كشت ...
194 - علامه مجلسى گفته است :
مى گويم : در برخى تاليفات اصحاب ماست كه عباس ، چون تنهايى امام را ديد، نزد برادرش آمد و عرضه داشت : برادرم ! آيا اذن ميدان هست ؟ حسين (عليه السلام ) بشدت گريست ، سپس فرمود: برادرم ! تو علمدار منى و اگر بروى سپاهم پراكنده مى شود. عباس گفت : سينه ام تنگ شده و از زندگى سير شده ام . مى خواهم انتقام خود را از اين منافقان بگيرم .
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: پس اندكى آبر براى اين كودكان فراهم آور و بطلب . عباس رفت و آنان را موعظه كرد و هشدار داد، اما سودى نبخشيد. نزد برادرش برگشت . نتيجه را خبر داد. شنيد كه كودكان صدا مى زنند: العظش ! العطش ! سوار بر اسب خود شد، نيزه و مشك برداشت و به سوى فرات شتافت . چهار هزار نفر از گماشتگان فرات او را محاصره كردند و به او تير افكندند. وى آنان را كنار زد و بنا به روايتى هشتاد نفر از آنان را كشت تا آنكه وارد آب شد. چون خواست مشتى آب بخورد، ياد تشنگى حسين (عليه السلام ) و اهل بيت و افتاد، آب را ريخت . مشك را پر كرد و بر دوش ‍ راست افكند و به سوى خيمه روى نمود. راه بر او بستند و از هر طرف محاصره اش كردند. با آنان جنگيد تا آنكه نوفل ازرق دست راست او را جدا كرد. مشك را به دوش چپ گرفت ، نوفل دست چپ او را از مچ قطع كرد. مشك را به دندان خويش گرفت ، تيرى آمد و به مشك خورد و آب آن ريخت . تير ديگرى آمد و بر سينه حضرت نشست ، از اسب به زمين افتاد و برادرش حسين (عليه السلام ) را صدا كرد: مرا درياب ! چون حسين (عليه السلام ) آمد و او را كشته بر زمين يافت ، گريست و او را به خيمه گاه برد.
گفته اند: چون عباس كشته شد، حسين (عليه السلام ) فرمود: هم اكنون پشتم شكست و چاره ام قطع شد. (1)
195 - غروى اصفهانى (در شعر خود) گفته است :
شكستگى در چهره اش آشكار گست و كوهها از ناله وى از هم گسست .
و چرانه ؟ در حالى كه او جمال خشنودى او بود و خرسندى قلبش در حيات او نهفته بود.
سرپرست خانواده اش و ساقى كودكانش و پرچمدار وى بود، با همت بلندش .
يكى بود اما همه نيروها بود و در كربلا شير بيشه شجاعت بود.
بر برادرش ، همچون نوحه عزاداران نوحه كرد، بلكه پيامبر در ملكوت خدا بر او گريست .
آسمان شكافت و خون باريد. چه مصيبت و غم سنگين و بزرگى !
بر او گريست ، همچون كسى كه در سوك پدر اشك مى ريزد و چرا نه ، كه بازوى وى به شمار مى رفت .
برادرش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) بر او گريست ، و چرا نه ، كه نور ديده اش خاموش شد.
از لحظه اى كه دختران خاندان وحى و قرآن بى سرپرست شدند، بر او گريستند.
حوران بهشتى در قصرها بر او گريستند، چرا كه اهل بيت در پس پرده هايشان بر او نوحه گرى كردند.
دسته هاى فرشتگان بر او نوحه كردند، از آن دم كه دختران پاك و بانوان حرم نوحه گرى كردند.
دسته هاى فرشتگان بر او نوحه كردند، از آن دم كه دختران پاك و حرم نوحه گر شدند.
196 - شيخ صدوق فرموده است :
ابو على بن زياد همدانى با سند خويش از ثابت بن ابى صفيه چنين روايت كرده است :
امام زين العابدين (عليه السلام ) به عبيدالله ، پسر عباس بن على (عليه السلام ) نگاه كرد و چشمانش اشك آلود شد. سپس فرمود: هيچ روز چون روز جنگ احد بر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) سخت نبود؛ روزى كه عمويش حمزه ، شير خدا و شير پيامبر به شهادت رسيد. پس از آن روز جنگ موته بود كه پسر عمويش جعفر بن ابى طالب شهيد شد. آنگاه فرمود: و هيچ روزى هم مثل روز حسين (عليه السلام ) نبود. سى هزار نفر كه خود را از اين امت مى پنداشتند، گرد او جمع شدند و هر كدام با ريختن خونش ‍ قصد تقرب به خدا داشتند، در حالى كه او آنان را به ياد خدا مى انداخت ولى پند نمى گرفتند تا آنكه از روى ستم و تجاوز او را كشتند.
سپس فرمود: رحمت خدا بر عباس ! او ايثار كرد و آزامايش داد و جانش را فداى برادرش ‍ كرد تا آنكه دستانش قلم شد. خداوند نيز به جاى آن دو دست ، دو بال به وى عطا كرد كه با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز مى كند، آن گونه كه براى جعفر بن ابى طالب قرار داد. به يقين ، عباس ، نزد خداى متعال مقامى دارد كه روز قيامت همه شيهدان به حال او رشك مى برند.
197 - از مفضل بن عمر روايت شده كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
عمويمان عباس ، بصيرتى نافذ و ايمانى استوار داشت ، در ركاب ابا عبدالله الحسين (عليه السلام ) جهاد كرد و آزمايش خوبى داد و به شهادت رسيد. فرمود: شهيد شد، در حالى كه سى و چهار سال داشت .
198 - بهبهانى گفته است :
در برخى كتب معتبر آمده است كه به سبب فراوانى زخمهايى كه بر عباس ‍ (عليه السلام ) وارد شده بود، امام حسين (عليه السلام ) نتوانست او را به محل شهيدان ببرد؛ جسد او را در همان محل شهادتش گذاشت و گريان و اندوهگين به خيمه ها بازگشت .
199 - شيخ مفيد گفته است :
عباس بن على (عليه السلام ) را در همان جا كه كشته شد، سر راه غاضريه ، هماجا كه هم اكنون قبر اوست دفن كردند.
200 - مقرم گفته است :
امام او را همان جا نهاد، براى رازى كه گذشت روزها آن را آشكار ساخت و آن اين بود كه در جايى جدا از شهيدان شود تا حرمى داشتى باشد كه ديگران براى حاجتها و زيارتها سراغ آن روند و بارگاه داشته باشد كه انبوه مردم گرد آن فراهم آيند و زير قبه او كه در درخشش و رفعت همچون آسمان است ؛ به خداوند متعال تقرب جويند، كرامتهاى درخشان آنجا ديده شود و امت ، جايگاه والاى او و منزلتش را نزد خداوند متعال بشناسند و حق واجب آنان را، يعنى محبت فراوان و زيارتهاى پيوسته ، انجام دهند و آن حضرت ، حلقه پيوند ميان آنان و خداوند باشد.
حجت آن روزگار، حضرت ابا عبدالله (عليه السلام ) مثل خواسته پروردگار، خواست تا منزلت ظاهرى (اباالفضل ، همچون منزلت و مقام معنوى و اخروى او باشد. پس همان گونه شد كه خدا و ابا عبدالله خواستند.
مرثيه
201 - طريحى نقل كرده است :
آه و افسوس بر عباس ! آنگاه كه با قلبى سوزان به فرات نزديك شد،
خواست آب بنوشد، به خودش خطاب كرد: واى بر سرور و سالار تشنه كام !
از نوشيدن چشم پوشيد و لب تر نكرد، يا خواست بنوشد ولى تشنگى برادر و برادرانش را ياد آورد.
آه بر عباس ! آنگاه كه از هر سو او را احاطه كردند،
او را در ميان گرفتند و تنهايش يافتند و مشكى آبى را كه براى زنان حرم مى برد، پاره كردند.
با نيزه ها و شمشيرها بر او فرود آوردند و او را نقش ميدان كردند.
پليد تبهكارى سراغ او آمد و با شمشيرش دست راست او را جدا كرد.
ديگر ضربتى بر سرش وارد ساخت . حسين (عليه السلام ) به سرعت خود را به او رساند و برادرش را ديد كه با حادثه دست به گريبان است . گريست و فرمود: پاداش الهى بر تو كه با تمام نيرو از برادرت دفاع كردى .
برادرم ! حق برادرى را ادا كردى و به وصال حوريان بهشتى رسيدى
اى اولين شهيدان ! اى پسر مرتضى ! درود خدا هر لحظه بر تو باد!
به خدا سوگند! اين داغى است كه هرگز فراموش نخواهم كرد، مگر آنگاه كه مرا كفن كنند. (2)
202 - ابن نما گفته است :
من ابى ابيات را درباره زمانى گفته ام كه تير پراكندگى ، ميان آن دو برادر جدايى انداخت : سزاوار است براى گريستن اندوهگينانه بر ابوالفضل كه برادرش را يارى كرد؛
با همه كافران ستمگر جهاد كرد و هدايت او در مقابل گمراهى آنان قرار گرفت .
براى خدا جان خود را فداى او كرد تا آنجا كه از شجاعت او دشمنانش ‍ پراكنده شدند.
با آنكه تشنه بود، آب ننوشيد و در پى رضايت برادر خويش بود.
203 - ابوالفرج گويد:
ام البنين ، مادر اين چهار شهيد، همواره به بقيع مى رفت و با سوزناكترين ناله ، بر آنان نوحه گرى مى كرد؛ مردم جمع مى شدند و به نوحه گرى او گوش  مى دادند. مروان هم براى شنيدن نوحه او همراه مردم ديگر مى آمد و ندبه هاى آن بانو را مى شنيد و مى گريست .
اين را على بن محمد بن حمزه ، از نوفلى ، از حماد بن عيسى ، از معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) ياد كرده است .
نواده ح عباس ، فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيدالله بن عباس ‍ (عليه السلام ) (در سوك جد خويش ) چنين مى سرايد:
من جايگاه عباس را در كربلا به ياد مى آورم كه در ميدان كارزار، با تشنگى از حسين (عليه السلام ) حمايت مى كرد و هرگز پشت به دشمن نمى كرد و سست نمى شد.
هيچ صحنه اى را در آن روز، همچون صحنه همراهى او با حسين (عليه السلام ) نمى بينم كه بر او شرافت و فضيلت باد!
چه صحنه والايى كه فضيلت او آشكار گشت و بازماندگانش كارهاى او را تباه نكردند!
و مادرش ام البنين در سوك او چنين مى سرايد:
اى آنكه عباس را ديده است كه بر انبوه گوسفندان حمله كرد،
و در پى او، فرزندان شير صفت و دلاور بودند.
شنيدم كه فرزندم را از ناحيه سر ضربت زدند، در حالى كه دستش بريده بود.
واى بر فرزندم كه ضربت عمود، سر او را خم ساخت .
اگر شمشيرت در دستت بود، كسى جرات نزديك شدن به تو را نداشت .
و نيز سروده است :
ديگر مرا ام البنين نخوانيد كه مرا به ياد آن شيران دلير مى اندازيد؛
پسرانى داشتم كه مرا به آنان مى خواندند و امروز چنان شده ام كه پسرى ندارم ؛
چهار تن كه همچون باز شكارى بودند و با بريدن رگها، مرگ پياپى وارد مى كردند و اعضاى دشمن در كشاكش نيزه هاى آنان قرار مى گرفتند. امروز همه آنان كشته نيزه ها شده اند.
كاش مى دانستم آيا همان گونه كه خبر داده اند، دست عباس قطع شده بود؟!

منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن