شهداى اهل بيت عليهم السلام - شهادت شير خواره

شهداى اهل بيت عليهم السلام - شهادت شير خواره
مقتل امام حسين (علیه السلام) – 140

204 - سيد بن طاووس گفته است :
چون حسين (عليه السلام )، شهادت جوانان و دوستانش را ديد، تصميم گرفت كه با خون خويش به نبرد دشمن بپردازد. صدا زد: آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) دفاع كند؟ آيا يكتا پرستى هست كه درباره ما از خدا بترسد؟ آيا ياريگرى هست كه با يارى كردن ما به خداوند اميد داشته باشد؟ آيا ياورى هست كه در يارى ما ديده به اجر الهى بدوزد؟ صداى زنان به ناله بلند شد. به طرف در خيمه رفت و به زينب گفت : كودك كوچكم را بده تا با او خداحافظى كنم . او را گرفت . خواست كه او را ببوسد كه حرمله ملعون تيرى افكند و بر گلوى كودك نشست و او را شهيد كرد. به زينب فرمود: او را بگير. آنگاه با مشت خود خون گلوى طفل را به طرف آسمان پاشيد و فرمود: اين مصيبت را بر من آسان مى كند اينكه در مقابل چشم خداست .
امام باقر (عليه السلام ) فرموده است : حتى يك قطره از آن خون بر زمين نريخت .
و شاعر چه نيكو سروده است :
خم شد تا كودك خود را ببوسد اما تير زودتر از او گلوى اصغر را بوسيد.
ابن اعثم كوفى با سند خويش از طريقهاى متعددى از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پدران خويش همين حديث را با اندكى كم و زياد، نقل كرده است . گفته است :
اولين خبر در اين مورد از ام الفضل ، همسر عباس بن عبدالمطلب نقل شده كه گفته است : خوابى ديدم كه بسيار هراسان شدم و ترسيدم . نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفتم : يا رسول الله ! در خواب ديدم كه گويا پاره اى از پيكر تو جدا شد و آن را در دامن من گذاشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خير ديدى ام الفضل ! اگر خوابت راست باشد، فاطمه حامله است و بزودى پسرى خواهد زاد كه به تو خواهم سپرد تا او را شير دهى .
ام الفضل گويد: پس از آن ، فاطمه پسرى زاد كه حسين ناميده شد و پيامبر او را به من سپرد و من شيرش مى دادم . روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش من آمد. حسين در دامنم بود. او را گرفت ، با او بازى مى كرد و خوشحال بود. حسين ادرار كرد و از ادرار و به لباس پيامبر چكيد. او را برگرفتم ، پس گريست .
پيامبر فرمود: ام الفضل ! آرامتر. آنچه به لباسم ريخت نشسته مى شود، پسرم را رنجاندى . وى را در دامان آن حضرت گذاشتم و در پى آب رفتم تا جامه وى را بشويم . چون آمدم و به حضرت نگريستم ، چشمانش پر از اشك بود. گفتم : پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله ! وقتى او را به تو دادم خوشحال بودى ، حال كه برگشتم چشمانت پر از اشك است ، چرا يا رسول الله ؟ فرمود : اى ام الفضل ! جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد كه امت من اين فرزندم را در كنار رود فرات مى كشند، خاك سرخى هم برايم آورد.
ابن عباس گويد: ديدم آنگاه كه جبرئيل همراه جمعى از فرشتگان فرود آمد. همه ، بالهاى خود را گشوده بودند و از اندوه بر حسين مى گريستند. همراه جبرئيل مشتى از تربت حسين عليه السلام بود كه چون مشك ، عطر مى پراكند، آن را به فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله داد و گفت : اى حبيبه خدا! اين تربت فرزندت حسين است . لعنت شدگان او را در سرزمين كربلا خواهند كشت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: حبيب من ! جبرئيل ! آيا امتى كه فرزند من و فرزند دخترم را بكشند رستگار مى شوند؟ جبرئيل گفت : نه ، بلكه خداوند آنان را دچار اختلاف مى كند و تا آخر روزگار، دلها و زبانهايشان اختلاف پيدا مى كند. شرحبيل بن ابى عون گفته است . فرشته اى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، فرشته درياها بود.
فرشته اى از فرشتگان فردوس به درياى بزرگ فرود آمد و بالهايش را بر آن گشود و فريادى كشيد و گفت : اى اهل دريا! جامه اندوه بپوشيد، چرا كه فرزند محمد، سر بريده و كشته خواهد شد. آنگاه نزد پيامبر آمد و گفت : اى حبيب خدا! روى اين زمين دو گروه از امت تو كشته مى شوند، گروهى ستمگر و تجاوز كار و بى دين كه فرزندت حسين ، پسر دخترت را در زمين كربلا مى كشند. اين هم تربت اوست اى محمد! سپس آن فرشته ، مقدارى از تربت حسين را بر بالهاى خويش گرفت . هيچ فرشته اى در آسمان دنيا نماند مگر آنكه آن تربت را بوييد و اثر و خبرى از آن بر او ماند.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله آن مشت خاك را كه فرشته آورده بود و گرفت ، پيوسته آن را مى بوييد و مى گريست و با گريه مى گفت : خدايا قاتل فرزندم را خجسته مدار. او را به آتش دوزخ افكن . سپس آن مشت خاك را به او سلمه داد و كشته شدن حسين را در كنار فرات به او خبر داد و گفت : اى ام سلمه ! اين خاك را نزد خود نگهدار. هرگاه تغيير يافت و به خون تازه تبديل شد، فرزندم حسين كشته مى شود.
يك سال از ولادت حسين گذشت كه دوازده فرشته نازل شدند. يكى به چهره شير بود، دومى به صورت گاو، سومى چهره اژدها داشت ، چهارمى به صورت آدميزاد بود و هشت تاى ديگر به صورتهاى ديگر و سر خر بودند. بالهاى خود را گسترده بودند و مى گفتند: يا محمد! آنچه از قابيل بر پدرت نازل شد، بر پسرت حسين پسر فاطمه هم وارد خواهد شد و به هابيل برادر قابيل پاداش خواهند داد و بر قاتل او همانند گناه قابيل بار خواهد شد.
گويد: در آسمانها فرشته اى نماند، مگر آنكه بر پيامبر فرود آمد و هر يك او را در سوك حسين تسليت مى گفت و او را به ثواب آنچه عطا خواهد شد خبر مى داد و تربت آن حضرت را بر وى عرضه مى كرد. پيامبر هم مى فرمود: خدايا خوار كنندگانش را خوار كن ، قاتلانش را بكش و از آنچه طلب كردند، برخوردارشان مساز.
مسور بن مخرمه گويد: يكى از فرشتگان جهان بالا كه از آغاز خلقت جهان بر زمين فرود نيامده بود، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. آن فرشته از پروردگارش اجازه گرفت و به شوق ديدار پيامبر فرود آمد. چون به زمين فرود آمد. خداوند به او وحى كرد كه اى فرشته ! به محمد خبر بده كه مردى از امتش به نام يزيد، فرزند پاك او، پسر بانوى پاكى همانند مريم دختر عمران را مى كشد.
فرشته گفت : بارالها! از آسمان كه فرود آمدم ، از نرويم بر پيامبرت محمد شادمان بودم . چگونه اين خبر را به او بدهم ؟ كاش بر او فرود نيامده بودم . از بالاى سر آن فرشته ندا دادند كه در پى اجراى فرمان برو.
فرود آمد و بال خود را گشود تا آنكه بيش روى پيامبر ايستاد و گفت : سلام بر تو اى حبيب خدا! من از پروردگارم اجازه خواستم كه نزد تو فرود آيم ، اجازه ام داد. كاش پروردگارم مال مرا مى شكست و اين خبر را به تو نمى دادم ، كه من مامورم . اى پيامبر خدا! بدان كه مردى از امت تو كه به او يزيد گويند - عذابش افزون باد - فرزند پاك و پسر دختر پاك تو را مى كشد و پس از فرزندت ، از حكومت بهره نخواهد برد. خدا او را بر بدترين كارش ‍ مواخذه خواهد كرد و از دوزخيان خواهد بود.
گويد: چون دو سال تمام از تولد حسين گذشت ، پيامبر به يك سفر رفت . در ميانه راه ايستاد و (انا الله و انا اليه راجعون گفت و چشمانش ‍ اشكبار شد. علتش را پرسيدند، فرمود: اينك اين جبرئيل است كه به من خبر مى دهد از زمينى بر كرانه فرات به نام كربلا كه فرزندم حسين پسر فاطمه در آنجا كشته خواهد شد. گفتند يا رسول الله چه كسى او را مى كشد؟ فرمود: مردى به نام يزيد. خدا هرگز خجسته اش نسازد. گويا محل شهادت و دفن او را در آن زمين مى بينم . در حالى كه سر او را هديه مى برند به خدا سوگند! هيچ كس نيست كه به سر فرزندم حسين بنگرد و خوشحال شود، مگر آنكه خداوند، دل و زبان او را با هم مخالف مى كند.
گويد: پيامبر از آن سفر اندوهگين برگشت ، به منبر رفت و خطبه خواند و موعظه كرد، در حالى كه حسن و حسين عليه السلام مقابل او بودند. پس از پايان خطبه ، دست راست خود را بر سر امام حسن و دست چپ را وى سر امام حسين نهاد، سر به سوى آسمان نهاد و عرضه داشت :
خدايا! من محمد، بنده تو و پيامبر توام ، اينها هم پاكان دودمانم و بهترين ذريه و تبار منند و كسانى اند كه در ميان امتم برجا مى گذارم . خدايا! جبرئيل به من خبر داده كه اين فرزندم را مى كشند و دست از يارى اش مى كشند. خدايا! شهادت را بر او مبارك گردان و او را از سروران شهدا قرار بده . همانا بر هر چيز توانايى . خداوند! قاتل و واگذار نه او را خجسته مگردان .
گويد: مردم در مسجد گريه بلند كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا گريه مى كنيد و يارى اش نمى كنيد؟ خدايا! خودت پشتيبان و ياورش باش .
ابن عباس گويد: سپس برگشت ، با چهره اى دگرگون و سرخ رنگ . خطبه رسا و كوتاهى خواند، در حالى كه چشمانش پر از اشك بود. سپس فرمود: اى مردم ! من دو وزنه سنگين ميان شما برجاى نهادم : كتاب خدا و عترت خودم و نسل خويش و آرام بخش مرگم و ميوه وجودم . از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه در اين مورد از شما نخواهم پرسيد، مگر آنچه را خدا فرمانم داده كه از شما بپرسم ، يعنى مودت درباره خويشاوندانم . بنگريد! مبادا فردا كنار حوض ، مرا در حالى ديدار كنيد كه عترت مرا به خشم آورده و به آنان ستم كرده باشيد! روز قيامت سه پرچم از اين امت بر من وارد خواهد شد. پرچمى سياه و تيره كه فرشتگان از آن به ناله در مى آيند. صاحبان اين پرچم براى من مى ايستند. مى پرسم : شما كيستيد؟ نام مرا فراموش مى كنند و مى گويند: ما اهل توحيد و از عربيم . مى گويم : من احمد، پيامبر عرب و عجمم .
مى گويند: اى احمد! ما از امت تويم . به آنان مى گويم : پس از من با عترت و خاندانم و كتاب پروردگارم چگونه رفتار كرديد؟ مى گويند: كتاب خدا را ضايع و تباه و پاره كرديم ، اما به عترت تو علاقه داشتيم كه از آهن زمين گداخته و رنجور شوند. پس من صورت خود را از آنان بر مى گردانم ، آنان تشنه و سيه رو خارج مى شوند. آنگاه پرچم ديگرى بر من وارد مى شود، تيره تر از اولى . به آنان مى گويم كيستيد؟ مثل سخن آن گروه را مى گويند، اينكه ما از اهل توحيديم و از امت تو.
به آنان مى گويم كيستيد؟ مثل سخن آن گروه را مى گويند، اينكه ما از اهل توحيديم و از امت تو. به آنان مى گويم : با دو امانت سنگين من ، قرآن و عترت چه كرديد؟ مى گويند: ما با قرآن مخالفت كرديم ، ما عترت تو را يارى نكرديم و همه را پاره پاره كرديم . به آنان مى گويم : از من دور شويد. تشنه و سيه رو از پيش من خارج مى شوند. سپس پرچمى وارد مى شود درخشان . به آنان مى گويم : شما كيستيد؟ مى گويند: ما آيين توحيديم ، ما امت محمديم ، ما باز مانده اهل حقيم ؛ آنان كه بار امانت كتاب خدا را بر دوش كشيديم ، حلالش را حلال و حرامش را حرام دانستيم ، دوستدار ذريه پيامبرمان محمد صلى الله عليه و آله بوديم ، به هر چه خود را يارى مى كرديم آنان را يارى كرديم ، در ركاب آنان جنگيديم و با مخالفانشان جهاد كرديم . به آنان مى گويم : مژده باد بر شما! من پيامبر شما محمدم . شما در دنيا همان گونه بوديد كه توصيف كرديد. آنگاه از حوض خويش به آنان مى نوشانم و سيراب بيرون مى روند. آگاه باشيد! جبرئيل مرا خبر داده كه امت من ، فرزندم حسين عليه السلام را رد سرزمين كربلا مى كشند. لعنت خدا تا ابد بر قاتل او و بر آنكه يارى اش ‍ نكند.
گويد: سپس از منبر پايين آمد. هيچ يك از مهاجران و انصار نبودند مگر آنكه يقين كردند حسين عليه السلام كشته خواهد شد. تا آنكه در زمان عمر بن خطاب كه كعب الاحبار مسلمان شده و به مدينه آمده بود، مردم از او دوباره حوادث و فتنه هاى آخر الزمان مى پرسيدند و او هم درباره آنها سخن مى گفت . افزود: آرى ، بزرگترين فتنه ها، فتنه اى است كه هرگز فراموش ‍ نمى شود، همان فسادى كه خداوند در كتابها بيان فرموده و در كتاب شما هم ياد كرده و فرموده است ؛ فساد در دريا و خشكى آشكار شده است . (340) آغاز اين فساد، كشته شدن هابيل و خاتمه آن كشته شدن حسين بن على است . سپس كعب گفت : مى پندارم كه كشته شدن حسين را كوچك مى شماريد.
آيا نمى دانيد كه در هر شب و روز همه درهاى آسمان گشوده مى شود و به آسمان اجازه گريستن داده مى شود، آسمان هم خون تازه مى گرديد؟ هرگاه آسمان را ديديد كه سرخى از شرق و غرب آن بالا مى رود، بدانيد كه بر حسين مى گريد و اين سرخى در آسمان ظاهر مى شود.
به او گفته شد: اى ابواسحاق ! پس چرا آسمان در مرگ پيامبران و فرزندان پيامبران پيش از اين و در مرگ آنان كه بهتر از حسين بودند چنين نكرد؟ كعب گفت :
واى بر شما! شهادت حسين ، امرى بزرگ است ، چرا كه او پسر دختر برترين پيامبران است و آشكار به او ستم كشته مى شود و به وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله درباره او عمل نمى شود، در حالى كه حسين عليه السلام مايه خشنودى دل و پاره تن پيامبر است ، او را در كربلا مى كشند. سوگند به جان آنكه جان كعب در دست اوست ، فرشتگان آسمان بر او مى گريند و گريه شان تا ابد پايان نمى گيرد و مدفن او، پس از سه محل مكه ، مدينه و بيت المقدس ، بهترين سرزمينهاست . هيچ پيامبرى نيست مگر آنكه آن را زيان كرده و در كنار آن گريسته است . هر روز گروهى از فرشتگان با سلام دادن زيارتش مى كنند. شب جمعه يا روز جمعه كه مى شود، هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و بر او مى گريند. فضايل او و جايگاهى را نزد فرشتگان دارد ياد مى كنند. در آسمانها او را حسين ذبح شده و در زمين ، حسين مقتول گويند.
در بحار الانوار است : فرزند درخشان مظلوم ، روزى كه كشته شود، در روز، آفتاب مى گيرد و در شب ، ماه سه روز ظلمت بر مردم تداوم مى يابد، آسمان آن گونه كه به شما خبر داده ام خون مى بارد، كوهها درهم مى شكنند، درياها موج بر مى دارند. اگر بازمانده اى از ذريه محمد صلى الله عليه و آله و دوستداران محمد صلى الله عليه و آله و دوستداران پدر و مادرش نبود كه به خونخواهى او بر خيزد، خداوند از آسمان بر آنان آتش مى باريد.
سپس كعب گفت : شايد از آنچه درباره حسين بن على گفتم تعجب كرده باشيد! خداوند هيچ چيز از عالم هستى را از اول تا آخر نگذاشته ، مگر آنكه ! حضرت موسى عليه السلام بيان كرده است و هيچ يك از آفريده ها، چه گذشتگان چه آيندگان . چه زن چه مرد نبود، مگر آنكه بر حضرت آدم عليه السلام عرضه شده است .
اين امت بر آدم عرضه شد. آدم به آنان نگريست و به اختلاف و نزاعى كه بر سر دنيا دارند. گفت : پروردگارا! اين امت دنيا را مى خواهند چه كنند؟ آنان كه بهترين و برترين امتهايند! خداوند به او وحى كرد: اى آدم ! فرمان و تقدير من براى آفريده ها و بندگانم همين است .
اى آدم ! آنان خلاف كردند، پس دلهايشان ناهمسان شد. بزودى در زمين من فساد مى كنند، آن گونه كه قابيل ، با كشتن هابيل فساد كرد، و فرزند حبيب من محمد صلى الله عليه و آله را خواهند كشت .
گفت : براى آدم عليه السلام ، شهادت حسين بن على عليه السلام و هجوم امت جدش بر او تجسم يافت .
آدم عليه السلام به آنان نگريست كه سيه چهره بودند. گفت : پروردگارا! آن گونه كه اينان فرزند اين پيامبر بزرگوار را كشتند، بيماريها را بر آنان بگستران .
هبيره بن يريم گويد: پدرم يريم به من گفت : سلمان فارسى را ديدم و اين حديث را بر او نقل كردم . سلمان گفت : كعب راست گفته است و من مى افزايم كه هر چيز از زمين حتى ستاره آسمان و گياهان زمى ! مرگ حسين مى گريند، از ملكوتيان هر كه باشند، آن روز سجده مى كنند و مى گويند: پروردگارا! تو داناى حكيمى . سر از سجده بر نمى دارند تا آنگاه كه فرشته اى
ميان آسمان و زمين ندا مى دهد: اى گروه جانشينان ! سرهايتان را بلند كنيد، به پروردگار عزت وفا كرديد.
گويد: سپس سلمان رو به مريم كرد و گفت : اى يريم ! اى كاش مى دانستى كه آن روز، چه تعداد چشم ، با گريه بر حسين عليه السلام اندوهگين مى شوند و فروغ خود را از دست مى دهند. آنچه كعب گفته راست است . سوگند به آنكه جان سلمان درست اوست ، اگر من آن روزگار را درك كنم ، در كنار او شمشير مى زنم تا آنكه اعضايم جدا شود و در مقابل او كشته شوم . هر كه با او شهيد شود، پاداش هفتاد شهيد از شهداى بدر و احد حنين و خيبر خواهد داشت .
سپس سلمان گفت : اى يريم ! واى بر تو. مى دانسى حسين كيست ؟ حسين ، به گفته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرور جوانان بهشتى است . خون او هدر نمى رود تا آنكه در پيشگاه خدا بايستد.
حسين كسى است كه فرشتگان آسمان در شهادت او نالان مى شوند. اى يريم ! مى دانى روزى كه حسين عليه السلام كشته مى شود، چه تعداد فرشتگان فرود مى آيند و او را به آغوش مى كشند؟ همه فرشتگان مى گويند: خداى ما! سرور ما! اين فرزند پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله و پسر دختر او و پاره تن اوست . اى يريم ! اگر روزگار شهادت او را درك كنى و بتوانى با او شهيد شوى ، اولين شهيدى باش كه در كنارش كشته مى شود. همانا پس از پيامبران ، در روز قيامت ، هر خونى پس از خون حسين است ، سپس خون شهدايى كه پيش روى او كشته شدند. اى يريم ! بنگر كه اگر جان به در بردى و با او كشته نشدى پس قبر او را زيارت كن .
قبر او هرگز خالى از فرشتگان نيست . هر كس كنار قبر او دو ركعت نماز بخواند. تا زنده است خداوند او را از بغض و دشمنى با آنان نگه مى دارد.
گويد: سلمان در آخر خلافت عمر بن خطاب در مدائن در گذشت . يريم نيز به آن روزگار نرسيد. (341)
205 - خوارزمى گويد:
... چون امام حسين (عليه السلام ) مرگ افراد خانواده خود را ديد و جز خود او و زنان و كودكان و فرزند بيمارش كسى نمانده بود، ندا كرد: آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتا پرستى هستى كه درباره ما از خدا بترسد؟ آيا ياريگرى هست كه با يارى كردن ما به خداوند اميد داشته باشد؟ آيا ياورى هست كه در ياورى ما ديده به اجر الهى بدوزد؟ صداهاى زنان به ناله بلند شد. حضرت كنار در خيمه رفت و فرمود: كودكم على را بدهيد تا با او وداع كنم . كودك را به او دادند. مشغول بوسيدن او بود و مى فرمود: واى بر اين گروه اگر جد تو دشمنشان باشد! در حالى كه طفل در آغوش او بود، حرمله تيرى افكند و او را در آغوش وى به شهادت رساند. حسين (عليه السلام ) خون او را با مشت خود گرفت و به آسمان افشاند و گفت : خدايا! يارى را از ما دور داشتى ؛ اين را در مقابل چيزى قرار بده كه براى ما بهتر است . آنگاه حسين (عليه السلام ) از اسب خويش فرود آمد و با غلاف شمشير قبرى براى آن كودك كند و با همان خونهايش او را به خاك سپرد و بر او نماز خواند.
206 - شيخ مفيد گويد:
سپس امام حسين (عليه السلام ) مقابل خيمه نشست . فرزندش عبدالله را - كه كودكى بود - آوردند. او را در دامان خود نشاند. مردى از بنى اسد تيرى به سوى او افكند و كودك را ذبح كرد. حسين (عليه السلام ) خون او را با مشت برگرفت . چون مشتش پر از خون شد آن را به زمين ريخت . سپس ‍ فرمود: پروردگار! اگر يارى آسمان را از ما نگه داشتى ، آن را براى چيزى قرار بده كه براى ما بهتر است و انتقام ما را از اين قوم ستمگر بگير. سپس او را برد و كنار كشتگان اهل بيت خود گذاشت .
207 - ابوالفرج گفته است :
عبدالله ، فرزند امام حسين (عليه السلام ) آن روز كه كشته شد، خردسال بود. تيرى به سوى او آمد، در حالى كه در دامان پدرش بود و او را ذبح كرد.
احمد بن شبيب مرا حديث كرد كه احمد بن حارث ، از مدائنى ، از ابى مخنف ، از سليمان بن راشد، از حميد بن مسلم نقل كرده كه گفته است : حسين ، كودك خود را خواست و او را در دامان خود نشاند. عقبه بن بشر تيرى افكند و او را شهيد كرد.
محمد بن حسين اشنانى از عباد بن يعقوب ، از مورع بن سويد از كسانى كه شاهد حسين (عليه السلام ) بوده اند نقل كرده كه : همراه امام حسين (عليه السلام )، پسر خردسالش بود. تيرى آمد و بر گلويش نشست .
گويد: حسين (عليه السلام ) خون از گلوگاه او مى گرفت و به آسمان مى پاشيد و هيچ مقدار از آن باز نمى گشت و مى فرمود: خدايا! اين نزد تو كم ! ارزشتر از فصيل (نوزاد ناقه حضرت صالح ) نيست .
208 - طبرى گفته است :
ابو مخنف از عقبه بن بشير از امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت كرده است : اى بنى اسد! ما را نسبت به شما حق خونخواهى است . گويد: گفتم : اى ابا جعفر! رحمت حق بر تو باد! گناه من در اين باره چيست و آن خون كدام است ؟ فرمود: كودك حسين (عليه السلام ) را نزد او آوردند. در حالى كه آن طفل در دامان حضرت بود، يكى از شما اى بنى اسد تيرى افكند و او را كشت . حسين (عليه السلام ) خون او را گرفت و چون مشتهايش پر از خون شد آن را بر زمين ريخت و فرمود: پروردگارا! اگر يارى آسمان را از ما دريغ كرده اى پس آن را براى چيزى قرار بده كه بهتر است و انتقام ما را از اين ستمگران بگير.
گويد: عبدالله بن عقبه غنوى تيرى به سوى ابوبكر پسر امام حسين (عليه السلام ) افكند و او را به شهادت رساند. از اين رو ابن ابى عقب شاعر گفته است :
قطره اى از خون ما نزد (غنى است و قطره اى ديگر نزد بنى اسد كه شمرده و ياد مى شود. (1)
209 - ابن جوزى به نقل از هشام بن محمد نقل كرده است :
... امام حسين (عليه السلام ) بازگشت ، در حالى كه طفلى را كه از تشنگى مى گريست روى دست گرفته بود. فرمود: اى گروه ! اگر به من رحم نمى كنيد، به اين طفل ترحم كنيد. مردى از آنان تيرى افكند و او را شهيد كرد. حسين (عليه السلام ) گريه مى كرد و مى گفت : خدايا! ميان ما و اين قوم كه دعوتمان كردند تا يارى مان كنند ولى ما را كشتند، داورى كن . ندا آمد كه : اى حسين ! او را واگذار كه در بهشت براى او دايه اى شير دهنده است . حصين بن نمير تيرى افكند كه بر لبهاى آن حضرت نشست و خون از لبهاى مباركش جارى بود و او مى گريست و مى گفت : خدايا از آنچه با من و برادرانم و فرزندان و خانواده ام مى كنند، به درگاهت شكايت مى كنم . (2)
210 - قندوزى گفته است : ام كلثوم گفت : برادرم ! سه روز است كه فرزندت عبدالله آب ننوشيده است : از اين گروه آبى بخواه تا سيرابش كنى . امام ، كودك را گرفت و پيش آن قوم برد و فرمود: اى گروه ! ياران و عموزادگان و برادران و فرزندانم را كشتيد و همين كودك شش ماهه باقى مانده است كه از تشنگى در رنج است . جرعه اى آب به او بنوشانيد. در همان حال كه با آنان به گفت و گو بود، تيرى آمد و در گلوى كودك نشست و او را شهيد كرد. گفته اند: تير را عقبه بن بشير ازدى ملعون افكند.

شهادت نوزادى در روز عاشورا
211 - يعقوبى گفته است :
سپس يكايك به ميدان رفتند و امام تنها ماند و همراه او هيچ كس از خاندانش و فرزندان و نزديكانش نمانده بود. روى اسب خود ايستاده بود كه كودكى را كه در آن دم به دنيا آمده بود نزد او آوردند. امام در گوش او اذان گفت و مشغول كام برداشتن نوزاد بود كه تيرى آمد و بر گلوى كودك نشست و او را شهيد كرد.
حسين (عليه السلام ) تير از حلقوم او بيرون كشيد و او را به خون گلويش آغشته مى كرد و مى گفت : نزد خداوند، از ناقه صالح عزيزترى و محمد (صلى الله عليه وآله ) هم نزد خدا از صالح پيامبر گراميتر است ! سپس آمد و جسد كودك را كنار كشته هاى ديگر از فرزندان و برادرزادگانش گذاشت .

دودمان امام حسين (عليه السلام ) در زيارت ناحيه مقدسه
212 - سيد بن طاووس گفته است :
با سند خودمان از جدمان شيخ طوسى روايت كه گفت : محمد بن احمد بن عياش . از ابو منصور بن عبدالمنعم بغدادى روايت كرده كه اين زيارت در سال 252 هجرى (1) هنگام وفات پدرم از ناحيه امام زمان (عليه السلام ) به دست شيخ محمد بن غالب اصفهانى صادر شد. (محمد بن غالب گويد:) آن هنگام من كوچك و خردسال بودم و نامه اى خدمت حضرت نوشته بودم و درباره زيارت مولايم ابا عبدالله (عليه السلام ) و شهداى كربلا اذن خواسته بودم . از سوى حضرت نامه اى به اين مضمون برايم آمد:
بسم الله الرحمن الرحيم
هرگاه خواستى شهدا را زيارت كنى ، كنار پاى امام حسين (عليه السلام ) كه قبر على اكبر (عليه السلام ) است رو به قبله بايست كه آنجا محدوده دفن شهداست . به على بن الحسين (على اكبر) اشاره كن و بگو:
سلام بر تو اى اولين شهيد از نسل بهترين دودمان ، از تبار ابراهيم خليل ! درود خدا بر تو و بر پدرت كه درباره تو فرمود: (خدا بكشد آنان را كه تو را كشتند! پسرم ! چه گستاخند اينان به خدا و هتك حرمت پيامبر! پس از تو خاك بر سر دنيا! گويى مى بينمت كه پيش روى پدر، به كافران مى گويى :
من على بن حسين بن على ام . به خانه خدا سوگند! ما به پيامبر سزاوارتريم .
با نيزه ام بر شما مى زنم تا خميده شود و با شمشير و در دفاع از پدرم با شما مى جنگم .
ضربتى مى زنم ، ضربت جوان هاشمى عربى . به خدا سوگند! ناپاك زاده نبايد در ميان ما حكومت كند.
تا آنكه جاى دادن و پروردگارت را ملاقات كردى . گواهى مى دهم كه تو به خدا و رسولش سزاوارترى . تو فرزند رسول خدا و فرزند حجت و امين خدايى . خداوند به سود تو و عليه قاتل تو مره بن منقذ ملعون و خوار و شريكان او را در كشتن تو داورى كند و آتش دوزخ را كه بد فرجامى است به آنان بچشاند و ما را از ديدار كنندگان و همنشينان و رفقاى جد و پدر و عمو و برادر و مادر مظلومت قرار دهد. به پيشگاه خدا از قاتل تو بيزارى مى جويم و در سراى جاودان آخرت ، همنشينى با تو از خدا مى خواهم و از دشمنانت كه منكران حق بودند به درگاه خدا بيزارى مى جويم . سلام و رحمت و بركات بر تو باد!
سلام بر عبدالله ، فرزند شير خوار حسين (عليه السلام )، آن كه با تير، هدف قرار گرفت و به خون خويش آغشته شد و خونش به آسمان بالا رفت ؛ آن كه با تير در دامان پدرش شهيد شد. لعنت خدا بر تير انداز، حرمله بن كاهل اسدى و بستگان او!
سلام بر عبدالله ، پسر امير المومنين (عليه السلام ) كه آزمايش خوبى داد و در عرصه كربلا نداى همبستگى و محبت سر داد و از پيش رو و پشت سر هدف ضربت دشمن قرار گرفت ! لعنت خدا بر قاتل او هانى بن ثبت حضرمى !
سلام بر عباس ، پسر امير المومنين (عليه السلام ) كه با جان خود برادرش را يارى كرد؛ آن كه از ديروزش رهتوشه براى فدايش گرفت ؛ آن كه خود را فداى برادرش كرد. نگهدارنده و تلاشگر براى برادر بود با آبروى خويش ؛ آن كه دستانش بريده شد. لعنت خدا بر قاتلان او يزيد بن وقاد (1) و حكيم بن طفيل طائى !
سلام بر جعفر، پسر امير المومنين (عليه السلام )؛ آن كه خويشتن دار و خداجو بود، غريب از وطن و آماده نبرد و پيشگام براى پيكار؛ آن كه سپاه دشمن او را در هم شكست . لعنت خدا بر قاتلش هانى بن ثبيت حضرمى !
سلام بر عثمان ، پسر امير المومنين (عليه السلام ) همنام عثمان بن مظعون . لعنت خدا بر آن كه او را با تير زد، خولى بن يزيد اصبحى و ابالى دارمى !
سلام بر محمد، پسر امير المومنين ، كشته شده به دست ابالى دارمى كه لعنت خدا بر او و عذاب دردناك الهى بر وى باد! درود خدا بر تو باد اى محمد بر خانواده شكيباى تو! سلام بر ابوبكر، پسر امام حسين مجتبى (عليه السلام ). لعنت خدا بر كشنده او و بر تيرانداز به او حرمله بن كاهل اسدى !
سلام بر قاسم ، پسر امام مجتبى (عليه السلام )؛ آن كه ضربتى بر فرق سرش  فرود آمد و زره او را در آوردند؛ آن كه وقتى عمويش حسين (عليه السلام ) را به يارى خواست ، همچون باز شكارى بر سر او فرود آمد، در حالى كه وى با پايش بر زمين و خاك مى زد و حسين (عليه السلام ) مى گفت : دور باد (از رحمت خدا) گروهى كه تو را كشنده و روز قيامت ، كينخواه آنان ، جد و پدرت خواهند بود. سپس فرمود: به خدا قسم بر عموى تو ناگوار است كه او را بخوانى و جوابت ندهد، يا وقتى جواب دهد كه تو كشته و شكسته استخوان شده اى و يارى او تو را سودى ندهد. به خدا سوگند! اين روز، روزى است كه ستمگران آن بسيار و ياوران آن اندكند. خداوند، آن روز كه شما را با هم قرار مى دهد، مرا هم با شما قرار دهد و در جايگاه شما جايم دهد. لعنت خدا بر قاتل تو عمرو بن سعد بن نفيل ! خدا او را به آتش دوزخ افكند و عذابى دردناك برايش مهيا سازد!
سلام بر عون پسر عبدالله بن جعفر طيار كه در بهشت پرواز مى كند؛ با ايمان است و پيكارگر با هماوردان ؛ خير خواه خدا و تلاوتگر آيات قرآن . لعنت خدا بر قاتل او عبدالله بن قطبه نبهانى !
سلام بر محمد، پسر عبدالله بن جعفر، كه شاهدى بر جايگاه پدرش و شهيدى در پى برادرش بود كه با بدن خويش حامى برادر گشت ، لعنت خدا بر قاتلش عامر بن نهلش تميمى !
سلام بر جعفر بن عقيل و لعنت خدا بر قاتل و تير افكن بر او بشر بن خوط همدانى !
سلام بر عبدالرحمن بن عقيل و لعنت خدا بر قاتل و تير افكن بر او عمر بن خالد جهنى !
سلام بر شهيد پسر شهيد، عبدالله پسر مسلم بن عقيل و لعنت خدا بر قاتل او عامر بن صعصعه ! (و گفته اند: قاتلش اسد بن مالك بوده است .)
سلام بر ابو عبدالله ، مسلم بن عقيل و لعنت خدا بر قاتل او و تير افكن بر او عمرو بن صبيح صيداوى !
سلام بر محمد بن ابى سعد بن عقيل و لعنت خدا بر قاتل او لقيط بن ناشر جهنى !
سلام بر سليمان ، غلام حسين بن على (عليه السلام ) و لعنت حق بر قاتل او سليمان بن عوف حضرمى !
سلام بر قارب ، غلام حسين بن على (عليه السلام )، و سلام بر منحج ، غلام حسين بن على (عليه السلام )

340- ظهر الفساد فى البر و البحر (سوره روم ، آيه 41).
341- الفتوح ، ج 3، ص 324 (و منابع متعدد ديگر). 2. ارشاد، ص 250
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن